نویسنده:آیت الله محمدتقی مصباح
مفهوم، متعلق و نقش سازنده ترس
متعلق خوف امر مضر است و انسان در اصل از چیزی که امروز یا فردا، در این دنیا و یا در آخرت، کم و یا زیاد، زیانی را متوجه انسان می کند می ترسد، اما گاهی مجازاً و به جهت علاقه خاصی، نظیر علاقه سببیت و مقارنت، کسی که بالذات منشأ ترس نیست متعلق ترس قرار می گیرد. نظیر آنکه انسان از کسی که بواسطه او ضرری متوجه انسان می شود می ترسد. در حالی که منشأ ترس همان ضرر است و چون آن شخص موجد و مسبب ضرر است، متعلق ترس قرار می گیرد و علاقه سببیت باعث گردیده که انسان از او نیز بترسد.
«ترس» حالتی انفعالی و واکنشی روانی است که انسان در برابر تهدید، خطر و یا ضرر از خود بروز می دهد. ترس از آن نظر که به صورت واکنش طبیعی و غیرارادی در انسان ظاهر می شود، رفتاری غیر اختیاری و غیرارادی است و مورد ارزش یابی اخلاقی قرار نمی گیرد و بخودی خود، به صفت«خوب» یا «بد» متصف نمی شود و مدح و ذمی ندارد. ازاین نظر، در شمار حالتهای انعکاسی و به اصطلاح روانشناسان «حالت های رفلکس» نظیر حالت غم، حزن و شادی قرار می گیرد. پس چنانکه وقتی سوزن به پای کسی فرو می رود، او بی اختیار واکنش نشان می دهد و پایش را کنار می کشد، کسی که با خطری مواجه
می شود، به صورت طبیعی و غیرارادی واکنش نشان می دهد، می ترسد و رنگ رخساره اش دگرگون می شود.
البته مقدمات ایجاد ترس و رفتاری که انسان برای تضعیف، تقویت، کاهش و یا استمرار حالت ترس در خود انجام می دهد، می تواند اختیاری باشد و ارزش یابی اخلاقی شود و صفت خوب یا بد به خود گیرد. گاهی انسان افکاری را به ذهن خود راه می دهد یا رفتاری را انجام می دهد که باعث تقویت و تشدید حالت ترس در انسان می گردد. برای مثال، افراد ترسو و ضعیف النفس به ویژه وقتی شب به تنهایی در جایی به سر می برند، با تخیلات خویش حالت ترس را در خود تقویت می کنند. در نتیجه، ترس آنان به دهشت و وحشت و وارد آمدن خسارت های جدی روحی به آنان تبدیل می گردد.
در مقابل، گاهی با رفتارها و تمرینهای خاصی، حالت ترس را در خود می کاهند یا بکلی زمینه ایجاد آن را از بین می برند. این مقدمات که رفتاراختیاری انسان هستند، اخلاقاً خوب یا بد به شمار می آیند و اگر گاهی حالت ترس نیز ارزش گذاری اخلاقی می شود و مطلوب، خوب و یا بد معرفی می گردد، این ارزش گذاری به اعتبار همان مقدمات اختیاری است، نه به اعتبار حالت ترس فی حد نفسه.
در قرآن که کتاب هدایت است و محورهای اساسی تربیت و تزکیه در آن گرد آمده، بر روی عامل«خوف» تأکید فراوان شده است. در آیات فراوانی خوف و واژگانی همچون «وجل»،«اشفاق»، «رهبت» و«خشیت»(1) که تقریبا مترادف هستند بکار رفته اند و در اکثرآن آیات، متعلق خوف خداوند ذکر شده است. عامل خوف از خدا چنان در تصحیح رفتار انسان و توجه او به مسیر صحیح زندگی و خودداری از طغیان و انحراف مؤثر است که در قرآن انذار و بیم دادن یکی از وظایف اصلی پیامبران به شمار آمده و خداوند به جای آنکه بفرماید ما برای هر قومی نبی یا رسولی فرستادیم، می فرماید که ما برای آنها نذیر و بیم دهنده فرستادیم: (انا ارسلناک بالحق بشیراً و نذیراً وان من امه الا خلا فیها نذیر)(فاطر:24) ما تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستادیم و هیچ امتی نبوده، مگر آنکه در میانشان بیم دهنده ای[پیامبری] گذشت.
براساس آیه فوق یکی از وظایف اساسی پیامیران ترساندن و انذار مردم است. اما انذار پیامبران درکسانی اثر می گذارد که آمادگی روحی و فطری پذیرش نصایح و انذارهای پیامبران الهی را داشته باشند واز آتش جهنم و عذاب الهی بترسند، والا انذار پیامبران در دلهای سخت که حالت فطری خوف خدا از آنها رخت بربسته است اثر نمی گذارد؛ چنانکه بسیاری از اقوام پیامبران تحت تأثیر انذار آنان قرار نگرفتند و به جای آنکه به نصایح و انذار آنان گوش دهند، آنان را مسخره کردند. قرآن درباره گروه گمراهی که در منجلاب گمراهی و طغیان غرق گشته اند و امیدی به هدایت و نجات آنها نیست می فرماید: (انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلقهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون و سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب فبشره بمغفره و اجر کریم)(یس:8-11)؛ ما در گردن هایشان غلهایی نهاده ایم که تا چانه هاست، به طوری که سرهاشان بالا مانده است و از پیش رویشان دیواری و از پشت سرشان دیواری نهاده ایم و بر دیدگانشان پرده ای افکنده ایم، ازاین رو هیچ نمی بینند [کنایه از اینکه از همه سو فرو گرفته شده اند و راه حق را که هدایت و رستگاری است نمی بینند] و برآنها یکسان است چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی آورند. جز این نیست که تو کسی را هشدار و بیم می دهی[بیم دادن تو کسی را سود دارد] که این ذکر[قرآن] را پیروی کند و از خدای مهربان در نهان بترسد، پس او را به آمرزش و مزدی نیکو و بسیار نوید ده.
در جای دیگر خداوند درباره کسانی که به خداوند و آخرت ایمان ندارند و آمادگی شنیدن انذار و نصایح را ندارند می فرماید: (واذا ذکر الله وحده اشمازت قلوب الذین لایومنون بالآخره و اذا ذکرالذین من دونه اذاهم یستبشرون)(زمر:45)؛ و چون خداوند به یگانگی یاد شود دلهای کسانی که به آن جهان ایمان ندارند برمد، و چون آنان که جز او هستند[معبودهایشان] یاد شوند ناگاه شادمان گردند.
پس شرط تأثیر انذار انبیا در مردم، وجود حالت فطری خشیت در آنها و ترس از گرفتاریها و کیفرهایی است که ممکن است در آخرت گریبانگیر آنان گردد و این ترس آنان را وامی دارد که از پیش درصدد رهایی از عقوبتهای اخروی برآیند. در نتیجه، به نصایح و پند و اندرز پیامبران الهی و علمای ربانی گوش می دهند و سختی دست کشیدن از خواسته های نفسانی و عمل به تکالیف الهی را به جان می خرند؛ زیرا می دانند که بهای مخالفت با شیطان و هواهای نفسانی و اطاعت از خداوند سعادت ابدی و نیل به رضوان حضرت حق است: (وامامن خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی)(نازعات:40-41)؛(واما هرکس که از ایستادن در پیشگاه پروردگار خود بیم داشته باشد و خویشتن را از آرزو و کام دل بازدارد، جایگاه او همان بهشت است).
البته در کنار خوف از خدا، عواملی چون شوق، محبت و امید نیز مؤثرند، اما در این بین عامل خوف بیشترین تأثیر را دارد و برای همه طبقات انسانی و مراتب ایمان و معرفت عمومیت دارد.
چنانکه ملاحظه می شود درآیه فوق متعلق خوف حرمان از لقای الهی و قرب اوست. در برخی از آیات متعلق خوف عذاب الهی و جهنم معرفی شده است. خداوند درباره بندگان برگزیده خود که خانه هایشان را محل عبادت و ذکر خدا قرار داده اند و پیوسته در نجوای معبود به سر می برند می فرماید: (فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله واقام الصلوه وایتاءالزکاه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار)(نور:36-37)؛[آن چراغ] درخانه هایی است که خدای رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند، مردانی که تجارت و خرید و فروش آنان را از یاد خدا و برداشتن نماز و دادن زکات مشغول نکند و از روزی می ترسند که دلها و دیدگان درآن دگرگون [سرگشته و پریشان] شود.
عالم آخرت، عالم ظهور حقایق ودگرگونی هاست و قلب و دل انسان که دردنیا به لذایذ و امور حسی مشغول گردیده است، در آنجا کاملاً دگرگون می گردد و چون طرفی از آن تعلقات مادی نبسته و چیزی جز زیان برای خود فراهم نیاورده است، درآنجا یارای درک حقایق، انوار و تجلیات الهی را ندارد و چشمی که در دنیا به جلوه ها و جاذبه های مادی و حرام دوخته می شد، درآن عالم از دیدن و مشاهده زیبایی های بهشت و نعمتهای الهی محروم است. خداوند درباره گفتگوی خود با گنهکاری که در آخرت کور محشور می شود می فرماید: (قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی)(طه:125-126)؛ گوید: پروردگارا، چرا مرا نابینا برانگیختی و حال آنکه بینا بودم؟ گوید: بدین گونه[امروز کور محشور شدی زیرا] آیات ما به تو رسید و تو آنها را به فراموشی سپردی[از آنها تغافل کردی] و همچنان امروز فراموش می شوی.
مفهوم ترس از خدا
سؤال اساسی که همواره پیش روی ماست این است که انسان از موجودات خطرناک و وحشت آفرین می ترسد. با
توجه به اینکه خداوند مظهر مهر، محبت و رحمت بی نهایت است، ترس از او به چه معناست؟ پاسخ آن است که متعلق و منشأ ترس یا خطری است که متوجه انسان می شود، یا منفعتی است که از وی سلب می گردد و یا محرومیت وی از چیزی است که دوست می دارد و در درجه اول، ترس به این امور نسبت داده می شود. اما به دلیل علاقه سببیت و مسببیت، گاهی کسی یا چیزی که سبب پیدایش خطریا سلب منفعت یا محرومیت است نیز متعلق ترس قرار می گیرد. برای مثال، کسی که از گرگ می ترسد، ترس او در واقع از دریده شدن و آسیب دیدن بدنش است و چون چنین زیانی بوسیله گرگ متوجه او می گردد، ازآن می ترسد. یا کسی که از تاریکی می ترسد، ترس او در واقع از خطری است که ممکن است در تاریکی متوجه او گردد.
با توجه به اینکه گاهی ترس به سبب و عامل خطر، ضرر و سلب منفعت نسبت داده می شود، درکلمات انبیا و در آموزه های وحیانی و قرآنی انسان به علت العلل و مسبب الاسباب توجه داده شده است. براساس آن آموزه ها، گرچه انسان از گرگ که خطری متوجه او می سازد می ترسد، اما چون گرگ آفریده خداست واختیار و تدبیر آن را خداوند به عهده دارد، انسان باید از خداوند که آفریننده گرگ و مسبب الاسباب است بترسد. در واقع، در حوزه رفتار اختیاری و اعمالی که ارزش گذاری اخلاقی می شوند، ترس ما از رفتار زشت و ناپسند خودمان است که براساس قوانین تشریعی الهی عذاب و کیفر خداوند بر آنها مترتب می گردد و ترس ما از خداوند عرضی است و بواسطه آن است که خداوند براساس نظام حکیمانه خود جهنم را آفریده که درآن معصیت کاران مجازات و کیفر شوند. ترس از خداوند از آن روست که سلطنت و حکومت مطلق عالم در اختیار اوست و براساس نظامی که در این عالم فراهم شده، متخلفان از حدود الهی مجازات و کیفر می شوند. همچنین تعلق ترس به آخرت عرضی است و ترس ما در حقیقت از عذابها و کیفرهایی است که در آن روز متوجه انسان می شود و ترس از آخرت از آن روست که آن روز ظرف آن مجازاتها و کیفرهاست.
خداوند متعال دراین باره که ترس ما از خدا، به معنای ترس از اعمال خود ماست که به سلب نعمت الهی و یا گرفتار شدن به عذاب الهی می انجامد می فرماید: (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون)(روم:41)؛ به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است، تا[خداوند جزای] برخی از آنچه را کرده اند بهآنها بچشاند، باشد که بازگردند.
خداوند در آیه دیگر نیز می فرماید:(ومااصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر)(شوری:30)؛ و هر[گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و[خدا] از بسیاری درمی گذرد.
توضیح اینکه مفهوم ترس از خدا این است که در زمینه ترس، چند عنصر و عامل تحقق می یابد: یکی خود ترس، دوم شخص ترسنده، سوم عامل ترس و چهارم منشأ و متعلق ترس. مثلاًً، در مورد دانش آموزی که از مردود شدن می ترسد، شخص ترسنده خود دانش آموز است که در او ترس از مردود شدن به وجود آمده. عامل ترس «درس نخواندن» و کوتاهی در فراگیری دروس است که زمینه ترس او را فراهم میآورد. متعلق و منشأ ترس او «مردود شدن» است. پس در مثال مزبور، عامل دیگری نیز وجود دارد وآن معلم است که دانش آموز را مردود می سازد. ازاین رو، معلم نیز متعلق ترس قرار می گیرد اما تعلق ترس دانش آموز به معلم با واسطه و ازآن جهت است که معلم او را مردود می کند و الا کسی از معلم از آن جهت که «معلم» است و درس می دهد ترسی ندارد.
در واقع، ترس دانش آموز از مردود شدن است و ترس او از
معلم به آن جهت است که او را مردود می کند.
در مورد ترس از خدا نیز عامل ترس گناه انسان است و متعلق ترس عذاب و کیفری است که برآن گناه مترتب می شود و چون خداوند براساس نظام حکیمانه خود پدیدآورنده کیفر و عذاب است، متعلق ترس قرار می گیرد. پس آنچه اولاً و بالذات انسان از آن می ترسد، عذاب و کیفر گناهان است و ترس از خدا مع الواسطه و به آن جهت است که وی نظام ترتب عذاب بر گناه را مقرر فرموده است. پس متعلق اصلی ترس و آنچه باید از آن ترسید، عذاب و کیفری است که بواسطه گناه متوجه انسان می گردد. چنانکه مجرم حقیقتاً از زندان تازیانه و مجازات می ترسد و منشأ ترس او جرمی است که مرتکب گشته است و ترس او از حاکم شرع از آن روست که او مجری قانون است و او در درجه اول از کیفر و مجازات می ترسد.
بنابراین، منشأ ترس ما گناهانی است که مرتکب می شویم و متعلق ترس ما حقیقتاً عذاب و کیفری است که متوجه آن گناهان می شود وتعلق آن ترس به خداوند از آن روست که وی کسانی را که از دستورات و مقرراتش سرپیچی کنند، کیفر می کند و در نظامی که وی مقرر کرده، فرجام گناه جهنم و عذاب است. یا بنابر قانون تجسم اعمال هویت و وضعیتی که برای گنهکار در قیامت رقم می خورد، جلوه حقیقی گناهانی است که در دنیا مرتکب می گردد. چه اینکه براساس نظام الهی، اگر کسی چاقو به چشمش فرو برد، کور می شود و چون این نظام به خداوند مستند است و اساساً همه کارها به خداوند مستند می گردند، می شود گفت خداوند او را کور کرده، اما دراین بین کسی که به چشمش چاقو فرو برده مقصر و خطاکار است و مورد مؤاخذه قرار می گیرد و برای همیشه باید خسارت حرمان از چشم را تحمل کند. پس خداوند موجودی ترسناک نیست ودارای جود، کرم، رأفت و رحمت بی نهایت است، اما براساس نظام حکیمانه او هرکس بخواهد به تکلیف خود عمل نکند و با فرامین اومخالفت ورزد، کیفر و مجازات می شود و ترس ما از عقاب و کیفر الهی است و منشأ آن گناهی است که مرتکب می شویم، ترس ما از خدا از آن روست که خطاکاران را کیفر و عقوبت می کند.
با توجه به آنچه گفتیم، شبهه کسانی که می گویند خداوند مظهر رأفت و مهربانی است و ترس از او بی معناست، مرتفع می گردد؛ زیرا این شبهه ناشی از مغالطه و خلط بین مظهریت خدا برای رحمت و رأفت و استناد نظام کیفر و عقوبت سرپیچی از قوانین تشریعی به اوست. آیات قرآن و سیره و سخنان ائمه اطهار(ع) و بزرگان دین حاکی از آن است که خوف و خشیت از خداوند حقیقتی است انکارناپذیر و گریه های طولانی اولیای خدا حاکی از آن است که آنان حقیقتاً از خداوند ترس داشتند.
همانطور که انسان ازخود به عنوان عامل گناه و نیز از کیفر و عذابی که برگناه مترتب می گردد می ترسد از خداوند نیز که آتش جهنم را آفریده و کیفر و عذاب را مترتب برگناه می کند می ترسد. نمی شود گفت ترس از خدا، به معنای ترس از خویش و گناه است، بلکه هم ترس از خویش و ترس ازگناه و عذاب و نیز ترس از خدا، هریک در جای خود صحیح و قابل توجیه منطقی و عقلی است.
پی نوشت ها :
1- تفاوت واژه «خوف» و «رهبت» دراین است که در رهبت استمرار و طولانی بودن خوف منظور گردیده است(حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص16) و «رهبت» به معنای ترس همراه با اضطراب و پرهیز از متعلق ترس است (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص366). «وجل»گرچه به معنای خوب به کار رفته، اما به معنای اضطراب است که لازمه خوف به حساب می آید(حسن مصطفوی، همان،ج13،ص43). اما «اشفاق» عنایتی است آمیخته به خوف که چون با «مِن» متعدی شود، معنای خوف در آن آشکارتر می شود و چون با «فی» متعدی شود، معنای اعتنا درآن آشکارتر است و طبرسی گفته است که اشفاق خوف از وقوع مکروه با احتمال عدم وقوع آن است.
منبع:نشریه معرفت، شماره153.