ام البنین علیها السلام، همسر و مادری نمونه

ام البنین علیها السلام، همسر و مادری نمونه

نویسنده:على ربانى خلخالى

ازدواج امیر المؤمنین على علیه السلام با أم البنین .
پس از آنکه امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام به سوگ پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله و سلم یعنى سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام شهیده راه ولایت و امامت نشست، برادرش عقیل بن ابى طالب را که آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از تبار دلاوران بر گزیند تا پسر دلیرى براى مولا به ارمغان آورد که سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام را در کربلا یارى کند (1) .
عقیل، ام البنین کلابیه را براى حضرت علیه السلام برگزید که قبیله و خاندانش، بنى کلاب، در شجاعت بى مانند بودند (2) . بنى کلاب از حیث شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند، و لبید درباره آنان چنین سروده است: «ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم» و کسى بر این ادعا خورده نمى‌گرفت . «ابو براء»، همبازى نیزه‌ها (ملاعب الأسنه)، که عرب در شجاعت مانند او ندیده بود، از همین خاندان است (3) .
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر، خشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر شتافت و او نیز با سر بلندى و افتخار پاسخ مثبت داد و پیوندى هیمشگى بین وى و مولاى متقیان على بن ابى طالب علیه السلام برقرار شد. امام علیه السلام در همسرش عقلى سترگ، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمت او کوشید.

ام البنین، و دو سبط پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
ام البنین بر آن بود که جاى خالى مادر دو سبط پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم دو ریحانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و دو سرور جوانان بهشت، امام حسن و امام حسین علیهما السلام، را در زندگى آنها پر کند، مادرى که در اوج شکوفایى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد.
فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى‌دیدند، و رنج فقدان مادر را کمتر احساس مى‌کردند. ام البنین ، فرزندان دخت گرامى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را بر فرزندان خود که نمونه‌هاى والاى کمال بودند مقدم مى‌داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى‌کرد.
تاریخ جز این بانوى پاک کسى را به یاد ندارد که به اصطلاح فرزندان هووى خود را بر فرزندان خویش مقدم بدارد. لیکن ام البنین علیها السلام توجه به فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را فریضه‌اى دینى مى‌شمرد، زیرا خداوند متعال در کتاب خود همگان را به محبت آنان دستور داده (4) ، و آنان امانت و ریحانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بودند (5) .ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید.
گویند همان روزى که پاى در خانه مولا علیه السلام گذاشت، حسنین علیهما السلام هر دو مریض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس تازه ابو طالب به محض آنکه وارد خانه شد خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت (6) . چنانکه گفته مى‌شود خود نیز پس از چندى به مولا پیشنهاد داد که به جاى فاطمه، که اسم قبلى و اصلى وى بوده، او را ام البنین صدا زند، تا حسنین علیهما السلام از ذکر نام اصلى او توسط مولا علیه السلام به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا سلام الله علیها، نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد !

اهل بیت علیهم السلام، و ام البنین
محبت بى شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و فداکاریهاى فرزندان او در راه سید الشهدا علیه السلام، در تاریخ بى پاسخ نماند. اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى فرو گذار نکردند .
«شهید»، که از فقهاى قله پوى شیعه است، مى‌گوید: ام البنین از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کرده بود. آنان نیز براى او جایگاهى والا و موقعیتى ارزنده قائل بودند. زینب کبرى علیها السلام پس از رسیدن به مدینه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت. چنانکه در اعیاد نیز، براى اداى احترام، به محضرش مشرف مى‌شد.
رفتن نواده رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم، شریک نهضت حسینى و قلب طپنده قیام امام حسین علیه السلام یعنى زینب کبرى نزد ام البنین علیها السلام و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین علیها السلام نزد اهل بیت علیهم السلام است.

ام البنین واسطه فیض الهى
این بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جایگاهى ویژه دارد، و بسیارى از آنان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را به درگاه حضرت بارى تعالى شفیع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد.لذا به هنگام سختیها و درماندگیها، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى‌دهند. البته بسیار هم طبیعى است که ام البنین علیها السلام نزد پروردگار مقرب باشد، زیرا وى فرزندان و پاره‌هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دین حق تقدیم داشته است (7) . در خلال کراماتى که در بخش سوم کتاب حاضر آمده، با جلوه‌هایى از مقام والاى ام البنین علیها السلام در عالم معنا آشنا خواهیم شد.

سلسله نسب ام البنین علیها السلام
وى فاطمه (8) ، دختر حزام (9) بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن است.
مادر او شمامه (10) از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب مى‌باشد و جده‌هایش عبارتند از:
جده اول:عمره دخت طفیل بن مالک احزم بن جعفر بن کلاب.
جده دوم:کتبه دخت عروه الرحال فرزند جعفر بن کلاب.
جده سوم:ام خشفت دخت ابى معاویه فارس هرار بن عباده بن عقیل بن کلاب.
جده چهارم: فاطمه دخت جعفر بن کلاب (11) .
جده پنجم: عاتکه دخت عبد الشمس بن عبد مناف بن قصى، جده حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است که « عمده الطالب» نام او را فاطمه دانسته است.
جده ششم: آمنه دخت وهب بن عمیر بن نصر بن قعین بن حرث بن ثعلبه بن ذودان بن اسد بن خزیمه .
جده هفتم: دخت جحدر بن ضبیعه اغر بن قیس بن ثعلبیه بن عکایه بن صعب بن على بن بکر بن وائل بن ربیعه بن نزار، جد حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم.
جده هشتم: دخت ملک بن قیس بن ثعلبه.
جده نهم: دخت الرأسین: خشین بن أبى عصم بن سمح بن فزاره(در«قاموس اللغه» خشین بن لاى، و در «تاج العروس» لاى بن عصیم آمده است).
جده دهم: دخت عمر بن صرمه بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان.
اینان جده‌هاى ام البنین علیها السلام، مادر ابو الفضل العباس علیه السلام، هستند که ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین از ایشان یاد کرده است. تاریخ گواهى مى‌دهد که پدران و داییهاى ام البنین علیها السلام در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب مى‌شده‌اند و مورخان آنان را به دلیرى و جلادت در هنگام نبرد ستوده‌اند. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانى، سالار و بزرگ و پیشواى قوم خود نیز بوده‌اند، آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود مى‌آورده‌اند. اینان همانانند که عقیل به امیر المؤمنین علیه السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر یافت نشود» (12) .
امیر المؤمنین علیه السلام نیز مقصودش از آن پرس و جو آن بود که زنى را به همسرى خویش برگزیند که زاده دلاوران عرب باشد، چرا که مسلم است سرشت و خصایص اجداد به فرزندان منتقل مى‌شود، و فرزندان نیز آن ویژگیها را به نسلهاى بعدى منتقل مى‌سازند. بر این اساس است که رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‌فرمایند: «دایى به منزله یکى از دو زوج است (یعنى دایى نیز، چون پدر و مادر، در صفات و اخلاق طفل مؤثر است) پس براى جایگاه نطفه خود همسرى شایسته برگزینید».
در اینجاست که مى‌بینیم در وجود شریف ابو الفضل علیه السلام دو گونه شجاعت در هم آمیخته است: .1 شجاعت هاشمى و علوى که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده، ..2 شجاعت عامرى که از جانب مادرش ام البنین علیها السلام ارث برده است، زیرا که در میان تیره مادریش جدى پیراسته چون عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب (جد ثمامه مادر ام البنین) بوده است که به سبب قهرمان سالارى و شجاعتش او را «ملاعب الأسنه» یعنى کسى که سر نیزه‌ها را به بازى مى‌گیرد، مى‌نامیدند. این لقب را نخستین بار حسان در باب او به کار برد، چون دید که یک تنه با شجاعاتى که او را احاطه کرده بودند پیکار مى‌کند، و لذا گفت: «وى سر نیزه‌ها را با دستش به بازى گرفته است».
نیز از اوس بن حجر نقل شده که درباره عامر گفته است:
یلاعب أطراف الأسنه عامر
فراح له حظ الکتائب أجمع (13)
عامر سر نیزه‌ها را به بازى مى‌گیرد، پس او در کارآیى و توان نظامى، به تنهایى نیروى یک لشگر را در خود جمع دارد.
عامر بن مالک همان کسى است که برادر زاده‌اش، عامر بن طفیل، با علقمه بن علاثه قرار گذاشتند که هر کدام نسب و حسب افتخار آمیزترى داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از دیگرى بستاند. بدین منظور، هر یک،یکى از پسران خود را نزد مردى از بنى وحید به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نیز از آن هنگام دایر گردید). چون ابن طفیل در این مورد از عمویش، عامر بن مالک، کمک خواست، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت: براى تعیین شرافت خود از این نعلین کمک بگیر، زیرا من با آن چهل «مرباع» را به دست آورده‌ام (14)
مرباع، ربع غنائم جنگى‌یى بوده است که پس از پیروزى یک قوم بر قوم دیگر، در زمان جاهلیت به رئیس قبیله مى‌رسید. این نعلین، مخصوص رئیس و پیشواى قوم بوده که در ایام نبرد آن را مى‌پوشیده است، و الا مزیتى نداشته که براى تعیین افتخار و مباهات به نسب به کار رود.
دیگر از اجداد مادرى حضرت ابو الفضل علیه السلام، عامر بن طفیل بن مالک بن جعفر بن کلاب، برادر عمره: جده اول ام البنین علیه السلام مى‌باشد که فوقا از او یاد شد. او گرامیترین مردم در عصر خود و نام آورترین شجاعان و دلاوران عرب بود. حتى گویند که: هر گاه یکى از اعراب نزد قیصر روم مى‌رفت قیصر به او مى‌گفت: تو با عامر بن طفیل چه نسبتى دارى؟ اگر وى میان خود و عامر نسبتى بر مى‌شمرد، گرامیش مى‌داشت.
وصله و احسان به او مى‌کرد، و الا روى خوش به او نشان نمى‌داد (15)
نیز از اجداد مادرى ام البنین علیها السلام، عروه الرحال فرزند عتبه بن جعفر بن کلاب،پدر کبشه: جده دوم این بانو مى‌باشد. عروه با پادشاهان رفت و آمد بسیار داشت و او را نزد آنها پایگاه و منزلتى رفیع بود، و به همین خاطر هم او را «رحال» (یعنى جهانگرد) نامیده‌اند .
از دیگر نیاکان ام البنین، طفیل: فارس قرزل است که پدر عمره (جده اول این بانوى بزرگوار) مى‌باشد. او نیز در شجاعت و قهرمان سالارى زبانزد همگان بوده و با «ملاعب الأسنه»، ربیعه، عبیده، و معاویه (پسران جعفر بن کلاب) برادر بوده است.
گویند: یک روز صبح آنان بر نعمان بن منذر (امیر مشهور عرب) وارد شدند و مشاهده کردند که یکى از یاران و همنشینان امیر، موسوم به ربیع بن زیاد عبسى، با امیر مشغول غذا خوردن است. آنان مطلع شده بودند که ربیع نزد حاکم از ایشان سعایت کرده است.
لبید، کوچکترین فرزند ربیعه (یکى از برادران یاد شده)، اشعارى در مدح طائفه و عموهاى خویش و ذم ربیع بن زیاد سرود که نعمان و دیگر همنشینانش بر او انکار نورزیدند، و این به لحاظ شرافت و بزرگمنشى غیر قابل انکار آنان بود. حتى پس از این ماجرا، امیر آن شخص سخن چین را از خود راند و ابیاتى در توبیخ او سرود.

ام البنین علیها السلام همسرى جز امیر المؤمنین على علیه السلام برنگزید!
گروهى از مورخین بر آنند که امیر المؤمنین علیه السلام با ام البنین علیها السلام، دختر حزام عامریه، بعد از شهادت حضرت زهرا علیها السلام ازدواج نمود (16) .دسته‌اى دیگر مى‌گویند که این امر بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است. (17) اما در هر حال، مسلم است که این ازدواج بعد از شهادت صدیقه کبرى علیها السلام صورت گرفته است، زیرا تا فاطمه علیها السلام زنده بود خداوند ازدواج با دیگر زنان را بر امیر المؤمنین علیه السلام حرام نموده بود (18) .
ام البنین داراى چهار پسر به نامهاى: عباس، عبد الله، جعفر و عثمان گردید که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام مى‌باشد. این بانوى بزرگوار، بعد از امیر المؤمنین على علیه السلام مدتى طولانى زنده بود و با کسى نیز ازدواج نکرد، همچنانکه امامه و اسماء بنت عمیس و لیلى نهشلیه چنین نمودند و این چهار زن آزاده، کمال وفادارى را در حق شوى و سرورشان امیر المؤمنین على علیه السلام انجام دادند (19) . حتى یک بار مغیره بن نوفل و یک بار نیز ابو هیاج بن سفیان از امامه خواستگارى کردند، اما او امتناع ورزید و حدیثى از على علیه السلام نقل کرد که همسران پیامبر و جانشینش بعد از مرگ ایشان نباید به همسرى کسى در آیند، بر پایه این سفارش، زنان وارسته مزبور، تن به ازدواج با کسى ندادند (20) .
در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنین علیها السلام به مقام و موقعیت اهل بیت علیهم السلام همین بس که نوشته‌اند: چون به ازدواج امیر المؤمنان علیه السلام در آمد، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بیمار بودند، و او بسان مادرى دلسوز و پرستارى مهربان به مراقبت و د لنوازى از آنان پرداخت، و چنین امرى از همسر سرور اهل ایمان، که از انوار معارف حضرتش بهره‌ها گرفته، در بوستان علوى تربیت یافته و به آداب و اخلاق مولاى متقیان علیه السلام مؤدب و متخلق شده، شگفت نیست.

فرزندان ام البنین علیها السلام
اول از همه، قمر بنى هاشم علیه السلام متولد گردید، و بعد بترتیب: عبدالله و جعفر و عثمان گام به جهان هستى گذاشتند.
فرزندان ام البنین ـ همگى ـ در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین علیها السلام از طریق عبید الله بن قمر بنى هاشم بسیار مى‌باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین علیها السلام او را ملاقات کرد و فرمود: اى بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى؟ بشیر گفت: اى ام البنین، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام البنین علیها السلام فرمود: از حسین مرا خبر ده. بدینگونه، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیها السلام پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى‌گرفت وى گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فداى حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه‌اى کشید و گفت: اى بشیر، رگ قلبم را پاره کردى! و صدا به ناله و شیون بلند کرد.
مامقانى گوید: این شدت علاقه، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى‌شمارد.
به نوشته علامه سماوى در ابصار العین: ام البنین علیها السلام همه روزه به بقیع مى‌رفت و مرثیه مى‌خواند، به نوعى که مروان ـ با آن قساوت قلب ـ ـاز ناله و گریه ام البنین علیها السلام به گریه مى‌افتاد و اشکهاى خود را با دستمال پاک مى‌کرد. نیز هنگامى که زنها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى‌داده‌اند، این ابیات را سرود :
لا تدعونی ویک ام البنین‌
تذکرینی بلیوث العرین‌
کانت بنون لی ادعى بهم‌
و الیوم أصبحت و لا من بنین‌
أربعه مثل نسور الربى‌
قد واصلوا الموت بقطع الوتین‌
تنازع الخرصان أشلائهم‌فکلهم أمسوا صریعا طعین‌
یا لیت شعری أ کما اخبروا
بأن عباسا مقطوع الیدین
یعنى اى زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى‌گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده‌ام. آرى، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه‌هاى خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشى کردند و در حالى روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى خاک افتاده بودند. اى کاش مى‌دانستم آیا این خبر درست است که دستهاى فرزندم قمر بنى هاشم علیه السلام را از تن جدا کردند؟!
مخوان جانا دگر ام البنینم‌
که من با محنت دنیا قرینم‌
مرا ام البنین گفتند، چون من‌
پسرها داشتم ز آن شاه دینم‌
جوانان هر یکى چون ماه تابان‌
بدندى از یسار و از یمینم‌
ولى امروز بى بال و پرستم‌
نه فرزندان، نه سلطان مبینم‌
مرا ام البنین هر کس که خواند
کنم یاد از بنین نازنینم‌
به خاطر آورم آن مه جبینان‌
زنم سیلى به رخسار و جبینم‌
به نام عبد الله و عثمان و جعفر
دگر عباس آن در ثمینم‌
یا من رأى العباس کر
على جماهیر النقد
و وراه من أبناء حیدر
کل لیث ذی لبد
نبئت أن ابنی اصیب‌
برأسه مقطوع ید
ویلی على شبلی و مال‌
برأسه ضرب العمد
لو کان سیفک فی‌
یدیک لما دنى منک أحد
حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه: هان اى کسى که فرزند عزیزم، عباس، را دیده‌اى که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدروار،حمله مى‌کند و فرزندان دیگر على مرتضى، که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که به من خبر داده‌اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است. اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر فرزندانم رسید؟! اگر فرزندم عباس دست در تن داشت، کدام کس را جرأت بود که به وى نزدیک شود؟!
فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبید الله بن عباس بن امیر المؤمنین علیه السلام نیز، که از تبار قمر بنى هاشم است، مرثیه ذیل را در سوگ جد خود سروده است:
إنی لأذکر للعباس موقفه‌
بکربلاء و هام القوم یختطف‌
یحمی الحسین و یحمیه على ظمأ
و لا یولى و لا یثنى فیختلف‌
و لا أرى مشهدا یوما کمشهده‌
مع الحسین علیه الفضل و الشرف‌
اکرم به مشهد أبانت فضیلته‌
و ما أضاع له أفعاله خلف
و چه زیبا سروده است شاعر بزرگ اهل بیت علیهم السلام مرحوم سید جعفر حلى «ره» در مدح حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام:
وقع العذاب على جیوش امیه
من باسل هو فی الوقایع معلم‌
ما راعهم إلا تقحم ضیغم‌
غیر ان یعجم لفظه و یدمدم‌
عبست وجوه القوم خوف الموت‌
و العباس فیهم ضاحک متبسم‌
قلب الیمین على الشمال و غاص فی‌
الأوساط یحصد للرؤوس و یحطم‌
بطل تورث من أبیه شجاعه
فیها انوف بنی الضلاله ترغم‌
حامی الظعینه أین منه ربیعه)
أم أین من علیا أبیه مکدم‌
فی کفه الیسرى السقاء یقله‌
و بکفه الیمنى الحسام المخذم‌
حسمت یدیه المرهقات و انه‌
و حسامه من حدهن لأحسم‌
فغدا یهم بأن یصول فلم یطق‌
کاللیث إذ أظفاره تتقلم‌
أمن الردى من کان یحذر بطشه‌
أمن البغات إذا أصیب القشعم‌
و هوى بجنب العلقمی فلیته‌
للشاربین به یدان العلقم (21)
کمیت شاعر چه خوش سروده است:
و ابو الفضل إن ذکرهم الحلو
شفاء النفوس من أسقام‌
قتل الأدعیاء إذ قتلوه‌
أکرم الشاربین صوب الغمام (22)
یعنى: و ابو الفضل (یکى از جوانمردان بود) که یاد شیرین آنها شفاى درد هر ددرمندى است .
آن که زنا زادگان را کشت و در آن هنگامى که او را کشتند، و بزرگوارترین کسى که از آب باران آشامید.
شاعرى دیگر درباره عباس بن على علیه السلام چنین سروده است:
أحق الناس أن یبکى علیه‌
فتى أبکى الحسین بکربلاء
أخوه و ابن والده علی‌
أبو الفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا یثنیه شی‌ء
و جادله على عطش بماء (23)
یعنى: شایسته‌ترین کسى که سزاوار است مردم بر او بگریند آن جوانى است که (شهادتش) حسین علیه السلام را در کربلا به گریه انداخت.
یعنى برادر و فرزند پدرش على علیه السلام که همان ابو الفضل بود و به خون آغشته گشت .
و کسى که با او مواسات کرد و چیزى نتوانست جلو گیر او (در این مواسات) گردد، و با اینکه خود تشنه آب بود (اب نخورد و)به آن حضرت کرم کرد.
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت‌
أم البنین مضطر نالد چو مرغ بى پر
گوید به دیده تر، دیگر پسر ندارم‌
زنها!مرا نگویید أم البنین از این پس‌
من ام بى بنینم، دیگر پسر ندارم‌
مرا ام البنین دیگر مخوانید
به آه و ناله‌ام یارى نمایید
بنالم بهر عباسم شب و روز
شده آهم به جانم آتش افروز
به دشت کربلا آن مه جبینم‌
شنیدم بود سقاى حسینم‌
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت‌
حسینش تشنه بود، از آب لب بست‌
گذشت از آب و کسب آبرو کرد
به سوى خیمه‌ها با آب رو کرد
ز نخلستان چو بر سوى خیم شد
به دست اشقیا دستش قلم شد (24)
شنیدم آنکه جدا شد ز قامت عباس‌
دو دست، بر اثر ظلم قوم حق نشناس‌
به چشم راست خدنگش رسیده از الماس‌
چمن خزان شد و پژمرده گشت چون گل یاس

پى‌نوشتها:

1ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128
2ـ الاصابه: صفحه 375 ج 1، معارف ابن قتیبه: صفحه 92،اغانى: صفحه 50 ح .15
3ـ تنقیح المقال: ج 2 صفحه .128
4ـ سوره شورى، آیه 23، (قل لا اسالکم علیه أجرا إلا الموده فی القربى).
5ـ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسن و الحسین ریحانتا رسول الله» (امالى صدوق: صفحه 85 و ینابیع الموده: صفحه 166 و احقاق الحق: جلد 10 صفحه 595 الى صفحه 626 و ارشاد مفید صفحه 180).
6ـ زندگانى حضرت ابو الفضل العباس علیه السلام: صفحه .21
7ـ عمده الطالب و در تاریخ الخمیس: جلد 2 صفحه 317 نامشان (وایسى) گفته شده است.
8ـ در اصابه: جلد 1 صفحه 37 و معارف ابن قتیبه: صفحه 92 «حرام» با راى بدون نقطه آمده است، ولى در تاریخ طبرى، تاریخ ابن اثیر و تاریخ ابن الفداء و غین (حزام) با زاء ثبت شده است.
9ـ در عمده الطالب از او به نام «لیلى» یاد کرده است.
10ـ در اغانى: جلد 15 صفحه 50 (خالده) آمده است.
11ـ سردار کربلا: ترجمه العباس مرحوم مقرم، صفحه 154، از انتشارات مؤسسه الغدیر، چاپ اول سال 1411 ق.
12ـ رساله ابن زیدون در حاشیه شرح صفدى بر لامیه العجم: جلد 1 صفحه .130
13ـ اغانى: جلد 15 صفحه 50، بلوغ الأرب: جلد 1 صفحه .317
14ـ سمط اللئالى: جلد 2 صفحه 89، مجمع الأمثال: جلد 2 صفحه .23
15ـ تاریخ طبرى: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء: جلد 1 صفحه .181
16ـمناقب ابن شهر آشوب: جلد 6 صفحه 89، تاریخ ابن اثیر: جلد 3 صفحه 158، تاریخ ابو الفداء : جلد 1 صفحه .181
17ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .93
18ـ کشف الغمه: صفحه 32، الفصول المهمه: صفحه 145، مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه 76، مطالب السؤول: صفحه .63
19ـ مناقب ابن شهر آشوب: جلد 2 صفحه .76
20ـ سفینه البحار: مرحوم محدث قمى، جلد 6 صفحه .133
21ـ سفینه البحار: مرحوم محدث قمى، ج 6 صفحه .134
22 و 23ـ ترجمه مقاتل الطالبیین: صفحه 81 و .82
24ـ از فائز تبریزى.
چهره درخشان قمر بنى‌هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید