حکمت الهی اقتضا دارد پیامبرانی از سوی خداوند برای هدایت مردم برانگیخته شوند تا از این رهگذر، زمینه لازم برای راهیابی انسانها به کمال و سعادت حقیقی خویش فراهم آید. حال این پرسش مطرح می شود که آیا اساساً راهی برای شناخت پیامبران حقیقی وجود دارد و اگر چنین است، آن راه کدام است؟ اهمیت این پرسش، با عنایت به این نکته روشنتر می شود که در طول تاریخ، مدعیان دروغین پیامبری کم نبوده اند و چه بسیار گمراهی هایی که در پی پیروی از چنین مدعیانی، در میان جوامع بشری، رواج یافته است؛ بویژه آنکه علی الاصول انگیزه های شخصی فراوانی(همچون شهرت طلبی، جاه طلبی و …) برای دستیابی به چنین مسندی وجود دارد.
در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق باید گفت: حکمت الهی، همان گونه که مقتضی ارسال پیامبران است، اقتضا دارد که راه یا راههایی عمومی برای شناخت آنان وجود داشته باشد، زیرا در غیر این صورت، گروه زیادی از مردم در شناسایی پیامبران حقیقی ناکام می مانند و از هدایت الهی محروم می شوند و در نتیجه، بار دیگر با مخدور «نقض غرض» روبه رو خواهیم بود. نبابراین، برای آنکه غرض از بعثت پیامبران نقض نشود، لازم است راهی برای بازشناسی پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین نبوت وجود داشته باشد.
متکلمان اسلامی، در مجموع، سه راه عمده برای شناسایی پیامبران الهی ذکر کرده اند که عبارت اند از:
1. اعجاز
2. گواهی پیامبر دیگر(که نبوتش مسلم و پذیرفته است.
3. گواهی قطعی مجموعه ای از قراین و شواهد.
البته ظواهر سخن برخی از متکلمان آن است که تنها یک راه برای شناسایی پیامبران وجود دارد و آن اعجاز (آوردن معجزه) است.[1] با این حال، شاید مراد آنان این باشد که معجزه، بهترین و عمومی ترین راه اثبات صدق ادعای پیامبری است.
اینک لازم است هر یک از راههای یاد شده را به صورت جداگانه، مورد بررسی قرار دهیم.
راه اول: اعجاز
عمومی ترین راه شناخت پیامبران الهی اعجاز یا آوردن معجزه است.«اعجاز» به معنای«ناتوان ساختن» یا«اظهار ناتوانی» است. بنابراین، معجزه(که اسم فاعل از مصدر اعجاز است)[2] به معنای امری است که سبب ناتوان ساختن می شود. چنین می نماید که نامگذاری معجزه به این واژه از آن روست که ظهور معجزات با ناتوانی دیگران از ایجاد مانند ان همراه است.
تعریف معجزه:
تعاریف متعددی از معجزه ارائه شده که گاه، تفاوتی اندک در میانشان وجود دارد.[3] برای ارئه تعریف نسبتاً کاملی از معجزه می توان گفت:
معجزه امری است خارق العاده که از جانب خداوند و به دست پیامبر صورت می پذیرد، در حالی که با ادعای پیامبری و تحدی همراه است و با مدعای پیامبر مطابقت دارد و قابل تعلیم و تعلّم نیست و دیگران، از انجام آن ناتوان اند.
این تعریف از عناصر گوناگونی تشکیل شده است که مناسب است درباره ی هر کدام توضیح مختصری داده شود:
1. خرق عادت: اولین ویژگی معجزه خارق العاده بودن آن است، یعنی فرایند وقوع آن با نظام عادی جهان همخوانی ندارد. البته نباید از این نکته غفلت ورزید که بین «خرق عادت» و «امتناع عقلی» تفاوت است. می دانیم که عقل با تأمل در ماهیت برخی از امور، به امتناع آن حکم می کند و وقوع آن را محال می شمارد؛ برای مثال،«اجتماع نقیضین» یا «تقدم وجود معلول بر وجود علت» در نزد عقل محال شمرده می شود و همان گونه که در بحث قدرت الهی گفتیم[4] بسیاری از فیلسوفان و متکلمان بر این اعتقادند که محالات عقلی از حوزه قدرت الهی بیرون اند، یعنی اساساً قابلیت وجود یافتن ندارند. اما حادثه «خارق العاده» حادثه ای است که، فی حد نفسه، ممکن الوقوع است، اما از طریق اسباب و علل عادی محقق نمی شود.[5]
برای نمونه، عقل هیچ یک از معجزاتی مانند«شکافته شدن دریا» یا «شفا یافتن بیمار» بدون استفاده از دارو یا درمانهای خاص پزشکی یا «دو نیم شدن(انشقاق) ماه» را ممتنع نمی داند، بلکه این حوادث صرفاً با روال عادی و معمول حوادث طبیعی ناسازگارند و از این رو، تنها باید به خارق العاده بودن آنها گردن نهاد. در ادامه بحث، توضیح بیشتری در این باب خواهیم داد.
2. همراهی با ادعای پیامبری: دومین ویژگی معجزه آن است که با ادعای پیامبری از سوی شخصی که آن را اظهار می دارد، همراه باشد. با این ویژگی، کرامات اولیا از تعریف معجزه خارج می شود. در این باره نیز در ادامه توضیح بیشتری خواهیم داد.
3. تحدی: شرط سوم معجزه آن است که با تحدی همراه باشد. مقصود از تحدی آن است که شخص مدعی پیامبری، از طریق اظهار معجزه، مخالفان خود را به مقابله و مبارزه دعوت کند و از آنان بخواهد که امری همانند با آنچه او آورده است، بیاورند. به اعتقاد برخی از متکلمان، این شرط شامل دو امر است: الف) دعوت مخالفان به مبارزه و آوردن مثل آن چیزی که به عنوان معجزه و برای اثبات صدق مدعای خویش ارائه داده است؛ ب) ناتوان ساختن مخالفان از آوردن مثل آنچه که او آورده است.[6] به این ترتیب، ویژگی سوم آن چیزی است که وجه نام گذاری «معجزه» را روشن می سازد.
شایان ذکر است که تصریح زبانی پیامبر به تحدی ضرورتی ندارد، بلکه دلالت شواهد و قراین کفایت می کند.[7]
4. مطابقت با قصد و ادعا: ویژگی دیگر معجزه آن است که باید با قصد و ادعای شخصی که مدعی آوردن معجزه است، هماهنگ باشد. برای مثال، فرض کنیم شخص مدعی پیامبری بگوید که برای اثبات صدق مدعای خود، قصد دارد شخص کوری را شفا دهد، اما پس از این سخن شخص مزبور شنوایی خود را نیز از دست دهد! در این صورت، هر چند حادثه ای که رخ داده است (کر شدن آن شخص) امری خارق العاده و خارج از نظام معمول عالم است، ولی چون با قصد و ادعای شخص مدعی مخالف است، معجزه به شمار نمی آید.[8]
5. قابل تعلیم و تعلم نباشد: معجزه کاری است که قدرت انجام آن از طریق آموختن (تعلیم و تعلم) و تمرین حاصل نمی شود، برخلاف اموری مانند سحر و جادو و کارهای مرتاضان که از این طریق قابل اکتساب است.
6. قابل معارضه نباشد: این قید بیانگر تفاوت معجزه با اموری مانند سحر و شعبده بازی و کارها مرتاضان است، چرا که این امور هر چند خارق العاده اند، ولی قابل معارضه اند، زیرا چه بسا عمل یک ساحر یا شعبده باز یا مرتاض از سوی هم صنفان خود خنثی می شود. برای مثال، مرتاضی از طریق تأثیر خارق العاده ی خود قطاری را متوقف می کند، اما مرتاض دیگری، که از همان مرتبه ریاضت(یا بالاتر) برخوردار است، عمل او را خنثی می کند و قطار را به حرکت می اندازد.[9]
بنابراین، ویژگی دیگر معجزه آن است که امری ما فوق بشری است و دیگران قادر به خنثی کردن اثر آن یا انجام کاری مشابه آن نیستند.
به این ترتیب، تعریف بالا، متضمن چند ویژگی (شرط یا قید) برای معجزه است که عبارت اند از: 1) خارق العاده بودن؛
2) همراهی با ادعای پیامبری؛ 3) همراهی با تحدی؛ 4) مطابقت با قصد؛ 5) قابل تعلیم و تعلم نبودن؛ 6) قابل معارضه نبودن.
راههای شناخت پیامبران
راه دوم: گواهی پیامبری دیگر:
راه دیگر شناخت حقانیت کسی که مدعی پیامبری است، آن است که یکی از پیامبران الهی بر صدق مدعای او گواهی دهد و سفارت الهی او را تأیید نماید؛ زیرا (همان گونه که در بحث ویژگی های پیامبران خواهد آمد) همه ی پیامبران الهی از مقام عصمت برخوردارند و یکی از مراتب آن، عصمت از گناه و خطاست. بر این اساس، درباره ی شهادت و گواهی پیامبران نه احتمال خطا وجود دارد و نه احتمال کذب و دروغ؛ بلکه شهادت آنان عین واقعیت است.
بنابراین، اگر پیامبری که از مقام عصمت برخوردار است، بر پیامبری شخص دیگری گواهی دهد، گواهی او دلیل قطعی و تردید ناپذیری بر آن است که شخص دوم نیز از سوی خداوند برانگیخته شده، مأموریتی الهی دارد.
البته اعتبار این راه وابسته به وجود دو شرط است: اول آنکه، گواهی پیامبر مزبور از طریقی معتبر به ما رسیده باشد(مانند آنکه خود ما، بدون هیچ واسطه ای، شهادت و گواهی پیامبر را شنیده باشیم یا گواهی او به صورت متواتر برای ما بازگو شده باشد.)
شرط دوم آن است که اوصاف و نشانه های شخصی که به پیامبری او گواهی داده شده است بر شخص مدعی پیامبری(که در صدد تشخیص صدق یا کذب او هستیم) به روشنی تطبیق کند.
چنین می نماید که با فراهم بودن شروط بالا، این راه می تواند دلیلی قطعی بر نبوت باشد. همان گونه در بحث نبوت خاصه خواهیم گفت، پیامبری رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ افزون بر راه اعجاز، از این راه نیز قابل اثبات است. البته، این راه از عمومیت راه اعجاز برخوردار نیست، بویژه آنکه در مورد نخستین پیامبر از سلسله ی انبیا، کارآیی ندارد.
نا گفته نماند که هر چند در این دلیل، بر گواهی پیامبر تأکید شده است، اما اختصاصی به این مورد ندارد بلکه موارد مشابهی را نیز ـ مانند گواهی انسان معصومی که پیامبر نیست یا گواهی کتابی آسمانی که الهی بودن آن مسلم است ـ شامل می گردد. بنابراین، اگر یکی از امامان معصوم ـ علیه السّلام ـ بر پیامبر بودن شخصیتی در تاریخ گواهی دهد، نبوت آن شخص، به دلیل قطعی، ثابت می گردد.
راه سوم: گواهی قراین و شواهد
راه دیگر باز شناختن پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین پیامبری آن است که انسان با نظر به مجموعه ای از قراین و شواهد به حقانیت یک پیامبر یقین پیدا کند و به طور قطعی دریابد که او فرستاده ی خداوند است.[1] . برای مثال، محقق لاهیجی می گوید:«بدان که طریق معرفت صدق دعوت نبوت، منحصر است در ظهور معجزه» (محقق لاهیجی، سرمایه ایمان، ص93) و سپس بر انحصار اثبات مدعای نبوت در اعجاز استدلال می کند(همان، ص 96). همچنین ظاهر عبارات متکلمانی که در این بحث به ذکر اعجاز اکتفا کرده به راه دیگری اشاره ننموده اند، آن است که راه شناخت انبیا را منحصر در اعجاز می دانند.
[2] . «ه» در واژه معجزه، برای انتقال از معنای وصفی به معنای اسمی است(مانند«ه» در«حقیقه») و یا برای مبالغه است(مانند«علامه»): تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 11.
[3] . «المعجزُ هو امرٌ خارق العاده مقرونٌ بالتحدی مع عدم المعارضه» (علامه حلی، مناهج الیقین فی اصول الدین، ص 263). «المعجز هو الاتیان بأمرٍ خارقٍ للعاده للدعوی مقرونٍ بالتحدی، یتعذر علی الخلق الاتیان بمثله فی جنسه أو صفته» (السیوری، ارشاد الطالبین، ص 306). «المعجزه ما قصد به اظهار صدق من ادّعی أنه رسول الله» (جرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 223).
[4] . ر.ک: جلد اول این مجموعه، صص 240 ـ 242.
[5] . از این رو، گاه معجزه را«محال عادی» می گویند.
[6] . تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 12.
[7] . جرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 224.
[8] . در تاریخ امده است که مسیلمه کذّاب مدعی نبوت گردید و مدعی شد که معجزه او ان است که پس از انداختن آب دهان در چاه کم آب، بر آب آن چاه افزوده خواهد شد، اما پس از انداختن آب دهان، چاه مزبور کاملاً خشک گردید البته، برخی متکلمان درباره ی امکان چنین واقعه ای بحث کرده اند که در متن به ان اشاره خواهیم کرد.
[9] . بدیهی است که اگر قید «تحدی» را شامل «عدم معارضه ی دیگران» بدانیم، دیگر از ذکر قید اخیر بی نیاز خواهیم شد.
@#@ این قراین و شواهد، هر یک به تنهایی موجب ایجاد ظن به صدق پیامبر می گردد، اما همراهی آنها با یکدیگر، ظن یاد شده را چنان تقویت می کند که دیگر هیچ جایی برای احتمال مخالف باقی نمی ماند.
شایان ذکر است که روش گرد آوری شواهد و قراین یکی از روشهای عقلایی و رایج بشری برای دستیابی به واقعیت هاست. این روش در دادرسی های قضایی نیز کاربرد فراوانی دارد و بسیار می شود که قاضی، با تأمل در مجموعه ی شواهدی که له یا علیه متهم ارائه شده است، به نتیجه روشنی دست می یابد و بر اساس آن، حکم قاطعی صادر می کند. همچنین عالمان علوم اجتماعی، مورخان و حتی پژوهشگران علوم طبیعی نیز، در موارد بسیاری برای رسیدن به نتایج روشن، از همین روش استفاده می کنند.
به هر تقدیر، یکی از کاربردهای این روش تشخیص حقانیت مدعی پیامبری است. اینک به برخی از قراین و شواهدی که مجموعه ی آن به اثبات پیامبری یک شخص می انجامد، اشاره می کنیم:
1. ویژگی های اخلاقی و نفسانی: یکی از شواهد صدق مدعی پیامبری آن است که به اصول اخلاقی پایبند و از نفسی پاک و روحی بلند برخوردار و مظهر کمالات و فضایل انسانی باشد و در حیات او هیچ سابقه ای از زشتکاری، دنیا پرستی، جاه طلبی و تمام اموری که با موازین اخلاقی ناسازگارند، به چشم نخورد، بدیهی است اگر چنین انسانی که مظهر امانت و پاکدامنی و صداقت و درستی است، مدعی نبوت شود، حالات روحی و فضایل اخلاقی او شاهدی قوی بر راستگویی او خواهد بود.
2. ویژگی محیط: وضعیت محیطی که شخص مدعی در آن رشد یافته و دعوت خود را عرضه کرده است، قرینه ی دیگری بر صدق مدعای او خواهد بود؛ ظهور شخص مدعی پیامبری در جامعه ای که از پیشرفت علمی و اخلاقی قابل ملاحظه ای برخوردار نیست و مبارزه آن شخص با اندیشه های انحرافی حاکم بر جامعه، شاهد دیگری بر صدق اوست.
3. پیروان: با تأمل در وضعیت کسانی که دعوت شخص مدعی پیامبری را پذیرفته اند، می توان به شاهدی دیگر دست یافت؛ گرویدن انسانهای فهیم و پاکدامن به شخص مدعی، قرینه ای بر حقانیت اوست؛ اما اگر پیروان او را افراد کم خِرَد و بی تقوا، که به انواع انحرافات فکری و عملی آلوده اند، تشکیل دهند، می توان به کذب ادعای او اطمینان یافت.
4. راهکارها: قرینه ی دیگر بر پیامبری آن است که شخص مدعی برای دستیابی به اهداف و مقاصد خویش از راههای معقول و عادلانه، که با اصول فطری و اخلاقی همخوانی دارد، بهره گیرد و هیچ گاه حاضر نگردد که رهبری خود و گسترش دعوتش رابر پایه های فریبکاری و بی عدالتی استوار کند.
5. ثبات قدم و پایبندی به اصول اولیه دعوت: از دیگر قراین و شواهد حقانیت مدعی پیامبری آن است که اولاً، تا پایان، به اصول اولیه دعوت خود پایبند باشد نه آنکه هر از چند گاهی، دچار تبدیل رأی گردد و اصولی مخالف با تعالیم قبلی خود عرضه کند؛ ثانیاً، در برخورد با سختی ها و دشواریهایی که بر سر راه رسالت اوست، ثبات قدم داشته، اهل عقب نشینی و تزلزل در مقابل دشمنان نباشد.
6. تعالیم: محتوای آموزه ها و تعالیم شخصی که مدعی نبوت است، گواه دیگری بر صدق یا کذب او خواهد بود؛ ارائه معارف معقول و جامع در زمینه خدا، انسان و جهان و نیز عرضه تعالیمی که متضمن دعوت به فضایل اخلاقی و دوری از رذایل نفسانی است، از حقانیت آورنده ی آن و ارتباط او با منبع الهی حکایت می کند.
همان گونه که گفتیم، هر یک از قراین یاد شده (یا موارد مشابه آن) ممکن است به تنهایی برای اثبات قطعی نبوت کافی نباشد، اما ضمیمه شدن برخی از آنها با برخی دیگر احتمال هر گونه کذب و فریبی را درباره ی شخصی که ادعای رسالت الهی دارد، از بین می برد. با مروری بر تاریخ پیامبران، روشن می شود که بسیاری از پیروان آنان با اتکا بر دلالت قراین و شواهدی از این دست، به حقانیت آنان پی برده و به آیین آنان گرویده اند.
ما در بحث نبوت خاصه و در بررسی راههای اثبات نبوت پیامبر اسلام، نمونه ی کاملی از این راه را ملاحظه خواهیم کرد.
راههای دیگر
افزون بر سه راه یاد شده، راههای دیگری برای شناخت حقانیت پیامبران الهی مطرح گردیده است که در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم:
1. محتوای دعوت
با تأمل و دقت در مضمون تعالیم کسی که مدعی پیامبری است، می توان به صدق یا کذب او پی برد، زیرا تعالیم انبیای الهی مباحث بسیار عمیق و گسترده ای را در زمینه ی شناخت خدا و اوصاف او، مبدأ و منتهای هستی، تاریخ پیامبران و امم پیشین و… عرضه می کند و قوانین عادلانه و جامعی در اختیار انسانها می نهد که متضمن سعادت فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی آنهاست. عظمت این معارف و تعالیم تا آنجاست که عقل، بشری بودن آن را ممتنع می داند و حکم می کند که قطعاً از سوی خداوند نازل شده است.
این راه، در حقیقت فراهم کننده ی یکی از قراینی است که در دلیل سوم به آن اشاره شد، از این رو نمی توان آن را راه مستقلی شمرد. بویژه آنکه این راه، به صورت مستقل، تنها برای گروه بسیار معدودی از دانشمندان و محققان مفید است؛ آنان که با تسلط بر شاخه های مختلف علوم بشری، می توانند عمق تعالیم انبیا و تفاوت بنیادین آن را با تعالیم سایر رهبران بزرگ جوامع بشری تشخیص دهند، اما برای عموم مردم راهگشا نیست.
از سوی دیگر، چه بسا گفته شود که این راه، در نهایت، به راه نخست(اعجاز) برمی گردد، زیرا ارائه چنین تعالیم عظیم و ژرفی از سوی پیامبران، در واقع، معجزه ای است که دیگران از آوردن آن ناتوان اند.
2. جامعیت کمال و تکمیل:
شکی نیست که پیامبران کاملترین مردمان زمانه ی خود می باشند، زیرا اگر شخص کاملتری از آنان وجود داشته باشد، حکمت خداوند اقتضا دارد که شخص کاملتر را به پیامبری برگزیند. از سوی دیگر، می توان انسانها را به لحاظ مراتب کمالی خود، در سه گروه اصلی جای داد:
الف) کسانی که قوای نظری و علمی آنان به کمال مطلوب خود نرسیده است. بیشتر مردمان در هر دوره و زمان، در این گروه جای دارند؛
ب) کسانی که قوای آنان به کمال مطلوب رسیده است، اما قادر به تکمیل دیگران و ایصال آنان به کمال مطلوب خود نیستند؛
ج)کسانی که قوای آنان در غایت کمال است و قادرند دیگران را نیز به مرحله ی کمال برسانند. از آنجا که گروه سوم، در مقایسه با دو گروه قبلی، کاملترند، و با توجه به اینکه انبیا کاملترین افراد بشرند، روشن می شود که گروه سوم همان پیامبران الهی اند.
با توجه به مقدمات بالا، راه دیگری برای شناخت پیامبران حقیقی فرا روی ما گشوده می شود که اگر شخصی ادعای نبوت کرد و با نظر در احوال او روشن گشت که اولاً، قوای نظری و عملی او در اوج کمال است(یعنی به حقایق امور، به صورت خطاناپذیر آگاهی دارد و نیز دارای ملکه اعمال نیک و اخلاق پسندیده است)؛ ثانیاً، با تعالیم خویش ناقصان را به کمال شایسته آنها می رساند، چنین شخصی قطعاً دارای سفارت الهی و مقام نبوت است.[1]
در مقام ارزیابی این راه می توان گفت: تشخیص صدق مدعی پیامبری از راه تأویل در کمالات شخصی او و تأثیرش در تکامل دیگران، کاری است که عموم مردم از انجام آن ناتوان اند، زیرا این عمل از یک سو نیازمند داشتن اطلاعات وسیع و از سوی دیگر، در گرو مطالعه دقیق احوال و زندگانی آن شخص است. افزون بر این، بسیاری از اولیای الهی نیز دارای مرتبه ای از تکمیل نفوس اندو می توانند به اذن خداوند نفوس انسانهای ناقص را به کمال برسانند(هر چند در این مقام، به درجه ی انبیا نمی رسند) و این واقعیت موجب می شود که تمیز مقام نبوت از مقام اولیای الهی دشوار گردد.
بنابراین، راه اخیر نیز از عمومیت و ا عتمادپذیری قابل توجهی برخوردار نیست.
نشانه های مدعیان دروغین پیامبری
از آنچه درباره راههای شناسایی پیامبران الهی گفتیم، می توان به برخی از مهمترین نشانه های مدعیان دروغین نبوت راه یافت. این نشانه ها عبارت اند از:
1. ناتوانی از اعجاز:
مدعیان دروغین پیامبری از آوردن معجزه ناتوان اند، زیرا معجزه(با شرایط و ویژگی های خاص آن) از مقامات اختصاصی پیامبران است.
2. تکذیب از سوی یکی از پیامبران الهی:
اگر مدعای شخصی که ادعای نبوت دارد، از سوی یکی از پیامبران الهی(یا شخصی که عصمت آن محرز است) تکذیب شود، کذب مدعای او قطعی خواهد بود.
3. اقدام به تکذیب یکی از پیامبران الهی:
یکی دیگر از نشانه های دروغین بودن ادعای نبوت آن است که شخص مدعی، یکی از پیامبران الهی را(که پیامبری او برای ما محرز و یقینی است) تکذیب کند یا در نبوت او تردید نماید. بنابراین، اگر کسی مدعی نبوت بود و فی المثل، ابراهیم علیه السّلام یا موسی علیه السّلام را تکذیب کرد و مدعی شد که اینان پیامبر خدا نبوده اند، روشن می شود که او خود، دروغگوست. دلیل این مطلب آن است که پیامبران راستین الهی همگی مصدّق(تأیید کننده ی) یکدیگرند و امکان ندارد که یکی از پیامبران خدا، پیامبر دیگری را تکذیب کند.
4. درخواست اجر و مزد رسالت:
اگر مدعی پیامبری از مردم درخواست اجر و مزد مادی کند یا به گونه ای از طریق ادعای نبوت، در پی کسب درآمد از مردم باشد، کذب او آشکار می شود دلیل این مطلب آن است که هیچ یک از پیامبران راستین الهی درخواست اجر و مزد نمی کرده اند و این حقیقتی است که قرآن بر آن مهر تأیید می نهد؛ آن گاه از زبان نوح ـ علیه السّلام ـ ، هود ـ علیه السلام ـ ، صالح ـ علیه السلام ـ ، لوط ـ علیه السلام ـ و شعیب ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«وَ ما أَسأَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ إِن أَجرِیَ إلاّ عَلی رَبِّ العَالَمینَ»[2]
و بر این (رسالت) اجری از شما طلب نمی کنم.[1] . فخررازی در کتاب المطالب العالیه این راه را به تفصیل(و تا حدی غیرمنسجم و آشفته) توضیح داده است که ما آن را با تلخیص و تصرف در اینجا تقریر کردیم. این نکته جالب توجه است که فخررازی این راه را بر راه اعجاز ترجیح می دهد و مدعی است که قرآن نیز در مباحث نبوت، از همان روش استفاده کرده است. ن.ک: فخر رازی، المطالب العالیه من العلم الالهی، ج8، صص103 ـ 125.
[2] . شعراء: 109، 127، 145، 164 و 180. مشابه این تعبیر در مورد پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نیز به کار رفته است. @#@ اجر من جز بر عهده ی پروردگار جهانیان نیست.
چکیده مطلب
1. راه دوم آگاهی از حقانیت مدعی پیامبر آن است که یکی از پیامبران الهی، که پیامبری او محرز است،بر نبوت شخص مدعی و صدق او گواهی دهد. البته، این راه اختصاصی به گواهی پیامبر ندارد، بلکه اگر شخص معصومی (که پیامبر نیست) بر پیامبری شخص دیگری گواهی دهد یا پیامبری او در کتابی آسمانی ذکر شده باشد، پیامبری او ثابت خواهد شد.
2. راه سوم بازشناسی پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین نبوت، گرد آوری مجموعه ای از قراین و شواهد است که در مجموع، دلالتی قطعی بر صدق مدعی پیامبری دارند.
3. ویژگی های اخلاقی و نفسانی مدعی پیامبری، خصوصیات محیط او، شخصیت کسانی که به او می گروند، راهکارها و روشهای علمی او برای رسیدن به اهدافش، ثبات قدم و پایبندی او به اصول اساسی دعوتش و محتوای تعالیم او، قراین و شواهدی هستند که با نظر به آنها می توان صدق مدعای شخص مدعی را کشف کرد.
4. غیر از راههای سه گانه «اعجاز»، «گواهی پیامبر دیگر» و «گواهی قراین و شواهد» راههای دیگری نیز برای شناخت پیامبران حقیقی مطرح شده است، از جمله: الف) محتوای تعالیم پیامبران با تعالیم مکاتب بشری، از جهت عمق و گستره، تفاوتی اساسی دارد و لذا با تأمل در تعالیم شخصی مدعی می توان به صدق (یا کذب) او پی برد؛ ب) اگر کسی علاوه بر کمال قوای نظری و قوای عملی خویش، قادر بر تکمیل نفوس دیگران باشد، صدقِ مدعای او ثابت می شود …. ولی این راهها، فاقد عمومیت و قطعیت لازم اند.
5. مدعیان دروغین نبوت را می توان از راههایی مانند: ناتوانی از اعجاز، تکذیب از سوی پیامبر (یا معصوم) دیگر، اقدام به تکذیب پیامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خویش، باز شناخت.
محمد سعیدی مهر ـ آموزش کلام اسلامی، ج1،ص37
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی