واژه «امی» یکی از القاب پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است که در دو آیه از قرآن کریم آمده است.[1] حرف «ی» در این کلمه به معنای نسبت است، مانند حرف «ی» در کلمه «عربی»، «فارسی»، «ایرانی»، و نظایر آن؛ اما در این که «امی» منسوب به چه چیز است و به عبارت دیگر، مبدأ اشتقاق کلمه «امی» چیست؟ دانشمندان اسلامی، دیدگاههایی ارائه دادهاند که سه دیدگاه را یادآور میشویم:
1. «امی» منسوب به «ام» به معنای مادر است. یعنی کسی که از نظر خواندن و نوشتن به همان حالت مادرزادی خود باقی است.
2. «امی» منسوب به «امت» است، یعنی کسی که به روش اکثریت مردم عادت دارد، زیرا اکثریت مردم خواندن و نوشتن را نمیدانستند، چنان که کلمه «عامی» منسوب به «عامه» و به معنی کسی است که به روش و عادت عامه مردم عمل میکند.
3. «امی» منسوب به «ام القری» یعنی مکه است، زیرا قرآن کریم مکه را «ام القری» نامیده است.[2]
نظر اول با توجه به قواعد ادبی صحیحتر، و مورد قبول اکثریت علمای اسلامی است. بنابراین، مقصود از امی بودن پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ این است که آن حضرت، نزد کسی درس نخوانده و خواندن و نوشتن را از کسی نیاموخته بود.
اگر چه واژه امی به معنای فرد درس نخوانده است، ولی درس نخواندن با بیسواد بودن ملازمه ندارد؛ زیرا هر چند، روش متعارف و معمول برای کسب دانش، درس خواندن است، ولی علم و دانش پیامبران الهی از طریق معمول به دست نیامده است. آنان کسب دانش کردهاند، ولی «معلم» آنان «خداوند» بوده است و در مکتب وحی عالیترین معارف را آموختهاند. و به قول حافظ:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد
معارف بلند و احکام و قوانین جامع و کامل که در قرآن کریم، و نیز فرمودهها و سیره آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ متجلی است، بهترین گواه بر مقام والای علمی و دانش وسیع آن حضرت میباشد.
بنابراین، واژه «امی» نه به معنای بیسواد است، و نه نخواندن و ننوشتن برای پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقص میباشد. ابن خلدون در اینباره سخن سنجیدهای دارد، میگوید: «پیغمبر امی بوده است، لیکن امی بودن برای او کمال بود، زیرا علم خویش را از عالم بالا فراگرفته بود؛ به خلاف ما که امی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی با جاهل بودن ماست».[3]
آری، رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به حکم قضاوت قطعی تاریخ و به شهادت قرآن ضمیرش از تعلیم و فراگیری دانش از بشر، پاک بوده است. او انسانی است که مکتبی، جز مکتب تعلیم الهی ندیده و جز از حق، دانش نیاموخته است، با این حال او معلم بشر و پدید آورنده دار العلمها و دانشگاهها است.[4]
فلسفه درس ناخواندگی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سوره عنکبوت، آیه 48 بیان شده است، و آن این که: اگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میتوانست بخواند و بنویسد، این تهمت که آیاتی «که بر مردم میخواند وحی الهی نیست، و او آنها را از پیش خود میگوید و یا از کسی آموخته است»، میتوانست در اذهان مردم ایجاد شک و تردید نماید، چنان که قرآن کریم در جای دیگر چنین اتهامی را از سوی مخالفان نقل کرده و فرموده است:
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»؛[5] ما میدانیم که آنان میگویند، پیامبر را بشری[6] تعلیم میدهد.
درس ناخواندگی پیامبر و اینکه او نه میخواند و نه مینوشت، این تهمت را خنثی میکرد، چنان که امام رضا ـ علیه السلام ـ در مناظره با علمای ادیان مختلف خطاب به رأس الجالوت (عالم یهودی) فرمود: «از جمله دلایل صدق پیامبر ما آن است که او شخصی یتیم، تهیدست و چوپان بود، و هیچ کتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود. با این حال، کتابی آورد که حکایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان در آن آمده است.»[7][1] . «الذین یتبعون الرسول النبی الامی…»؛ اعراف، 157؛ «فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی….»؛ اعراف، 158.
[2] . «لتنذر ام القری و من حولها»؛ انعام، 93.
[3] . مقدمه ابن خلدون، (دارالعلم بیروت)، ص 419.
[4] . استاد شهید مطهری، پیامبر امی.
[5] . نحل، 103.
[6] . روایات در مورد این که به پندار مشرکان معلم پیامبر چه کسی بوده، مختلف است، و حاصل آنها این است که وی غلامی رومی نزد بنی الحضرمی و ساکن مکه بوده، و اطلاعاتی از کتابهای دینی یهود و نصاری داشته است. ر.ک: المیزان، ج 12، ص 352.
[7] . توحید صدوق، دار المعرفه، ص 419.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی