نو یسنده : جعفرجوان هوشیار
معنای لغوی «خشم»
«خشم» درلغت، به غضب، غیظ، قهر، سخط، برآشفتگی ومقابل خشنودی معنا شده است(1)
معنای «غیظ»: کلمه «غیظ» درلغت به معنای خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی آن است (2) و دراصطلاح، حالت برافروختگی وهیجان فوق العاده روحی است که پس از رویارویی با ناملایمات به انسان دست می دهد.(3)
معنای «غضب»: کلمه «غضب» در لغت به معنای خشم گرفتن، خشمگینی، خلاف خشنودی، سخت خشم، و زرد خشم به کار رفته است .(4)
تفاوت غیظ و غضب: هردو معنایی نزدیک به هم دارند وتقریباً معنای هر دو ، خشم و خشمگینی است. و گاه غیظ به جای غضب وغضب به جای غیظ استعمال می شود. و گاه به صورت ترکیبی «غیظ وغضب»، (به معنای خشم و تندی، خشم سخت) به کار برده می شوند.(5) ولی یک فرق جزئی با هم دارند و آن این است که «غیظ» به معنای هیجان طبع برای انتقام در اثر مشاهده پی درپی ناملایمات است. به همین جهت است که گفته می شود:خدای متعال غضب می کند، ولی گفته نمی شود خدای متعال غیظ می کند.(6)
معنای «کظم»: کلمه «کظم» در اصل به معنای بستن ظرف بعد از پر کردن آن است .(7) ولی بعدها به عنوان استعاره، در مورد انسانی استعمال شده که پراز خشم باشد، ولی مصمم است که خشم خود را ابراز ننماید.(8)
معنای اصطلاحی خشم
الف) در اصطلاح علم اخلاق: حضرت امام خمینی در معنای اصطلاحی غضب چنین می فرمایند:
واما غضب، پس آن یک حرکت و حال نفسانیه ایست که به واسطه آن جوشش و غلیان در خون قلب حادث شود برای انتقام. پس وقتی این حرکت سخت شود، آتش غضب را فروزان کند. و پر شود شریان ها و دماغ از یک دود تاریک مضطربی که به واسطه آن عقل منحرف شود، و از ادراک و رویه بازماند، و موعظه و نصیحت دراین حال، فایده به حال صاحب آن نکند، بلکه شعله آتش غضب را فروزان تر کند. حکما گفته اند: «مثل انسان دراین حال، مثل غاری است که در او آتش فراوان افروخته شود، به طوری که از شعله و دود پر گردد، و درآن هوا و دود… محتبس گردد، و نفیرها و صدای سخت از آن بیرون آید، و شعله های آتش درهم پیچد… دراین حال، علاج آن بسیارمشکل شود، و خاموش نمودن آن ممکن نگردد، زیرا که هرچه در او افکنند از برای علاج، شعله های فروزان و برافروخته، آن را بخورد و بلع کند و … برماده آن افزایش پیدا شود. از این جهت انسان در حال نائره آتش غضب، کور شود از رشد و هدایت و کر شود از موعظه و نصیحت، بلکه موعظه دراین حال سبب ازدیاد غضب او شود…»(9)(10)
وبه طور کلی، خشم یک حالت نفسانی است و موجب حرکت روح حیوانی (صفات درندگان) از داخل به خارج شود، جهت غلبه بر طرف مقابل و انتقام از او که در صورت شدت، حرارت زیادی در بدن ایجاد می کند
و رنگ انسان ملتهب وتیره، رگ ها پر خون و نور عقل بی فروغ می شود. بنابراین هیچ نصیحت و اندرزی بر او اثر ندارد. بلکه چه بسا درشتی و شدت پیدا کند.(11)
اقسام خشم و غضب
1-درحد افراط، یعنی بدون موقع غضب کردن؛ مثل آن که انسان در سخنانش به شخصی که فرضاً باید بگوید:«جنابعالی »، اشتباهاً می گوید: «تو»، و اواز شنیدن لفظ «تو»، فوراً به غضب درمی آید، پس این گونه از غضب ها مذموم و مخل است و نوعاً غضب های مردم از این قبیل می باشد.
2-غضب در حد تفریط، آن است که شخص کوتاهی نماید از غضب کردن؛ یعنی در آن جا که غضب کردن شایسته است ، غضب نکند و این نیز از صفات رذیله است؛ به جهت آن که آثار بدی برآن مترتب می گردد؛ مثل آن که مالش را ببرند و او بنشیند تماشا کند یا به ناموسش خیانت کنند، از جای خود برنخیزد؛ پس این بی تفاوتی هم مذموم است.
3- قسم سوم که مرتبه معتدله از غضب است، آن است که قوه غضبیه انسان در تحت فرمان عقلش باشد، در جایی که فرمان می دهد عمل کند. و آن پل صراطی که از شمشیر برنده تر و از مو نازک تر است، روحش عبارت از همین قوه غضبیه است؛ یعنی کسی که توانست غضب خود را در موقع ناهنجاری خاموش کند، در صراط نیز مثل برق لامع عبور می کند.(12)
علمای علم اخلاق، انسان ها را طبق دستور دین و عقل، به سوی اعتدال دراین هیجان (خشم) دعوت می کنند و میانه روی دراین امر را منشأ بسیاری از فضایل می شمارند. اگر این نیرو تعدیل و کنترل نشود، و به سوی افراط و تفریط پیش رود، کمالات جای خود را به رذایل داده و انسان در ورطه هلاکت خواهد افتاد. بنابراین مؤمن باید کاملاً مواظب باشد که در هنگام خشم وغضب، کاری که برخلاف شرع وعقل است، از او سرنزند؛ مثل زدن خود، یا طرف مقابل یا دشنام دادن وفاش نمودن سر دیگران و لباس پاره کردن و استهزا نمودن و…(13)
ب) در اصطلاح روان شناسی: در روان شناسی تعاریف گوناگونی از خشم ارائه شده است. برخی از روان شناسان، تعریف خشم را مانند بسیاری از هیجانات دیگر، دشوار دانسته اند. واین به خاطر این است که مفهوم خشم با واکنش های هیجانی همنوع مثل نفرت، پرخاشگری و خصومت درمی آمیزد.(14) بنابراین دراین جا با تکمیل یکی از جامع ترین تعاریف، برای دستیابی به تعریفی نسبتاً جامع و مانع، می توان گفت: «خشم، یک واکنش هیجانی نسبتاً قوی است که در انواعی از موقعیت های حقیقی و یا خیالی، همانند به بند کشیده شدن، مداخله بی مورد دیگران و مورد تهدید یا حمله واقع شدن ظاهر می گردد و با برانگیختگی فیزیولوژیک وافکار ستیزجویانه همراه است.(15)
تمایز«حلم» و «کظم غیظ»
«حلم» در لغت فارسی به معنای بردباری، آهستگی نمودن، شکیبایی، صبر، مقابل غضب و تندی است(16)
و در لغت عرب، به مفهوم تأمل، تأنی، درنگ، عدم شتاب در امور، حفظ نفس از هیجان غضب، معنا شده است.
لغت شناس معروف قرآن، «راغب اصفهانی» در مفردات الفاظ قرآن می نویسد:
الحلم ضبط النفس عین هیجان الغضب؛ حلم کنترل کننده نفس از طغیان خشم است.
سپس می گوید: از آن جا که این حالت از عقل و خرد ناشی می شود، گاهی حلم به معنی عقل و خرد نیز به کار رفته است.(17)
و در اصطلاح عبارت است از: اطمینان نفس، به طوری که نیروی غضب به آسانی او را حرکت ندهد و رنج ها وسختی های روزگار او را به زودی مضطرب نگرداند.(18)
برخی از عالمان اخلاق، حلم را مرتبه ای از اطمینان و اعتماد به نفس می دانند که فرد با برخورداری از آن به آسانی غضبناک نمی گردد و حوادث ناخوشایند به سرعت او را پریشان و ناآرام نمی کنند. بنابراین حلم، ضد حقیقی غضب است؛ زیرا اصولاً مانع از پیدایش آن می شود، پس حلیم کسی است که اگرچه حق با او است، ولی در مجازات جاهلان شتاب نمی کند و در برابر هیجان خشم و غضب ناشی از رفتار جاهلانه شخص مقابل، خویشتن داری می کند.(19)
کظم غیظ عبارت است از: فرو بردن خشم و خود را در حالت غضب، نگاهداشتن. کظم غیظ اگرچه حلم نیست، اما آن نیز ضدیت با غضب دارد که نمی گذارد آثار غضب، ظهور نماید. بنابراین:
1- هر دو صفت شریفه، ضد غضبند، وهر دو از اخلاق حسنه و صفات فاضله اند، اما صفت حلم، اشرف کمالات نفسانیه بعد از صفت علم است. بلکه علم را بدون حلم، نفعی واثری نیست. وشجره دانایی بدون باغبانی حلم و بردباری، ثمری ندارد. از این جهت است که هر وقت مدح علم می شود، حلم نیز با او ذکر می شود. وبه طور کلی، حلم عام است و کظم غیظ خاص.(20)
2-حلم از پیدایش غضب بی جا، پیشگیری می کند، ولی کظم غیظ، بعد از پیدایش آن از بروز آثارش جلوگیری کرده و در واقع آن را درمان می کند.(21)
3-حلم، دفع خشم است ، ولی کظم غیظ رفع آن، پس حلم افضل است و انسان باید سعی کند از اول عصبانی نشود و خشم نکند، نه آن که بعد از خشم، کظم غیظ کند. اگر چه آن هم بسیار پسندیده و با ارزش است و در آیات و روایات از آن بسیار تمجید شده و از صفات متقین به شمار آمده است.(22)
تمایز تهور، جبن و شجاعت
تهور در لغت، به معنای «از بی باکی افتادن در چیزی» (23)، بی پروایی، بی باکی، طرف افراط شجاعت، و تهور کردن؛ یعنی خود را در مهلکه انداختن و رشادت نمودن است.(24)
و دراصطلاح عبارت است از: عدم ترس و اقدام به کاری که موجب گرفتاری و هلاکت است که عقل و شرع آن را منع کرده است؛ چه مربوط به دنیا باشد، مثل حمل قاچاق و شب گردی در بیابان در حالی که احتمال دارد جانور درنده وجود داشته باشد و او نیز وسیله دفاعی ندارد؛ و چه مربوط به آخرت باشد، مثل روزه گرفتن با علم به ضرر داشتن آن؛ وضو یا غسل نمودن در حالی که بداند آب برای او ضرر دارد. شکی نیست که چنین کارهایی از نظر شرع، حرام و از نظر عقل ممنوع است. و چه بسا عذاب اخروی در پی داشته باشد.
(ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه)(25)؛ خودرا به دست خود به هلاکت نیفکنید.و به طور کلی؛ تهور ،شجاعت جاهلانه ای است که سبب می شود شخص بی محابا خود را در معرض خطر افکند و در مهالکی که شرعاً و عقلاً نباید در آن وارد شود، داخل می شود.(26)
ولی شجاعت، در لغت: به دلیر بودن، جرأت داشتن، دلیری، دلاوری، پردلی معنا شده است (27)
و در اصطلاح عبارت است از: کار بسیار پسندیده که موجب سرافرازی و کمال و تمجید است. قوه غضب از قوه عاقله اطاعت می کند ونفس بر امور سخت و دشوار وادار می شود.(28) به تعبیر امام خمینی رحمه الله شجاعت عبارت است از: تعدیل قوه غضبیه و تهذیب آن .(29) خداوند متعال می فرماید:(اشداء علی الکفار)؛ (30) یاران خوب پیامبر اعظم (ص) با کفار، سخت برخورد و شدیدند.
به طور کلی، اگر قوه غضبیه به حد اعتدال باشد، شجاعت واگر طرف افراط باشد، تهور و بی باکی و اگر به سمت تفریط رو کند، جبن و ترس و بی عرضگی است. جبن در لغت: به ترس، کم دلی، بددلی معنا شده است.(31) و در اصطلاح عبارت است از این که: انسان از چیزی بترسد و دوری کند که نوع خردمندان از آن دوری نمی کنند. این صفت پست،موجب تباهی و خواری است. چون ترس بی جا زندگی را بر انسان تلخ و دشوار می کند و چه بسا شخص ترسو، تن به پذیرش ظلم دهد. درحقیقت ترسویی، جنبه تفریط شجاعت است که منشأ بسیاری از مفاسد برای انسان است؛ از قبیل خواری و ذلت، تنبلی و راحت طلبی، تحمل رسوایی، ستم پذیری و بسیاری از ناگواری های دیگر.(32)
فرق جبن و خوف
جبن، بی جنبشی و عدم تحرک نفس است در جایی که عقلاً و شرعاً حرکت برای انتقام یا چیزی دیگر مستحسن و پسندیده است. واین سکون وبی حرکتی گاه بدون حدوث تألم و رنجی که لازمه خوف است، تحقق می یابد. مثلاً کسی که جرأت نمی کند در کشتی سوار شود یا در خانه تنها بخوابد یا متعرض دفع کسی که به او ظلم می کند بشود، می توان او را متصف به چنین سکون و بی جنبشی دانست؛ در حالی که متألم و ناراحت نیست. چنین شخصی جبن دارد و خوف ندارد. و کسی که ملکه حرکت برای انتقام و جز آن، از افعالی که شرع و عقل جایز می شمرند دارد، گاهی برای او رنج و تألم از توقع حدوث مکروه و ناگوار پیش می آید، مثل ناراحتی از این که سلطان به قتل او فرمان دهد. چنین فردی خوف دارد و جبن ندارد.(33)
فرق شجاعت و خشم
حضرت امام خمینی در بیان تفاوت میان شجاعت و خشم چنین می فرمایند:
الف- تفاوت در مبادی:
مبدأ شجاعت، قوت نفس و طمأنینه آن و اعتدال و ایمان و قلت مبالات به زخارف دنیا و پست و بلند آن است. اما غضب از ضعف نفس و تزلزل آن و سستی ایمان و عدم اعتدال مزاج روح و محبت دنیا و اهمیت دادن به آن و خوف از دست رفتن لذایذ نفسانیه است. و لهذا این رذیله در زن ها بیش تر از مردها، و در مریض ها بیش تر از صحیح ها، و در بچه ها بیش تر از بزرگ ها، و در پیرها از جوان ها بیش تر است. وشجاعت عکس آن است. وکسانی که دارای رذایل اخلاقی هستند، زودتر غضبناک شوند از کسانی که فضایل مآب اند. چنانچه می بینیم بخیل زودتر و شدیدتر غضب کند، اگر متعرض مال و منالش شوند از غیر او.(34)
ب- تفاوت درآثار:
شخص غضبناک در حال شدت و فوران غضب مثل دیوانه ها، عنان عقلش گسیخته شده، مثل حیوانات درنده بدون ملاحظه عواقب امور و بدون رویه و حکم عقل تهاجم کند و افعال و اطوار زشت و قبیح از او صادر شود. متملک زبان و دست و پا و سایر اعضای خود نیست…بعضی از صاحبان این رذیله به حیوانات بی شعور، بلکه به جمادات، غضب کنند… اما شخص شجاع درجمیع این امور به خلاف آن است؛ کارهایش از روی رویه و میزان عقل و طمانینه نفس[است]. درموقع خود غضب می کند و در موقع خود حلم و بردباری کند. و هرچیز، او را حرکت ندهد و به غضب نیاورد. و در موقع غضب به اندازه، غضب کند. و با تمیز و عقل انتقام کشد. می فهمد از که انتقام کشد و به چه کیفیت انتقام کند، و از که عفو و اغماض نماید. در وقت غضب، عنان عقلش در دستش است و به حرف های زشت و اعمال ناهنجار، مبادرت نکند. و کارهایش همه از روی میزان عقل و شرع و عدل و انصاف است؛ به طوری اقدام کند که در آخر کار پشیمان نشود.(35)
فرق قساوت وغضب
امام خمینی تفاوت بین قساوت و غضب را چنین بیان می کند:
قساوت، عبارت از غلظت و شدت و صلابت قلب است … اما غضب، پس آن یک حرکت و حالت نفسانیه ایست که به واسطه آن جوشش و غلیان در خون قلب، حادث شود برای انتقام…(36) پس معلوم شد که قساوت و غضب دو صفت و حال قلبند که به هم ربطی ندارند… زیرا رأفت لازمه لینت است که آن مقابل قسوت است و رحمت لازم یا ملزوم حلم است که آن مقابل غضب است .(37)
تعریف پرخاشگری
پرخاشگری براساس نتایج ملموس و عینی آن و یا براساس نیت و مقاصد شخصی افراد، دارای تعریف های متفاوتی است. برخی از روان شناسان، پرخاشگری را رفتاری می دانند که موجب آسیب دیگران شود، یا بالقوه بتواند به دیگران آسیب بزند. این آسیب می تواند بدنی مانند کتک زدن، لگد زدن و گاز گرفتن؛ یا لفظی مانند ناسزاگویی و فریاد زدن و یا حقوقی مانند به زور گرفتن چیزی باشد. در تعریف دیگری، مقاصد شخصی فرد، مورد توجه قرار گرفته و پرخاشگری، رفتاری دانسته شده که به قصد آسیب و یا آزار رساندن، از فرد سربزند. بسیاری از محققین، ترکیبی از این تعاریف را پذیرفته اند و رفتاری را که موجب آسیب دیگران گردد، پرخاشگرانه می دانند؛ بویژه اگر فرد بداند عمل او آسیب و آزار دیگران را به دنبال دارد. به نظر می رسد قصد و نیت در پرخاشگری دخالت دارد وهرکس با علم حضوری از نیت خود آگاه است. و می توان از راه آثار مشابه، آن را در دیگران نیز شناسایی کرد. و بدین وسیله قابل تفکیک از سایر نیت ها و حالات درونی بوده و تفسیر معینی پیدا می کند. بدین ترتیب اگر فرد رفتار خشنی را برای هدفی از روی عمد انجام دهد، پرخاشگرانه تلقی می شود، چه ازعواقب آن آگاه باشد و چه نباشد.(38)
تفاوت جرأت و پرخاشگری
رفتار توأم با جرأت با عمل پرخاشگرانه تفاوت دارد. گاه رفتاری از فرد سر می زند که به منظور کنترل و نظارت بر دیگران و بدون قصد آسیب رساندن است؛ مانند جلوگیری کودک از این که مبادا کسی اسباب بازی او را از چنگش بیرون آورد. این رفتارجرأت ورزی است که معمولاً این دو اصطلاح به صورت صحیح از یکدیگر تفکیک نمی شود و شخص با جرأت را پرخاشگری به حساب می آورند. برای نمونه ممکن است کسی را که در جست وجوی کالایی است و دراین رابطه با دیگران برخوردی مصرانه دارد، وبه سادگی جواب رد را نمی پذیرد، پرخاشگری بدانند، در حالی که او فقط با جرأت است.(39)
تمایز خشم و پرخاشگری
خشم یکی از نیرومندترین هیجان ها است که خداوند متعال در وجود انسان به ودیعه گذارده است ولی پرخاشگری از آثار حالت هیجانی خشم است و معمولاً همراه آن رخ می دهد. و به طور کلی، پرخاشگری یکی از راه های ابراز خشم به شمار می رود.(40)
خشم وپرخاشگری در فرهنگ های مختلف
خشم، یکی از هیجانات نیرومندی است که دست آفرینش در انسان نهاده است و از سال های اول رشد، بروز می کند و اغلب رفتارهای پرخاشگرانه را به دنبال دارد.
با آن که خشم همیشه نامطلوب نیست و دارای حکمت هایی از جمله دفاع و دفع خطرات است، ولی اگر کنترل نشود، در جامعه خطراتی را به بار می آورد و ممکن است باعث آسیب یا قتل افراد جامعه شود. در همه فرهنگ ها و جوامعه مختلف کم وبیش به گونه ای رفتارهای پرخاشگرانه کنترل می شود، ولی درمیزان محدود کردن آن، بین فرهنگ ها و جوامعه مختلف، تفاوت وجود دارد. برای مثال در قبالی سرخ پوست امریکایی، کومانچی ها و آپاچی ها، کودکانشان را جنگ جو بار می آورند و حال آن که هوپی ها و زونی ها به فرزندانشان صلح جویی و رفتار غیرپرخاشگرانه می آموزند. در امریکای معاصر جوامع هوتری به صلح جویی به عنوان شیوه ای از زندگی تأکید می کنند وفرزندانشان را طوری تربیت می کنند که پرخاشگر نباشند. اصولاً در فرهنگ امریکایی برای پرخاشگری و سرسختی ارزش قائلند.
فرهنگ اسلامی ضمن آن که تعدی و تعرض به دیگران را که از مصداق های پرخاشگری است، نامطلوب معرفی می کند، و فرو نشاندن خشم را مورد ستایش قرار می دهد، ولی اجازه می دهد که فرد یا جامعه ای که مورد پرخاشگری قرار می گیرد، از خود دفاع کند، ولی بازهم نباید به ظلم و ستمگری بینجامد. می توان منطق قرآن کریم را دراین جمله معروف خلاصه کرد که:نه ظلم کن به کسی و نه زیر بار ظلم برو.(41)
انواع خشم
خشم وغضب همیشه جنبه منفی ندارد، بلکه گاه جنبه مثبت دارد و برای زندگی مادی و معنوی انسان ضروری و لازم است. بنابراین می توان غضب را به مثبت و منفی، یا «ستوده» و «نکوهیده» تقسیم کرد، و هر گاه
خشم الهی را نیز برآن بیفزاییم غضب بر سه گونه تقسیم خواهد شد:
1- خشم و غضب خداوند: در بسیاری از آیات قرآن سخن از غضب و سخط الهی به میان آمده است، مخصوصاً درباره بنی اسرائیل که در آیات زیادی اشاره به غضب الهی نسبت به آن ها، بلکه غضب بعد ازغضب آمده است تا آن جا که در سوره حمد (مغضوب علیهم) از سوی جمعی از مفسران، به گنهکاران بنی اسرائیل که نه تنها در گذشته، بلکه در عصر و زمان ما نیز چهره تاریخ بشریت را سیاه کرده اند، تفسیر شده است.
بی شک غضب به معنی هیجان درونی توأم با انتقام جویی که آثار آن برافروخته شدن صورت و پرشدن رگ های گردن از خون است، درمورد خداوند که بالاتر از جسم و جسمانیت و تغییر و دگرگونی است، مفهومی ندارد. همان گونه که انتقام جویی به معنی فرونشاندن سوز دل و به اصطلاح تشفی قلب با اذیت و آزار دشمن درباره ذات پاک الهی نیز نامفهوم است .
لذا مفسران غضب الهی را به معنی کیفر عادلانه او در مورد گنهکاران در دنیا و آخرت تفسیر کرده اند.
راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ قرآن با صراحت می گوید: هنگامی که غضب به عنوان یکی از اوصاف الهی ذکر شود مراد از آن فقط انتقام (و مجازات) است.
امام باقر(ع) چیستی غضب خداوند را این گونه تبیین می نمایند:
«غضب الله تعالی عقابه. یا عمرو!(42) من ظن ان الله یغیره شیء فقد
کفر»؛ غضب خداوند متعال، عقاب و کیفر او است. ای عمرو! کسی که گمان کند چیزی خداوند را دگرگون می سازد (وتغییر حالت می دهد) کافر شده است.(43)
کوتاه سخن این که آیات و روایاتی که سخن از غضب و سخط خدا می گوید، ارتباطی با خشم و غضب مخلوقین ندارد، بلکه کیفرهایی ا ست عادلانه که برای تربیت انسان ها مقرر شده است .(44)
2- خشم های منفی و غضب های ویرانگر؛ که دارای خطرات و پیامدهای سوئی است.
3- غضب های مثبت انسانی: اگر کسی گمان کند خداوند نیرویی در انسان بی حکمت آفریده است، یا بعضی از نیروهای خداداد، صرفاً جنبه ویرانگری دارد، حکمت هدا را نشناخته، و در واقع توحید افعالی او ناقص است. محال است عضوی در پیکر و نیرویی در درون و جان آدمی باشد، و اثر مثبتی نداشته باشد. از جمله این نیروها، نیروی غضب است. هنگامی که انسان خشمگین می شود، تمام توان او بسیج می گردد، و گاه قدرت او چندین برابر زمان عادی و معمولی می شود. فلسفه وجودی این حالت در واقع آن است که اگر جان یا مال یا منافع دیگر انسان به خطر بیفتد بتواند، حداکثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد، واین نعمت بسیار بزرگی است. (45)
خشم در قرآن و روایات
الف- خشم در قرآن
در آیات مختلف قرآن بیش از بیست و چهار بار از خشم با تعابیر «غضب» و «غیظ» سخن به میان آمده است که در آن ها خطرات خشم را مورد بررسی قرار داده، از برکات حلم و بردباری سخن گفته است. خشم و غضب همچون آتشی سوزان است که گاه یک جرقه آن تدریجاً مبدل به دریایی از آتش می شود، و خانه ها وشهرهایی را در کام خود فرو می برد. از جمله آیات شریفه عبارتند از:
(و الذین یجتبون کبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم یغفرون)(46)؛ همان کسانی که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می ورزند، و هنگامی که خشمگین شوند عفو می کنند.
(الذین ینفقون فی السراء و الضرآء والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین)(47)؛ آنان که در توانگری و تنگ دستی انفاق می کنند وخشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
جالب این که نمی فرماید: آن ها غضب نمی کنند، چرا که خشم وغضب به هنگام بروز ناملایمات سخت، حالت طبیعی هر انسانی است، مهم آن است که آن ها بر غضب خویش مسلطند و هرگز زیر سلطه غضب قرار
نمی گیرند. به خصوص این که وجود غضب در انسان همیشه جنبه منفی و ویرانگری ندارد. گاه می شود که بسیار سازنده است که دراین کتاب به طور مشروح بدان خواهیم پرداخت.
در دومین آیه، بعد از آن که به پرهیزکاران، وعده بهشت جاویدان می دهد که وسعت آن به وسعت آسمان ها و زمین است، در بیان اوصاف آن ها نخست مسأله انفاق را مطرح می کند و می فرماید: «[پرهیزکاران ] کسانی که در وسعت و پریشانی انفاق می کنند»؛ (الذین ینفقون فی السرآء والضرآء). سپس می افزاید: « وخشم خود را فرو می برند»؛ (والکاظمین الغیظ). و درنتیجه از «خطاهای مردم می گذرند»؛ (والعافین عن الناس). و در مجموع آن ها افرادی نیکوکارند؛ «چرا که خداوند نیکوکاران را دوست دارد»؛(والله یحب المحسنین).
جالب این که در آیه بعد از آن وعده آمرزش و مغفرت به آن ها داده شده که اگر لغزشی برای آن ها پیدا شود و گناهی از آن ها سرزند به یاد خدا بیفتند و استغفار کنند، خداوند آن ها را مشمول عفو خود قرار می دهد. اشاره به این که همان گونه که آن ها دیگران را عفو می کنند و از خطاهایشان می گذرند، خداوند هم آن ها را عفو می کند و از خطاهایشان می گذرد.
به هر حال «کظم غیظ؛ فرو بردن خشم» در این آیه به عنوان یکی از صفات برجسته پرهیزکاران و در رده های اول بیان شده است .
ب- خشم و غضب در روایات اسلامی
در روایات اسلامی تعبیرات عجیب و تکان دهنده ای درباره خشم و غضب منفی وارد شده است که از خطرات این رذیله اخلاقی به خوبی
پرده بر می دارد؛ از جمله:
1- در حدیثی از رسول خدا(ص) می خوانیم که فرمود:
«الغضب جمره من الشیطان»؛(48)؛ غضب، آتش پاره سوزان و برافروخته ای است از سوی شیطان.
2- در حدیث دیگری ازهمان حضرت (ص) می خوانیم:
«الغضب یفسد الایمان کما یفسد الصبر العسل»؛(49) غضب ایمان را فاسد می کند، همان گونه که صبر (داوری بسیار تلخی است که در تلخی ضرب المثل است) عسل را خراب می کند.
3- درحدیث شریفی از امیر المؤمنان علی (ع) آمده است که :«لیس لابلیس جند اشد من النساء والغضب»؛(50)برای شیطان سپاهی قوی تر از زنان (فاسد) وغضب نیست.
4- درحدیث دیگری از امام صادق(ع) در یک جمله کوتاه و بسیار پرمعنا می خوانیم:
«الغضب مفتاح کل شرً»؛(51) خشم وغضب کلید تمام بدی ها است.
5- خطرات غضب به قدری است که امام سجاد(ع) دریکی از دعاهای معروف صحیفه سجادیه از آن به خدا پناه می برد وعرضه می دارد:
«اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سوره الغضب وغلبه الحسد و ضعف الصبروقله القناعه»؛(52) خداوندا! به تو پناه می برم از هیجان حرص و شدت غضب و چیره شدن حسد و ضعف شکیبایی و کمی قناعت.
6-در حدیث دیگری از امیر مؤمنان علی (ع) می خوانیم:
«ایاک و الغضب فاوله جنون و آخره ندم»؛ (53) ازغضب بپرهیز که اولش دیوانگی و آخرش پشیمانی است .
7- ازهمان بزرگوار درتعبیر گویای دیگری درباره رابطه غضب و عقل می خوانیم:
«عند غلبه الغیظ و الغضب یختبر حلم الحلماء»؛(54) به هنگام غلبه خشم و غضب، عقل عاقلان به آزمون گذارده می شود.
از روایات بالا که گلچینی از روایات زیادی بود که درباره نکوهش غضب وارد شده است، ابعاد فاجعه ای که غضب و خشم در زندگی انسان می آفریند به خوبی روشن شد، در حقیقت همان گونه که در روایات پیشین آمد: خشم، بدترین دشمن انسان، آتش سوزان، خطرناک ترین لشکر شیطان، کلید تمام بدی ها، آغازش جنون و پایانش پشیمانی است .
فواید خشم
امام خمینی فواید خشم را چنین بیان می کنند:
قوه غضبیه یکی از نعم بزرگ الهی است برحیوان و بالخصوص بر انسان
که به واسطه این قوه شریفه، حفظ بقای شخصی و نوعی و حفظ نظام عائله و بقای فردی وجمعی شود؛ چون که انسان تا در عالم ماده و طبیعت واقع است، به واسطه تضاد و تصادمی که دراین عالم است و به واسطه قوه قبول وانفعال و تأثری که درطبیعت او است، دائماً در نضج و تحلیل است که اگر بدل مایتحلل به او نرسد، به زودی مفسدات داخلی، او را فانی و نابود می کنند، و همین طور تا درعالم دنیا و تصادم واقع است، از برای او دشمن ها و مفسداتی هست که اگر از آنها جلوگیری نشود، انسان را به زودی زائل و فانی کنند. و همین طور که از برای شخص و فرد حیوان و انسان، مفسدات و موذیات خارجی وداخلی هست، از برای نظام عائله انسانی و نظام جمعیت و مدینه فاضله انسانیه، مفسدات و مخلاتی است که اگر ذب و دفع از آن ها نشود، به زودی نظام عائله و نظام مدینه فاضله به هم می خورد، و به اسرع اوقات، عالم مدنیت رو به زوال و اضمحلال می گذارد. از این جهت عنایت ازلیه الهیه و رحمت کامله رحمانیه، اقتضا نمود که در حیوان مطلقاً، و در انسان بالخصوص، این قوه شریفه غضبیه را قرار دهد که حیوان و انسان… دفع موذیات خارجی و داخلی فردی خود کند، و انسان، بالخصوص، دفع و رفع مفسدات و مخلات نظام عالیه و نظام جامعه و مدینه فاضله نماید.
دفاع و ذب از هتک از عالیه، و سد ثغور و حدود مملکت، و حفظ نظام ملت و بقای قومیت، و نگهبانی از تهاجم اشرار به مدینه فاضله، و جهاد با اعداء انسانیت و دیانت، صورت پیدا نکند، مگر در سایه این قوه خداداد و این تحفه آسمانی که به دست حق تعالی – جل وعلا- در خمیره انسان مخمر شده و به ودیعت نهاده شده. اجرای حدود و تعزیرات و سیاسات الهیه که
حفظ نظام عالم کند، در پرتو این قدرت و قوه الهیه است؛ بلکه جهاد با نفس و ذب ازجنود ابلیس و جهل، در تحت حمایت این قوه شریفه انجام گیرد. در هر کس که این قوه شریفه که تجلی انتقام و غضب الهی است، به طور تفریط ناقص باشد، لازمه آن بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه است؛ از قبیل خوف و جبن و ضعف و تنبلی و خودپروری و کم صبری و قلت ثبات و راحت طلبی و خمودی و انظلام که مثل ظلم یا بدتر از آن است – و رضایت به فواحش و رذائل و تن دادن به فضایح و بی غیرتی بر خود و عائله و ملت خود.(55)
پس آنها که گمان کردند کشتن قوه غضب و خاموش کردن آن، از کمالات و معارج نفس است، خود خطایی بزرگ… کردند و از حد کمال و مقام اعتدال غافل اند. بیچاره ها ندانند که خدای تبارک و تعالی در جمیع سلسله حیوانات، این قوه شریفه را عبث خلق نفرموده و در بنی آدم این قوه را سرمایه زندگانی ملکی و ملکوتی و مفتاح خیرات و برکات قرار داده… در هر صورت، در باطن ذات انسان و حیوان، قوه غضبیه موجود و مودوع است؛ الا آن که در بعضی خاموش و افسرده است، مثل آتشی که زیر خاکستر باشد. باید اگر انسان در خود حال خاموشی و سستی و بی غیرتی احساس کرد، با معالجه به ضد، از آن حال بیرون آید و نفس را در حال اعتدال درآورد، که آن شجاعت است که از ملکات فاضله و صفات حسنه است.(56)
1- حفظ شخص ونوع انسان
یکی از عواملی که در ادامه زندگی و ابقای حیات فردی و نوعی انسان نقش مؤثری را ایفا می کند، قوه غضبیه است. این غریزه ارزشمند و مهم، نیروی دفاع آدمی در مقابل عوامل زیانباری است که حیات و سلامتش را تهدید می نماید. قوه غضب همانند سلاح های گرم و آتشین در دست مرزداران کشور است. در موقعی که مملکت مورد حمله اجانب قرار گیرد یا راهزنان اخلالگر به کشور هجوم بیاورند و بخواهند به مال و جان مردم آن کشور تعدی نمایند مرزداران سلاح های خود را به کار گیرند تا آنان را قلع و قمع نمایند و کشور و مردم را از بلا و خطر برهانند. مرزداران کشور موقعی که بینند مملکت در معرض خطر قرار گرفته و دشمن هجوم آورده است، هر قدر از آتشبارهای خود استفاده کنند و سلاح های خویش را به کار اندازند تا دشمن را مغلوب و منکوب نمایند و به عقب نشینی وادارشان سازند، عملشان صحیح و مورد تأیید عقل و شرع است، اما اگر مرزداری یکی از هم سنگران خود را که به شوخی یا جدی به وی دشنام داده، مورد هدف قرار دهد و سلاح خود را به سوی او نشانه رود و او را مجروح یا مقتول نماید، مجرم شناخته می شود و مورد تعقیب قرار می گیرد و به نسبت جرمی که مرتکب شده است، استحقاق مجازات دارد. اعمال قوه غضب همانند به کارگرفتن سلاح برای دفع دشمن و حفظ کشور تن است. اگر انسانی در بیابان مورد هجوم درنده یا گزنده ای قرار گیرد و خود را در معرض خطر احساس نماید، غریزه
غضب یعنی نیروی دفاع بدن، به طور خودکارتحریک می شود و به صاحبش قوت و قدرت می بخشد و او با نیرومندی، درنده وگزنده را هدف قرار داده و با چوب و سنگ یا هر وسیله ای که دراختیار دارد، به دشمن می تازد و از خود دفاع می نماید. به کاربردن قوه غضب درچنین مورد مقبول عقل و شرع است. اما اگر از برادر خود یا یک فرد عادی سخن سرد یا دشنامی بشنود، وظیفه اخلاقی و سجیه انسانی به وی اجازه نمی دهد قوه غضبیه را که سلاح دفاع از سلامتی یا حیات اوست آزادانه به کار گیرد و گوینده را مورد هجوم قرار دهد، چه بسا ممکن است این تندروی بی جا وسنجیده او را به پرتگاه خطرناکی ببرد، شخص مورد خشم را مجروح کند، یا بر اثر یک ضربه به حیاتش خاتمه دهد ودر نتیجه خود را اسیر زندان کند یا خویشتن را از زندگی محروم نماید.(57)
2- اجرای امر به معروف و نهی از منکر
یکی دیگر از فواید قوه غضبیه اجرای امر به معروف و نهی از منکر است که یکی از بزرگ ترین ومهم ترین دستورها و واجبات دینی است. و محور واساس شعائر دینی و هدف بعثت انبیا و جانشینان آن ها است. ترک این واجب از رذایل و مهلکات است، که زیان و ضرر آن به همه می رسد و موجب فساد و عذاب جامعه و فراموش شدن احکام دین و شریعت سیدالمرسلین می گردد.(58) انسان ها از ابتدای آفرینش تاکنون
همواره برای ایجاد جامعه ای برتر و مدینه ای فاضله تلاش کرده اند وجان و مال بسیار بر سر این آرزو نهاده اند. این تلاش، کوششی از سربیهودگی و سرگرمی نبوده، بلکه نیازی است فطری که خداوند در نهادشان نهاده است. به راستی برای تشکیل این جامعه برتر واین مدینه فاضله چه شرایط و اموری ضروری است؟ برای برآورده شدن این آرزوی دیرپای انسان، کدامین اسباب و افعال باید فراهم آید؟ در پاسخ به این سؤال، اولین چیزی که به ذهن می آید، کلمه «قانون» است. بدون شک جامعه ای که دارای قانونی نیست، یا قانون صحیحی برآن حکومت نمی کند، راه به ساحل سعادت نمی برد و روی فلاح و رستگاری را نمی بیند. بنابراین، قانون صحیح، اولین سنگ بنای جامعه برین است. خدای بزرگ برترین قانون را که از علم نامتناهی او سرچشمه گرفته است، خدای بزرگ برترین قانون را که از علم نامتناهی او سرچشمه گرفته است، به بشر ارزانی داشته و همگان را به پیروی از آن دعوت کرده است .ولی قانون به تنهایی ضامن سعادت کامل جامعه نیست، بلکه علاوه بر قانون، باید ضامن اجرای آن نیز وجود داشته باشد. قانون مثل نسخه شفابخشی می ماند که تنها وجود آن، دردی را دوا نمی کند، بلکه بدست آوردن دارو و مصرف دقیق و صحیح آن، بشارت دهنده سلامتی و تضمین کننده زندگی و شادابی است. از این رو قانون صحیح، نیازمند ضامن اجرایی قوی است، تا کسی حدود آن را زیرپا نگذارد و در میدان عمل آن را به فراموشی نسپارد. باید نیرویی در جامعه انسانی باشد تا کسانی را که از روی فراموشی ویا از سر هوس به قانون پشت پا زده، آن را پایمال می کنند و وظایف خویش را نادیده می انگارند، وادار به انجام وظیفه و تدارک
خطاهای گذشته نمایند. در تمام نظام های سیاسی دنیا گروهی خاص مأمور اجرای قانون و نظارت مستقیم بر چگونگی اجرای آن هستند. اما در نظام سیاسی اسلام تنها برگزیدگان جامعه مسئول نظارت براجرای قانون نمی باشند. بلکه هر فرد جامعه اسلامی موظف به نظارت بر اجرای قانون و پاسداری از حدود آن است و این حق نظارت و دخالت، ویژه افراد مخصوص و یاموارد ویژه نیست، بلکه همه افراد نسبت به همه قوانین ونیز نسبت به تمامی طبقات جامعه، حق نظارت و دخالت در اجرای قوانین دارند. این حق نظارت عمومی که ضامن اجرای عدالت و قسط و تضمین کننده رسیدن جامعه به کمال و سعادت است، «امر به معروف و نهی از منکر» نامیده می شود. بدیهی است که فریضه امر به معروف ونهی از منکر، همانند سایر دستورات اسلامی دارای شرایط، مراتب، شیوه ها و بایدها و نبایدهای بسیاری است که آمران به معروف و ناهیان از منکر باید به خوبی از آن ها آگاه بوده و با توجه به آن ها، وظیفه خویش را به انجام رسانند.(59)
اولین مرحله از مراحل امر به معروف ونهی از منکر، تنها اظهار ناخرسندی ونفرت از منکر است .گاهی بعضی از افراد بدون توجه و آگاهی، مرتکب منکری می شوند و یا معروفی را ترک می کنند، ولی آمادگی آنان برای رهیابی و اصلاح به حدی است که تنها اظهار خشم و ناخشنودی، آن ها را به عمل ناپسند خود واقف کرده، موجب اصلاح و
رهیابی آنان می شود.(60) بنابراین یکی از فواید این قوه شریفه، اجرای امر به معروف ونهی از منکر، به وسیله مراحل مختلف آن است.
3-جهاد با اعداء دین
یکی دیگر از فواید خشم ازدیدگاه امام خمینی، جهاد و مجاهده با اعداء دین است که می فرمایند:
خدای تعالی در آیات شریفه قرآنیه از مؤمنین به (اشداء علی الکفار رحماء بینهم)(61) تعبیر فرموه، و مجاهدین وشجاعان در معرکه جنگ ها را بر بازنشستگان و خمودان تفضیل داده، و درجات آن ها را در پیشگاه عظمت خود بزرگ شمرده، واز پافشاری در میدان جنگ ها قدردانی فرموده و آن ها را به اقدام در معرکه ها و پیشرفت در جنگ ها تحریص و ترغیب فرموده؛ و تمام این ها در سایه قوه شریفه غضب انجام گیرد و با خمودی و سستی آن، انسان از تمام این فضایل محروم شود، و به ذلت و خواری و پستی و اسارت تن در دهد، و از انجام وظایف انسانی و دینی بازنشیند. از این جهت، اگر در کسی این قوه، خامد و خاموش باشد، باید به معالجه آن پردازد.(62)
فواید دیگری از قبیل: تعمیر دنیا و آخرت، اجرای حدود و تعزیرات، جهاد با نفس، پاسداری از حق و حقیقت، حفظ تجاوزات و تعدیات و دفع مؤذیات و مضرات از شخص و جامعه وغیره، همه در زیر پرچم این قوه شریفه انجام می گیرد.
پی نوشت ها :
1- لغت نامه دهخدا، ماده «خشم».
2- فرهنگ جامع نوین، ماده «غلیظ».
3- تفسیر نمونه، ج3، ص97.
4- لغت نامه دهخدا، ماده «غضب»
5- همان.
6-المیزان فی تفسیر القرآن ،ج4، ص28.
7- فرهنگ الراید، ماده «کظم».
8- المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص28.
9- تهذیب الاخلاق، ص165.
10- شرح حدیث جنودعقل و جهل، ص238-239.
11- جامعه السعادات، ج1، ص257.
12- درس های اخلاق آیت الله محمدتقی آملی، ص 228.
13- دروس اخلاق اسلامی، ص12.
14- فرهنگ جامع روان شناسی و روان پزشکی، ج1، ص 79.
15- کنترل و مهارخشم، ص22.
16- فرهنگ فارسی معین، ماده «حلم».
17- مفردات الفاظ قرآن، ماده «حلم».
18- معراج السعاده، ص 243.
19- اخلاق اسلامی (احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی)، ص 187.
20- معراج السعاده، ص 191.
21- اخلاق اسلامی (احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی)، ص187.
22- دروس اخلاق اسلامی، ص171.
23- فرهنگ جامع نوین، ماده «تهور».
24- لغت نامه دهخدا،ماده «تهور».
25- بقره(2):195.
26- اخلاق اسلامی (احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی)، ص215.
27- فرهنگ فارسی معین، ماده «شجاعت»
28- دروس اخلاق اسلامی، ص140.
29- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص151.
30- فتح (48):29.
31- فرهنگ فارسی معین، ماده «جبن».
32- اخلاق اسلامی (محمدعلی سادات) ص 215.
33-علم اخلاق اسلامی، ج1، ص 255.
34- شرح چهل حدیث، ص142.
35- همان، ص 142-143.
36- شرح حدیث جنود عقل و چهل، ص 237-238.
37- همان، ص 240.
38- ر.ک: روانشناسی رشد، ج1، ص 495.
39- ر.ک: همان، ص 496.
40- ر.ک: همان، ص 495.
41- همان، ص 494.
42- اشاره به عمرو بن عبید معتزلی است که با جماعتی خدمت امام باقر(ع) آمده بودند، به گمان این که آن حضرت را بیازمایند و سرانجام شرمنده بازگشتند.
43- بحارالانوار، ج4، ص 68.
44- ر.ک: اخلاق در قرآن، ج3، ص 398.
45- ر.ک: همان، ص 399.
46- شوروی (42):37.
47- آل عمران(3):134.
48- بحارالانوار، ج70، ص 265.
49- همان.
50- تحف العقول، ص 363.
51- الکافی، ج2، ص 303، ح3.
52- صحیفه سجادیه، دعای 8.
53-غررالحکم و درر الکلم، ص 303، ح 6898.
54- همان، ص 286، ح6436.
55-شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 241-243.
56- شرح چهل حدیث، ص134-135.
57- گفتار فلسفی، ج2، ص 56.
58- دروس اخلاق اسلامی، ص 210.
59-دو فریضه برتر در سیره معصومین، ص 7.
60- همان، ص 85.
61-فتح(48):29 .
62-شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 369-370.
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 15، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1388: چاپ و نشر عروج