منبع : راسخون
از دیدگاه قرآن و روایات
چکیده
مقاله ی پیشِ رو با استناد از قرآن و روایات و با استفاده از کتب تفسیری و روایی در رابطه با موفقیت در ترک گناهان نگاشته شده است. در بدو سخن برای روشن تر شدن موضوع مورد بحث واژه ی گناه، معنا شناسی می شود و بیان می شود که هرکدام از معانی به کار رفته در مورد گناه یک بُعد از پستی و اثر شوم گناه را در بیان می کند و بعد از آن تقسیم بندی گناهان تبیین شده و در مراحل بعدی به ترتیب ، آثار شوم گناه شناخته می شود تا برای اجتناب از آن انگیزه ساز باشد، که عبارتند از : 1. هجوم مصائب و بلاها بر شخص گنهکار 2. مرگ ناگهانی و زود هنگام. 3. محروم شدن از توفیق در عبادات. 4. پست شدن مقام انسان. 5. نابود شدن اعمال نیک (احباط). 6. گناه منشأ نقمت است. 7. کشیده شدن به گناهانِ بیشتر و افتادن در لجنزار معاصی. 8. ممانعت از درک حق. بعد از آن آثار و فضائل ترک گناه باید شناخته شود تا محرّکی باشد برای ترک گناهان، که عبارتند از : 1. ترک گناه برترین عبادت است. 2. ترک گناه محبوبیت خدا را به دنبال دارد. 3. نجات ار مشکلات. 4. جلب رزق. 5. دفع بلایا و جلب نعم. سپس چند مورد از اعمال خارجی و راهکارهای معنوی معرفی می شود تا مشوق باشد برای ترک گناه که عبارتند از: 1. همیشه یاد خدا باشیم. 2. یاد کردن مسئله مرگ و وقوع روز حساب. 3. آموخته نشدن به گناه. 4. القاء اینکه انسان همیشه در محضر خداست. 5. قائل بودن عزّت و شخصیت برای خود. در پایان نیز اعمال پیشگیری کننده از گناهان برای شستشوی بیشتر نفس وقلب آدمی از دیدگاه قرآن و روایات، مورد بررسی قرار می گیرد که عبارتند از: 1. نماز 2. روزه 3. حج و عمره 4. صله ارحام 5. نوشتن در معاملات 6. انفاق و صدقه 7. تلاوت و قرائت قرآن کریم 8. دعا و تضرع پنهانی. و نتیجه ی برداشت شده از آیات و روایات آورده می شود. و در نهایت همتی بلند می خواهد تا این راه ها در زندگی اجرا شده و موجب سعادت دنیوی و اخروی انسان شود.
بِحَولِ اللهِ العَظِیم
مقدمه
در جامعه کنونی که انسان در آن پیش به سوی آسایش و رفاح می رود و با متنوع شدن زرق و برق ها و عوامل مادی تحریک کننده و جذاب وهمچنین با توجه به ویژگی های نفس بشری و وسوسه های درونی و بیرونی و گرایش اکثر مردم به سوی گناه و غفلت ایشان، می طلبد که عوامل موفقیت و توفیق در ترک گناه مورد بررسی قرار گیرد.
اراده و همت انسان
اولین نکته ای که باید بدانیم این است که در طول قدرت الهی و با استعانت از قرآن و عترت علیهم السّلام، اراده ی آهنین انسان نقش بسزایی را در موفقیت در ترک گناه به انسان ایفا می کند که آیه ی «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» (1) و همچنین از امام على علیه السّلام نقل شده است : هیچ چیز آدمى را مانند همّتش بالا نمىبرد و همچون تمایلاتش پست نمىکند(2) وحتی دانشمندان و محققان نیز به صحت این موضوع پی برده اند مثل این گفته ی انشتین که مؤید آن است : نیرویی وجود دارد که از نیروی ماشین بخار ، ماشین دیزل و اتم بیشتر است و آن همان نیروی اراده است. اما نیروی اراده ی انسان بدون درخواست از ذات اقدس اله امکان ندارد به نتیجه ی وافی برسد همانگونه که در دعای منسوب به حضرت حجه عجل الله تعالی فرجه الشریف از خداوند برای دور شدن ازگناه مسئلت می کنیم :(اللّهم ارزُقنا تَوفیقَ الطّاعَهِ وَ بُعدَ المعصِیَه…). در کنار مسئلت از درگاه اله ، شناخت و معرفت به قرآن و آموخته های آن می تواند نقش بسزایی را در توفیق در ترک گناهان ایفا کند، قرآن کریم اختصاصى به اقلیم یا نژاد خاصى ندارد، بلکه شفاى دردهاى روحى و عامل هدایت و رحمت براى همه انسانهاست: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِین»(3) اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است و درمانى براى آنچه در سینههاست (درمانى براى دلهاى شما) و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان! «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِین»(4)و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمىافزاید. اهل البیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز که واسطه ی فیض الهی و راسخون فی العلم و سرچشمه ی علوم لدنی می باشند، طبیبان روح و نفس بشریند، و با توجه به حدیث نبوی و متواتر ثقلین، قرآن به تنهایی و بدون محمد و آل محمد، اثر بخش قلوب بیمار نیست. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: درهای دانش و روشنایی امور انسانها نزد ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. (5)
هدف از انتخاب موضوع
جمع آوری و تبیین و بررسی راه کارهای قرآنی و کلام اهل البیت علیهم السلام و ارائه ی آنها به مخاطبین این مجموعه ی گوهر بار برای راهنمایی و راهگشایی آنها در موفقیت و توفیق در ترک گناه و تعالی و پیشرفت معنوی، هدف اصلی از انتخاب این موضوع می باشد.
محدوده ی موضوع
و اما این موضوع انتخاب شده محدود است به آیات و روایات. بنابراین از جهات دیگر مثلا از دیدگاه و نگرش روانشناسی و جامعه شناسی جدید مورد بررسی قرار نخواهد گرفت.
اهمیت و ضرورت موضوع
قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله وسلم : سبعه یظلّهم اللَّه یوم لا ظلّ إلّا ظلّه و عدّ منهم رجلا دعته امرأه ذات حسب و جمال إلى نفسها فقال: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ.(6)پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هفت کس را خداوند- روزى که هیچ سایهاى جز سایه او نیست- سایه بر سرشان مىافکند. و یکى از آن هفت تن را مردى بر شمرد که زنى زیبا و داراى حسب، او را به سوى خودش بخواند و مرد بگوید: من از خداوند که پروردگار جهانیان است مىترسم بدان که «تقوا» دو جزء دارد: جزء اول، «کسب نمودن» است و جزء دوم، «دورى جستن». کسب نمودن، انجام طاعات است و دورى نمودن، ترک محرمات مىباشد، ولى جزء دوم، یعنى دورى نمودن، مصلحتش براى بنده بیشتر و مهمتر است از جزء اول که کسب کردن باشد، چون ترک محرمات خودش فایده رسان است و انجام واجبات- و لو کم باشد- اگر در کنار ترک محرمات قرار گیرد، رشد مىکند اگر ترک محرمات نباشد، انجام واجبات نفعى نداردو سخن آن مرد قرشى تو را کافى است که به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم گفت: پس مادر بهشت درختان زیادى داریم فرمود. بله لکن مبادا آتشى به سوى آنها بفرستید و آتششان بزنید» و از آن حضرت است که فرمود: « وَ لا تَحاسَدوا فَإِنَّ الحَسَد یَأکُلُ الإِیمانَ کَما تَأکُلُ النَّارُ الحَطَبَ »(7)یعنى: «حسادت، نیکیها را مىخورد همان طور که آتش هیزم را». و از معصومین علیهم السّلام نقل است که فرمودند: « جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا فَلَا تَعْصُوا فَإِنَّ مَنْ یَبْنِی وَ لَا یَهْدِمُ یَرْتَفِعُ بِنَاؤُهُ وَ إِنْ کَانَ یَسِیراً وَ إِنَّ مَنْ یَبْنِی وَ یَهْدِمُ یُوشِکُ أَنْ لَا یَرْتَفِعَ بِنَاؤُه»(8). جدیت کنید و تلاش نمایید اگر عمل نیک انجام نمىدهید (لا اقل) معصیت نکنید، زیرا کسى که ساختمان مىسازد و خرابش نمىکند، بنا بالا مىرود اگر چه کم باشد، اما کسى که ساختمان مىسازد و خرابش مىکند، بنایش بالا نخواهد رفت. و نیز برای ضرورت ترک گناه می توان به این حدیث شریف تمسک کرد : علی علیه السلام فرمود: ترک گناه آسانتر از در خواست توبه است(8) با توجه به پیشرفت فناوری و با وجود تبلیغات دشمنانِ بشریت و رسانه های غرق در شهوات و هم چنین با افزایش روز افزون زرق و برق های مادی و میل نفس به سوی گناه ، می طلبد که علل موفقیت در ترک گناهان و آثار شوم آن مورد بررسی قرار گیرد. و بشر امروزی که در اکثر امور بدون توقف پیش می رود ضرورت دارد که از معنویات و فضائل اخلاقی عقب نماند که متأسفانه در بسیاری از جوامع اینگونه است.
پیشینه ی موضوع
بعضی کتابهای ارزنده و مقالات زیادی در رابطه با عوامل موفقیت در ترک گناهان تألیف شده است که بنده ی حقیر در اختیار خوانندگان عزیز قرار می دهم.
1. راه های خروج از رذایل اخلاقی : آیه الله توکّل حفظه الله
2. ریشه گناهان : جواد امیری اراکی 1359. ( یکی از راههای مبارزه با گناه ریشه یابی گناهان و مبارزه با آن است )
3. مبارزه با گناه: محمدرضا هاشم زاده
4. کتاب اصول کافی جلد 2 باب تفسیر الذّنب : ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی رحمه الله
5. نهج البلاغه احادیثی در رابطه با ذنوب : سیّد رضی رحمه الله
6. بحار الانوار جلد 72 باب المعاقبه علی الذّنب : علّامه محمد باقر مجلسی رحمه الله
7. علل الشّرائع باب عله الذّنب : شیخ صدوق رحمه الله
8. غرر الحکم باب الذّنب شرح آقا جمال الدّین خوانساری رحمه الله جلد 7
سؤالات تحقیق
1. گناه در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
2. گناهان نسبت به یکدیگر چند قسم هستند؟
3. چه کسانی بیشتر مرتکب گناه می شوند؟
4. چه آثاری برای گناه وجود دارد که مورد نهی خداوند قرار گرفته است؟
5. علت گناه کردن چیست؟
6. چه عواملی در ترک گناه به انسان کمک می کند ( و به تعبیر دیگر کارهایی که نسبت به گناه خاصیت واکسن (پیشگیری) دارند کدامند؟ )
7. چه کارهایی گناهان انسان را شستشو می کند؟( و به تعبیر دیگر خاصیت درمانی دارد ؟ )
9- از دیدگاه آیات قرآن کریم چه راهکارهایی برای ترک گناه داریم ؟
10 – از دیدگاه روایات چه راهکارهایی برای ترک گناه داریم ؟
بخش اول
معنا شناسی گناه
گناه در لغت فارسی به معنای 1. جرم، خطا، بزه 2. سهو، غلط 3. جفا، ظلم ، نافرمانی و امثال این الفاظ آمده و در لغت عرب از آن به «ذنب» و «اثم» و «معصیه» تعبیر شده و معنائی که در هر دوی آنها صادق و بلکه جامع همه معانی است همان نافرمانی و انجام عملی برخلاف قانون و یا سرپیچی از قانون است، یا به گفته بعضی، هرکاری که انجام آن ناروا باشد، و یا مطابق تعریف برخی، گناه در پیش اهل شرع عبارت است از اینکه مکلّف، مرتکب امر نامشروع گردد
(10)دانشمندان گناه و جرم را مخالفت با قانون تفسیر کردهاند و در تعریف جرم گفتهاند: «جرم عبارت خواهد بود از اینکه افراد جامعه از حدود مقرراتو قوانینی که نشاندهنده قلمرو و فعالیت افراد و حافظ حقوق طبیعی و سعادت آنان است تجاوز کرده، رخنهای در نظم اجتماع پدید آورند»«آلکسیس کارل» فرانسوی میگوید: گناه عبارت است از پیروی نکردن از نظم اشیاء … فهم این نکته دشوار نیست که گناه عبارت است از پایمال کردن ارادی یا غیرارادی قانونهای زندگی (11)
واژه هایی قرآنی در معنی گناه
در زبان قرآن و پیامبر و امامان علیهمالسلام با واژههای مختلف از گناه یاد شده است که هر کدام گوئی از بخشی از آثار شوم گناه پرده برمیدارد و بیانگر گوناگون بودن گناه است واژههائی که در قرآن در مورد گناه آمده عبارتند از:1- معصیه و عصیان 2- إِثم 3- ذَنب 4 – حِنث 5- رِجس 6- سَیئه و سُوء 7 – جُناح 8- فِسق 9- فَساد 10- فجور 11- منکر 12- فاحشه 13- جنف 14- شرّ 15- لَمَمْ 16- ورز 17. ثقل 18- خطأ و خطیئه 19- جرم 20 -حوب این واژههای از گناه در قرآن بارها و بارها تکرار شده است به عنوان مثال واژه ذنب 35 بار در قرآن آمده است یا واژه سیئه 165 بار در قرآن آمده است.این واژههای بیست گانه هر کدام بیانگر بخشی از آثار شوم گناه و حاکی از گوناگونی گناه میباشد و هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژهای، انسانها را از ارتکاب گناه برحذر میدارند.
1 . المَعْصِیَه : [عصى]: مصدر. ج مَعَاصٍ: گناه. العِصْیان-[عصی]: نافرمانى، مخالفت.
2. اِثم : گناه، تقصیر، جرم، عمل غیر صحیح. آثِم یعنى: گناهکار- به ضرر افتاده. «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (12) هر که کتمان شهادت کند قلبش گناهکار است. و چون گناه برای جسم ، روح ،دنیا و آخرت انسان ضرر دارد ، کلمه اثم برای گناه آمده است.
3. ذنب: (بر وزن فلس) گناه. ناگفته نماند: ذنب (بر وزن فرس) به معنى دم حیوان و غیره است و ذنب (بر وزن عقل) در اصل به معنى گرفتن دم حیوان و غیره است. هر فعلی که عاقبتش وخیم است آن را ذنب گویند زیرا که جزاى آن مانند دم حیوان در آخر است و لذاست که به گناه تبعه گویند که جزایش در آخر و تابع آن است (مفردات) «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ» (13)براى آنها در عهده ی من گناهى است می ترسم مرا بکشند. جمع ذنب ذنوب بر وزن عقول است نحو «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (14) بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. «وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً»(15) و توکّل کن بر آن زندهاى که هرگز نمىمیرد و تسبیح و حمد او را بجا آور و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!
4. حِنث: گناه. (مفردات) «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ» (16)و بودند که بر گناه بزرگ اصرار میکردند. طبرسى آنرا نقض عهد و از مجاهد و قتاده گناه نقل می کند. در قاموس گناه و شکستن قسم و میل به باطل و بالعکس گفته است.ولى گناه با آیه ی گذشته بهتر می سازد. «وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ »(17)اگر حنث را گناه گوئیم معنى آیه چنین می شود: بدست خویش دستهاى ترکه برگیر و زنت را با آن بزن و در قسم یا عهد خود گناه مکن و اگر به معنى نقض عهد باشد یعنى: با ترکه بزن و نقض عهد نکن.
5. خطأ: اشتباه. نا گفته نماند خطا و اشتباه سه قسم است. اوّل آن که کارى ناشایست را از روى عمد و بىاعتنائى انجام دهند، این گونه خطا مسئولیّت آور و مورد باز خواست است و آن مثل جهالت عمدى است مانند «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبِیراً» (18)پیداست که مشرکان فرزندان خویش را از روى عمد و اراده می کشتند و علّت خطا بودن همان ناشایست بودن آن عمل است.
«خطاء» در آیه ی شریفه به کسر خاء و فتح آن هر دو خوانده شده است. و آن را به کسر اوّل، گناه معنى کردهاند در قاموس گوید: آن به معنى گناه یا گناه عمدى است در مجمع آمده: «خطئ یخطاء خطاء» آن گاه گویند که گناه از روى عمد باشد و خاطئ نیز از آن است یعنى آن که از روى عمد خطا کار است، راغب نیز در مفردات چنین گفته است.تمام گناهان که از آنها به خطا و خطیئه و خطایا تعبیر شده همه از این قبیلاند مثل «بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ» (19) آری کسی که بدی به دست آورد، و گناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتشند، و در آن ماندگار خواهند بود. و «مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» (20) [تا]به سبب گناهانشان غرقه گشتند و [پس از مرگ] در آتشی در آورده شدند و برای خود، در برابر خدا یارانی نیافتند. « آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا … » (21)ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم. و تا گناهان ما و آن سحری که ما را بدان واداشتی بر ما ببخشاید، و خدا بهتر و پایدارتر است.
6. فحش: کار بسیار زشت. دقّت در گفتار بزرگان نشان می دهد که فحش و فاحشه و فحشاء به معنى بسیار زشت است گرچه بعضى قبح مطلق گفتهاند.در قاموس گوید: فاحشه هر گناهى است که قبح آن زیاد باشد. همچنین است قول ابن اثیر در نهایه. در مفردات گفته: فحش، فاحشه و فحشاء هر قول و فعلى است که قبح آن بزرگ باشد در مجمع ذیل آیه 169 بقره فرموده: فحشاء، فاحشه، قبیحه و سیئه نظیر هماند و فحشاء مصدر است مثل سرّاء و ضرّاء و در ذیل آیه 135 آل عمران فرموده: فحش اقدام به قبح بزرگ است. زمخشرى ذیل آیه 169 بقره، فحشاء را قبیحِ خارج از حدّ گفته است.این مطلب را می شود از آیات نیز استفاده کرد «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلًا»(22). به زنا نزدیک نشوید آن کار بسیار زشت و راه و رسم بدى است. ظهور آیه در آنست که فاحشه به معنى بسیار زشت است.
7. سوء: (بضم س) بد. و به فتح آن بدى. راغب گوید: سوء به ضم سین هر چیز اندوه آور است … در اقرب گوید «سائه … سوءا» به او کار ناپسند کرد یا او را محزون نمود. سوء (به فتح س) در قرآن کریم 9 بار و به ضم آن پنجاه بار آمده است.(سّىء) وصف است به معنى بد و قبیح. «وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ»(23). حیله بد نمی گیرد مگر حیلهگر را «کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً» (24) «کُلُّ ذلِکَ» اشاره است به کارهاى نیک و بد در آیات گذشته یعنى: کارهاى قبیح از میان آن چه گفته شد نزد خدایت ناپسند است.(سیّئه) مؤنث سیّىء است و آن پیوسته وصف آید مثل خصلت سیّئه عادت سیّئه و امثال آن اگر آن را لازم گرفتیم به معنى بد و قبیح است و اگر متعدى دانستیم معناى بدآور و محزون کننده می دهد. جمع آن در قرآن سیّئات است. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها»(25). سیّئه در آیه کار بد و گناه است «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (26)و آن در قرآن به معنى آثار گناه و گناه و شفاعت بد و عذاب و غیره آمده است رجوع به «غفر».(سوءه): چیزی که ظهورش ناپسند است (المنار) لذا به طور کنایه به فرج و آلت رجولیت و جسد میّت و غیره گفته شده در صحاح و قاموس آن را عورت و فاحشه (کار بد) و در مفردات کنایه از فرج گفته. در نهایه گوید: سوأه در اصل به معنى فرج و سپس به هر چه ظهورش شرم آور است گفته شده.«قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ»(27). لباس سوأههاى مردم را که دیده شدن آنها را خوش ندارند مىپوشاند. مراد از سوء در مقابل فحشاء چیست؟ ایضا در آیه « کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ »(28)چنین کردیم تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، چراکه او از بندپان مخلص ما بود. اهل تحقیق گفتهاند گناه را از آن سوء و سیئه گفتهاند که براى گناهکار بدى پیش می آورد، در این صورت احتمال قوى آنست که مراد از «سوء» بدنامى باشد.
8. رجس: پلید. راغب آن را شیىء قذر و پلید گفته در مجمع از زجاج نقل شده که رجس نام هر کار تنفر آور است اقرب و صحاح نیز آن را پلید گفته و از فراء نقل می کند که آن نظیر رجز است و شاید رجز و رجس یک چیزاند و سین به زاء بدل شده است.«وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ» (29)اما آنان که در قلوبشان مرض است پلیدى بر پلیدشان افزود.
9. فسق: (بر وزن قشر) خروج از حق. اهل لغت گفتهاند: «فسقت الرّطبه عن قشرها» خرما از غلاف خود خارج شد به تصریح راغب فسق شرعى از همین ریشه است در مصباح و اقرب گفته به قولى آن به معنى خروج شىء از شىء على وَجه الفَساد است.پس فسق و فسوق خروج از حق است چنان که درباره ابلیس فرموده:« کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ(30)یعنى او از جنّ بود و از دستور خدایش خارج شد و اطاعت نکرد. کافر فاسق است که بالتّمام از شرع خارج شده و گناهکار فاسق است که به نسبت گناه از شرع و حق کنار رفته است.
10. فساد: تباهى. در لغت آنرا ضدّ صلاح گفتهاند. راغب خروج شىء از اعتدال معنى می کند خواه کم باشد یا بیشتر. «لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً » (31) در زمین برترى (خود پسندى) و تباهى اراده نمی کنند« لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (32) اگر در آسمان و زمین خدایانى جز خدا می بود آنها از اعتدال و نظم خارج شده و تباه می گشتند.
(افساد): تباه کردن. «سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها» (33) در زمین تلاش می کند تا در آن تباهى ببار آورد.(مفسد): تباه کننده ضدّ مصلح «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (34)و خدا تباهکار را از درستکار باز می شناسد.چون گناه تباهی به بار می آورد و از اعتدال ونظم خارج است آن را فساد نیز گویند.
11. منکر: (به صیغه مفعول) ناشناخته «مقابل معروف» کار منکر و امر منکر آنست که به قول راغب: عقل سلیم آن را قبیح و ناپسند می داند یا عقل در باره آن توقّف کرده و شرع به قبح آن حکم می کند.منظور از آن در قرآن معصیت است. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ…»(35) وباید از شما، گروهی [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند… .
12. وِزر: (بر وزن جسر) به معنى ثقل و سنگینى است طبرسى گفته اشتقاق آن از وزر (بر وزن فرس) است. راغب گفته: وزر به معنى سنگینى است به علت تشبیه به کوه. پس مطلب طبرسى و راغب هر دو یکى است. قرآن مجید هر یک به جاى دیگرى آمده است مثل« لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ… »(36) بگذار بار گناهان خویش را در دوران قیامت یکباره بردارند… . «وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ… » (37)و هرآینه آنها حمل می کنند سنگینیهاى خودشان را… . ناگفته نماند وزر مصدر و اسم هر دو آمده است (سنگینى. سنگین یعنى بار) و اغلب در گناه به کار رفته که بار سنگینى است به گردن گناهکار. ولى در غیر گناه نیز آمده چنان که خواهیم گفت.«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وِزْراً » (38)هر که از آن اعراض کند روز قیامت بار گناه را حمل خواهد نمود.
13. فجر: شکافتن. «فَجَرَ الْقَناهَ: شَقَّهُ» بعضى قید وسعت را به آن اضافه کردهاند «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً » (39) گفتند: هرگز به تو ایمان نیاوریم تا از این سرزمین براى ما چشمهاى بشکافى.فجر و تفجیر هر دو متعدّىاند و تفعیل براى مبالغه است «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً» (40) . میان آن دو باغ نهرى شکافتیم و جارى کردیم.گناه را به قول راغب از آن فجور گویند که پرده دیانت را پاره می کند عامل آن فاجر است «…وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً » (41) …و جز پلیدکارِ ناسپاس نزایند. جمع آن در قرآن فجر و فجّار است« … أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ» (42) …یا پرهیزگاران را چون پلیدکاران قرار مىدهیم ؟ «أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ » (43) آنان همان کافران بدکارند.
14. ثِقَل: (بر وزن عنب) سنگینى. ثقیل یعنى سنگین. اصل آن در اجسام است و در معانى نیز می آید «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (44)میزان [سنجش اعمال] در آن روز حق است پس کسانى که اعمال وزن شده آنان سنگین و با ارزش باشد، رستگارند. ثقیل که به معنى سنگین است صفت روز قیامت و نیز صفت قول آمده است« … وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلًا» (45)و روز هولناک و سختى را که پیش رو دارند وامىگذارند. «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا » (46)در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مىکنیم.
ثقال: بضمّ و فتح اوّل به معنى ثقیل است و جمع آن ثقال (بر وزن رجال است) مثل «… حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا…» (47)تا چون باد ابرهاى سنگین را برداشت.آیات قرآن روشن می کند که گناهان ثقل و سنگینى دارند و عرض نیستند نظیر آیه 13 عنکبوت و آیه «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (48)و همچنین حسنات وزن و ثقل دارند. به طور خلاصه باید دانست که عمل خوب و بد بشکل نیرو از وجود انسان خارج می شود و نیرو که از مادّه سر چشمه می گیرد داراى وزن و سنگینى است و روز قیامت که آدمى عمل مجسّم شده خود را خواهد دید این حقیقت به وضوح بر وى مسلّم خواهد گردید.
15. شرّ: بد و ضرر راغب گفته: شر آنست که همه از آن اعراض می کنند چنان که خیر آنست که همه به آن مایل می شوند طبرسى فرموده خیر نفع خوب و شرّ ضرر قبیح است. «وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ » (49) در آیات گاهى معنى ضرر مناسب است مثل آیه فوق و گاهى معناى قبیح و بد نحو« أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً … » (50)موقعیت شما بدتر است.در اقرب الموارد گوید: شرّ اسمى است جامع تمام رذائل و خطایا و در «فلان شرّ النّاس» اسم تفضیل است همزه آن در اثر کثرت استعمال حذف شده چنان که در «فلان خیر النّاس».على هذا شرّ در آیه «أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّهِ»(51). و نظیر آن اسم تفضیل است و ایضا در آیه« قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ »(52). و نظائر آن باید به قرینه «من» تفضیلیه اسم تفضیل باشد.(شریر): مضرّ، مفسد، ظالم. جمع آن اشرار است «وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (53)
16. جرم: (بر وزن عقل) قطع. مجمع البیان، اقرب الموارد، قاموس، مفردات و صحاح آن را به معنى قطع گفتهاند.
به عقیده طبرسى گناه را از آن جهت جرم گویند که عمل واجب الوصل را قطع می کند. بنابر این قول، گناهکار را از آن مجرم گویند که عمل صالح را قطع می کند (در مجمع به ذیل آیه 124 انعام رجوع شود) در مفردات گوید: اصل جرم به فتح اوّل به معنى قطع ثمره از درخت است و به طور استعاره به گناه کردن جرم گفتهاند.طبرسى در ذیل آیه 2 مائده وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ را از کسائى «یَحْمِلَنَّکُمْ» (وادار نکند) نقل کرده است و این مطابق نهج البلاغه است که در نامه 12 فرموده «لا یحملنّکم شنئانهم على قتالهم قبل دعائهم» و خود جرم را در آنجا قطع و کسب معنى می کند زمخشرى در ذیل همین آیه می گوید: جرم جارى مجراى کسب است در تعدّى به یک مفعول یا دو مفعول و آن گاه جمله فوق را به معنى کسب و وادار کردن گرفته است.
17. حوب: گناه، انزجار از چیزی، حاجت، تنگدستی. «…إِنَّهُ کانَ حُوباً کَبِیراً» (54)که این گناهى بزرگ است. گناه را از آن جهت حوب گویند که منزجر خداوند و اولیاء او است و موجب فقر و تنگدستی می شود.
18. لَمَم : نزدیک شدن به گناه. مراد از آن گناهان صغیره می باشد. «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ … » (55)
ولى بنا بر تفسیر اهل بیت علیهم السلام که آن را گناه گاهگاهى فرمودهاند شامل صغائر و کبائر است زیرا گناهی که انسان گاهگاه مرتکب می شود ممکن است صغیره یا کبیره باشد، جمله «إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَهِ …» در مقام تطمیع به توبه و یا وعده غفران است.
19. جنف : تمایل به طرفی، تمایل یک جانبه، انحراف از حق، سرکشی، گناه. “فَمَن خافَ مِن موصٍ جَنَفاً…” بقره 182. تمایل ظاهری. «غیرَ مُتَجانِفٍ لِلإثمٍ»(56): تمایل به گناه ندارند. چون گناه نوعی انحراف است آن را جنف نیز گویند.
20. جُناح : تمایل انسان به گناه، گناه، «لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ…» برشما گناهی نیست … .زیرا اصل و ریشه ی جُناح، جَنَح می باشد که به معنای تمایل است. «إن جَنَحوا لِلسِّلمِ فاجنَح لها(57) و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گراى… . اگر با حرف «عن» بیاید به معنای منحرف شدن، جدا شدن است.
پینوشتها:
1.النجم / 39
2.على رضا صابرى یزدى. الحکم الزاهره با ترجمه انصارى. مرکز چاپو نشر سازمان تبلیغات اسلامی. به نقل از غرر الحکم ص 756
3.یونس /57
4.اسراء /82
5.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. خطبه ی 119
6.على رضا صابرى یزدى. الحکم الزاهره با ترجمه انصارى. مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی ص 169 و 541
7.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. خطبه 85
8.علامه محمد باقر مجلسی. بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار. نشر اسلامیه، ج67 ص 286
9.سید رضی رحمه الله. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتی. نشر مشهور. حکمت 161
10.علی اکبر دهخدا. لغت نامه دهخدا. ماده گناه.
محمد معین فرهنگ فارسی معین ماده گناه.
حسن عمید.فرهنگ فارسی عمید ماده گناه.
11.آلکسیس کارل. راه و رسم زندگی. ترجمه مهرداد مهرین ص 71-80
12.بقره/ 283
13.شعراء/ 14
14.زمر/ 53
15.فرقان /58
16.واقعه /46
17.سوره ص آیه 44
18.اسراء /31
19.بقره/ 81
20.نوح/ 25
21.طه/ 73
22.اسراء: 32
23.فاطر / 43
24.اسراء/ 38
25.انعام /160
اعراف /168 26.
27.اعراف /26
28.یوسف /24
29.توبه /125
30.کهف /50
31.قصص /83
32.انبیاء /22
33.بقره /205
34.بقره /220
35.آل عمران /104
36.نحل /25
37.عنکبوت /13
38.طه /100
39.اسراء /90
40.کهف /33
41.نوح /27
42.ص /28
43.عبس /42
44.اعراف /8
45.انسان /27
46.مزمل /5
47.اعراف /57
48.زلزل /8
49.بقره /216
50.یوسف /77
51.بیّنه /6
52.مائده /60
53. ص /62
54.النساء /2
55.نجم /32
56.مائده /3
57.انفال /61
ادامه دارد…