نویسنده: علامه عسکرى(رحمت الله علیه)
از احادیث بسیار چنین برمىآید که امام على بن ابىطالب (ع) چندین کتاب داشته که حاوى مجموعه احکام و معارف دین اسلام بوده است . در اینجا به بررسى پیرامون یکى از این کتب که در طى احادیثى تحت عنوان «جامعه» مطرح شده است ، اکتفا مى نمائیم . این کتاب به املاء رسول خدا (ص) و خط حضرت على (ع) تدوین شده است، و ظاهراً مقصود از «کتاب على (ع)» درپارهاى روایات دیگر نیز همین کتاب مىباشد.
در کتاب اصول کافى، بصائر الدرجات از قول ابوبصیر 1 روایتى نقل شده است که ما آن را عیناً از «کافى» 2 نقل مى کنیم .
ابوبصیر گفته است :
خدمت امام جعفر صادق (ع) رسیدم و گفتم :
فدایت شوم، سؤالى دارم؛ آیا اینجا کسى هست که سخنان مرا بشنود؟
امام (ع) پردهاى را که بین آن اتاق و اتاق مجاور آویخته شده بود کنارى زد و در آنجا سرکشید و سپس به من فرمود: «اى ابو محمد! هر چه مى خواهى بپرس.»
گفتم : فدایت شوم، شیعیان تو طى احادیثى مدعیند که رسول خدا (ص) بابى از علم به روى على (ع) گشوده است که از آن هزار باب دیگر گشوده مىشود.
تا آنجا که امام (ع) در پاسخ وى مى فرماید: «اى ابو محمد، ما جامعه داریم و آنها چه مى دانند که جامعه چیست.» پرسیدم:
فداى تو گردم، جامعه چیست ؟ امام (ع) فرمود:
«صحیفهاى است به درازاى هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا (ص) و املاى آن حضرت که همه مطالب آن یک به یک از دو لب مبارک ایشان بیرون آمده و على (ع) آن را به خط خود نوشته است .
درآن صحیفه از هر حلال و حرامى ، و از هر آنچه که مردم به آن نیاز داشته و دارند، سخن رفته است، حتى دیه یک خراش سطحى بر پوست بدن .»
آنگاه دست خود را به شانهام زد و فرمود:
«اجازه مى دهى اى ابومحمد؟»
جواب دادم: فداى تو گردم، تمام وجود من در اختیار تو است، هر چه خواهى انجام بده. پس آن حضرت با دست خود فشارى بر شانهام وارد کرد و فرمود:
«حتى دیه این را !» و این مطلب را قدرى غضب آلود فرمود.
من گفتم : به خدا سوگند که این خود علم است و …
سخن پیرامون «جامعه» و کتاب امام على (ع) در روایات متعددى آمده است، و در اینجا ما به ذکر همین یک روایت بسنده مىکنیم.
حال به این سخن مى پردازیم که امامان بعد از امیرالمؤمنین على (ع) کتابهاى امام بویژه جامعه را چگونه پس از سپرى شدن ایام خویش به امام پس از خود به ودیعت مىسپردند.
کتابهاى امام على (ع) در دست ائمه اهل البیت (ع)
شیخ کلینى در کتاب اصول کافى از قول سلیم بن قیس 3 چنین آورده است :
من شاهد وصیت امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش حسن (ع) بودم. آن حضرت پس از انجام وصیت ، حسین (ع) و محمد حنفیه و همه پسرها و بزرگان شیعیانش و خانوادهاش را بر آن گواه گرفت. و آنگاه کتاب و سلاح خود را به فرزندش حسن (ع) تحویل داد و گفت:
پسرم، رسول خدا به من امر فرموده است که تو را وصى خود گردانم و کتابها و اسلحهام را به تو تحویل دهم، همانطور که رسول خدا (ص) مرا وصى خود قرار داد و کتابها و اسلحهاش را به من سپرد.
و نیز فرمان داده است تا به تو دستور دهم که چون مرگت فرا رسد، آنها را به برادرت حسین (ع) تحویل دهى.
سپس امیرالمؤمنین (ع) روى به جانب حسین (ع) کرد و به او فرمود: و رسول خدا (ص) تو را نیز فرمان داده است که آنها را بدین پسر خویش (على بن الحسین (ع)) تحویل دهى.
سپس دست على بن الحسین (ع) را گرفت و فرمود: و رسول خدا (ص) تو را نیز فرمان داده است تا آنها را به پسرت محمد تحویل دهى و از جانب رسول خدا (ص) و من به او سلام برسان 4.
و باز در کتاب کافى و بصائر الدرجات چنین آمده است :
حمران 5 مى گوید: از ابوجعفر، امام باقر (ع) در مورد صحیفه مهر و موم شدهاى که نزد «ام سلمه» به ودیعت نهاده شده بود و مردم درباره آن سخن مى گفتند سؤال نمودم . امام باقر (ع) فرمود:
رسول خدا را چون اجل فرا رسید، على (ع) علم و اسلحه آن حضرت و هر چه را نزد او بود (از مواریث امامت) به ارث برد.
(این علوم و معارف و سلاح رسول خدا (ص) همچنان نزد امیرالمؤمنین (ع) بود ) تا اینکه به حسن (ع) و پس از او به حسین (ع) رسید. در این موقع چون ما از غلبه دشمنان بیم داشتیم، این بود که آنها را (جدم حسین (ع)) نزد «ام سلمه» به امانت سپرد و بعد از آن على بن الحسین (ع) آنها را از ام سلمه باز ستاند.
من گفتم: بسیار خوب (بنابراین) سپس به پدرت رسید، و بعد از آن نزد تو بوده و به تو رسیده است .
امام باقر (ع) پاسخ داد : آرى ، همینطور است . 6
و نیز از عمربن ابان 7 روایت شده است 8 که گفت : از حضرت امام جعفر صادق در مورد صحیفه سر به مهرى که نزد «ام المؤمنین ام سلمه» به امامت نهاده شده بود، و مردم از آن سخن مى گفتند جویا شدم. امام در پاسخ فرمود:
هنگامیکه رسول خدا (ص) درگذشت ، على (ع) دانش و سلاح و هر آنچه را نزد آن حضرت بود (از مواریث امامت) از او به ارث برد و همچنان نزدش بود تا اینکه به فرزندش حسن (ع) ، و بعد از او به حسین (ع) رسید.
(در اینجا من صبر نکرده به دنبال سخنان امام ) عرض کردم: بعد از امام حسین (ع) آنها به على بن الحسین (ع) ، و از او به فرزندش (امام باقر «ع» ) رسید و از او هم به شما منتقل شده است ؟
امام صادق (ع) فرمود: آرى همینطور است .
در کتاب غیبت شیخ طوسى ، و مناقب ابن شهر آشوب ، و بحارالانوار مجلسى، از قول فضیل 9 چنین آمده است : ابوجعفر، امام محمد باقر (ع) به من فرمود:
در همان هنگام که حسین (ع) عازم حرکت به سوى عراق بود، وصیتنامه پیغمبر (ص) و کتابها و دیگر اشیاء آن حضرت را به امانت نزد «ام سلمه» گذاشت و به او فرمود: وقتى که پسر بزرگترم به تو مراجعه کرد، آنچه را که به تو امانت سپردهام به او تسلیم کن.
پس از اینکه حسین (ع) به شهادت رسید، على بن الحسین نزد ام سلمه رفت، و آن بانو هم تمامى اشیائى را که حسین (ع) به امانت نزدش نهاده بود ، به امام سجاد (ع) تحویل داد.10
و نیز در کتاب کافى، و اعلام الورى ، و مناقب ابن شهر آشوب ، و بحارالانوار مجلسى، از ابوبکر حضرمى 11 روایت شده است – لفظ از کافى است – که امام صادق (ع) فرمود:
حسین (ع) در آن هنگام که به سوى عراق عزیمت مى فرمود، کتابها و وصیتنامه را نزد «ام سلمه» به امانت نهاد.
(اینها همچنان نزد آن بانو بود) تا اینکه على بن الحسین (ع) بازگشت و (ام سلمه) همه آنها را به وى تحویل داد. 12
و البته اینها بغیر از آن وصیتى است که امام در کربلا به همراه آنچه که امامى از امام دیگر به میراث مى برد به امانت به دخترش فاطمه سپرد و او بعدها به على بن الحسین (ع) تحویل داد؛ زیرا در آن ایام، امام سجاد (ع) به سختى بیمار بود.
مواریث امامت و امام محمد باقر (ع)
در کافى، و اعلام الورى ، و بصائر الدرجات ، و بحارالانوار ، از قول عیسى بن عبدالله 13 از پدرش ازجدش چنین آمده است :
در بستر مرگ امام سجاد على بن الحسین (ع) به فرزندانش که پیرامون او گرد آمده بودند، نظرى افکند، و سپس چشم به فرزندش محمد بن على (امام باقر «ع») انداخت و به او فرمود: «محمد ! این صندوق را بگیر و به خانه خود ببر.»
سپس امام به سخن خود ادامه داده فرمود:
«در این صندوق به هیچ عنوان دینار و درهمى وجود ندارد، بلکه آکنده از علوم است .» 14
و نیز در بصائر الدرجات و بحارالانوار ، از همین عیسى بن عبدالله بن عمر روایت شده است که امام صادق (ع) فرمود:
پیش از آنکه على بن الحسین (ع) بدرود حیات گوید سبد یا صندوق را حاضر کرده به فرزندش فرمود : محمد! این صندوق را ببر. او نیز صندوق را توسط چهار نفر حمل نمود و برد.
چون امام سجاد درگذشت ، عموهایم براى گرفتن سهم خود از محتویات آن صندوق به پدرم مراجعه کرده گفتند: بهره ما را از آن صندوق بپرداز!
امام باقر در پاسخ آنها فرمود: به خدا قسم که شما را نصیبى در آن نیست . اگر شما را بهرهاى در آن مىبود آن را (پدرم) به من تحویل نمى داد.
(سپس امام صادق (ع) اضافه کرده مى فرماید: )
در آن صندوق سلاح رسول خدا (ص) و کتابهاى او قرار داشت . 15
مواریث امامت و امام صادق (ع)
در بصائر الدرجات از قول زراره 16 آمده است که امام صادق (ع) فرمود:
هنوز امام باقر (ع) حیات داشت که آن مواریث و کتابها به من منتقل شد.17
امام موسى بن جعفر (ع)
در کتاب غیبت نعمانى، و بحارالانوار مجلسى از قول حماد صائغ آمده است که گفت :
در آن مجلسى که مفضل بن عمر مسائلى را از ابو عبدالله امام صادق (ع) مى پرسید حاضر بودم …
در این هنگام ابوالحسن موسى (ع) (امام کاظم (ع) ) وارد شد. امام صادق (ع) رو به مفضل کرده پرسید:
«دوست دارى که مالک کتاب على (بعد از من) را ببینى؟»
مفضل پاسخ داد: چه از این بالاتر و بهتر!
امام اشاره به امام کاظم کرده فرمود: «این وارث و مالک کتاب على است.» 18
امام رضا (ع)
در کافى و ارشاد مفید و غیبت شیخ طوسى و بحارالانوار از امام کاظم (ع) روایت مىکنند که فرمود:
فرزندم على بزرگترین فرزند من ، و نیکترین آنان در نظر من، ومحبوبترینشان براى من مى باشد او در کنار من به کتاب جفر نگاه مى کند؛ و هیچکس جز پیغمبر یا وصى پیغمبر بدان نظر نکرده است .19
امامان مکتب اهل البیت به «جامعه» مراجعه مىکنند
نخستین امامى که به کتاب امیرالمؤمنین (ع) اشاره کرده و از آن سخن گفته است، امام على بن الحسین زین العابدین (ع) مىباشد. این مطلب در کتابهاى کافى، من لایحضره الفقیه، تهذیب، معانى الاخبار، و وسائل آمده است، و ما آن را ازکتاب کافى نقل مىکنیم.
از ابان بن تغلب 20 روایت شده که گفت:
از على بن الحسین (ع) در مورد کسى سؤال شد که درباره مقدارى از مال خود وصیت کرده است.(یعنى به طور مبهم وصیت کرده است که قدرى از مال مرا به فلان مصرف برسانید، ولى مقدار آن را مشخص نکرده و عبارتى مانند «شى ء من مالی» به کار برده است.)
آن حضرت در پاسخ فرمود:
«شىء» در کتاب على (ع) یک ششم محسوب مىشود.21 و نیز در کتابهاى خصال، و عقاب الاعمال، و وسائل الشیعه، از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود:
در کتاب على (ع) آمده است:
سه خصلت است که دارنده آن نمىمیرد مگر اینکه و بال و زیان آنها در ایام حیات خود ببیند. آنها عبارتنداز:
سرکشى، بریدن از بستگان وخویشاوندان و سوگند دروغ…22
امام صادق (ع) نیز در مورد اثبات اول ماه را رؤیت هلال به کتاب امیرالمؤمنین (ع) اشاره فرموده است. 23
بجز مواردى که ذکر شد، ما خود سى و نه مورد دیگر از روایتهائى که در آنها دو امام بزرگوار، امام باقر و امام صادق (ع) از کتاب امیرالمؤمنین على (ع) سخن گفتهاند به دست آوردهایم .24
گذشته از اینها مواردى نیز بوده است که همین دو امام بزرگوار عین کتاب امیرالمؤمنین را بیرون آورده متن آنرإ؛ّّ براى برخى از اصحاب خود چون زراره، محمد بن مسلم 25، عمربن اذینه 26، ابو بصیر، و ابن بکیر 27، و عبدالملک بن اعین 28 و معتب 29 خواندهاند. 30
و نیز گاهى دیده شده است که امام باقر و امام صادق (ع) کتاب امیرالمؤمنین را در برابر پیروان مکتب خلفا گشوده و مطالبى ازآن را به ایشان نشان دادهاند. حدیث زیر مبین همین مطلب است .
نجاشى روایت کرده است که: عذافر صیرفى 31 به همراه حکم بن عتیبه 32 به خدمت امام باقر (ع) رسیدند. حَکم آغاز سخن کرد و مسائلى را مطرح ساخت و امام با اینکه دیدار حکم را خوش نداشت، او را پاسخ مىداد تا اینکه در مسألهاى بینشان اختلاف نظر افتاد (و حَکم پاسخ امام را نپذیرفت). در این هنگام امام باقر روى به فزند خود کرده فرمود: «پسرم برخیز و آن کتاب على (ع) را بیاور.»
فرزند امام فرمان برد و کتابى بزرگ که طوماروار روى هم پیچیده شده بود پیش روى آن حضرت نهاد. امام آن راگشود و به جستجوى مسأله مورد بحث پرداخت تا آن را بیافت و سپس فرمود:
«این املاء رسول خدا (ص) و خط على (ع)است.»
سپس روى به حکم کرده و فرمود:
«اى ابواحمد، تو و سلمه 33 و ابوالمقدام 34به هر طرف که مىخواهید،به شرق و به غرب بروید، که به خدا سوگند علمى از این مطمئنتر که نزد ما خانواده است و جبرئیل بر ما فرود آورده، نزد هیچکس دیگر نخواهید یافت.» 35
دوازده امام اهل البیت (ع) گاه مىشد که حکم مسألهاى را از کتاب امام على بن ابى طالب (ع) مىگفتند و به کتاب امام تصریح مىکردند و گاه نیز همان حکم را بدون اینکه نامى از کتاب امام (ع) ببرند بیان مىداشتند که ما این مطلب را در کتاب «معالم المدرستین» 36 شرح دادهایم.
از همین روست که تمامى احادیث ائمه اهل البیت (ع) را سندى واحد است، و احادیث آنها با هم از یک ریشه برخاسته، و از یگانگى کامل با هم برخوردارند.
هشام بن سالم 37 حمادبن عثمان 38 و دیگران روایت کردهاند که ابو عبدالله امام صادق (ع) فرمود:
حدیث من، حدیث پدرم مىباشد؛ و حدیث پدرم، حدیث جدم. و حدیث جدم، همان حدیث حسین است. و حدیث حسین، حدیث حسن است؛ و حدیث حسن، حدیث امیرالمؤمنین ،و حدیث امیرالمؤمنین، حدیث رسول خدا؛ و حدیث رسول خدا، سخن خداى عزوجل مىباشد.39
و از همین جهت بود که امام باقر (ع) در پاسخ جابربن عبدالله – که از حضرتش خواسته است: هر وقت برایم حدیثى بیان مىفرمائید، اسناد آن را هم برایم بگوئید – فرمود:
پدرم، از جدم از رسول خدا از جبرئیل، از جانب خداى عزوجل برایم چنین حدیث کرد. و هر حدیثى که من براى تو مىگویم، به همین اسناد است. 40
و از همین روى بود که ابو عبدالله امام صادق (ع) به «حفص بن بخترى» 41 فرمود:
آنچه از من شنیدهاى مىتوانى آن را از جانب پدرم روایت کنى. و آنچه را که از من شنیدهاى مجازى تا از جانب رسول خدا روایت کنى. 42
و شاعر در همین زمینه چه نیکو سروده است که:
فوال أناساً قولهم و حدیثهم
روى جدنا عن جبرئیل عن البارى
یعنى: پس دوستى و پیروى کسانى را پیشه کن که گفتار و حدیث آنان چنین است: جد ما، از جبرئیل، از خداوند متعال روایت کرده است .
تا اینجا مشخص ساختیم که ائمه اهل البیت (ع) عملاً چگونه امت اسلامى را آگاه مىساختند که ایشان وارثان پیغمبر در علوم و معارف اسلامى هستند و این علوم را على (ع) به خط خود و املاء رسول خدا (ص) در کتابى ویژه مدون ساخته است .
پی نوشت :
1- دو نفر به ابوبصیر معروف مىباشند که یکى از آنها یحیى پسر ابوالقاسم، مکنى به «ابومحمد» و از جمله اصحاب حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) بوده و مطلقاً به او «ابوبصیر» مىگفتند. در اینجا مراد همین ابوبصیر است. به کتاب قاموس الرجال مراجعه فرمائید.
2- کافى 239/1، بصائر الدرجات ص 151 – 152، وافى .135/2 البته این روایت طولانى است و ما به قدر حاجت ازآن برگزیدهایم. حدیثى دیگر نیز از ابوبصیر روایت شده که با حدیث مزبور در لفظ قدرى اختلاف دارد. رجوع شود به بصائر الدرجات ص 149 ح 14، و ص 154 ح 7، و ص 142 ح 1، و وافى 135/2.
3- سلیم بن قیس ابوصادق الهلالى العامرى از جمله اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بوده است که سایر ائمه تا حضرت سجاد (ع) را نیز درک کرده است. قاموس الرجال 445/4.
4- کافى 297/1 – 298، وافى 79/2.
5- ابوحمزه یا ابوالحسن، حمران بن اعین شیبانى، مردى تابعى و مورد قبول و اطمینان بوده است و از امام باقر و امام صادق (ع) روایت کرده است. به قاموس الرجال (413/4) مراجعه نمائید.
6- کافى 235/1، بصائر الدرجات ص 177 و 186 و 188 و وافى 132/2.
7- ابوحفص، عمربن ابان کلبى کوفى از جمله اصحاب امام جعفر صادق (ع) بوده است، معجم رجال الحدیث 12/13.
8- کافى 236/1، بصائر الدرجات ص 184 و 177، وافى 134/2.
9- ابوالقاسم، فضیل بن یسار آزاد کرده «بنى نهد» از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) بوده است. قاموس الرجال 343/7.
10- کتاب الغیبه شیخ طوسى (تبریز 1323 ه’) ص 128، مناقب ابن شهر آشوب .172/4 بحارالانوار 18/46 ح 3.
11- ابوبکر حضرمى، عبدالله بن محمد نام دارد و از امام صادق (ع) احادیث بسیارى روایت کرده است. قاموس الرجال 15/16.
12- کافى 304/1، اعلام الورى ص 152، بحارالانوار 19/46، مناقب ابن شهرآشوب 172/4.
13- عبسى بن عبدالله بن عمر بن على بن ابى طالب (ع) که به او هاشمى مىگفتند از اصحاب امام صادق (ع) بوده و احادیث بسیارى از آن حضرت روایت کرده است. قاموس الرجال 275/7 – 276.
14- کافى 305/1 ح 2، اعلام الورى ص 260، بصائر الدرجات ص 44، بحارالانوار 229/46، وافى 83/2.
15- کافى 305/1 ح 1، وافى 82/2، بصائر الدرجات ص 165، اعلام الورى ص 260، بحار الانوار 229/46.
16- زراره ابوالحسن و نام او عبدربه، فرزند اعین آزاد کرده بنى شیبان کوفى بوده و از امام صادق (ع) روایت کرده است وى در سال 150 ه’ وفات نموده است. قاموس الرجال 154/4.
17- بصائر الدرجات ص 158 و 180 و 181 و 186.
18- کتاب الغیبه نعمانى ص 177، بحارالانوار 22/48 ح 34.
19- اصول کافى 311/1، ارشاد مفید ص 285، غیبت شیخ ص 28، و وافى .83/2 و نیز رجوع کنید به بصائر الدرجات ص 164 ح 7 تا 9.
20- ابان بن تغلب ریاح ابوسعید بکرى از موالى بنى جریر است که از امامانى چون حضرت سجاد وحضرت باقر، و حضرت صادق (ع) روایت کرده است. او به کسانى که از روایت احادیث امام صادق (ع) به سرزنش برخاستند گفته است: چطور به خود اجازه مىدهید مرا از روایت احادیث مردى سرزنش کنید که از او سؤالى نکردم مگر اینکه در پاسخ فرمود: رسول خدا فرمود…
21- کافى 40/7 ح 1، من لا یحضره الفقیه 151/4، معانى الاخبار ص 217، تهذیب 211/9 ح 835، وسائل الشیعه 450/13 ح 1.
22- خصال شیخ صدوق ص 124، عقاب الاعمال شیخ صدوق ص 261، وسائل الشیعه 119/16.
23- استبصار شیخ طوسى 64/3، وسائل الشیعه 184/7.
24- رجوع کنید به معالم المدرستین 336/2 – 339.
25- ابوجعفر اوقص، محمد بن مسلم بن ریاح طحان، از امام باقر (ع) روایت کرده و مؤلف کتاب «اربعمائه مسأله فى ابواب الحلال والحرام» بوده است. وفاتش در سال 150 هجرى است. قاموس الرجال 378/8.
26- مىگویند نامش محمد بن عمر بن اذینه بوده که نام پدرش بر نام خودش پیشى گرفته است. وى از اصحاب امام صادق (ع) بوده است. معجم رجال الحدیث 21/13.
27- ابن بکیر، ابوعلى عبدالله بن بکیر بن اعین شیبانى است. از ثقات مىباشد و از امام صادق (ع) روایت کرده است. قاموس الرجال 399/5.
28- عبدالملک بن اعین، ابوفراس شیبانى است که از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روایت کرده و در زمان امام صادق (ع) از دنیا رفته است. قاموس الرجال 181/6.
29- معتب آزاد کرده، امام صادق (ع) است منصور دو انیقى خلیفه عباسى فرمان داد تا او را هزار تازیانه بزنند که بر اثر آن درگذشت. قاموس الرجال 47/9.
30- براى ملاحظهروایات مربوط مراجعه کنید به، معالم المدرستین 339/2 – 343.
31- عذافر بن عیسى خزاعى صیرفى است که از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است. قاموس الرجال 295/6.
32- حکم بن عتیبه کوفى است که از امام باقر و صادق (ع) روایت نقل کرده است. حکم به سال 113 یا 114 یا 115 در سن شصت و چند سالگى درگذشت. اصحاب صحاح در مکتب خلفا احادیث او را آوردهاند. قاموس الرجال 375/3، و تهذیب 292/1.
33- سلمه بن کهیل، ابو یحیى حضرمى کوفى است. امام باقر و امام صادق (ع) را درک کرده است. قاموس الرجال 439/4.
34- ابوالمقدام، ثابت بن هرمز آهنگر پارسى است. امام باقر و امام صادق (ع) را درک کرده است. او، و سلمه از «بتریه» بودند که مردم را به ولایت على (ع) دعوت مىکردند، در حالیکه امامت ابوبکر و عمر را نیز قبول داشتند و عثمان و طلحه و زبیر و عایشه را دشمن مىداشتند. اینها معتقد به خروج با اولاد على بن ابى طالب (ع) بوده در این راه امر به معروف و نهى از منکر هم مىکردند وهر کدام از اولاد على (ع) را که بر حاکم زمان مىشورید و خروج مىکرد، امام مىدانستند. قاموس الرجال 287/2 – 289.
35- رجال نجاشى ص 279.
36- معالم المدرستین 344/2.
37- هشام بن سالم، ابو محمد جوالیقى کوفى است از امام صادق روایت کرده و کتابى نیز تألیف کرده است قاموس الرجال 357/9.
38- حماد بن عثمان فزارى از امام صادق و کاظم و رضا (ع) روایت کرده است قاموس الرجال 397/3.
39- کافى 53/1، ارشاد مفید ص 257.
40- امالى مفید ص 26.
41- حفص بن بخترى بغدادى، در اصل کوفى، از جمله اشخاصى است که از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است و داراى کتابى نیز مىباشد قاموس الرجال 355/3.
42- وسائل الشیعه 380/3 ح 86.
منبع: نقش ائمه در احیاء دین، ج 11، صص 43 – 29