ـ پیامبران اولوالعزم
قرآن کریم برخی از پیامبران را اولوالعزم نامیده است ولی نام آنها را نبرده است، چنان که خطاب به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».[1]
بسان پیامبران اولوالعزم صابر باش.
واژه «عزم» در لغت به معنای اراده و تصمیم قطعی، و «اُولُوا» به معنای صاحبان است بنابراین، «اولوالعزم» یعنی افراد صاحب اراده و تصمیم قطعی که هرگز از عمل و کوشش دست نمیکشند.
اما درباره این که مقصود از اولوالعزم در آیه یاد شده چیست، و این که آنان چه کسانی هستند، نظریات مختلف وجود دارد. ما در این جا به نقل نظریهای که در احادیث موثق از ائمه ـ علیهم السلام ـ نقل شده است، بسنده میکنیم، و آن این که: «مراد از پیامبران اولوالعزم، پیامبران صاحب شریعت میباشد، و آنان عبارتند از: حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی ـ علیهم السلام ـ و حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ».[2]
ـ عمومیت نبوت
مقتضای دلایل عقلی لزوم بعثت پیامبران، عمومیّت آن است، یعنی هر جا انسانهایی بودهاند که شایستگی دریافت هدایتهای معنوی پیامبران را داشتهاند، قطعاً خداوند برای آنان پیامبری نیز برانگیخته است. این مطلب از آیات قرآن و روایات اسلامی نیز به دست میآید. قرآن کریم میفرماید:
«وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاَّ خَلا فِیها نَذِیرٌ».[3]
هیچ جمعیتی نبوده است مگر این که بیم دهندهای داشته باشد.
و نیز میفرماید:
«وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ».[4]
هر قومی را هدایتگری بوده است.
و نیز میفرماید:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً…»[5].
در هر جمعیتی پیامبری را برگزیدیم.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ نیز فرموده است: «خدای سبحان هیچگاه بندگان خود را از پیامبر مُرسل، و یا کتاب منزل، یا حجت الزامآور، یا راه روشن و استوار محروم نساخته است.»[6]
و در جای دیگر فرموده است: «خداوند، آدم را در زمین جای داد تا آن را آباد سازد، و حجت بر بندگان خدا باشد. پس از قبض روح او نیز آنان را از کسانی که حجت خدا را تأکید نموده و پیوند معرفت را میان آنان و خدا برقرار سازد، محروم نساخت، بلکه پیوسته حجتهای خود را توسط پیامبران و متحملان امانتهای رسالت الهی تجدید نمود، تا این که جریان نبوت توسط پیامبر ما محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ پایان یافت.[7]»
البته گزارش جامعی از تاریخ پیامبران در دست نیست، و قرآن کریم نیز تصریح نموده است که تنها سرگذشت برخی از آنان را ذکر نموده است؛[8] چرا که اصولاً شأن و رسالت قرآن کریم نقل گزارشهای مفصل تاریخی نیست، بلکه از جریانهای تاریخی به اندازهای که در هدایت انسانها مؤثر است، بسنده نموده است. از این رو، قطعاً پیامبرانی که در قرآن کریم یاد شده و یا شرح زندگانی آنها بیان شده است، ویژگیهایی داشتهاند که مربوط به یکی از جهات زیر بوده است:
1. زمان و مکان رسالت.
2. قوم و امت رسول.
3. مقام و منزلت پیامبر.
4. آیین و شریعت پیامبر.
5. حوادث مهم و آموزنده تاریخ پیامبر.
هر چند تفصیل آن بر ما روشن نیست، ولی با توجه به حکیمانه بودن افعال الهی، یقین داریم که این کار حکیمانه بوده است.[9]
بنابراین، باید گفت: فیض نبوت و نور هدایت الهی به طور مستقیم یا غیر مستقیم همه افراد بشر را فرا گرفته است. و این که گاهی گفته میشود: «در برخی از قارهها مانند استرالیا، انسانهایی بدوی یافت شدهاند که پیامبری به سوی آنان برانگیخته نشده است»، اولاً ـ صرف یک مدعاست، و دلیلی بر آن اقامه نشده است، ثانیاً ـ در مورد این افراد دو فرض مطرح است:
1. این افراد از نظر فکری در حد کودکان غیرممیز بوده و قوه تشخیص خوب و بدهای اخلاقی را نداشتهاند. در این صورت از موضوع بحث نبوت خارج میباشند و فرستادن نبی بر آنان بیفایده و خلاف حکمت الهی است.
2. این افراد قوه تشخیص خوب و بد را داشتهاند، در این صورت قطعاً از حجت الهی برخوردار بودهاند، و کسانی که میان آنها میزیستهاند که پیراسته از رذایل اخلاقی، و برخوردار از عقل و حکمت و تدبیر بودهاند، هر چند به نام پیغمبر شناخته نشده باشند.[10][1] . احقاف/ 35.
[2] . تفسیر برهان، ج 4، ص 179ـ178، برای آگاهی از سایر اقوال، منشور جاوید، ج 10، ص 256ـ250 رجوع شود.
[3] . فاطر/ 24.
[4] . رعد/ 7.
[5] . نحل/ 36.
[6] . نهج البلاغه، خطبه اول.
[7] . نهج البلاغه، 91.
[8] . اصول کافی، کتاب الحجه، باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث، جهت آگاهی از اقوال دیگر به منشور جاوید، ج 10، رجوع شود.
[9] . ر.ک: متفکر شهید مرتضی مطهری،خاتمیت؛ و آیت الله سبحانی، منشور جاوید، ج 10.
[10] . در این باره به منشور جاوید، ج 1، ص 109ـ107 رجوع شود.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی