معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
«سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر» (1 / اسراء)
از معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را که خود قرآن بطور صریح متذکر است از جمله: «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی التی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر»[منزه است آن خدائیکه بنده خود را در شبی از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برد و برای آن که آیات خود را به او بنمایاند.]
تا اینجا که در کمال صراحت یک سفر غیر عادی جسمانی را برای رسول الله نقل می کند. آیا این معجزه نیست؟
در زمانیکه مرکب تندرو آن روز شتر بوده و جت و جمبوجت نبوده است، رسول الله از مسجد الحرام به فلسطین در شبی سفر کند به غیر از معجزه چگونه می شود توجیه کرد؟!
وقتی این آیه نازل شد کفار قریش گفتند تو چه دلیلی داری بر این مطلب که در آن شب سیر کردی؟ رسول الله صلی الله علیه و آله در جواب آنان خصوصیات قافله ای که از شام به مکه می آمد نقل کرد، که در فلان جا اطراق کرده بودند و چنین و چنان با یکدیگر گفتگو می نمودند و بر کفار قریش معلوم شد که او از کنار قافله گذشته است. (آشنایی با قرآن ج1و 2/ ص 234)
صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله
«ان الله ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما» (56 احزاب)
راجع به مسأله صلوات بحثی در میان علماست که ما که صلوات بر پیغمبر می فرستیم معنایش چیست و چه اثری دارد که در صلوات از خدا برای پیغمبر طلب رحمت و خیر می کنیم؟ یک عده می گویند پیغمبر انسان کامل است، پس اینکه برای پیغمبر طلب رحمت می کنیم یعنی چه؟ در جواب گفته می شود پیغمبر هم «آنا فآنا» در حال رفتن و حرکت است و الی الابد که برود این راه پایان ندارد. پس باز تعلق به ذات پروردگار، منشأ این نمی شود که «صیروت» انسان تبدیل به «کینونت» شود. (انسان کامل/ ص 346)
ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله بر مومنان
(النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) (6/ احزاب)
اجتماع روی فرد اثر می گذارد و فرد روی اجتماع. اجتماع واقعا مجموعش یک واحد است خودش روح دارد عمر دارد. این یک مطلب عجیبی است که البته کسی که این را خوب استنباط کرده و پرورانده است، علامه طباطبائی سلمه الله تعالی است. ایشان در کمال وضوح از قرآن استنباط می کند که قرآن برای اجتماع شخصیت قائل است، برای اجتماع عمر قائل است: «لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون» (34/ اعراف)
«یستقدمون» برای اجتماع، بیماری و سلامت قائل است، برای اجتماع سعادت و شقاوت قائل است، برای اجتماع، شرکت در مسؤولیت قائل است. گاهی افرادی می پرسند چرا اگر [اکثریت] یک قومی گناه کرده، اقلیت صالحی که در میان آن قوم است هم به عذاب آن قوم معذب می شوند؟ نمی دانند که افراد اجتماع حکم اعضای یک پیکر را دارند. وقتی که در عضوی از یک پیکر سرطان پیدا بشود، اعضاء دیگر نمی توانند بگویند چرا ما هم باید از بین برویم. به همان دلیل که شما با یکدیگر اتصال و هم ریشگی و پیوند دارید، به همان دلیل که از سعادت او بهره مند هستید به همان دلیل از بدبختی او هم باید در اجتماع متضرر باشید.
پس به دلیل اینکه اجتماع خودش وجود دارد و به دلیل اینکه اجتماع وحدت دارد و به دلیل اینکه اجتماع مسیر و خط سیر دارد، تکامل دارد، عمر دارد، حیات و موت دارد و نمی تواند نداشته باشد، اجتماع حقوق دارد… لذا ما در قرآن آیه ای داریم: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» (پیغمبر اولی بر مؤمنین است از خودشان) یعنی پیغمبر بر مؤمنین حقی دارد که از حق خود مؤمنین بر مؤمنین بیشتر است پیغمبر یک مالکیتی دارد بر نفس و مال و حیثیت شما که از مالکیت شما بر خود شما قویتر است. چرا؟ برای اینکه شما مالک نفس یا ثروت خودتان نیستید که هر جا بخواهید در آن تصرف بکنید. حتی مالک حقیقت خودتان هم نیستید.
در حدیث است که مؤمن عرضش در اختیار خودش نیست. ولی پیغمبر مالک نفس مؤمنین هم هست یعنی آنجا که مصلحت بداند نفس مؤمنین را هم می تواند فدا بکند. اما اینکه پیغمبر اولویت دارد بر مؤمنین از نفس خودشان یعنی چه؟
یعنی خدا برای پیغمبر این حق را قائل شده است که او همه مؤمنین را فدای نفس خودش بکند؟ نه، پیغمبر از آن جهت که ولی امر مسلمین است، از آن جهت که سرپرست اجتماع مسلمین است، از آن جهت که نماینده کامل مصالح اجتماع است، خدا این حق را به او داده است که در آنجا که مصلحت اجتماع بداند، فرد را فدای اجتماع بکند. هیچکس چنین حرفی نزده است که پیغمبر این حق را به نفع شخص خودش دارد. معنی ندارد. اولا پیغمبر صلی الله علیه و آله از نظر شخص خودش احتیاجی به مردم نداشت که بخواهد مردم را فدای زندگی شخصی خودش بکند. و ثانیا احدی چنین حرفی نمی زند. اینها دلیل بر این است که اسلام برای اجتماع حق قائل است چون برای اجتماع اصالت قائل است، چون برای اجتماع حیات قائل است. (اسلام و مقتضیات زمان/ ص 332-329)
پیامبر، نخستین مفسر قرآن
(و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم) (44/ نحل)
ایشان به نص خود قرآن اولین مفسر این کتاب است. مفسر یعنی بیان کننده و در قرآن آمده است که : «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم …» (44/نحل) (ما قرآن را بر تو فرود آوردیم تا تو آنچه را که بر آنها فرود آمده بر ایشان توضیح دهی.)
و یا در آیه دیگر می فرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه …» (2/جمعه) (خداوند در میان مردمی درس ناخوانده، پیامبری درس ناخوانده فرستاد که آیات خداوند را بر مردم تلاوت می کند. آنها را از آلودگیها پاک می نماید و کتاب (قرآن) و حکمت به آنها تعلیم می دهد.) طبق نظر قرآن پیامبر اکرم (ص) خود مبین و مفسر این کتاب است و آنچه از پیامبر رسیده ما را در تفسیر قرآن یاری می دهد و اما برای ما که شیعه هستیم و به ائمه اطهار (ع) معتقدیم و اعتقاد داریم آنچه را که پیامبر از ناحیه خدا داشته به اوصیاء گرامیش منتقل کرده است، روایات معتبری که از ائمه رسیده نیز همان اعتبار روایات معتبری را دارد که از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده است. و لهذا روایات موثق ائمه کمک بزرگی است در راه شناخت قرآن. (آشنایی با قرآن ج 1 و 2 / ص 21-20)
دعوت پیامبر- «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» (125/ نحل)
دعوت نباید توأم با خشونت باشد و به عبارت دیگر دعوت و تبلیغ نمی تواند توأم با اکراه و اجبار باشد. مسئله ای است که خیلی می پرسند آیا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است؟ یعنی ایمان اسلام اساسش بر اجبار است؟ این چیزی است که کشیشهای مسیحی در دنیا روی آن فوق العاده تبلیغ کرده اند. اسم اسلام را گذاشته اند دین شمشیر یعنی دینی که منحصرا از شمشیر استفاده می کند. شک نیست که اسلام دین شمشیر هم هست این کمالی است در اسلام نه نقص در اسلام، ولی آنها که می گویند «اسلام دین شمشیر» است. آنها می خواهند اینجور وانمود کنند که دستور پیغمبر اسلام این بوده: ادع بالسیف. حالا کسی نیست بگوید پس چرا قرآن گفته: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» و در عمل هم پیغمبر چنین بوده است. یک نوع خلط مبحثی می کنند بعد می گویند اسلام دین ادع بالسیف است دعوت و تبلیغ کن با شمشیر. حتی در بعضی از کتابهایشان به پیغمبر اکرم اهانت می کنند، کاریکاتور مردی را می کشند که در یک دستش قرآن است و در دست دیگرش شمشیر و بالای سر افراد ایستاده که یا باید به این قرآن ایمان بیاوری و یا گردنت را می زنم. کشیشها از این کارها در دنیا زیاد کرده اند. (سیری در سیره نبوی/ 245-244)
منبع: برگزیده از مجله ی سیمای پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در قرآن و آثار علامه مطهری