خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرموده است: «و سقیهم ربهم شراباً طهورا».
و امام صادق(ع) راجع به آن فرمودند: «یعنی آنان را از هر چیزی جز الله تطهیر میسازد. چه آنکه هیچ پاک کنندهای از آلودگی جز خدا نیست».
معارج انسان را مدارجی باید از فرش تا بطنان عرش کشور وجود که تا به بطنان عرش کشور وجود تا به طهارت از فرش تا فوق عرش طی گردد. تا انسان هم، انسانی قرآنی شود که و را جز مطهرون مسّ ننمایند.
مراتب طهارت به فنای در توحید افعالی و صفاتی و ذاتی منتهی میشود و موجب نیل به تجلی اسمایی و صفاتی میگردد و نهایت مرتبه طهارت همین است که از لسان بمارک سلاله نبوت، صادق آل محمد(ع)
دریافتی؛ که مسحهای از عالم الهی و قلبی از نور مشکات رسالت و نفخهای از شمیم ریاض امامت است. حکیم فرزانه، علامه حسن زاده آملی نیز فرموده است:
«من در امت (پیامبر) خاتم(ص)، از عرب و عجم، کلامی بدین پایه که از صادق آل محمد(ص) در غایت قصوای طهارت انسانی روایت شده است از هیچ عارفی ندیدهام و نه شنیدهام.
به پای قسمتی از شرح کتاب مراتب طهارت این بزرگ مینشینیم.
در قرآن کریم در سوره مبارکه حشر راجع به کفار آمده است که ایشان به ظاهر با همدیگر جمعاند اما در دل، از یکدیگر متنفرند. جهنمیان در قیامت بر خلاف بهشتیان که همدلند و رویشان به طرف هم است، با هم
همدل نیستند و از یکدیگر روی گردانند :
«یوم یفّر المرء من أخیه و أمه و أبیه و صاحبته و بنیه»1
قرآن بهشتیان را نسبت به هم همرو میداند و میفرماید: «ایشان در بهشت با «کأس معینی» که در دست دارند همدیگر را تعارف میکنند. اما در مورد اهل جهنم میفرمایند: ایشان در قیامت هم از دست
برادرانشان در فرارند و هم از دست خواهرانشان. هم از پدر و مادر خود گریزانند و هم از همسر خود که نزدیکترین فرد جسمی و محرمی با آنها است فرار میکنند.
این سلسله اشخاص در آیات را باید بیشتر توجه کرد. همانگونه که در ظاهر میبینید دو برادر به هم نزدیکند اما آن قرب و سیطرهای که پدر و مادر نسبت به فرزند دارند دو برادر به یکدیگر ندارند. ابتدا فرمودند: «برادر
از برادر فرار میکند» و در ادامه فرمود: «نه تنها برادر، بلکه از برادر نزدیکتر هم که پدر و مادرند از انسان خواهند گریخت» از پدر و مادر نزدیکتر، همسر هر فردی است. فرمود: «نه تنها پدر و مادر بلکه همسرانشان نیز
از ایشان گریزان خواهند بود» بعد از همسر تنها کسی که نزدیکترین انس و ارتباط را با انسان دارد فرزند است. زیرا همسر در ابتدا «غیر» بود و بعد با انسان انس گرفت که شاید روزی هم این انس با یک طلاق
منقطع گردد اما فرزند جگرگوشه انسان است که «الولد سرّ أبیه» فرمود: فرزندانشان نیز از ایشان میگریزند.
در دنیا معمولاً برادر و برادر، زن و شوهر، فرزندان و پدر و مادر به هم نزدیکند که اگر قرار باشد هر کدام اینها متولی داشته باشند سعی میکنند در محیطی کنار همدیگر زندگی کنند اما قرآن کریم میفرماید:
همینهایی که به ظاهر باهمند، در دل با همدیگر نیستند. هر کسی که دلش به دل دیگری راه داشت قطعا این دو دل به هم رو میکنند و چون رو میکنند چهرهها و بدنشان نیز به یکدیگر رو میکنند. اما اگر دلی
به دلی دیگر راه نداشت میبینید که بدن و چهرههایشان نیز از یکدیگر روی بر میگردانند و هر وقت به هم میرسند، از هم پشت میکنند در این هنگام گرچه به ظاهر هم با هم جمع شوند اما اگر اهل دلی در
بین آنها باشد که چشم دل او باز باشد خواهد دید که آنها از یکدیگر پشت کردهاند. اما اگر دو دل با هم مأنوس باشند اهل باطن در خواهند یافت که این دو به هم رو کردهاند ولو اینکه یکی مثلا در آمل و دیگری در
فلان نقطه از دورترین نقاط کشور باشد. آنچه ملاک است رو کردن قلبها است. باید این را دنبال کرد که اگر دلها به هم رو کنند قهرا موفقیت هست در غیر این صورت راهی جز افتراق و جدائی نخواهد بود. زیرا نهایت
راه یا همچون بهشتیان اجتماع است و یا همانند دوزخیان افتراق است. لذا باید در ادامه جلساتمان به این معنی بیشتر عنایت کنیم.
و اکنون وارد بحث میشویم که راجع به طهارت و مراتب آن است.
طهارت فقهیه
«طهارت» حاوی یک معنای ظاهری و یک معنای باطنی است. معنای ظاهری طهارت «پاکی» است. ما در سلسله جلساتمان – ان شاء الله – قصد داریم که مباحث مربوط به معنای باطنی طهارت را تقدیم حضورتان
کنیم. در ابتدا درباره طهارت ظاهری عرض میکنیم که این طهارت در سه بخش وضو، غسل و تیمم حاصل میشود و این طهارتی است که در فقه مطرح است. طهارت فقهیه را در فقه برای این مطرح فرمودهاند که
بدن انسان را از نجاستهای ظاهری پاک کند که فقه شریف مربوط به بدن و اعمال قالبیه آن همانند نماز و روزه و احکام شرعی است که با انجام آن انسان در مرتبه بدن به مقام تجلیه میرسد و تجلیه مربوط به
ظاهر انسان است که مطابق قوانین شرع و احکام شرعی آن آراسته میشود لذا فقه شریف باید در متن انسان و اجتماع پیاده شود تا هر دو را تجلیه نماید.
حقیقت نورانی وضو:
شاخصه مرتبه طهارت را «وضو» تشکیل میدهد. در یک روایت آمده است که
الوضوء نور
وضو گرفتن نور است
در روایتی دیگر آمده: اگر شخص با وضویی قبل از اینکه وضویش را باطل کند، وضوی دیگری بگیرد او نور بر نور افزوده است که
الوضوء علی الوضوء نور علی نور.
در کتاب شریف «ترک الاطناب فی شرح الشهاب» حدیثی از جناب رسول اکرم(ص) نقل شده است که حضرت فرمود: امت من از اثر دست و روی شستن روی سپید و دست و پای سپید باشند بدان که ایزد تعالی
چون نماز را واجب کرد نخواست که بندگان وی به دنیا آلوده، به خدمت آیند، ایشان را فرمود که وضو کنند و با این چهار عضو مخصوص کرد. زیرا که آدم اول روی به درخت گندم کرد و به پای رفت و به دست از درخت
گندم باز کرد و بر سر نهاد و بر حوا آمد. ایزد «عزّ اسمه» این چهار عضو گناهکار را بفرمود: «شستن به گاه خدمت».
تاریکی، حق ملاقات با روشنایی را ندارد
جناب رسول(ص) فرمودند: خداوند وقتی نماز را واجب کرد، دید که بندگانش آلودهاند لذا دستور داد که بندگان قبل از ورود به نماز اول روشن گردند و سپس وارد منطقه روشنایی «صلوه» شوند. زیرا بنده آلوده حق
مشرف شدن به زیارت نماز را ندارد. چون نماز پاک است و حقیقت آن تماما طهارت است. کسی که وضو ندارد وجودش تاریک است و کسی که تاریک شد حق ملاقات با نماز را که نور است نخواهد داشت. پیامبر
فرمود: خداوند وضو را واجب نمود زیرا که نخواست بندگانش با دنیایی که بدان آلودهاند وارد نماز شوند زیرا بنده به دنیا آلوده است و شبانه روز در این آلودگی به سر میبرد. نتیجه اینکه انسان با وضو گرفتن خود را
آماده میسازد برای ورود در منطقه نورانی دیگری به نام نماز.
نکتهای در فهم قصص قرآنی
نکتهای را بیان مینمایم که این نکته به عنوان رمزی در فهم قصههای قرآن کریم است و آن اینکه: هر چه را در قرآن میخوانید از قصه حضرت آدم (ع) مثل اولین قصه سوره بقره «و إذ قال ربک للملائکه إنی جاعل فی
الارض خلیفه»2 و قصههای حضرت موسی(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، حضرت عیسی(ع)، حضرت نوح(ع) و دیگر انبیاء عظام، بدانید که اینها فقط صرف پرداختن به یک داستان نیست بلکه رمز این قصهها در قرآن آن
است که هر کسی بخواهد از حیوان بودن به در آید و به مقام انسانیت برسد باید مسیری را طی کند که در این مسیر همانند پیغمبران دچار حوادث و موانع شود و با مشکلاتی برخورد کند. مثلا اگر کسی از
امشب بگوید: خدایا میخواهم بیایم تا تمام آنچه را که فرمودی، بدان عمل کنم از فردایش خواهد دید که مشکلی برایش پیش آمده است همانند مشکل حضرت آدم(ع)، یک حادثهای برای او اتفاق افتاده است
همانند حادثه حضرت موسی(ع) ، یک واقعهای برای او رخ داده است یا همانند واقعه حضرت عیسی(ع) و … خداوند نیز در قرآنش میفرماید اگر در مسیر انسانیت مشکلی شبیه مشکل حضرت آدم (ع) پیدا کردی
اینگونه حلش کن و یا اگر شبیه حضرت موسی دچار مشکل شدهآی راه حل آن اینگونه است. نتیجه کلام این که ما نپنداریم قرآن یک داستانی گفته که حضرت آدمی بود، این حضرت آدم در یک بهشتی زندگی
میکرد، به او گفته بودند به گندم نزدیک نشو و او هم نزدیک شد و از آن خورد و از بهشتش بیرونش کردند، تا از آن به بعد سوالهای فراوانی پدید آید که مثلا: آدم کجا بود؟ او را کجا ساختند؟ چگونه او را ساختند؟ آن
بهشت در کجا بود؟ چگونه به گندم نزدیک شد؟ مگر در بهشت گندم و جو هم وجود دارد؟ و مگر در آنجا ممنوعیتی هم هست؟ چرا از آنجا بیرونش کردند؟ و دهها سؤال دیگر.. سر تمام این سوالاتی که برای افراد
پیش میاید این است که خیال کردهاند قضیه حضرت آدم و مانند آن صرفا به عنوان پرداختن به یک قصه در قرآن است و حال اینکه عرض کردیم اینگونه نیست بلکه همه قصص قرآنی بیان اطوار وجودی انسانی در
سیر تکاملی او است که سفرنامه انبیاء در مقام شهود حالات ما است و گرنه انسانهای کامل همانند سفرای الهی منزه از خطا و اشتباهند و این لطیفه را روح دیگری است که برای اهل آن با تدبر تام معلوم است
که انسان کامل را روی به جانب حق است که مظهر اسماء الله است و چهرهای به جانب خلق است که اطوار وجودی آنها را به آنها نشان میدهد تا در مسیر تکامل، شوق به کمال یابند.
تطبیق وقایع قرآنی در سیر انسانی:
همانطور که به عرض رسید قضیه حضرت آدم یک قضیه شخصی در شصت یا هفتاد یا هفت هزار یا هفتاد میلیون سال قبل که آن جد اعلای ما آدم دچار آن شده است نمیباشد بلکه جناب عالی هم اگر بخواهی
همانند آدم به سوی آدمیت حرکت کنی، برای تو هم این گرفتاری هست. به عنوان مثال حضرت آدم آمد تا به سوی آدمیت حرکت کند اما همین که همجنس دارد و باید با همجنسش همبستر شود، این اولین
گرفتاری اوست. و همینطور همین خدایی که به من و تو میگوید: «عرش و فوق عرش من منتظر توست بیا و خود را بدان جا برسان» همین خدا به من و تو دستور داده که همسر بگیرید و فرموده: ازدواج نصف
دینت را حفظ میکند. اتفاقا اولین مشکلی هم که در سیر انسانی بر هر فردی رخ میدهد همین است. این را باید چه کار کرد؟ آیا به آن رو کند یا نکند؟ در جای دیگر فرمودند: اگر کسی همسر داشته باشد و چهار
شب با همسرش در بستری بخوابد و به همدیگر پشت کنند، خلاف است. حتی فرمودند: اگر کسی همسری دارد و چهار ماه با همسرش همبستر نشود، او حرام شرعی مرتکب شده و باید توبه کند. در جای دیگر
فرمودند: بر شما واجب است خرج و مخارج همسرتان را نیز تامین کنید، غذا و لباس را بدهی، به اندازه کافی او را تفریح و زیارت هم ببری و …
خوب حالا باید با این همسر و حوای در منزل چه کرد؟ با او باشیم یا نباشیم؟ خواهید دید به محض اینکه به دامن ازدواج افتادید، از بهشت به در آمدید و به تعبیری به گرفتاری افتادید. و صد البته کسی که میخواهد
آدم بشود باید بداند که آدمیت با گرفتاری همراه است که
«لقد خلقنا الانسان فی کبد»
یعنی انسان را در سختی بزرگ میکنیم. اگر کسی از لابه لای سختیها بالا نرود اصلا بزرگ نمیشود. اگر کسی بگوید: من ازدواج نمیکنم تا هنگامیکه خود را خوب بسازم، چنین فردی خطا رفته است برای اینکه
تمام انبیاء و ائمه حتی پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هم ازدواج کردهآند. ازدواج هم سیره پیغمبر است و هم سیره انبیاء و ائمه. شما هیچ پیغمبر و امامی را نمیبینید که ازدواج نکرده باشند. نتیجه کلام این
که هم سیره بودن با پیغمبر و آل او این شرط را میطلبد که انسان تمام دستورات ایشان را عملی کند اگرچه برای جامه عمل پوشاندن آن فرامین، مشکلات و سختیهای بسیاری در مسیر حرکت پدید آید.
تطهیر نمودن تن بهخاطر نزدیکی به شجره دنیا:
در روایت فرمودند: وقتی دیدیم حضرت آدم رو به دنیای آلوده کرد، برای تطهیر او در هنگام نماز دستور دادیم که صورت خود را بشوید. و از آنجا که با پا به طرف دنیا رفت به او امر کردیم که پایت را نیز بشویی. و در
ادامه چون با دست از آن درخت کسب و کار میوه و روزی زن و فرزند را کند و آن را بر سر گذارد و برای حوایش آورد، به او دستور دادیم که دست و سر خویش را هم شستشو کن. جنابعالی هم که به طرف کشاورزی و کارمندی و کسب و کارت میروی در حقیقت با دست و رو به طرف دنیا رو کردهای. وقتی رو به طرف دنیا و شجرهاش نمودی باید در هنگام نماز، صورتت را بشویی. زیرا که صورت تو دنیایی را زیارت کرده است که همواره آلوده میباشد. وقتی به طرف دنیا روی آوری قطعا با پا به طرف آن میروی. پس در هنگام وضو، پایت را نیز باید مسح کنی تا پاک شود. در ادامه روایت فرموده است که: «و به دست از درخت گندم
باز کرد» تو نیز هنگامی که به محل کارت رفتی، مطمئنا با دست کارهایت را انجام خواهی داد پس در وضو دستهایت را هم باید بشویی. « و بر سر نهاد و بر حوا آورد» وقتی که رفتی و زحمت کشیدی و خون جگر
خوردی و صبح تا غروب کار کردی، مقداری را که حاصل کارت است به عنوان احترام و عرض ادب روی سرت میگذاری و تقدیم همسر و منزلت میکنی پس در هنگام وضو، سرت را هم باید مسح کنی. حاصل کلام
اینکه: دل به دنیا دادهای و رو به آن کردهای، پا به سوی دنیا بردهای و دست و سرت را نیز به توسط آن آلوده کردهای بنابراین از پا تا به سر به دنیا آلودهای. حال اگر میخواهی به نماز رو کنی باید وضو بگیری تا این
وضو تو را تطهیر کند و بعد از آن در پیشگاه خداوند حاضر شوی و یکپارچه در طهارت باشی. حاصل آن است که دنیا اشتغال است و نماز توحید و توحد
منبع:whc,ir