تقوا در زندگى انسان، فواید زیادى دارد. از جمله این فواید، یکى این است که انسانِ باتقوا مىتواند خود را در لغزشگاهها و دستاندازهاى زندگى حفظ کند؛ ولى انسان بىتقوا، نمىتواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را -که عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه همیشگى در اعمال و حتّى افکار خود و فعل و تَرکى که به انسان منتسب مىشود- در خود بهوجود آورد، نتیجهاش این مىشود که در امتحانات الهى، سالم مىماند. چون که معناى تقوا عبارت است از توجّه و پاییدن خود؛ مراقبت کردن از خود و تن به غفلت ندادن.
تقوای فردی، تقوای ملی
برادران و خواهران من! امتحان، براى همه هست. وقتى در مقیاس یک ملت ملاحظه کنیم، مىبینیم همه ملتها در فراز و نشیب زندگى، دچار امتحان مىشوند. در مقیاس افراد هم که نگاه کنیم، همهافراد دچار امتحان مىشوند. امتحانها مختلف است امّا هست. آنجا که لذتى بر سرِ راهِ انسان پیدا مىشود و نفْس انسان به آن لذّت که خلاف شرع است راغب مىگردد، آنجا جاى امتحان است. آنجا که پولى سر راه انسان قرار مىگیرد و انسان مىتواند آن را بهدست آورد اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهى است، جاى امتحان است. آنجا که سخنى بر زبان انسان جارى مىشود و آن سخن براى شخص انسان فایده دارد اما سخن باطلى است، جاى امتحان است. آنجا که گفتن حرفى لازم است و خدا از انسان مىخواهد که آن حرف را بزند اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پى دارد، جاى امتحان الهى است.
در مقیاس امّتها و ملتها که حساب کنیم، وقتى ملتى به ثروت و قدرتى مىرسد، به پیروزىاى دست مىیابد و به رشد علمىاى نائل مىگردد، آنجا جاى امتحان آن ملت است. اگر ملتها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بیرون آمدهاند. اما اگر جمعیتها و ملتها آنوقت که زحمت از سرشان کم شد، خدا را فراموش کردند، ناموفّق و سرافکنده از امتحان بیرون آمدهاند. لذا قرآن در سوره کوتاه «نصر» خطاب به پیغمبر صلواتاللَّهعلیه مىفرماید: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. إذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فى دین اللَّه افواجاً» این اوج قدرت یک نبى است که خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم گروه گروه در دین او وارد شوند. اینجا، جایى است که انسان باید مواظب خود باشد. لذا مىافزاید: «فسبّح بحمد ربک و استغفره إنّه کان توّاباً» در همان لحظه پیروزى به یاد خدا باش. خدا را تسبیح کن و حمد بگو که رویکرد اینهمه توفیقْ نه کار تو، که کار خداست. به خودت نگاه نکن؛ به قدرت الهى نگاه کن.
یک ملت، یک رهبرى حکیمانه و الهى مثل نبىّاکرم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم در چنین جاهایى مواظب است که امّت، راه خود را گم نکند. تقوا اینجاست که به داد یک ملت مىرسد. اگر ملتى با تقوا بود، راه پیشرفت، راه ایمان و راه بندگى خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملتها تقوا نداشته باشند، همان بلایى بر سرشان خواهد آمد که ملتهاى مقتدر دنیا در جاىجاى تاریخ به آن دچار شدهاند. آنها دچار غرور، دچار استکبار، دچار ظلم، دچار بدرفتارى و دچار انحراف شدند؛ مردم را منحرف کردند؛ دنیا را خراب و فاسد کردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. یک نمونهاش را در همین سالهاى نزدیک، درباره یکى از دو امپراتورى عظیم موجود در دنیا (اتحاد جماهیر شوروی) مشاهده کردید. این، نتیجه بىتقوایى است. همه بىتقواهاى عالم -چه افراد و چه ملتها- سقوطى را باید انتظار بکشند؛ و این سرنوشتى اجتنابناپذیر است. به دنبال بىتقوایى، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط کامل، انحراف و فساد و خراب شدن است…
امت نوح
مؤمنین به حضرت نوح، واقعاً انسانهاى برگزیدهاى بودند. درباره ماجراى حضرت نوح و مؤمنین به او در آیات شریفه سوره «هود» بهطور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. نتیجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودى که در بین آن مردم جاهل و طغیانگر به نوح ایمان آوردند: «و ما آمن معه إلّا قلیل». سپس امتحان الهى براى آن قوم کافر، نزدیک شد؛ یعنى قضیه توفان. حضرت نوح به کشتى ساختن در خشکى پرداخت و مایه مسخره همه کسانى شد که به او نگاه مىکردند. کشتى را باید لب دریا ساخت نه در خشکى و آنجایى که با دریا شاید فرسنگها فاصله داشته باشد! کشتى بزرگى که جماعتى را مىخواهد با خود حمل کند، چطور مىشود با فاصله زیاد از دریا درست کرد؟! قومِ کافر وقتى که از کنار نوح و مؤمنین به او عبور مىکردند، به تمسخر مىپرداختند و مىگفتند: ببینند نوح و یارانش در بیرون شهرى که محل سکونتشان است، به ساختن یک کشتى عظیم مشغولند!
مؤمنین به نوح کسانى بودند که تمسخرها را تحمّل مىکردند. آنها که نمىدانستند کشتى براى چیست! آنها که از ماجراى توفان و آبى که از آسمان و زمین مىخواست بجوشد خبر نداشتند! امّا ایمانشان آنقدر قوى بود که در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افکار عمومى قدرتمندان جامعه را علیه خود تحمل کردند. مؤمنین نوح، مردمان فرودستى هم بودند: «إلا الذّین هم اراذلنا بادى الرأى». شاید مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب مىشدند. حالا شما فکر کنید: جمعیت کمى در مقابل جمعیت زیادى که پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبلیغات دارند، مورد تمسخر قرار مىگیرند و اهانت مىشوند اما تحمّل مىکنند. تحمّلى اینچنین، ایمانى قوى مىخواهد. اطرافیان نوح و مؤمنین به نوح، این ایمان قوى را داشتند. بعد که موضوع کشتىسازى پیش آمد، ایمان اینها بیشتر واضح شد: آنها بر پیغمبرشان فشار نیاوردند که «این چه کارى است مىکنى؟! براى چه در خشکى، کشتى مىسازى و چرا مایه مسخره ما شدهاى؟!» نه؛ همه تلخیها را تحمل کردند.
آنها کار عجیب و غریبى را شروع کرده بودند. فرض کنید در یک میدان بزرگ، وسط شهرى مانند تهران که فرسنگها تا دریا فاصله دارد، یک نفر شروع به ساختن کشتى کند! این کار، توجیهى ندارد. مؤمنین به نوح تمسخرى را که بهجا هم تلقّى مىشد، تحمّل کردند. چنین تحملى ایمان مىخواهد؛ آن هم ایمان قوى. بعد که باران از آسمان شروع به باریدن کرد و آب از زمین جوشید، نوح به مؤمنین خود گفت: «حالا سوار شوید!» سوار شدند و حیوانات را هم سوار کردند. اوضاع و شرایط جوّى طورى بود که معلوم مىکرد سرتاسر دنیا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح این بود که: «قُلنَا احْمل فیها من کلّ زوجین اثنین و اهلک». همه موجودات جفت را (زوجین اثنین یعنى دو جفت) سوار کشتى کن. معلوم بود حادثهاى در شرف تکوین است که بناست به هیچچیزِ دنیا رحم نکند.
آنها سوار کشتى شدند. کشتى حرکت کرد و پس از آن دنیا را آب گرفت. انسانها غرق و حیوانات نابود شدند. آن جمع برگزیده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان کفّار تمام شد اما امتحان مؤمنینْ هنوز تمام نشده بود. یک امتحان بود که در دوران ایمان به پیامبر در مقابل سختیها صبر و تحمّل کنند و تمسخرها را تاب بیاورند. امتحان سختى بود؛ امتحانِ دوران شدّت! مؤمنین به نوح، امتحان را راحت گذراندند.
آزمونی دشوارتر
گاهى امتحان دورانِ شدّت، راحتتر از امتحان دوران رَخاء و رفاه و آسایش است… بنده دیدهام مبارزینى که دوران شدّتشان را به پاکیزهترین وضع گذراندند اما در دوران رخائشان، گرفتار کثافت و فساد شدند. گردابِ امتحان، گرداب بسیار سختى است. همان مردمى که آن شدّتها را در کنار نوح تحمّل کردند به دوران رخاء و آسایش رسیدند. «قیل یا نوح اهبط بسلام منّا و برکات علیک» و آب فرو نشست. دوران گردش کشتى نوح بر امواج آبى که توفان غضب الهى بود به پایان رسید. بنا بود در دنیاى سالم از کشتى پیاده شوند؛ دنیایى که دیگر مستکبرین و ملأ و مترفین در آن نیستند. بایستى زندگى اسلامى و الهى خودشان را شروع مىکردند. قرآن مىفرماید که به نوح گفتیم: «اهبط» از کشتى فرود آ. «بسلام منّا على امم ممّن معک» درود ما بر تو (سلامتى و امنیت ما براى تو) و براى بعضى از کسان که با تو هستند.
عجبا! این درود و توجّه و لطف الهى براى مؤمنینى که در آن شرایط از امتحان بیرون آمدند، همگانى نیست. «عدّهاى» از آنها مشمول سلام الهى هستند: «و امم سنمتّعهم ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» اما عده دیگر از همانهایى را که با تو بودند (ظاهر آیه این است: سنمتّعهم) اوّل بهرهمند مىکنیم. «ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» بعد به دنبال آن بهرهبرى، به دنبال برخوردارى از زندگى راحت، به دنبال چشیدن مزه امنیت و رفاه و آسایش، یک عذاب دردناک از سوى ما به آنها خواهد رسید! یعنى آنها در امتحان، بد عمل خواهند کرد. در امتحان الهى خواهند بُرید.
این امتحان دوران رخاء است. چه کسانى مىتوانند از این امتحان سربلند بیرون آیند؟ مردم با تقوا. در ابتداى عرایضم روایتى از امیرالمؤمنین علیهالسلام خواندم که مىفرماید: آن کسى که از تقوا جدا شود، «اغرى باللّذات و الشهوات» لذّتها و شهوتها فریبش مىدهند؛ اغراء مىکنند. «و وقع فى تیه السیئات» و در حیرت و ضلالت و گمراهىِ بدکارگى خواهد افتاد.
وقتى تقوا نبود، وقتى مراقبت ازخود نبود، وقتى نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتى که در دستگاه دولتى بر عهده گرفتهایم، وظیفهاى که در میدان بردوش گرفتهایم و خلاصه به رفتارى که بر حکم وظیفه اسلامى بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزشها به سراغمان مىآید. خیال نکنید که لغزش از آنِ عدهاى مخصوص و شهوات ویژه جمع معینى است! همه انسانها دچار شهوت مىشوند. شهوتِ برخى گران و شهوتِ بعضى ارزان است. لذّتِ بعضى فاخر و لذّتِ بعضى ناچیز و کوچک است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمىکند؛ بزرگش هم حرام است، کوچکش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم کوچک هم حرام است. امتحان، امتحان است. براى همه امتحان است. براى همه قشرها امتحان است. البته آن کس که توقّع و انتظار بیشترى از او هست -یا بهخاطر لباسش، یا بهخاطر مقامش، یا بهخاطر ظاهرش، یا بهخاطر حرفهایش- مراقبتش لازمتر و واجبتر و انحرافش زشتتر و دردناکتر است؛ اما امتحان براى همه هست. امتحان، امتحان است. یک ملت هم امتحان مىشود. همانطور که در قضیه حضرت نوح -و امم سنمتّعهم- بود.
در روایتى دیدم که نبىاکرم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم براى امیرالمؤمنین علیهالصّلاهوالسّلام نشانههاى انحراف در ملت مسلمان را شرح مىدهد که چنین مىشوند و چنان مىشوند؛ امّا در نهایت و در مآل، همه تکیهها روى تقواست.
تقوا، مقدمه و غایت
در ادامه همین آیاتِ مربوط به نوح، خداى متعال مىفرماید: «تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبه للمتّقین» عاقبت از آنِ متّقین است. فرجام نیک، وابسته به تقواست. یعنى در قضیه نوح هم -آیه کأنّه چنین اشاره مىکند- آنهایى که زمین خوردند، به سبب بىتقوایىشان بود. براى من و شما برادران و خواهران عزیز که در دوران امنیت اسلامى زندگى مىکنیم، امتحان همین امروز است. امتحان، نقد است.
روزى در این مملکت کسى جرأت نمىکرد یک کلمه سخن حق بر زبان آورد. زیرا باطل بر همهجا مسلّط بود. ولى امروز، به فضل پروردگار و به برکت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رایج است. تازه آنهایى هم که اهل باطلند، امروز فرصت مىکنند تا باطل خودشان را بگویند! نگاه کنید به فضاى جامعه! نگاه کنید به مطبوعات کشور! نگاه کنید به آدمهایى که در خانههایشان نشستهاند و کسى هم با آنها کارى ندارد! تماس مىگیرند؛ از صدها فرسنگ راه، با کسى که دشمن جمهورى اسلامى است، ارتباط برقرار مىکنند و حرفشان را به او مىگویند تا او حرف آنها را در دنیا پشت بلندگو پخش کند! مىگویند و حرفشان هم باطل است؛ کسى هم کارى به کارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگویند! وقتى که فضا فضاى حق است، حاکمیتْ مالِ حق است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حق است، حالا یک باطلگوى یاوهسرا هم اگر خواست حرف چرندى از گوشهاى بپراند، بپراند! ما حساسیتى نداریم. براى همه امنیت هست؛ حتى براى کسانى که با نظام حق و روال حق، سازگار نیستند. این دوران کجا و روزگارانى که حتى افرادِ همراه با حکومت باطل هم امنیت نداشتند کجا؟! این حکومت اسلام است. حکومت حق است. فضاى قرآنى و فضاى نماز است. فضاى «الذین إن مکّنا هم فىالأرض أقاموا الصّلوه و آتو الزّکوه» است. فضاى دین است. این فضا، فضایى است که امتحان دوران رخاء براى ملت ما نیز هست.
روزى در ماه رمضان، همین تهران موشکباران مىشد. روز و شب در خانه خودتان، از دست دشمن متجاوز امنیت نداشتید. امروز آن دشمن به برکت فداکارى جوانان این ملت -رزمندگان، شهیدان، جانبازان و آزادگان- به کوتهدستى محکوم شده و سر جاى خود نشسته است. امنیت به شما رسید؛ اما لحظه امتحان است. مراقب باشید. اى مؤمنینى که در سختترین شرایط، سوار کشتى نوح شدید! مواظب باشید از امتحان، سربلند بیرون آیید. راهش هم این است که تقوا را در خودتان ذخیره کنید. تقوا یعنى همین که مواظب رفتار خودتان باشید که خلاف امر و نهى خدا رفتار نکنید. این معناى تقواست. یک وقت ممکن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهى هم از او سر بزند. مهم این است که شما مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید. این، آن روحیه تقواست. این روحیه هشیارى است که وقتى شما هشیار خودت بودى، هشیار دشمنت هم هستى. وقتى مواظب شیطانِ درون خودت بودى، مراقب شیطان بیرونى هم خواهى بود. وقتى شیطان درون ما نتواند به ما آسیب برساند، شیطانِ بیرون هم به آسانى نخواهد توانست ما را محکوم کند و ضربه وارد سازد. این، آن پیام ماه رمضان است. «کتب علیکم الصیام کما کتب على الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون». مقدّمه تقواست و تقوا غایتِ است.
منبع:خطبههای نماز جمعه تهران