نویسنده : م ـ معینی
پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمدبن عبدالله (صلیالله علیه و آله و سلم) در محیطی به پیامبری مبعوث شدند که مهمترین رسانه در فرهنگ آن محیط، شعر و شاعری بود. در محیط عربستان و در عصر بعثت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گویی شعر و شاعری مهمترین ـ و یا حداقل یکی از مهمترین ـ زمینههای تبلیغات بوده است. آویختن معلقات سبع بر دیوار کعبه را همه شنیدهاند و به اهمیت آن واقفاند و نیازی نیست در این مجال کوتاه به تاریخ و اهمیت آن اشاره کنیم.
در محیطی که شعر چنین اهمیتی داشت پیامبر به رسالت مبعوث شدند و مردم جاهلی که گوششان با شعر عادت کرده بود سخنان وحی را شعر قلمداد میکردند و خداوند متعال در جواب آنان فرمود: «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له» یعنی ما او را شعر نیاموختیم و آن سزاوار نیست. اندکاندک دین اسلام رواج یافت و شاعران متعهد و مسلمان نیز در محیط اسلامی پرورش یافته و شعر ایشان مورد تأیید شخص اول اسلام یعنی پیامبر قرار گرفت و مدح پیامبر(ص) و دین اسلام موضوع اصلی شعر شاعران مسلمان در دهههای اولیه رواج دین اسلام شد. ایرانیان نیز با پذیرش اسلام خدمت شایانی به این بعد مهم تبلیغی کردند. در پهنه ادب فارسی کمتر شاعری را میتوان سراغ گرفت که در شعر خویش، پیامبر اکرم(ص) را نستوده باشد.
بسیاری از شاعران فارسیگوی در منظومههای خویش معراج پیامبر اکرم(ص) را به صورت زیبایی توصیف کردهاند که یکی از زیباترین سرودههای شاعران درباره معراج پیامبر(ص) از نظامی گنجوی در آغاز مخزنالاسرار است. در این مقاله کوتاه ما قصد نداریم که مدایح پیامبر را در شعر فارسی احصاء کنیم چه آنکه این کار احتیاج به تألیف کتابهای مفصلی دارد. بلکه قصد ما آن است که برخی از زیباترین اوصاف پیامبر اکرم(ص) را که همه برگرفته از آیات و روایات و وقایع تاریخی است، به مناسبت رحلت آن بزرگوار برشماریم.
امّی گویا؛ کنایه از حضرت محمد(ص) و اشاره به آیه 158 سوره اعراف دارد که: «… فآمنوا بالله و رسوله النّبی الامی الذی یؤمن بالله و کلماته…» (به خدا و پیامبر درس ناخواندهای که به خداوند و کلمات او ایمان آورده، ایمان آورید). برخی نیز امّی را منسوب به امالقرا یعنی مکه داشتهاند.
نظامی در مخزنالاسرار (ص13) گفته است:
امّی گویا به زبان فصیح
از الف آدم و میم مسیح
یعنی پیامبر(ص) درس ناخوانده گویایی است که با زبان فصیح از الف آدم تا میم مسیح سخن میگوید، یعنی تمام معارف و علوم از آدم تا مسیح را میداند.
پیامبر(ص) خود، در حدیث معراج فرمودهاند: «قطرقطره فی فمی علمت بها علم الاولین و الأخرین» (خداوند قطرهای در دهان من چکاند که به آن دانش اولین و آخرین را دانستم).
مجیر بیلقانی (دیوان، 6) نیز به واژه «امی» چنین استناد کرده است:
ید آدم خلیفت، امّی عالم نهاد
مکی خورشید طلعت، عالم گردون سخا
یعنی درس ناخواندهای که از روی نهاد خلقت و سرشت عالم و دانشمند آفریده شده است.
خواجه بعث و نشر: یعنی سرور مردم در روز رستاخیز. سعدی (بوستان، 4) گفته است:
شفیع الوری خواجه بعث و نشر
امام الهدی صدر ایوان حشر
این بیت یادآور حدیث نبوی است: «انا سید ولد آدم یوم القیامه ولافخره و بیدی لواء الحمد و لافخر و مامن نبی یومئذ، آدم فمن سواء الاتحت لوائی و انا اول شافع و اولم مشفع و لافخر» (الجامع الصغیر ج1/90) یعنی من بیآنکه تفاخر کنم، در روز قیامت سرور فرزندان آدمم و درفش سپاسگزاری در دست من است و در آن روز پیغمبری نیست، از آدم گرفته تا دیگران، که زیر سایه درفش من نباشد. من نخستین شفاعتگر و نخستین کسی هستم که شفاعتش مورد قبول واقع میشود. (بوستان سعدی، شرح، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، 212)
خواجه لولاک: مولوی در مثنوی (دفتر دوم، بیت 971 تا 974) گفته است:
میوهها در فکر دل اول بود
در عمل ظاهر به آخر میشود
چون عمل کردی، شجر بنشاندی
اندر آخر حرف اول خواندی
گرچه شاخ و برگ و بیخش اول است
آن همه از بهر میوه مرسل است
پس سری که مغز آن افلاک بود
اندر آخر خواجه لولاک بود
یعنی رازی که مغز و زبده افلاک بود و ابتدا در فکر باغبان وجود پدید آمد (تعبیر با مسامحه است)، سرانجام آن راز نهان، وجود حضرت پیامبر(ص) بود که حدیث لولاک به آن سرور خطاب میکند، که «لولاک لما خلقت الافلاک» ای پیامبر اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم.
(شرح مثنوی، کریم زمانی، ج 3/272)
خیر البشر: بهترین مردمان. حافظ سروده است (دیوان، ص294):
هفتصد و پنجاه و چهار از هجرت خیرالبشر
مهر راجوزا مکان و ماه را خوشه وطن
رحمه للعالمین: که اشاره به آیه 107 سوره انبیا دارد: «و ما ارسلناک الارحمه للعالمین»، (ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم). مولوی در غزلیات گفته است:
از «رحمه للعالمین» اقبال درویشان بین
چون در منور خرقهها گل معطر شالها
و در مثنوی نیز این ترکیب را به کار برده است:
جامه خواب بر حدث را یک فضول
قاصد آورد در پیش رسول
که چنین کرده است مهمانت ببین
خندهای زد «رحمه للعالمین»
(مثنوی دفتر پنجم، بین 107 و 108)
زاده ثانی: مولوی در مثنوی این تعبیر را برای پیامبر(ص) به کار برده است:
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیدهاند
ای قیامت تا قیامت راه چند؟
(مثنوی دفتر ششم، بین 751 و 752)
که در آن گفته است احمد(ص) در این جهان دوبار متولد شده است. او آشکارا صد قیامت بود.
سید اولین رسل: خواجوی کرمانی (دیوان، ص1) پیامبر را چنین وصف کرده است:
سید اولین رسل مرسل آخرین زمان
صاحب هفتمین قرآن خواجه هشتمین سرا
ساقی عرب: عطار نیشابوری (دیوان عطار، چاپ تفضلی، ص9) پیامبر را ساقی عرب توصیف کرده است:
همچو عطار این شراب صاف عشق
نوش کن از دست ساقی عرب
سید البشر: خاقانی شروانی نیز که در وصف پیامبر(ص) قصاید بسیاری دارد، در جایی آن حضرت را سید البشر یعنی سرور و آقای مردم وصف کرده است (دیوان، ص5).
منبع: روزنامه اطلاعات