نویسنده: فاطمه شابندر
مترجم : سهیر مطیعی
ولادت :
امام موسی بن جعفربن محمّدبن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب : در هفتم صفر 128 ه . ق در زمان خلافت حاکم ستمکار اموی؛ مروان بن حکم در شهر أبواء دیده به عالم گشود و جهان را به نور خویش روشن ساخت.
مادر گرامی ایشان حمیده دختر صاعد بربری است که از طرف امام باقر (ع) به المصفاه من الأدناس ؛ صاف و پاک شده از پلیدی ها لقب گرفت امام صادق (ع) درباره ی این بانوی گرامی فرمود: المصفّاه من الأدناس کسبیکه الذهب…؛ یعنی پاک و صاف شده از پلیدها و آلودگی ها مانند شمش طلا است، و همواره فرشتگان او را نگهبانی می کردند تا او برای من کرامتی از طرف خداوند به ارمغان آورد که حجّت خدا بعد از من شد. [1] در واقع امام صادق (ع) در این روایت به حجّت خدا بعد از خویش تصریح فرموده است. امام کاظم (ع) نوزده سال با پدر گرامی خویش زندگی کرد.
القاب امام کاظم (ع) :
العبد الصالح ؛ بنده صالح ، این لقب به جهت شایستگی عبادت و اجتهاد اوست.
الوفی؛ با وفا ، به علّت این که او با وفاترین بنده به خدای متعال پس از پدر گرامی اش بود.
الصابر؛ صبر کننده ، از آن رو که در برابر دردها و پیش آمدهای ناگوار صبر پیشه کرد و در راه خدا استقامت ورزید.
الکاظم؛ بازدارنده ی خشم ، و آن به سبب سکوت و بردباری اش در قبال خشم شدید ستمکاران بود.
أمین بر امانت داری او در امور دین گواهی می دهد و
باب الحوایج است ؛ یعنی راه و طریق وسیله ای که بندگان برای رسیدن به حاجت ها و حل گرفتاری ها از او مدد می گیرند. آری هرگاه با اندوه و گرفتاری به درگاه خداوند تضرّع و سؤال کند، و او را به واسطه ی امام هفتم (ع) ـ با یکی از القاب حضرتش ـ بخواند ، به یقین خداوند متعال درد و گرفتاری اش را خواهد گشود.[2]
کنیه های حضرت :
به تحقیق القاب و کنیه های زیادی به امام موسی بن جعفر (ع) اختصاص یافته است ؛ چرا که در زمان حضرت تقیه به اوج خود رسید و شیعیان به امام القاب و کنیه های گوناگون نسبت دادند ، و هرگاه جاسوس حکومتی از آن آگاه می شدند ، شیعیان آن نشانه و علامت را تغییر می دادند ؛ از این رو در روایات به ندرت نام شریف امام (ع) تصریح شده است.
از جمله کنیه های معروف امام موسی کاظم (ع) می توان به موارد : ابوالحسن اوّل، ابوالحسن الماضی، أباعلی، ابواسماعیل و ابوابراهیم اشاره کرد. [3]
شاخص های اخلاقی :
عفو و گذشت، نیکی، بخشش، سخاوت و برآوردن نیاز حاجتمندان از جمله ویژگی های برجسته ی امام کاظم (ع) است. امام(ع) همواره دوست دار کار خیر و تقرّب به خدای متعال بود.[4]
اثبات امامت :
فیض بن مختار نقل می کند که به ابی عبدالله (ع) عرض کردم : دستم را بگیر و مرا از آتش جهنّم رهایی ده که ما پس از تو کسی را نداریم؟ در آن هنگام ابوابراهیم(ع) داخل شد، در حالی که پسر بچه بود، ابی عبدالله (ع) فرمود : این صاحب شماست، پس دامن او را بگیر و به او تمسّک کن. [5]
به تحقیق بسیاری از علما همچون: صدوق، کلینی، طوسی، مفید و علمای دیگر روایات فراوانی نقل کرده اند که نص آن بر امامت امام کاظم (ع) دلالت می کند. نوبختی، [6] امامت امام کاظم (ع) را به اجماع بیان کرده است: تمام اصحاب و یاران امام صادق (ع) بر امامت امام کاظم (ع) اجماع کرده اند.[7]
روش سیاسی امام (ع) :
سیاست حضرت شیوه ی خاص خود را داشت :
1. حضرت بر پیروی از راه و روش اهل بیت تأکید داشت؛ چرا که روش سیاسی و راه آشکار آن ها مبنی بر دوری کردن از ظلم و تنفّر و بی زاری از ظالمان است. حضرت بر اهمیّت رعایت این اصل از سوی شیعیان و دوستان سخت می گرفت و همکاری با حکومت عباسی را حرام فرموده بود. نحوه ی برخورد حضرت(ع) با صفوان جمّال کاشف از دقّت عمل امام(ع) در مورد تربیت سیاسی شیعیان و در حقیقت شاهدی روشن بر این ادعا است. حضرت وی را سرزنش کرد؛ چرا که او شتران خود را به هارون کرایه می داد. امام(ع) به او فرمود: ای صفوان هرچیزی از تو صادر می شود نیکو و زیبا است، مگر یک چیز ؛ زمانی که صفوان بیشتر سؤال کرد، امام(ع) به او فرمود: کرایه دادن شترانت به هارون الرشید. پس از این گفت و گو صفوان شترانش را فروخت.
2. امام(ع) به خاطر محافظت از مکتب شیعه بر تقیه کردن در آن زمان سفارش و تأکید نمود. محمّدبن خلاّ در این باره می گوید: از اباالحسن موسی کاظم (ع) در مورد قیام کردن برای ولایت سؤال کردم، حضرت فرمود: ابوجعفر در این مورد فرمود: تقیه کردن، آیین من و آیین پدران من است، و هرکس که تقیه ندارد، ایمان ندارد..
3. امام(ع) از طریق اصحاب و یارانش در دستگاه حکومت جایی پیدا کرده بود، چرا که اصحاب امام(ع) موقعیت های سیاسی مهمی در حکومت عباسی به دست آورده بودند، امام(ع) همواره با آن ها در مورد همکاری و برآوردن نیازها و حوایج مؤمنان شرط می کرد. از شیعیانی که در دستگاه حکومت عباسی بودند، می توان به: علی بن یقطین ، حفص بن غیاث کوفی که امر قضاوت را در دست گرفته بود، اشاره کرد و فضل بن سلیمان نیز کاتب منصور، مهدی و محمّدبن اسماعیل بود. همچنان که در پست وزارت و والی نیز قرار گرفت. حسن بن راشد وزیر مهدی، هادی و رشید بود. و حال آن که افراد یاد شده از یاران و راویان حدیث امام کاظم (ع) به شمار می آیند. [8]
مدرسه علمیه امام (ع) و مسأله رهبری :
به تحقیق امام صادق(ع) پیمان بسته بود که امامت را به فرزندش کاظم(ع) تحویل دهد؛ در این مورد امام صادق(ع) نزد یکی از اصحابش فرمود: به درستی که این فرزندم که تو او را دیدی، اگر از او آنچه در کتاب خداوند است، سؤال کنی، با آگاهی و علم پاسخ خواهد داد.[9]
به تحقیق امام کاظم(ع) این امانت علمی را پس از پدر بزرگوارش در دست گرفت و به پاخاست تا وظایف سنگین امامت را ادا کند و نیز علوم دینی و شریعت را منتشر سازد. گروهی از علما، راویان و محدّثان را تعلیم و تربیت نمود. با وجود شدّت اختناق اوضاع سیاسی حاکم در آن زمان و فشاری که از سوی حاکمان بر امام وارد می شد، حضرت هرگز مسؤولیّت علمی خویش را رها نکرد از همین رو حضرت به کنترل تهاجم فرهنگی و علمی صورت گرفته از سوی ملحدان و کافران زندیق موفق شد. در کتاب های رجال و تراجم به بیش از سیصد راوی که از امام کاظم (ع) نقل حدیث می کردند، اشاره شده است. [10]
شاگردان برجسته امام (ع) :
به درستی که تاریخ علمی، مفتخرانه نام برخی از شاگردان جلیل، نمونه و هوشمند امام کاظم(ع) را بیان می کند و به بسیاری از تألیفات و نوشته های آن ها گواهی می دهد.
1. از جمله شاگردان فقیهِ امام کاظم(ع) می توان از: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمدبن أبی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب سراد و احمدبن محمّد بن أبی نصیر یاد نمود.[11]
2. از جمله شاگردان امام(ع) که در علم کلام صاحب تألیف می باشند به هشام بن حکم، علی بن سوید و محمّدبن سنان و … اشاره شده است.
ثابت کردن پایه های اساسی تفکّر و تشریع
معارف و افکار امام هفتم(ع) و قاعده های اساسی برای ثبت قوانین و استنباط مباحث فقهی در رساله ای توسط آن حضرت آمده است. این رساله بنابر خواست خلیفه عبّاسی هارون الرشید نوشته شد. در این رساله دستورهای شریعت و مسایل اعتقادی که در قرآن کریم و سنّت وجود دارد، ثبت شده است.[12]
در این باره خطاب به هشام بن حکم می فرماید:
ای هشام به درستی که خداوند عزوجل حجّتها را برای مردم به وسیله عقل ها کامل کرد، و به وسیله بیان، به آن ها عطای فراوان داد و آنان را بر ربوبیّتش به واسطه دلیل ها راهنمایی کرد. ای هشام، خداوند فرمود که عقل باید همراه علم باشد، چرا که وتلکَ الأمثالُ نَضرِبُها للنّاس و مَایعقِلُها إلاّ العالمون [13] ؛و این مثل ها را برای مردم می زنیم و[لی] جز دانش وران آن ها را در نیابند. [14]
موضع امام در قبال غلات :
مسأله غلو در مورد ائمه: مولود عصر امام کاظم(ع) نیست؛ بلکه آغاز این امر در زمان امیرالمؤمنین بوده است و شاید دربارهی علّت آن بتوان گفت: علم و کرامات علی(ع) از حدّ ادراک و شعور مردم فراتر بود. امّا در همه حال ائمه معصومین : با این تفکّر به شدت مخالفت کردند و حتی با آن جنگیدند و به شیعیان امر فرمودند که از آن افراد دوری کنند، و از ازدواج با آن ها خودداری نمایند، آن ها را در قبرستان مسلمین دفن نکنند، ذبح آنان خورده نشود و حتی حکم به نجاست آنان داده اند و هیچ حکم اسلامی را بر آن ها جاری نمی کردند. در زمان امام صادق(ع) فرقه ای ظاهر شد که بر الوهیت امام صادق(ع) مدعی شد. نام آن فرقه خطابیه است که منسوب به اصحاب أبی الخطاب محمّد بن ابی زینب الأسدی است. امام (ع) با او مخالفت کرد و علیه او قیام نمود و او را لعن فرمود و دستور داد مردم از او تبری جویند. با این که خطاب کشته و سوزانده شد، امّا دعوتش خاموش نگردید و شرارتی از آن آتش تا زمان امام کاظم (ع) باقی ماند؛ همین امر باعث شد که محمّدبن بشیر دوباره به این دعوت دامن بزند و الوهیت امام کاظم (ع) را اعلان کند، اما حضرت(ع) او را لعن فرمود و از او متبرّی شد و علیه او نفرین کرد و فرمود : بارالها هرآینه از تو درخواست می کنم که مرا از این مرد پلید و نجس رهایی دهی .
نظر امام (ع) درباره ی قیاس :
ائمه معصومین نسبت به آموزش احکام اهتمام ورزیده و اهمیت فراوانی قائل شده اند و کتاب هایی در این باره تألیف کرده اند. با این وجود مردم به خصوص در زمان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) دچار تشتت و پراکندگی افکار شدند و گروه ها و مذاهب گوناگونی ظاهر گردید و قیاسی که در مکتب اهل البیت از آن نهی شده بود، رواج و گستردگی پیدا کرد، با این که ائمه معصومین به صراحت تأکید فرمودند که : دین خداوند به وسیله عقل ها قیاس نمی شود. در مذهب اهل بیت جواز رجوع به قیاس صادر نشده است و حال آن که تأکید بر این مسأله که هر چیزی که مردم نیاز دارند، در کتابی نزد آنان مرقوم است. [15]
شهادت امام کاظم (ع)
دستگیری امام(ع) ؛
هارون الرشید آخرین خلیفه عبّاسی؛ سعی و تلاش فراوان داشت تا امام(ع) را به شهادت برساند، به همین منظور روش های گوناگون را به کار برد. از یک جهت شخصیت عالی و مقام بلند مرتبه امام (ع) او را سخت نگران کرده بود، و از جهت دیگر دوستی و محبّت به اهل بیت مردم را به آن خاندان الهی سخت وابسته نموده بود. در حقیقت کسی نبود که امام(ع) را نشناسد و از قدر و منزلت حضرت آگاه نباشد و به فرزند رسول خدا (ص) احترام نگذارد. این وضعیت هارون الرشید را نسبت به تخت و سلطنت خود بیمناک کرد. او برای دور نگه داشتن مردم از فرزند رسول خدا (ص) همواره حضرت را از زندانی به زندان دیگر منتقل کرد. امّا هر مرتبه آنچنان زندانبان ها تحت تأثیر شخصیت حضرت قرار می گرفتند که هارون الرشید آن ها را تنبیه و سرزنش می کرد. زمانی که فضل بن یحیی از دستور کشتن امام (ع) سرپیچی کرد، هارون او را برهنه نمود و صد تازیانه در مجلس عباس بن محمّد به او زد. [16]
امام(ع) بارها در زندان بصره و بغداد بازداشت شد. حضرت کاظم (ع) روزها را در زندان روزه می گرفت و شب ها به عبادت خدا مشغول بود، و هیچ گاه اظهار ناراحتی، ناشکری و عدم رضایت نکرد، بلکه فارغ شدن برای عبادت خداوند را از بهترین نعمت ها می دانست. سومین بازداشت حضرت با نگهبانی سندی بن شاهک مصادف شد. هارون الرشید به سندی دستور داد تا عرصه را بر امام (ع) بسیار تنگ کند. آن مرد پلید و گناه کار در برابر امام خشونت و قساوت را به آخرین درجه رساند ، امّا حضرت همچنان بردبار، محتسب و متوکّل بود. رشید به سندی دستور داد تا امام را به سه رطل آهن ببندد و در زندان را نیز قفل کند و فقط برای وضو به امام اجازه ی خروج دهد.
افتخار پل بغداد ؛
هارون الرشید سندی بن شاهک را بر قتل امام کاظم (ع) تشویق کرد. سندی طعام حضرت را مسموم نمود. هنگامی که حضرت از آن غذا میل کرد، سم در بدن طاهر و پاکش جاری شد و در روز سوم مسمومیّت در زندان سندی، روح مقدسش، بدن را مفارقت نمود.
روز بیست و پنجم رجب سال صد و هشتاد و سه هجری رقم خورد. سندی به نوکرانش دستور داد پیکر مطهر حضرت را حمل کنند و در بازارها بگردانند و بر پل شهر بغداد قرار دهند. او به یاران حضرت اجازه نداد که امام (ع) را تشییع کنند . حقیقت رفتار با امام کاظم (ع) بیان گر و کاشف قساوت و حقد و کینه دشمنان اهل بیت است.
سلام بر تو ای سرور و مولای من در روزی که متولد شدی و جهان به نورت متبرّک شد و در روزی که در تاریکی زندان به درجه شهادت نایل شدی و روزی که حیّ و زنده مبعوث خواهی شد.
پی نوشت ها:
[1]. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 477.[2]. اعلام الهدایه، ج 9، ص 17. دلایل الامامه، ص 303 ـ 305 و الامام موسی الکاظم(ع) فی محنه التاریخ، ص 23 ـ 17و سیره رسول الله(ص) ص 328 و 329 و بحارالانوار، ج 48، ص 8 ـ 1. الملل والنحل: ج 6 ، ص 485 و الفصول المهمه ، ج 2، ص 936 ـ 934.
[3]. دلایل الامامه، ص 307 و منتهی الامال، ج 2، ص 287 و مسند الامام الکاظم(ع)، ج 1، ص 6 .
[4]. شیخ صدوق، امالی، ص 458.
[5]. اصول کافی، ج 1، ص 311، ح 16.
[6] . ابومحمد الحسنبن موسی نوبختی، متکلم و فیلسوف شیعه در قرن سوم و چهارم.
[7] . دفاع عن التشیع، ص 220.
[8] . اعلام الهدایه، ج 9، ص 146 ـ 142.
[9]. محمد باقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 48، ص 24.
[10] . سیره رسول الله(ص)، ص 341 و 342.
[11]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 350.
[12]. تحف العقول، ص 407 و 408.
[13] . العنکبوت، 29 : 43.
[14]. تحف العقول، ص 387 ـ 384.
[15]. ر.ک؛ الامام موسی الکاظم(ع) فی محنه التاریخ، ص 210 ـ 203.
[16]. سیره رسول الله(ص)، ج 2، ص 393.
منبع: نامه جامعه ، مرداد 1385، شماره 23