نویسنده: سید على اکبر قریشى
درباره امیرالمؤمنین (ع) فضائل و کراماتى از حضرت ر سول (ص) نقل شده که از مختصات آن بزرگوار است و درباره هیچ یک از صحابه نقل نشده است. این فضائل در بسیارى از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده ولى براى مختصر بودن، در هر یک فقط به دو محل از شیعه و دو محل از اهل سنت اشاره خواهیم کرد.
1- حدیث الرایه
در یکى از روزهاى جنگ خیبر فرماندهى عملیات با ابوبکر بود، متأسفانه او فرا کرد و به وقت برگشتن، نفرات خود را متّهم بهترس و فرار مىکرد، و نفراتش او را، روز دوم فرماندهى با عمر بود، اونیز مانند ابوبکر فرار کرد، 1 رسول خدا (ص) که از این پیشامد بسیار ناراحت شده بود فرمود: فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، هجوم کننده است، فرار کننده نیست، از حمله بر نمىگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند، فرداى آنروز که همه انتظار حیازت و به دست آوردن این مقام را داشتند، آن حضرت على بن ابیطالب را خواست و پرچم را به او داد و خدا در دست او فتح به وجود آورد:
«قال: لأطینّ الرایهَ غداً رجلاً یحبّه اللّهُ و رسولُه و یُحبّ اللّهَ وَ رسولَه کّرارٌ غیرُ فّرارٍ لا یَرجعُ حتّى یَفتح اللّه على یدیه فاعطاها علیّاً ففتح على یدیه» 2
آنچه در این حدیت بیشتر مورد دقت است کلمه «یُحبّه للّهُ و رسولّه» مىباشد که رسول خدا (ص) به طور قاطع فرموده: على کسى است که خدا و رسولش او را دوست مىدارند این منقبت در حق احدى از صحابه نقل نشده و فریقین در آن اتفاق دارند.
2- حدیث المنزله
در سال نهم هجرت رسول خدا (ص) به «تبوک» لشکر کشید، چون این جریان طول مىکشید، وانگهى آن حضرت تا مرزهاى شام از مرکز حکومت دور مىشدند. لذا لازم بود مردى توانا در مدینه جانشین آن حضرت شود تا مرکز حکومت کاملا در امان باشد، بدین جهت آن حضرت صلاح دید که على بن ابیطالب (ع) را در مدینه بگذارد.
پس از حرکت رسول الله (ص)، منافقین در شهر شایع کردند که رسول خدا نسبت به على بن ابیطالب قهر کرده و بى مهر شده و به دلیل او را با خود به جنگ نبُرد، این سخن بر على (ع گران آمد، لذا در راه تبوک خودش را به آن حضرت رسانید و عرض کرد یا رسول الله (ص) مردم چنین شایع کردهاند؟ حضرت فرمود:
«أنت منّى بمنزلهِ هارونَ من موسى إلاّ انّه لانبىّ بعدى»3
تو نسبت به من مانند هارون هستى نسبت به موسى مگر آنکه بعد از من پیامبرى نیست، یعنى: ماندن تو در مدینه براى آنست که: موسى وقتى که به میقات پروردگار رفت برادرش هارون را در جاى خود گذاشت: «و قال موسى لا خیه هارون اخْلُفنى فى قومى و اَصْلِح و لاتتبّع سبیل المفسدین» .4 تو هم نسبت به من در جاى هارون هستى، فرق فقط آنست که هارون پیامبر هم بود ولى بعد از من پیامبرى نخواهد آمد.
این منقبت منحصر به فرد از دلائل خلافت امیرالمؤمنین (ع) مىباشد و فریقین در صحت آن اتفاق دارند.
3- حدیث سد الابواب
وقتى که رسول خدا (ص) مسجد مدینه را ساخت، منزلهائى در کنار آن بنا نهاد که زنان خویش را در آن مسکن داد، براى على بن ابیطالب (ع) نیز منزلى در کنار منزل خود ساخت، یاران آن حضرت نیز هر یک حجرهاى ساخته و ساکن شدند، درهاى همه آن منازل به مسجد باز مىشد و آنها به خانههاى خویش از مسجد رفت و آمد مىکردند.
از جانب خدا وحى آمد که بجز در منزل رسول خدا و در منزل على بن ابیطالب باید همه درها گرفته شود، به دنبال این فرمان رسول خدا (ص) فرمود:
«سُدّوا هذه الأَبواب إلاّ باب علىّ» یعنى: همه این درها را بگیرید مگر باب على بن ابیطالب را، مردم در این باره به گفتگو برخاستند حضرت در میان قوم بپاخاست، بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود: من از طرف خدا به گرفتن و بستن این درها بجز باب على بن ابیطالب مأمور شدهام، و شما پشت سر من گفتگو کردهاید، من از پیش خود نه چیزى بستهام و نه باز کردهام، لیکن به چنین کارى مأمور شدم و اطاعت کردم. 5
پس از بیانات رسول خدا (ص) همه درها گرفته و بسته شد. بجز درى که امیرالمؤمنین (ع) به مسجد داشتند، در زمان بنى امیه که مسجدالنبى را وسعت دادند همه آن حجرهها جزء مسجد گردید.
شیعه و اهل سنت در این قضیه اتفاق دارند و آن از مناقب منحصر به على (ع) و خانواده اوست که مشمول «أَذهبَ اللّه الرّجسَ و طهرّهم تَطهیراً» بودند. جهت آگاهى بیشتر رجوع شود به الغدیر ج 3 ص 202.
4- حدیث مدینه العلم
حدیث مدینه العلم یکى از مناقب مخصوص امام و از احادیث متواتر است و آن چنین است که رسول الله (ص) در حق آن حضرت فرمود:
«انا مدینهُ العلم و علىّ بابُها فمنْ أَردالعلمَ فلیأتِ بابَها» یعنى: من شهر علم هستم، دروازه آن شهر على بن ابیطالب است هر که علم بخواهد به دروازه شهر بیاید، در ارشاد مفید بجاى «فَلْیاتِ بابها» نقل شده «فلْیَقتبسْهُ من علىّ» و هر دو تعبیر مالاً به یک معنى هستند. 6.
منظور رسول خدا (ص) از این حدیث آنست که: من آنچه مىدانم به على بن ابیطالب منتقل کردهام و علوم من در وجود وى متمرکز است و من در او خلاصه مىشوم، اگر براى دانستن علوم به على مراجعه کنید مانند آنست که به من مراجعه کردهاید. خواه در زندگى من باشد و خواه بعد از مرگم، مخصوصاً این روایت بیشتر به بعد از رحلت رسول خدا (ص) مربوط مىشود، که خواسته على بن ابیطالب (ع) را به صورت یک پناهگاه علمى براى بعد از خود معرفى فرماید، چنانکه در غدیر خم و جاهاى دیگر معرفى فرمود.
در بسیارى از روایات آمده که رسول خدا (ص) با على (ع) خلوت کرد، بعد به او گفتند: رسول خدا (ص) چه چیز به شما عهد کرد؟ فرمود: «عَلّمنى أَلف بابٍ من العلم فتح لى من کلّ باب الف باب» 7 یعنى هزار نوع علم به من آموخت که از هر نوع هزار علم بر من مکشوف گردید روایات نشان مىدهد که همه این علوم به فرزندان معصوم آن حضرت و امامان یازده گانه یکى پس از دیگرى رسیده است .
5- حدیث مؤآخاه
از مناقب منحصر به فرد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حدیث مؤآخاه و علقه برادرى میان او و رسول خدا (ص) است، در میان همه مهاجرین و انصار تنها على بن ابیطالب شایستگى آنرا داشت که با رسول الله (ص) برادر شود.
علامه مجلسى در بحارالانوار فرموده: در سال اوّل هجرت آن حضرت میان مهاجرین و انصار پیمان برادرى برقرار نمود، این برادرى آنها را بر سه چیز ملزم مىکرد: مقاومت براى حق، مواسات و کمک به یکدیگر و ارث بردن از یکدیگر. آنها نود نفر بودند، چهل و پنج تن از مهاجرین و چهل و پنج تن از انصار… این پیش از جنگ بدر بود و چون واقعه «بدر» پیش آمد خداوند آیه «و اُولواالأَرحام بعضُهم أَوْلى ببعض فى کتاب اللّه» 8 را نازل فرمود، جریان ارث بردن نسخ گردید .9
به هر حال: رسول خدا (ص) در این اقدام بین تمامى افراد مهاجر و انصار عقدا خوت و پیمان بردارى برقرار ساخت ولى على بن ابیطالب را با کسى برادر نکرد. آن حضرت از این کار بسیار غمگین شد و گفت: یا رسول الله (ص) پدر و مادرم فداى تو باد، مرا با کسى برادر نکردى؟ فرمود: یا على تو را براى خود نگاه داشتم، تو برادر منى و من برادر تو هستم «أَنتَ اَخى و اَنا اَخوک یا علىّ»10.
حضرت رضا از پدران خود از على علیهم السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «انا عبدُاللّه و اخو رسوله لایُقولها بعدَى الاّ کذّابٌ» 11
6- حدیث قَسیُم الجنّه و النّار
از مناقب منحصر به فرد امیرالمؤمنین (ع) حدیث «قسیم الجنّه و النّار» است که با عبارات مختلف از رسول الله (ص) نقل شده است از جمله با این عبارت: «قال: (ص) یا علىّ اَنت قَسیمُ الجنّهِ و النّارِ و اَنت یَعسوبُ الدّین» یا على تو قسمت کننده بهشت و جهنم و تو پیشواى دین هستى.
در اکثر روایات معنى این حدیث آنست که: خداوند چنین مأموریتى را در روز قیامت به آن حضرت خواهد داد که در حشر کبرى بعد از تصویب خداوند، به اهل بهشت اجازه رفتن به بهشت و به اهل آتش فرمان رفتن به دوزخ بدهد. نظیر آنکه در تفسیر: «و اَذّنَ مُوذّنٌ بینهم انّ لعنهَ اللّه على الظّالمین» 12 نقل شده که این مؤذن و اعلام کننده، على بن ابیطالب (ع) خواهد بود.
در این هیچ بعدى نیست و چه مانعى دارد که خداوند چنین مأموریتهائى به آن حضرت در قیامت بدهد مگر نعوذ بالله آن حضرت از ملائکه الله کمتر است که روز قیامت به امر خدا تمشیت امور خواهند کرد.
در روایتى آمده که مفضل بن عمر از امام صادق (ع) معنى این حدیث را پرسید؟ امام فرمود: چون حب على (ع) ایمان و بغض او کفر است و بهشت براى اهل ایمان و آتش براى کفر مىباشد، آن حضرت بدین علت قسیم الجنه و النار است…13
ولى در روایت ابوالصلت هروى از امام رضا (ع) آمده که آن حضرت نظیر همین جواب را به مأمون عباسى داد و سپس به ابى الصلت فرمود:
مطابق درک او جواب دادم ولى از پدرم شنیدم که از پدرانش از على (ع) نقل مىکرد که آن حضرت گفت: «قال لى رسول الله (ص) یا على اَنت قسیمُ الجنه و النار یوم القیامه تقول للنار: هذا لى و هذا لک» 14
7- حدیث على مع الحق
از جمله احادیث مسلم و مقبول بین شیعیه و سنّى آنست که رسول خدا (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرموده: على با حقّ است و حق با على است از هم جدا نمىشود تا در حوض کوثر پیش من آیند، و در نقل دیگر آمده : على بإ؛ّّ حق است و حق با على است هر جا که على برود حق هم با او مىرود، اینک عین این دو تعبیر را نقل مىکنیم:
«قال رسول الله (ص) علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ ولنْ یَفترقا حتّى یردا علىّ الحوض یومَ القیامه»
«علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و الحقّ یَدور حیثما دارَ علىّ» 15.
این حدیث متواتر که تنها درباره حضرت ولى ذوالجلال (ع) صادر شده، دلالت بر عصمت آن حضرت دارد و اینکه حق به هیچ وجه از او جدا نمىشود و حق در وجود وى خلاصه شده است الغدیر ج 3 ص 176.
8- حدیث على مع القرآن
حدیث «علىّ مع القرآن…» مانند حدیث «علىّ مع الحقّ…» از مختصات امیرالمؤمنین (ع) است که درباره هیچ یک از صحابه رسول الله (ص) نقل نشده و این حدیث گوشهاى از شخصیت بزرگ آن حضرت را حکایت مىکند که رسول خدا فرمود:
«علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لَنْ یفترقا حتى یردا علىّ الحوض» 16.
این حدیث نظیر حدیث متواتر ثقلین است که درباره قرآن و اهل بیت (ع) فرمود: «انّى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً انّهما لن یفترقا حتى یردا عَلَىّ الحوض »
9- حدیث لاُیحبّه الا مؤمنٌ…
خلاصه این حدیث شریف آن است که على بن ابیطالب (ع) معیار ایمان و کفر است فقط مؤمنان مىتوانند آن حضرت را دوست بدارند از طرف دیگر فقط منافقان آن جناب را دشمن مىدارند، این حدیث شریف که کتابهاى شیعه و اهل سنت را پر کرده و از حد تواتر گذشته است از مناقب منحصر به فرد. مولى امیرالمؤمنین (ع) مىباشد که بإ؛ّّ تعبیرهاى مختلف از رسول خدا (ص) نقل شده است از جمله:
«قال رسول الله (ص) یا علىّ لایُحبّک الا مؤمنٌ و لا یُبغضک الاّ منافقٌ» 17.
حارث همدانى گوید: روزى على (ع) را دیدم که بالاى منبر رفت پس از حمد و ثناى خداوند فرمود:
«قضاء قضاه الله تعالى على لسان النبى (ص) انه لایحبنى الا مؤمن و لایبغضى الا منافق قدخاب من افترى» 18
مؤمن اگر على بن ابیطالب را دشمن بدار، توحید، ایمان، تقوى، حق پرستى، عدالت، انصاف و سائر فضائل و حقائق را دشمن داشته زیرا وجود امیرالمؤمنین (ع) در آنها خلاصه مىشود و این بر مؤمن محال است و اگر منافق على را دوست بدارد چیزى را که از ته دل قبول ندارد دوست داشته است و این شدنى نیست.
10- حدیث على وصیّى و خلیفتى
ابن اثیر در تاریخ کامل نقل مىکند: چون آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» 19 نازل شد رسول خدا (ص) طعامى آماده کرد و فرزندان عبدالمطلب را که حدود چهل نفر بودند به طعام دعوت کرد، پس از طعام خوردن پیش از آنکه شروع به صحبت کند، ابولهب با سروصدا مجلس را به هم زد، حاضران متفرق شدند.
بار دیگر آن حضرت طعامى آماده کرد و آنها را دعوت نمود و زبان به سخن گشود و فرمود: فرزندان عبدالمطلب! والله نمىدانم کسى به قوم خویش چیز بهترى بیاورد که من براى شما آوردهام، من براى شما خیر دنیا و آخرت آوردهام و خدایم امر کرده شما را به سوى آن بخوانم. کدام یک از شما در این دعوت به من کمک مىکند تا برادر من، وصى من، و خلیفه من در میان شما باشد.
«فأَیّکم یُوازرُنى على هذاالامر على ان یکون اخى و وصیّى و خلیفتى فیکم» .
همه ساکت شدند على بن ابیطالب (ع) مىفرماید: من که از همه جوانتر بودم گفتم: یا نبى الله من در این دعوت یار شما هستم، آن حضرت دست به گردن من نهاد و فرمود:
«ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعوا» مدعوین به حالت خنده و مسخره پراکنده شدند و به ابى طالب مىگفتند: تو را امر کرد که از فرزندت على فرمان شنوى و اطاعت کنى، حدیث شریف از روایات مسلم فریقین و از دلائل امامت امیرالمؤمنین (ع) است و نشان مىدهد که رسول خدا (ص)، از اول امر، امامت را از نبوت جدا نکرده است تا جائى که مورد مضحکه هم قرار گرفته است .
رجوع شود به تاریخ کامل ج 2 ص 42 فصل انذار عشیره، سیره حلبیه ج 1، ص 461 باب استخفائه فى دارالارقم، مسند احمد ج 1 ص 111 و 159، مختصر کنزالعمال هامش مسند احمد ج 5 ص41 و 43 شرح ابن ابى الحدید ج 13 ص 244 شرح خطبه 238 قاصعه و مشروح منابع آن در المراجعات مراجعه 20 ص 110، تفسیر برهان ذیل آیه شریفه، بحارالانوار ج 38 ص 1- 26 و الغدیر موجود است .
11- حدیث علىّ یعسوب الدین
لفظ یعسوب به معنى رئیس بزرگ و سرپرست بزرگ است، در لغت آمده: «الیعسوب: الرئیس الکبیر یقال هو یعسوب قومه» در اصل رسول خدا (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «یا علىّ انّک سیّدالمسلمین و یعسوبُ المؤمنین و امام المتقین و قائد الغُرّ المحجّلین»20.
ابن ابى الحدید در شرح کلام امیرالمؤمنین که فرمود: «انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار» گوید: این کلمه را رسول خدا (ص) درباره آن حضرت فرموده یک دفعه به لفظ: «انت یعسوب الدین» و یکدفعه بلفظ «انت یعسوب المؤمنین» هر دو به یک معنى بر مىگردد گویا او را رئیس مؤمنین و سید آنها قرار داده است 21 نگارنده گوید: «گویا» درست نیست بلکه آن حضرت با این کلام او را رهبر مؤمنان قرار داده است نظیر لقب امیرالمؤمنین که به او داد.
و در مقدمه شرح خویش گفته: در اخبار اهل حدیث کلامى درباره على (ع) از رسول الله (ص) نقل شده که معناى امیرالمؤمنین مىدهد و آن اینکه فرمود: «اَنتَ یعسوب الدین و المال یعسوب الظّلمَه» و در روایت دیگرى «هذا یعسوب الدین» این دو روایت را احمد بن حنبل در مسند خود و ابونعیم در حلیه الاولیاء نقل کرده است 22 ناگفته نماند: این منقبت از مناقب منحصر به فرد امام و از دلائل خلافت اوست .
12- حدیث علىّ ولىّ کلّ مؤمنٍ بَعدى
این منقبت نیز از مناقب منحصر به فرد حضرت على صلوات الله علیه و از دلائل امامت و خلافت آن حضرت است، حاکم در مستدرک ج 3 ص 134 نقل کرده «قال ابن عباس و قال له رسول الله (ص) انت ولى کل مؤمن بعدى و مؤمنه» آنگاه گفته: این حدیث سندش صحیح است ذهبى نیز در تلخیص مستدرک ج 3، ص 134 آنرا نقل نموده است، احمد بن حنبل در مسند خود ج 1، ص 331 و ترمذى در صحیح خود ج 5، ص 632 باب مناقب على بن ابیطالب آنرا نقل مىکند و نیز در کنزالعمال هامش مسند احمد منقول است مشروع مطلب در الغدیر ج 3 ص 215 – 217 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 46 – 52 دیده شود.
13- حدیث على امام المتقین
حاکم نیشابورى در مستدرک صحیحین ج 3ص 136 به سند خود از رسول الله (ص) نقل کرده که: «قال رسول الله (ص) اَوحى الىّ ربّى فى علىّ بثلاث انه سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغرالمحجلین» آنگاه گفته: این حدیث سندش صحیح است ولى بخارى و مسلم آنرا نقل نکردهاند، با آنکه در عقیده آنها نیز صحیح است. در مختصر کنزالعمال هامش مسند احمد ص 34 به لفظ «فاوحى الىّ ربّى فى علىّ بثلاث انه سیدالمسلمین و ولى المتقین و قائد الغر المحجلین» نقل شده است .
شرف الدین عاملى رحمه الله آنرا در المراجعات ص 150 از کتابهاى بسیار معتبر نقل کرده است .
14- حدیث علىّ امیُرالمؤمنین
رسول خدا (ص) به على بن ابیطالب (ع) لقب مبارک «امیرالمؤمنین» داد که حاکى از امامت و خلافت آن حضرت و از القاب منحصر به فرد آن جناب مىباشد.
شیخ مفید در ارشاد ص 20 یک فصل را منحصر به این مطلب کرده و به سند متصل خود ازانس بن مالک نقل کرده: که گوید من خادم رسول الله بودم شبى که بنا بود آن حضرت درمنزل ام حبیبه باشد، آبى براى وضویش آوردم فرمود: اى انس الان از این در امیرالمؤمنین و خیرالوصیین… بر تو وارد مىشود.
«قال یا انس یدخل علیک الساعه من هذا الباب امیرالمؤمنین و خیرالوصیین اقدمُ الناس سِلْماً و اکثرُهم علما و ارجحهم حلماً» انس گوید: گفتم خدایا این شخص از قوم من باشد، کمى نگذشت که دیدم على بن ابیطالب (ع) داخل شد، رسول خدا وضوع مىگرفت مقدارى از آب وضو را بصورت آن حضرت پاشید…
در روایت دیگرى به سند خود از ابن عباس نقل مىکند رسول خدا (ص) بهام سلمه فرمود: «إسمعى و إشهدى هذا علىّ امیرالمؤمنین و سیدالوصیین» .
و در روایت سوم به سند خود از معاویه بن ثعلبه نقل مىکند: که به ابىذر گفته شد: وصیت بکن، گفت: وصیت کردهام، گفتند: به کدام کس؟ گفت: به امیرالمؤمنین. گفتند: به عثمان بن عفان؟ گفت: نه، به امیرالمؤمنین على بن ابیطالب که او قوام زمین و ربانى این امت است…
و نیز فرموده: خبر بریده بن خضیب اسلمى که میان علما مشهور است با سندهائى که شرح آنها طولانى مىشود، گوید: رسول خدا (ص) مرا امر کرد ما هفت نفر بودیم از جمله ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر بودند که به ما فرمود: «سَلِمّوا على علىّ بامرهِ المؤمنین» به على با کلمه امیرالمؤمنین سلام کنید، ما به او به لفظ یا امیرالمؤمنین سلام کردیم، با آنکه رسول الله زنده و در کنار ما بود (ارشاد ص 20).
مجلس رضوان الله علیه در بحار ج 37 ص 290 – 340 پنجاه صفحه باین مطلب اختصاص داده است، علامه امینى در الغدیر ج 8 ص 87 آنرا از حلیه الاولیاء ابى نعیم ج 1 ص 63 با سه طریق از انس و ابن عباس و نیز درج: 6 الغدیر ص: 80 از حلیه الاولیاء و مناقب خوارزمى، و فرائد السمطین و غیر آن نقل کرده است .
در پایلن این سخن لازم است بدانیم: عیاشى در تفسیر خویش نقل مىکند: مردى به محضر امام صادق (ع) داخل شد و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین (ع) امام صادق (ع) بپاخاست و فرمود: این اسم جز به امیرالمؤمنین (ع) صلاحیت ندارد، خدا او را باین اسم نامیده است، هر که جز او به این اسم نامیده شود و خوشش آید مفعول است و اگر مفعول نباشد به این مبتلى مىشود…گفتم: امام قائم شما با کدام نام خوانده مىشود؟ فرمود: به او گویند: «السلام علیک یا بقیه الله السلام علیک یا ابن رسول الله .23
و در روایتى از امام باقر (ع) نقل است که به فضیل بن یسار گفت…«یا فضیل لم یسم بها و الله بعد على امیرالمؤمنین الا مفتر کذاب الى یوم الناس هذا» 73 اى فضیل به خدا قسم جز على بن ابیطالب به این اسم خوانده نشده مگر افتراگر و دروغگو…
پى نوشتها:
1- این جریان بسیار مشهور است حتى ابن ابى الحدید آنرا به شعر درآورده است .
2- ارشاد مفید ص: 57، اعلام الورى 62 و 63 به نقل بحار ج 21 ص 21، صحیح بخارى ج 5 ص 171 باب عزوه خیبر، صحیح مسلم ج 2 ص 360 باب من فضائل على بن ابیطالب (ع).
3- معانى الاخبار صدوق ص 74 از جابربن عبدالله و سعد بن ابى وقاص، مناقب آل ابى طالب ج 3 ص 16، صحیح بخارى ج 5 ص 24 باب مناقب على (ع) صحیح مسلم ج 2 ص 360 باب فضائل على (ع) الغدیر ج 3 ص 199.
4- سوره اعراف: 142.
5- علل الشرایع باب 154 ص 201، بحارالانوار ج 39 ص 19 – 35 بطور مشروح، مسند احمد ج 2 ص 26، مستدرک حاکم ج 3 ص 125، در علل الشرایع آمده: «عن ابن عباس قال لما سدّ رسول الله (ص) الابواب الشارعه الى المسجد الاباب على (ع) ضبحّ اصحابه من ذلک فقالوا یا رسول الله لم سددتَ ابو ابنا و ترکت باب هذا الغلام! فقال (ص) ان الله تبارک و تعالى امرنى بسد ابوابکم و ترک باب علىّ…»
6- ارشاد مفید ص 15، بحارالانوار ج 40 ص 200 – 207 بطور مشروح، مستدرک حاکم ج 3 ص 126، از باب ابن عباس و جابربن عبدالله، تذکره سبط ابن جوزى ص 51.
7- ارشاد مفید ص 15، بحار ج 40 ص 213 – 218.
8- انفال: 75، احزاب: 6.
9- بحار ج 19 ص 130.
10- بحارالانوار: ج 38 ص 330 – 347، صحیح ترمذى ج 5 ص 636 باب مناقب على بن ابیطالب (ع)، اسدالغایه ج 4 ص 16 الغدیر ج 3 ص 174.
11- بحارالانوار ج 38 ص 334.
12- اعراف: 44.
13- علل الشرایع باب 130 ص: 162، الغدیر: ج 3 ص 299.
14- عیون اخبارالرضا به نقل بحار ج 39 ص 194 و نیز حدیث قسیم الجنه و النار در بحار الانوار ج 39 ص 193 – 210، شرح ابن ابى الحدید ج 9 ص 165 ذیل خطبه 154، صواعق محرقه ابن حجر ص 124 ذیل حدیث 40.
15- بحارالانوار ج 38 ص 27 – 40 به طور مشروح از شیعه و اهل سنت نقل کرده است ابن ابى الحدید در شرح خود ج 9 ص 88 ذیل خطبه 144 گوید: «ثبت عندى ان النبى (ص)» قال «انه مع الحق و ان الحق یدور معه حیثما دار».
16- مستدرک حاکم ج 3 ص 134 باب مناقب على (ع)، صواعق محرقه ابن حجر ص 122 باب فضائل على (ع)، مختصر کنز العمال هامش مسند احمد ج 5 ص 30، ینابیع الموده باب 20 ص 90.
17- ارشاد مفید ص 18، ایضاً بحارالانوار ج 39 ص 346 – 310 صحیح مسلم ج 1 ص 48 باب الدلیل على حب الانصار، صواعق محرقه ابن حجر ص 120 حدیث هشتم از فضائل آن حضرت، شرح ابن ابى الحدید ج 18 ص 173 ذیل حکمت 42 و گوید: «هذاالخبر مروى فى الصحاح».
18- ارشاد مفید ص 18، ایضاً بحارالانوار ج 39 ص 346 – 310 صحیح مسلم ج 1 ص 48 باب الدلیل على حب الانصار، صواعق محرقه ابن حجر ص 120 حدیث هشتم از فضائل آن حضرت، شرح ابن ابى الحدید ج 18 ص 173 ذیل حکمت 42 و گوید: «هذا الخبر مروى فى الصحاح»
19- شعراء: 224.
20- دربحارالانوار ج 38 ص 126 – 166حدود ده روایت از شیعه و اهل سنت در این رابطه نقل شده است .
21- شرح ابن ابى الحدید ج 19 ص 224 ذیل حکمت 322.
22- شرح ابن ابى الحدید ج 1 ص 12 مقدمه، کنزالاعمال هامش مسند احمد.
23- تفسیر عیاشى ج 1 ص 276 ذیل آیه 117 سوره نساء.
24- بحار ج 37 ص 318.
منبع: خاندان وحى