در اسلام یک سلسله حقوق و در مقابل آن تکالیفی برای اشخاص وضع شده است و هر کس حق دارد حقوق خود را استیفا کند و دیگران هم موظفاند که این حقوق را رعایت کنند و اگر مشاجرهای پیش آمد باید به دادگاه شرعی مراجعه کنند و قاضی موظف است حق مظلوم را استیفا کند و به او بدهد.
حضرت امام باقر صلواتاللهعلیه به جابر بن یزید جعفی می فرمایند:
یَا جَابِرُ أُوصِیکَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ یا فَلَا تَحزن؛1
حدیثی از امام باقر صلواتاللهعلیه را خطاب به جابر بن یزید جعفی که از اصحاب سرّ امام علیهالسلام بود مرور میکردیم. ابتدا امام میفرمایند: “اگر به تو ظلم شد تو به کسی ظلم نکن. ” نکتهای که در این نصیحت نهفته این است که گاهی علاوه بر انگیزههای عادی که برای تجاوز به حقوق دیگران در انسانها پیدا میشود شرایطی استثنایی پیش میآید که انگیزه ظلم را تقویت میکند و آن وقتی است که انسان مورد ظلم قرار میگیرد. آن وقت به صورتهای مختلف درصدد برمیآید که به دیگران ظلم کند. حضرت به جابر تذکر میدهند که مراقب باش در چنین مواردی ظلم نکنی.
اجرای ارزشهای اخلاقی
—————————–
در جلسه قبل در پایان بحث اشاره کردیم که اصل این مطلب امر صحیحی است که اگر حقی از انسان تضییع شده است آن را استیفا کند. از نظر حقوقی هم صحت این اصل جای تردید ندارد. اما ارزشهایی اخلاقی در کنار این اصل مطرح میشوند که جای تأمل دارند و باید در تشخیص موارد آن دقت کرد.
در اسلام یک سلسله حقوق و در مقابل آن تکالیفی برای اشخاص وضع شده است و هر کس حق دارد حقوق خود را استیفا کند و دیگران هم موظفاند که این حقوق را رعایت کنند و اگر مشاجرهای پیش آمد باید به دادگاه شرعی مراجعه کنند و قاضی موظف است حق مظلوم را استیفا کند و به او بدهد. این قوانین حقوقی برای تنظیم روابط اجتماعی وضع شده تا جلوی ظلمها و تجاوزها تا جایی که امکان دارد گرفته شود و افراد جامعه زندگی نسبتا آرام و مطمئنی داشته باشند تا بتوانند در مسیر تکاملشان قدم بردارند. در کنار این احکام حقوقی یک سلسله مسایل اخلاقی مطرح میشود که اقتضای دیگری دارند. معمولا در کتابهایی که دستنوشت بشر است مسایل حقوقی را در کتابهای حقوق و مسایل اخلاقی را هم در کتابهای اخلاق مطرح میکنند. اما قرآن کریم اینها را با هم ذکر میکند؛ چراکه قرآن کتاب تربیت است و به همه ابعاد وجودی انسان توجه دارد. همانجایی که مسأله حقوقی مطرح میشود یک بعد اخلاقی هم وجود دارد که پرداختن به آن میتواند حتی در تنظیم روابط حقوقی هم موثر باشد. به عنوان نمونه وقتی قرآن احکام طلاق را مطرح میکند لابهلای این احکام حقوقی میفرماید: وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛2 خدا از دل شما آگاه است سعی نکنید حق دیگری را تضییع کنید “؛ چراکه اگر صرفا انسان به قانون حقوقی توجه کند بسیاری از ارزشهای اخلاقی از او فوت میشود.
در احکام مالی و عِرضی هم اگر تجاوزی به حق کسی شود حقوقی برای او تعیین شده که میتواند تقاص کند؛ ولی در همین موارد یک سلسله ارزشهای اخلاقی هست که شایسته است انسان متذکر آنها شود. از این رو قرآن در چنین مواردی میفرماید: وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛3 اگر کسی به شما ظلم کرد حق تقاص دارید، ولی اگر گذشت کنید بهتر است و ارزش و ثوابش بیشتر است.
در چنین مواردی است که گاهی اجرای ارزشهای اخلاقی ابهام پیدا میکند. در اینجا این سؤال مطرح میشود که در مواردی که انسان از نظر حقوقی حقی دارد آیا از نظر اخلاقی بهتر این است که گذشت کند و از حقش صرفنظر کند یا نه؟ حقیقت این است که حکم موارد مختلف متفاوت است.
بحث را از این مورد شروع میکنیم که وقتی کسی میخواهد مال انسان را به زور بگیرد وظیفه ما در اینجا چیست؟ بدون شک در ابتدا حق داریم که مقاومت کنیم و نگذاریم مالمان را ببرند. اگر تسلیم شدن نشانه تنبلی و بیعرضگی باشد چنین روحیهای را اسلام نمیپسندد. اسلام میخواهد انسان مسلمان با عرضه و قوی باشد و در مقابل دشمن زود تسلیم نشود. حتی در روایت آمده است که: “من قتل دون مظلمته فهو شهید؛4 اگر کسی در مقابل ظلمی که به او میشود مقاومت کند و کشته شود حکم شهید را دارد. ” اسلام دوست ندارد که ما ظلمپذیر باشیم. راحتطلبی، تنبلی و بیعرضگی، شأن مؤمن نیست. اما گاهی انسان کارهای مهمتری دارد که اگر بخواهد درگیر این کارها شود و مدتها در راه دادگاه رفت و آمد کند از آن وظایف مهمتر باز میماند. در چنین جایی اگر انسان از حقش صرفنظر کند بخاطر اینکه میداند دنبال کردن آن خیلی ضرر دارد کاری عقلایی است. اما اگر بتواند فیالمجلس حقش را بگیرد به طوری که مؤونه زیادی نداشته باشد باید این کار را انجام دهد؛ چراکه تنبلی و تنآسایی شرعا در اخلاق اسلامی مطلوب نیست. بعضیها برای توجیه تنبلی خودشان میگویند: “به خدا واگذارش کردیم! ” این ارزشی ندارد و صرفا توجیهی برای تنبلی و بیعرضگی است.
گاهی انسان میتواند مالش را از طرف بگیرد ولی میبیند او انسانِ محتاج و گرفتاری است و به این جهت از حقش صرفنظر میکند. در مواردی که انسان از حقش میگذرد در ظاهر یک نوع کار است؛ اما همین یک نوع کار میتواند با نیات و انگیزههای مختلف صورت گیرد. گاهی ممکن است این کار عبادتی بسیار بزرگ باشد. مثلا وقتی انسان میبیند که طرف او واقعا گرفتار و بدبخت است و از روی فقر و بیچارهگی به این روز افتاده است با گذشت خود و کمک به او، هم او را از دزدی و باجگیری نجات میدهد و هم زندگیاش را اصلاح میکند. این عبادت بسیار بزرگی است و یکی از مصادیق این آیه شریف است که میفرماید: من احیاها فکانما احیی الناس جمیعا.5
گاهی من میبینم اگر از حقم بگذرم طرف من متنبه میشود، به خصوص اگر بفهمد که من میتوانم حقم را از او بگیرم ولی رعایت حالش را میکنم. اگر این گذشت به قصد متنبه کردن طرف صورت گیرد مصداق آن آیه شریف میشود که میفرماید: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السیئه؛6 یا آن آیه شریف که میفرماید: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛7 چنین بخششهایی در سیره ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین فراوان یافت میشود. این یک نوع کار تربیتی است و از روی تنبلی و بیعرضگی نیست. باز این عبادت بزرگی محسوب میشود.
اما گاهی اگر انسان گذشت کند باعث تجری طرف میشود و بار دیگر با جسارت و جرأت بیشتری اقدام میکند و تدریجا او به جنایتهای بزرگ کشیده میشود؛ در اینجا عفو و اغماض مطلوب نیست. اینجا باید با او برخورد کرد و اگر لازم باشد باید او را به دادگاه کشاند و تسلیم حکم محکمه کرد تا هم خودش متنبه شود و هم دیگران ببینند که سرانجام رفتارهای ناهنجار چیست.
پس این طور نیست که عفو و اغماض همیشه مطلوب باشد، بلکه در صورتی مطلوب است که اولا: مربوط به حق خود شخص باشد و حق دیگری نباشد؛ مثلا رئیس بانک حق ندارد کارمندی را که اختلاس کرده ببخشد. ثانیاً: عفو کردن موجب تجری و گسترش گناه نشود. از این روست که در روایات زیادی آمده است که: برکت اجرای یک حد از حدود الهی از اینکه چهل شبانهروز باران بر جمع مردمی ببارد بیشتر است. اگر چنین مصالحی در اجرای حدود نبود اصلا خداوند قوانین جزایی را وضع نمیکرد. اجرای قوانین جزایی هم مشروط به وجود مدعی خاص نیست؛ بلکه مدعیالعموم مدعی است که چرا ناامنی ایجاد کردی یا چرا حدود الهی را شکستی؟
به طور کلی باید انسان محاسبه کند که آیا منفعت عفو برای خود خاطی و برای مسلمانان دیگر بیشتر است یا منفعت مجازات. البته چنین محاسبهای همیشه دقیق نیست و کار هر کسی هم نیست. اما به هر حال این محاسبه باید صورت گیرد.
نصیحت دوم؛ خیانت نکن!
—————————–
امام باقر علیهالسلام در ادامه نصایح خویش به جابر میفرمایند: وَإِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ؛ اگر دیگران در حق تو خیانتی مرتکب شدند تو درباره آنها خیانت نکن. ” البته خیانت یکی از مصادیق ظلم است؛ اما ذکر آن به طور خاص، به خاطر اهتمامی است که به بعضی از مصادیق ظلم است که گاهی ذهن متوجه آنها نمیشود.
معنا و مفهوم خیانت
————————-
خیانت در اصل به مواردی گفته میشود که نسبت به امانتی خیانت شود. قرآن میفرماید: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا.8 اما در مقابل این دستور الهی کسانی در امانت خیانت میکنند؛ یعنی به جای اینکه امانت را به صاحبش رد کنند، یا انکار میکنند یا از آن کم میکنند یا در نگهداری آن کوتاهی میکنند. این خیانت است. موارد شایع خیانت درباره امانتهاست. بنابراین معنای روایت این خواهد بود که: اگر کسانی به تو خیانت کردند یعنی اگر مالی را نزد کسی امانت گذاشتی و آنها امانت را به تو رد نکردند یا آن را تضییع کردند تو در حق دیگران این طور رفتار نکن.
گاهی مفهوم خیانت نسبت به هر تعهدی توسعه داده میشود. گاهی دو فرد یا دو گروه تعهداتی نسبت به همدیگر دارند و یک طرف نسبت به تعهدی که دارد عمل نمیکند و به این عهد خیانت میکند. این اصطلاحاً خیانت در امانت نیست، بلکه خیانت در تعهدی است که داده است.
این دو مفهوم (امانتداری و وفای به عهد) از عامترین ارزشهایی است که قوامبخش زندگی اجتماعی هستند. اگر عدهای هیچ دین و مذهبی نداشته باشند، به هیچ مکتب اخلاقی هم پایبند نباشند و تابع هیچ حکیم یا شخص بزرگی هم نباشند اما بخواهند زندگی اجتماعی داشته باشند باید این دو چیز را رعایت کنند. کسانی که با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله صلح حدیبیه را امضا کردند بتپرست بودند، ولی معنای اینکه حاضر شدند قراردادی امضا کنند این است که ما پایبند به این قراردادیم. قرآن میفرماید: “فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ؛9 هنگامی که با عدهای عهد و پیمان بستید مادامی که آنها عهد و پیمان را نشکستهاند شما عهدتان را نشکنید. ” اگر آنها عهد و پیمان را شکستند شما هم حق دارید به آن پایبند نباشید؛ اما اگر آنها عهد و پیمان را رعایت میکنند شما اولی به رعایت هستید.
دومین ارزش قوام دهنده به زندگی اجتماعی، امانتداری است. حضرت سجاد صلواتاللهعلیه فرمودند: “اگر قاتل پدرم شمشیری را که با آن پدرم را به شهادت رساند نزد من امانت میگذاشت آن را به او رد میکردم. “10 البته ممکن است شخص از ابتدا امانت را نپذیرد، اما اگر قبول کرد باید با تمام قوا از آن حفاظت کند و آن را به صاحبش برگرداند. اینها عامترین اصول اخلاقی در زندگی اجتماعی انسان است. خیانت در یک چنین مواردی مصداق پیدا میکند و معنای آن زیر پا گذاشتن این عامترین و محکمترین اصول اخلاقی است که همه انسانهای عاقل به آن پایبند هستند.
جایگاه نصیحت امام باقر علیهالسلام
——————————————
گفتیم خیانت مربوط به قراردادی طرفینی است و وقتی یک طرف این قرارداد را رعایت نکرد در این صورت، طرف دیگر هم حق دارد که مقابله به مثل کند. حال سؤال اینجاست که آیا نصحیت امام باقر علیهالسلام که فرمودند: وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ، منظور ایشان چنین مواردی است؟ به احتمال قوی حضرت چنین مواردی را نمیخواهند بفرمایند؛ چون وقتی یک طرف قرارداد را نقض کرد، دیگر قراردادی به عهده طرف دیگر نیست تا پایبند نبودنِ وی، خیانت محسوب شود. بلکه منظور همان نکتهای است که درباره نصیحت اول گفتیم (إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ) که وقتی به انسان ظلم میشود انگیزه پیدا میکند که مقابل به مثلِ مضاعفی نسبت به طرف خود انجام دهد. در این صورت ظلم کرده است. این نصیحت هشدار برای چنین مواردی است که انسان انگیزه برای ظلم پیدا میکند. در هنگامی که به انسان خیانت میشود هم معمولا انسان انگیزه پیدا میکند که پای از حق فراتر نهد. وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ، نیز هشداری است برای اینکه در چنین جایی از حق تجاوز نکنی. اما آن قراردادی که به واسطه خیانت طرفِ مقابل لغو شده است الزامی به پایبندی به آن نیست. البته ممکن است انسان به خاطر یک نکته اخلاقی و تربیتی حتی در اینجا هم عهدش را رعایت کند تا به طرف مقابل درسی بدهد و او را متنبه کند، مانند آنچه توضیحش در مسأله عفو گذشت. اگر چنین نکاتی در میان باشد اینها مواردی استثنایی خواهند بود که با عناوین دیگری مطلوبیت پیدا میکند.
نصیحت سوم؛ با تکذیب عصبانی نشو!
——————————————-
دو نصیحت اول بیشتر به مسائل عملی و رفتاری مربوط میشود. ولی گاهی موارد دیگری پیش میآید که باعث عصبانیت انسان می¬شود و زمینه گناه را فراهم میکند. یکی از این موارد میتواند این باشد که انسان برای خدمت، اصلاح یا ارشادِ کسی مطلبی را به او میگوید و قصدش هم جز خیر نیست و میخواهد مصالح او تأمین شود اما او در جواب نسبت کذب به این شخصِ خیرخواه میدهد و میگوید: “تو دروغ میگویی و غرض سوئی داری! ” بالاترین نمونه چنین رفتاری، رفتار کفار با پیامبران الهی است. سخنان پیامبران صلواتاللهعلیهماجمعین صادقانهترین، مفیدترین و موثرترین کاری است که انسانی برای انسان دیگر میتواند انجام دهد که باعث نجات ابدی او شود. اما قرآن کریم تصریح میفرماید که: هر پیامبری فرستادیم مردم او را تکذیب کردند؛ نه تنها تکذیب، حتی استهزاء کردند. در چنین مواردی انسانهای معمولی بسیار ناراحت میشوند و به آنها برمیخورد و چه بسا به مشاجرات و رفتارهای ناهنجار دیگر هم بیانجامد. اینجاست که جا دارد مثل امام باقر علیهالسلام به جابر نصحیت کند که: “إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ؛ اگر تو را تکذیب کردند عصبانی نشو و غضب نکن! ” در چنین مواردی که قصدی جز خیرخواهی نیست ولی قدر آن دانسته نمیشود، کسانی که قدم در راه پیامبران الهی میگذارند باید آمادگی داشته باشند که وقتی با تکذیب مخالفان روبهرو میشوند خودشان را کنترل کنند و عصبانی نشوند. اگر انسان از پیش، خود را برای چنین رفتاری آماده نکرده باشد از کوره در میرود. اما اگر از قبل به خودش تلقین کرده باشد خیلی به او سخت نمیگذرد. اگر ما خودمان را برای مواجهه با سختیهای زندگی آماده کرده باشیم خیلی به ما سخت نمیگذرد. اگر کسی که میخواهد در حق دیگران خیرخواهی کند به خود تلقین کند که: “اگر من را تکذیب کردند باید بیتفاوت باشم. من وظیفهای داشتم و آن را انجام دادم؛ او هم وظیفهای دارد که یا به آن عمل میکند یا نمیکند و مسئولیت آن با خودش است و به من ربطی ندارد ” در این صورت با رفتار بد دیگران عصبانی نمیشود. این نصحیت سومی است که حضرت به جابر فرمودند.
“وفقّنا الله و ایاکم للعمل بها انشاءالله. ”
پینوشتها:
1 . تحف العقول، ص 284.
2 . مائده، 8.
3 . بقره، 237.
4 . تفصیل وسائل الشیعه، ج15 ص121.
5 . مائده، 32.
6 . مومنون، 96.
7 . فصلت، 34.
8 . نساء، 58.
9 . توبه، 7.
10 . امالی شیخ صدوق، ص 246.
*گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت برکاته ) در دفتر مقام معظم رهبری
منبع: mesbahyazdi.com