نگاهی کوتاه به زندگی امام کاظم (علیه السلام)

نگاهی کوتاه به زندگی امام کاظم (علیه السلام)

نویسنده: آیت الله سیدعلی حسینی میلانی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، والصّلاه و السلام علی محمّد و آله الطاهرین، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الأوّلین و الآخرین.
از آثار اعتقادی ارزشمند شیعه، کتاب منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه است که علامه حلی (رحمه الله) آن را به رشته تحریر درآورده اند.
ما شرح مبسوطی بر این اثر فاخر نگاشته و در ضمن آن، به شبهه های مطرح شده از سوی ابن تیمیه-در کتاب منهاج السنه-نیز پاسخ داده ایم.
در آن اثر درباره زندگی نامه امامان معصوم (علیهم السلام) سخن به میان آمده است. ما به دلیل اهمیت مباحث یاد شده زندگی نامه امامان معصوم (علیهم السلام) را به طور جداگانه و در قالب سلسله مقالاتی به خوانندگان تقدیم می نماییم.

****
علامه حلّی (رحمه الله) می نویسد:
فرزند امام صادق (علیه السلام)، امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز «عبدصالح؛ بنده شایسته خدا» خوانده می شد.
او عابدترین مردم زمانه خویش بود؛ شب ها به عبادت می نشست و روزها روزه می گرفت.
آن بزرگوار را از این جهت کاظم لقب دادند که وقتی کسی او را آزار می داد و خشمگین می نمود به جای برخورد و نشان دادن واکنش، برای او درهم یا دینار می فرستاد. دوست و دشمن فضیلت های وی را نقل کرده اند.
ابن جوزی حنبلی به نقل از شقیق بلخی می گوید: من در سال یک صد و چهل و نهم هجری به قصد حجّ حرکت کردم. در قادسیه اتراق کردیم. در آن جا جوانی خوش چهره و بسیار گندمگون دیدم که عبایی پشمین به تن کرده و خود را با آن پوشانده بود، نعلین به پا کرده بود و در کناری تنها نشسته بود. من با خود گفتم: این جوانی صوفی است که می خواهد سربار مردم باشد. به خداوند سوگند، نزد او می روم و او را سرزنش می کنم.
وقتی نزدیک ایشان رفتم و مرا دید که به سوی او می روم، به من فرمود:
یا شقیق! «اِجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ»؛(1)
ای شقیق! «از بسیاری از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمان ها گناه است»
با خود گفتم: این بنده ای صالح است؛ زیرا دانست که چه چیزی در ذهنم وجود دارد. نزد ایشان خواهم رفت و از او خواهم خواست تا مرا ببخشد.
سپس از دیدگان من پنهان شد. وقتی وارد منزلگاه «واقصه» شدیم، دیدم که ایشان در آن جا در حال نماز است و اعضای بدن او می لرزد و اشک هایش سرازیر است. با خود گفتم: اکنون نزد او بروم و از وی معذرت خواهی کنم.
دیدم او نمازش را کوتاه کرد و فرمود:
یا شقیق! «وَ إنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی»؛‌(2)
ای شقیق! «و من هر که را توبه کند و ایمان آورد، وعمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم»
آن جا بود که با خود گفتم: ایشان از اَبدال هستند؛ چرا که دوبار از راز من خبر داد.
وقتی به منزلگاه «زباله»(3) رسیدیم، ایشان را دیدم که در کنار چاهی ایستاده و مشکی کوچک به دست دارد و می خواهد از چاه آب بردارد. ناگاه این مشک در چاه افتاد. آن بزرگوار سرش را به آسمان بلند نمود و عرض کرد: انت ربّی إذا ظمئت إلی الماء و قوتی إذا أردت الطعام.
یا سیّدی مالی سواها؛
[خدایا!] وقتی تشنه می شوم، تو پروردگار من هستی و قوت دهنده من به هنگام نیاز به غذا تو هستی.
ای سرور من! غیر از این مشک، چیزی ندارم.
شقیق می گوید: به خدا سوگند، دیدم آب چاه بالا آمد و آن حضرت مشک خود را برداشتند و از آب پر کردند، آن گاه وضو ساختند و چهار رکعت نماز خواندند.
سپس به سمت پشته ای ریگ رفتند و از آن سنگ ریزه ها در آن مشک می ریختند و از آب آن می نوشیدند. من به آن بزرگوار عرض کردم: از باقی مانده آن چه خداوند به تو روزی داده و نعمت ارزانی کرده، به من نیز بده.
فرمود:
یا شقیق! لم تزل نعم الله علینا ظاهره و باطنه، فأحسن ظنّک بربّک؛
ای شقیق! پیوسته مشمول نعمت های ظاهری و پنهانی خدا هستیم. به پروردگارت خوش گمان باش.
آن گاه مشک را به دست من دادند و من از آن آشامیدم. دیدم شربت شیرینی است. به خدا سوگند، لذیذتر و خوش بوتر از آن نخورده بودم. هم سیر شدم و هم تشنگی از من برطرف شد؛ به گونه ای که تا چند روز به غذا و نوشیدنی، بی اشتها بودم.
دیگر آن بزرگوار را ندیدم تا این که به مکه وارد شدم. نیمه شبی ایشان را کنار «قبه السراب» دیدم که با خشوع و ناله و گریه به نماز ایستاده اند. ایشان تا سحرگاه همین حال را ادامه دادند؛ همین که اذان صبح شد برای نماز نشستند و شروع به تسبیح خدا نمودند. سپس ایستادند و نماز صبح را خواندند. هفت مرتبه گرد خانه خدا گشتند و از مسجدالحرام خارج شدند.
من از پشت سر ایشان می رفتم. دیدم که او بی کس و کار نبوده و اموال و غلام هایی دارد، برخلاف آن چه پیش تر مشاهده کرده بودم. مردم روی خود را به سمت او می گرداندند، سلام می کردند و به او تبرک می جستند. از یکی از آنان پرسیدم: این آقا کیست؟
گفت: این موسی بن جعفر (علیهما السلام) است.
با خود گفتم: از این که این امور شگفت از فردی غیر از این سید باشد، شگفت زده بودم.
این روایت را حنبلی نقل کرده است.
از فضایل دیگر حضرت امام کاظم (علیه السلام) ماجرای توبه بشر حافی(4) است. وقتی آن حضرت از کنار خانه بشر در بغداد می گذشت، دید صدای غنا، نی و لهو از این خانه بلند است.
در آن هنگام کنیزی از خانه بیرون آمد و زباله های سبزی را بیرون خانه ریخت. آن حضرت فرمود:
یا جاریه! صاحب هذا الدار حرّأم عبد؟
ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟
پاسخ داد: آزاد است.
حضرت فرمود:
صدقت! لو کان عبداً خاف من مولاه؛
راست گفتی! اگر او بنده بود از مولای خویش ‍[خداوند] می ترسید.
وقتی کنیز به خانه وارد شد، بشر که بر سر سفره شراب بود، پرسید: چرا دیر آمدی؟
پاسخ داد: فردی بیرون خانه چنین و چنان گفت.
در آن هنگام بود که بشر، پابرهنه از خانه بیرون آمد و در کوچه رفت تا این که امام کاظم (علیه السلام) را دید و در همان جا به دست ایشان توبه کرد.

بنده شایسته خدا
علامه حلی (رحمه الله) فرمود:
فرزندش امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز به «عبدصالح؛ بنده شایسته خدا» خوانده می شد.
این مطلب در کتاب های شیعه و سنی در شرح حال حضرت امام کاظم (علیه السلام) بیان شده است.(5)

عابدترین مردم
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
او عابدترین مردم زمانه خویش بود؛ شب ها به عبادت می نشست و روزها روزه می گرفت، او را کاظم نامیدند زیرا… .

دیدگاه ابن تیمیّه
ابن تیمیّه در این باره می نویسد:
«پس از جعفر (علیه السلام)، موسی بن جعفر (علیه السلام) قرار دارد. ابو حاتم رازی درباره او می گوید: وی ثقه، امین، صدوق و از پیشوایان مسلمانان بوده است.
موسی (علیه السلام) در سال یکصد و بیست و اندی در مدینه زاده شد. مهدی عباسی او را به بغداد آورد. سپس به مدینه بازگرداند. او تا زمان هارون، در مدینه زندگی می کرد. وقتی هارون از عمره باز می گشت، نزد او آمد و موسی (علیه السلام) را با خود به بغداد برد و در آن جا زندانی کرد. او تا پایان زندگی خویش در زندان بود.
ابن سعد می گوید: او در سال یکصد و هشتاد و سه هجری وفات یافته است. روایات چندانی از او نقل شده است. او از پدرش جعفر (علیه السلام) روایت نقل کرده است. برادرش علی بن جعفر از او روایت نقل کرده است.
ترمذی و ابن ماجه نیز روایات او را نقل کرده اند».(6)

امام کاظم (علیه السلام) و عالمان اهل سنّت
نکته درخور توجه این که ابن تیمیّه تا به این جا هیچ یک از سخنان علامه حلی (رحمه الله) را انکار نکرده و به نقل گفتار ابوحاتم رازی درباره امام کاظم (علیه السلام) بسنده کرده است… .
ما در این جا علاوه بر سخنان ابوحاتم رازی، عبارات علمای دیگر را نیز می آوریم تا گفتار علامه حلّی (رحمه الله) تقویت شود. سپس درباره عبارات ابن تیمیّه نیز مطالبی را بیان می کنیم.
ابن حجر عسقلانی می نویسد:
«برادران کاظم (علیه السلام)، یعنی محمد بن جعفر و علی بن جعفر و فرزندانش یعنی ابراهیم، حسین، اسماعیل، علی رضی (امام هشتم (علیه السلام) و هم چنین صالح بن یزید، محمد بن صدقه عبری از او روایت نقل کرده اند.
ابوحاتم می گوید: کاظم (علیه السلام) ثقه، صدوق و یکی از پیشوایان مسلمانان است.
یحیی بن حسین بن جعفر نسب شناس می گوید: موسی بن جعفر (علیهما السلام) به دلیل عبادت و اجتهادش به «عبدصالح؛ بنده شایسته خدا» شهرت داشت.
خطیب بغدادی می گوید: گفته می شود که او در سال یکصد و بیست و هشت هجری در مدینه زاده شده است… مناقب ایشان بسیار است…».(7)
خطیب بغدادی می نویسد:
«موسی بن جعفر (علیهما السلام) به دلیل عبادت و اجتهادش به «عبدصالح؛ بنده شایسته» شهرت داشت. روایت شده که روزی وارد مسجد النبی شد و در اول شب سجده ای را آغاز کرد که در آن می گفت:
عظم الذنب من عندی فلیحسن العفو من عندک، یا أهل التقوی و یا أهل المغفره؛
گناه بزرگ در نزد من است، پس بخشش از تو نیکوست. ای اهل تقوا و آمرزش!
او همین ذکر را تا صبح در سجده تکرار می کرد.
امام کاظم (علیه السلام) فردی سخاوتمند و کریم بود. وقتی کسی به او بدگویی می کرد و آزارش می داد، کیسه ای دارای هزار دینار برایش می فرستاد».(8)
همین عبارت را ابن خلّکان از خطیب بغدادی نقل می کند. آن گاه از مسعودی عبارتی را می آورد که در ادامه بیان خواهیم کرد.
ذهبی درباره امم کاظم (علیه السلام) می نویسد:
«موسی کاظم (علیه السلام) امام و پیشوا…
ابوحاتم می گوید: او ثقه، صدوق و یکی از امامان مسلمانان است. ترمذی و ابن ماجه دو روایت از او نقل کرده اند…
او زیارتگاه بزرگ و مشهوری در بغداد دارد. در آن جا به همراه نوه اش امام جواد (علیه السلام) دفن شده است. فرزندش علی بن موسی (علیهما السلام) نیز در توس زیارتگاهی بزرگ دارد. وفات او در رجب سال 183 هجری قمری رخداد…». (9)
ابن جوزی در این زمینه می نویسد:
«موسی بن جعفر (علیهما السلام) به خاطر عبادت، اجتهاد و شب زنده داریش «عبدصالح؛ بنده شایسته» خوانده می شد. او کریم و بردبار بود. وقتی آزاری به او می رسید، برای آن فرد درهم یا دینار می فرستاد.». (10)
قرمانی درباره امام کاظم (علیه السلام) می نویسد:
«او امام کبیر، یگانه و حجت بود. شب را تا به صبح، بیدار بود و عبادت می کرد، روز را روزه می گرفت. به دلیل بردباری فراوان او و درگذشتن از افراد خطاکار، او را کاظم نامیدند.
او به باب الحوائج شهرت دارد، زیرا هیچ کس برای برآورده شدن حاجت خود به ایشان متوسل نشد، مگر این که حاجتش برآورده گردید.»(11)
ابن حجر هیتمی مکی درباره امام کاظم (علیه السلام) چنین می نگارد: «او وارث علم، معرفت، فضیلت و کمال پدرش است. دلیل نامگذاری او به کاظم بردباری فراوان ایشان و درگذشتن از افراد خطاکار می باشد.
او در میان مردم عراق به «باب قضاء الحوائح عندالله؛ دروازه برآورده شدن حاجت ها در نزد خداوند» شهرت داشت. او عابدترین مردم زمانه خویش، عالم ترین و سخاوتمندترین آن ها بود».(12)
ابن طلحه در این باره می گوید:
«امام کاظم(علیه السلام) امامی والامقام، بسیار ارجمند بود. مجتهدی بود که در اجتهادش کوشش فراوان می کرد، کرامت های او شهرت دارد. او شب را به سجده و عبادت می گذراند و روز را نیز به صدقه دادن و روزه گرفتن سپری می کرد. از آن جا که او بسیار بردبار بود و از کسانی که به او ظلم می کردند، در می گذشت، کاظم نامیده شد.
او به کسانی که به او بدی می کردند، نیکی می کرد. او انسان هایی را که نسبت به ایشان مرتکب جنایت می شدند، می بخشید. به دلیل عبادت فراوان، او را «عبدصالح؛ بنده شایسته» نامیدند.
در عراق به «باب الحوائج إلی الله» شهرت دارد. زیرا آنانی که به واسطه او به درگاه خداوند متوسل شده اند، خواسته هایشان برآورده شده است. کرامت های ایشان، عقل ها را حیرت زده کرده است. این نشان می دهد که ایشان نزد خداوند از مقامی والا و زوال ناپذیر برخوردارند.»(13)
آن چه گذشت برخی از عبادات اهل سنت درباره امام کاظم (علیه السلام) بود. اما مناقب و فضایل آن حضرت در کتاب های شیعه که امامت ایشان را باور دارند، از شمارش فراتر است.
این فضایل با سندهای معتبر در کتاب های الإرشاد شیخ مفید، المناقب ابن شهرآشوب، إعلام الوری طبرسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه اربلی، إثبات الهداه حرّ عاملی، بحارالأنوار علامه مجلسی و … ذکر شده است؛ هم چنان که درباره فضایل و حالات ایشان کتاب های جداگانه ای نیز به رشته تحریر درآمده است.
امام کاظم (علیه السلام) در «ابواء» یکی از روستاهای مدینه منوره به دنیا آمد. ولادت حضرتش در سال 128(به روایتی 127 و یا 129) هجری قمری بوده است. آن حضرت در سال 183 هجری قمری وفات یافته است.
تاریخ وفات آن حضرت را غیر از این گفته اند.
امام کاظم (علیه السلام) در زندان هارون، وفات یافت. آن حضرت از زندان نامه ای برای هارون این گونه نوشت:
إنّه لن ینقضی عنّی یوم من البلاء حتّی ینقضی عنک یوم من الرخاء، حتّی نفنی جمیعاً إلی یوم لیس له انقضاء و هناک یخسر المبطلون؛
روزی از روزهای بلا و مصیبت بر من سپری نمی شود مگر این که روزی از روزهای آسایش تو از بین می رود. تا آن روزی که همه ما از این دنیا رخت بندیم؛
همان روزی که پایانی ندارد و در آن جاست که باطل گرایان زیان می بینند. (14)
امام کاظم (علیه السلام) به مرگ طبیعی از دنیا نرفت، بلکه ایشان را مسموم کردند.

امام کاظم (علیه السلام) و راویان فراوان
ابن تیمیّه درباره امام کاظم (علیه السلام) این گونه ادّعا می کند:
«روایات چندانی از او نقل نشده است. او از پدرش جعفر (علیه السلام) روایت نقل کرده است. برادرش علی بن جعفر از او روایت نقل کرده است. ترمذی و ابن ماجه نیز روایات او را نقل کرده اند».
در پاسخ به ابن تیمیّه باید گفت:
همین که او از پدرش امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت نقل کرده باشد، برایش بس است؛ چرا که به سرچشمه وصل شده است.
در رابطه با روایت گران از ایشان نیز باید گفت: این افراد از شدّت فراوانی قابل شمارش نیستند. در میان بستگان ایشان، برادرش علی بن جعفر و فرزندان آن حضرت از ایشان روایت نقل کرده اند.
ابن حجر نیز به همراه برادران و فرزندان آن حضرت، افرادی را نام می برد که از ایشان روایت نقل نموده اند.
خزرجی در این مورد می گوید: «فرزند امام کاظم (علیه السلام)، علی بن موسی الرضا (علیهما السلام)، دو برادرش علی بن جعفر و محمد بن جعفر و گروهی دیگر از او روایت نقل کرده اند». (15)
البته عالمان شیعی در کتاب های رجالی نام بسیاری از شاگردان امام کاظم (علیه السلام) و کسانی را آورده اند که از آن حضرت روایت نقل کرده اند. شمار این افراد به صدها تن می رسد. کتاب های فقهی و دیگر کتاب های روایی شیعه در رابطه با احکام شرعی و معارف و علوم دینی، از روایاتی پر است که از طریق همین راویان نقل شده اند… .
اما این مرد (ابن تیمیّه) کوشیده از اهمیت امام کاظم (علیه السلام) و شأن ایشان بکاهد و نیز شأن راویانی را که از ایشان روایت نقل کرده اند، کمرنگ نماید. به طوری که حتی ابن تیمیّه از فرزند امام کاظم (علیه السلام) یعنی امام رضا (علیه السلام) به عنوان کسی که از ایشان کسب علم و روایت نقل کرده، یادی نمی کند.
از سوی دیگر، باید بدانیم نقل نشدن روایت های ایشان در کتاب های حدیثی اهل سنت-به جز کتاب ترمذی و ابن ماجه-از روی نگون بختی و بی توفیقی آنان است. زیرا آنان از اهل بیت و عترت پاک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روی گردانده اند و طبیعی است که از چنین توفیقی محروم می شوند.

امام کاظم (علیه السلام) و شفیق بلخی
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
ابن جوزی حنبلی به نقل از شفیق بلخی می گوید: من در سال یکصد و چهل و نه هجری به قصد حجّ حرکت کردم…
ابن جوزی همان ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن جوزی فقیه حنبلی، حافظ حدیث و واعظ است. ابن خلّکان درباره ابن جوزی می گوید: «او علامه عصر خویش و امام زمانه خود بوده است». (16)
ذهبی درباره ابن جوزی می گوید: «امام، علامه، حافظ، عالم عراق و واعظ آفاق».(17)
ابن جوزی تألیفات فراوانی دارد. وی به سال 597 هجری قمری وفات یافت. در کتاب های الوافی بالوفیات، تذکره الحفّاظ، النجوم الزاهره و … شرح حال این عالم سنی نگاشته شده است. (18)

شقیق بلخی کیست؟
ابونعیم اصفهانی درباره او می گوید: «شقیق بن ابراهیم بلخی، یکی از زاهدان مشرق زمین است.»(19)
ابن حجر عسقلانی می گوید: «مناقب شقیق بسیار فراوان است.» (20)
ابن جوزی این داستان را در کتاب خود صفه الصفوه نقل کرده است. (21) افراد دیگری نیز این ماجرا را آورده اند. (22)
اما ابن تیمیّه که طاقت شنیدن منقبتی از مناقب ائمه طاهرین (علیهم السلام) را ندارد، حتی اگر راوی آن سنی باشد، در این رابطه می گوید:
«اما حکایت مشهوری که از شقیق بلخی روایت شده، دروغ است.»
او در بیان دلیل این ادّعا که برآمده از کینه و عناد اوست، می نویسد:
«زیرا این حکایت با آن چه که درباره شرح حال موسی بن جعفر (علیهما السلام) می دانیم، سازگاری ندارد؛ چرا که او پس از مرگ پدرش جعفر بن محمد (علیهما السلام) در مدینه اقامت داشت. جعفر بن محمد (علیهما السلام) نیز در سال (صد و) چهل و هشتم هجری وفات یافت. او نیز از آن جا به عراق نیامده بود تا در قادسیه باشد…»
عجیب است! ابن تیمیّه به گونه ای سخن می گوید که گویا بر همه جزئیات زندگی امام کاظم (علیه السلام) احاطه دارد و از هر روز آن حضرت و خصوصیات ایشان به طور کامل باخبر است…
گویا او بیش از دیگران اطلاعات دارد… این حکایت را شیعیان او نقل کرده اند؛ یعنی کسانی که او را بیشتر از دیگران می شناختند.
افزون بر این، ابن جوزی که عراقی و اهل بغداد است، این روایت را نقل کرده است. همان کسی که کتاب المنتظم فی تاریخ الاُمم را نگاشته که یکی از کتاب های تاریخی مورد اعتماد آنان است. علاوه بر این که دیگر بزرگان نیز این روایت را نقل کرده اند.
اما بغض، کینه توزی و عناد ابن تیمیّه به او اجازه نمی دهد که حقیقت را بپذیرد. به راستی اگر این داستان درباره یزید، عمر و یا دیگر کسانی که به آن ها محبت دارند نقل شده بود، بی تردید این مرد در مورد این داستان کتاب می نگاشت و با چنان آب و تابی سخن می گفت که هر شنونده ای را شیفته آن داستان کند.
وقتی واکنش ابن تیمیّه به این داستان این چنین است، خواننده به خوبی می تواند دریابد که او درباره بقیه موارد حق نیز چگونه واکنش نشان می دهد.

امام کاظم (علیه السلام)و توبه بشر حافی
علامه حلّی (رحمه الله) فرمود:
از فضایل دیگر حضرت امام کاظم (علیه السلام) آن که به دست ایشان، بشر حافی توبه کرد. آن حضرت وقتی از کنار خانه بشر در بغداد می گذشت…
خطیب بغدادی درباره بشر حافی می نویسد:
«ابونصر، بشر بن حارث بن عبدالرحمان بن عطاء بن هلال بن ماهان بن عبدالله، معروف به حافی است. او از مردم مرو و ساکن بغداد بود.
او پسر عموی علی بن خشرم بود. وی در پارسایی و زهد از مردم زمانه خود، برتر بود. وی در خرد فراوان و فضیلت های مختلف، درستی مذهب، رام کردن نفس، کنار زدن زواید و داشتن طریقتی نیکو منحصر به فرد بود… او روایات بسیاری نقل کرده است…».(23)
هرچند خطیب بغدادی ویژگی های فراوانی درباره او ذکر می کند، ولی ما به همین اندازه بسنده می کنیم.
ابن جوزی نیز به نقل از خطیب بغدادی، شرح حال وی را نگاشته و گفته است: من درباره فضیلت های بشر، کتابی نگاشته ام. (24)
ولی ابن تیمیّه، این حکایت را نیز هم چون حکایت پیشین، دروغ خوانده است. اما دلیل او در نادرستی این حکایت بسیار خنده دار و در همین حال ناراحت کننده است، او می گوید:
«اما این سخن او (علامه حلی (رحمه الله)) که بشر حافی به دست ایشان (امام کاظم (علیه السلام)) توبه کرده، دروغ کسی است که نه از موسی بن جعفر و نه از بشر اطلاعات درستی ندارد. زیرا وقتی هارون الرشید موسی بن جعفر را به عراق آورد، او را زندانی کرد. بنابراین برای او موقعیتی پیش نیامد تا از کنار خانه بشر و دیگران عبور کند».
به راستی، اگر بگوییم: علامه حلی (رحمه الله) از امام کاظم (علیه السلام) اطلاعات درستی ندارد، پس چه کسی آن حضرت را می شناسد؟
بی تردید این مرد نمی تواند ادّعا کند که حتی به اندازه عوام شیعه، اهل بیت (علیهم السلام) را می شناسد… بهترین گواه بر بی خبری و جهل و ناآگاهی او از احوال امامان معصوم (علیهم السلام) نیز همین سخن است. البته اگر بپذیریم که وی این سخن را از روی جهالت گفته، نه از روی کینه و عنادورزی نسبت به امامان (علیهم السلام).
ابن تیمیّه نمی داند که هارون الرشید آن امام را از زندان آزاد کرده بود و مدت زمانی ایشان در بغداد زندگی می کردند. اما هارون دوباره ایشان را زندانی نمی نمود تا آن که آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رسانید.
این واقعه تاریخی، یعنی آزادی حضرت امام کاظم (سلام الله علیه) مورد اتّفاق مورّخان است که در آن، یکی از کرامت های آن بزرگوار روشن می شود.
ابن خلّکان در شرح حال حضرت امام کاظم (علیه السلام) می نویسد:
«ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی در کتاب مُروج الذهب در احوالات هارون الرشید می نویسد:
عبدالله بن مالک خزاعی از پلیس های دربار هارون بود. او می گوید: فرستاده هارون الرشید در هنگامی که سابقه نداشت نزد من آمد و از من خواست که همراه او بروم و نگذاشت که لباسم را عوض کنم و بدین سبب مرا نگران ساخت، وقتی به خانه هارون الرشید رسیدیم، خادم هارون رفت و خبرآمدن مرا به هارون رساند.
او نیز به من اجازه ورود داد. وارد شدم و دیدم هارون بر بستر خود نشسته است. بر او سلام کردم. او مقداری سکوت کرد. هوش از سرم پرید، ترس و نگرانی من دو چندان شد. سپس به من گفت: ای عبدالله! می دانی برای چه تو را در این وقت به این جا خوانده ام؟
پاسخ دادم: نه، به خدا، ای امیرمؤمنان! نمی دانم.
گفت: در همین لحظه در خواب دیدم که گویا فردی حبشی نزد من آمد و نیزه ای به دست دارد. او گفت: یا موسی بن جعفر را همین الآن آزاد می کنی، یا این که با همین نیزه جانت را می گیرم.
اینک برو و او را آزاد کن.
او می گوید: سه بار پرسیدم: ای امیرمؤمنان! من موسی بن جعفر را آزاد کنم؟
پاسخ داد: بله، همین اکنون برو و او را آزاد کن و به او سی هزار درهم بده و بگو: اگر مقام می خواهی، ما حاضریم هرچه را که دوست داری به تو بدهیم. اگر دوست داری به مدینه برگردی، باز هم اختیار با خود توست و می توانی این کار را انجام بدهی.
عبدالله می گوید: من به سمت زندان رفتم … و امام کاظم (علیه السلام) را آزاد کردم و به ایشان گفتم: از ماجرای تو در شگفتم.
او پاسخ داد: من به تو می گویم که ماجرا چیست. من در خواب بودم که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیدم. پیامبر فرمود:
یا موسی! حبست مظلوماً؛
ای موسی! مظلومانه به زندان افتاده ای.
سپس فرمود: این عبارات را بگو. پس از گفتن این عبارات، همین امشب از زندان آزاد می شوی.
عبدالله می گوید: عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه فرمود؟
امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) پاسخ داد: پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: بگو:
یا سامع کلّ صوت، و یا سابق کلّ فوت، و یا کاسی العظام لحماً و منشرها بعد الموت، أسألک بأسمائک الحسنی و باسمک الأعظم الأکبر المخزون المکنون الّذی لم یطّلع علیه أحد من المخلوقین، یا حلیماً ذا أناه لا یقوی علی أناته، یا ذالمعروف الّذی لا ینقطع أبداً و لا یحصی عدداً، فرّج عنّی؛
ای شنونده هر صدا، ای پیشی گیرنده هر فوت شده، ای کسی که استخوان ها را با گوشت می پوشانی و پس از مرگ آن ها را بر می گردانی، به اسمای حسنای خودت و به اسم اعظم و اکبر خودت که پنهان است و هیچ یک از آفریدگانت از آن خبر ندارد از تو می خواهم؛ ای حلیم و بردباری که توانی در برابر صبر تو وجود ندارد، ای صاحب معروف که هیچگاه این معروف تمام نمی شود و عدد آن قابل شمارش نیست، برای من گشایش ایجاد کن.
وقتی این ذکر را گفتم، همین شد که اکنون می بینی». (25)
زمانی که امام کاظم (علیه السلام) از زندان آزاد شده بودند، فرصتی بود تا آن که مردم از حضور ایشان بهره ببرند و به دست ایشان هدایت شوند.
از جمله این افراد بشر حافی است که توبه کرد و چنان عابد و زاهد شد که یکی از بهترین صالحان گشت.
با دانستن این مطلب، مشخص است که چه حکمی برای ابن تیمیّه باید شود.

پی نوشت ها :

1. سوره حجرات: آیه 12.
2. سوره طه: آیه 82.
3. نام منطقه ای در حجاز.
4. حافی یعنی پابرهنه، پس از آن بود که به «بشرحافی» شهرت یافت.
5. از میان کتاب های اهل سنت می توان به این منابع مراجعه کرد: صفه الصفوه: 124/2، مرآه الجنان: 394/1، تهذیب الکمال: 44/29، تاریخ بغداد: 27/13، تهذیب التهذیب: 302/10، مطالب السئول: 76.
6. منهاج السنه: 124/2.
7. تهذیب التهذیب: 302/10.
8. تاریخ بغداد: 29/13.
9. سیر أعلام النبلاء: 270/6.
10. صفوه الصفوه: 103/2.
11. أخبار الدول: 112.
12. الصواعق المحرقه: 112.
13. مطالب السئول: 76.
14. تهذیب الکمال: 50/29، البدایه و النهایه: 183/10، سیر أعلام النبلاء: 273/6.
15. خلاصه تهذیب الکمال: 334.
16. وفیات الأعیان: 393/4.
17. تذکره الحفاظ: 1342/4.
18.ر .ک: الوافی بالوفیات: 321/2، تذکره الحفاظ: 131/4، النجوم الزاهره: 174/6.
19. حلیه الأولیاء: 58/8.
20. لسان المیزان: 153/3.
21. صفه الصفوه: 125/2.
22. برای آگاهی بیشتر در این زمینه به این کتاب ها مراجعه کنید: أخبار الدول: 112، جامع کرامات الأولیاء: 229/2، مطالب السئول: 84، نورالأبصار: 135.
23. تاریخ بغداد: 67/7- 80.
24. المنتظم: 122/11- 125.
25. وفیات الأعیان: 394/4.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، آیت الله سیدعلی؛ (1392)، پیشوایان معصوم (علیهم السلام) ج 1، ترجمه: هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، قم: الحقایق، چاپ اول..

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید