یکی از مسائل مهمی که درباره ی ازدواج و انتخاب همسر باید بررسی شود «زمان» آن است.
در این باره، مطالب فراوانی نوشته و گفته شده است و هرکس مطابق سلیقه و درک و علم و فهم خود کوشیده جوابی به سؤال فوق بدهد. اما اگر بخواهیم بدون توجه به عوامل و موانع اجتماعی و بدون توجه به آداب و رسوم و تشریفات و سلیقه های گوناگون، مسأله را بررسی کنیم، باید بگوئیم: جواب این سؤال که «چه زمانی ازدواج کنیم؟» در درون و فطرت و سرشت انسان نهفته است و نیازی به جواب و استدلال علمی و فلسفی ندارد. باید به درون خودمان مراجعه کنیم و از فطرت و میلها و غرائز خود –که صادقانه و بدون توجه به موانع و تشریفات و عادات و رسوم و سلیقه ها جواب میدهند- پاسخ صحیح را دریافت نمائیم. مانند گرسنگی و تشنگی، که قانون بردار نیست و نمی شود به انسان گفت: چه زمانی غذا بخور و چه زمان نخور، آب بنوش یا ننوش؛ بلکه انسان بطور طبیعی درک می کند که چه زمانی گرسنه و تشنه است و چه زمانی نیست و چه زمانی باید بخورد و چه زمانی نه. بله، می شود در امور جنبی برایش قانون وضع کرد که مثلا: غذای فاسد و حرام نخورد، آب کثیف ننوش، بلکه غذای حلال ومفید و سالم بخور، در هنگام روزه غذا نخور و…، اما درباره ی اصل گرسنگی و تشنگی و خوردن و نوشیدن، نمی شود زمان را قانون تشریعی وضع کرد.
نیاز به همسر و تشکیل خانواده، یک نیاز فطری و غریزی است که خداوند از روی حکمت، این نیاز مقدس و شدید را در وجود انسان قرار داده است و در فصل مخصوص خود، سربر می آورد «طلب» می کند. اگر به موقع و به طور صحیح، به این نیاز پاسخ داده شود و خواهشش برآورده گردد، مسیر طبیعی خود را طی می کند و به کمال می رسد و انسان را به کمال می رساند؛ و اگر به تأخیر انداخته شود، و یا بطور غیر صحیح و غیرطبیعی به آن جواب داده شود، از مسیر طبیعی خود منحرف شده و طغیان می کند؛ هم خود فاسد می گردد و هم آدمی را فاسد می گرداند. همانگونه که اگکر به غیر نیاز غریزی و طبیعی گرسنه و تشنگی پاسخ مناسب داده نشود، به انحراف کشیده می شود و انسان را به بیماری و فاسد خوری و حرام خوری و احیانا به دزدی و مرگ می کشاند.
پس هرچه قانون در این باره وضع می کنیم، باید درباره ی اعتدال این نیاز و سر و سامان دادن به آن و کمک به حل مشکلات و برداشتن موانع و خارهای راه آن باشد؛ اما درباره ی اینکه زمان اشباع این نیاز کی است؟ و چه زمانی باید دختر و پسر ازدواج کنند؟ قانون بردار نیست؛ یعنی قانون «تشریعی» ندارد، قانونش «تکوینی» است و آفریدگار در درون انسان به ودیعت نهاده است.
پس، باید و نباید در این زمینه، صحیح نیست، بلکه می توان برای «آمادگی» و به عنوان به دست آوردن «پیش آگاهی» نسبت به آن، برای فراهم کردن «زمینه ی مساعد» برای پذیرایی از آن، مطالعه و تحقیق کرد.
هنگامه ی بلوغ
بعد از این توضیحات، باز جوانان می پرسند: «به هر حال زمان ازدواج چه موقع است؟» جواب: زمان ازدواج، هنگامی است که «بلوغ جنسی» و «بلوغ عقلی» (1) در انسان به کمال مطلوب برسد (منظور از «کمال» رسیدن به «بالاترین حد ممکن» نیست، زیرا رسیدن به این حد، مخصوصا در «بلوغ عقلی» بسیار بعید و مشکل است؛ بلکه منظور رسیدن به «حد معمول و متعارف» می باشد.)
اینکه بعضی می گویند: «سن ازدواج را در اسلام در پسران 15 سالگی و در دختران 9 سالگی معین کرده است» صحیح نیست و اسلام چنین حکمی ندارد. اسلام، دین فطرت است و هرگز حکمی خلاف فطرت و سرنوشت انسان صادر نمی کند. بلکه حکم اسلام برای ازدواج، رسیدن به «بلوغ» است یعنی «رسیدن»؛ و به تعبیر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، مانند میوه ای که بلوغ آن «رسیدن» آن است.
بله، قانون تشریعی اسلام دراین باره است که: ازدواج «مستحب مؤکد» است (که در فصل قبل «فضیلت ازدواج» مقداری بحث شد) اما هرگاه این نیاز، سر برآورد و خواست طغیان کند و انسان را به حرام بیندازد، ازدواج «واجب» می شود و عقب انداختن آن «حرام»، که این قانون «تشریعی» نیز، بازگشتن به قانون «تکوینی» است؛ یعنی هرگاه بلوغ حاصل شد، ازدواج مستحب می شود، و هرگاه خواست زمینه ی طغیان و فساد و گناه پیش آید، واجب می شود.
هنگامی که انسان بالغ شد (بلوغ به معنایی که بیان کردیم) زمان ازدواج او فرا رسیده و تأخیر در آن به هیچ وجه صلاحی نیست؛ همانگونه که جلو انداختن آن هم صلاح نیست؛ مانند میوه ی «کال» و «نارس» است.
هنگامی که از درون انسان، این نیروی فطری و غریزی، « ندای طلب» سرداد، هنگامه ی ازدواج است. هرکس می تواند بخوبی این ندا را از درون خود بشنود، البته به شرطی که این نیرو، در اثر عواملی، نترسیده باشد و یا بیمار نشده باشد؛ زیرا معلوم است که اگر ترسیده یا بیمار شده باشد، نمی تواند به موقع و بخوبی ندا سر دهد. هماهنگونه که انسان ترسیده و یا بیمار، اشتهایش بند می آید و طبیعتش از حالت عادی خارج می شود. اگر زمانی که این نیاز و نیروی درونی خواست سربرآورد و بگوید: «من رسیده ام، من همسر می خواهم»، عواملی که در ضمیر انسان پنهان شده اند، در مقابل او سر برآورند و بگویند: «خانه ندارم، پول ندارم، جهیزیه ندارم، مدرک تحصیلی ام را نگرفته ام، خرج جشن ندارم، جامعه ازدواج را در این سن نمی پسندد، آداب و رسوم خانوادگی ما فعلا ازدواج را نمی پسندد، خواستگار پولدار و خانه دار و اتومبیل دار هنوز نیامده است، دختر پولدار هنوز پیدا نکرده ام، همسر خرج دارد، فردا بچه ها یکی پس ازدیگری از راه می رسند و خرج و درد سر دارند، مهمانیهای آنچنانی را چه کنیم؟، تشریفات و مراسم چه می شود؟ مهریه و شیربها و طلا و لباس و خرید را چه کنم؟! و…» معلوم است که آن بیچاره (نیاز و نیرو و ندای درونی) عقب نشینی می کند!
یا اگر نوجوان و جوان (چه پسر و چه دختر)، بوسیله ی استمناء و فساد و هرزگی، طبیعت خود را منحرف کرده باشد، آن ندای فطری و غریزی درونی، لجن مال شده است و دیگر نمی توان از او انتظار «ندای صحیح» داشت.
جوان فرسوده ای می گفت: «… چندین سال است که استمناء می کنم و اکنون که برایم همسری گرفته اند، به او میل ندارم و نمی توانم از او لذت ببرم. هنوز هم استمنا می کنم و استمناء را بر مباشرت با همسرم ترجیح می دهم…»! این را می گویند طبیعت و فطرت بیمار! این دیگر نمی تواند ندای طبیعی درونش را بشنود. اصلا دیگر ندایی و نوایی باقی نمانده است.
برادر و خواهرم! می خواهیم مقداری با هم از حقایق و از جان و فطرت دست نخورده و آلوده نشده و به دور از آداب و مشکلات و رسوم و عادات جاهلی جامعه، صحبت کنیم. فعلا آنها را دور بریزیم تا بتوانیم آزادانه و بدون قید و بند صحبت کنیم. بعدا درباره ی آنها بحث خواهیم کرد.
ای خواهر و برادر جوانم! خودت بخوبی می دانی که چه غوغایی در درونت برپاست. می دانی که نیاز به همسر داری، می دانی که پریشان هستی و احساس کمبود و تنهایی می کنی. خودت بخوبی فریاد درونت را می شنوی که تو را به گرفتن همسر فرا می خواند. تو خوب می دانی که دیگر آن بچه چند سال پیش نیستی و تحولی در درونت ایجاد شده است. خوب می فهمی که گمشده ای داری و هرگاه به این موضوع می اندیشی، در درونت التهابی برپا می شود و تو را را جستجوی گمشده ات فرا می خواند. چرا خودت را فریب می دهی؟ چرا بر روی این خواسته ی مقدس و فطری و غریزی، سرپوش می گذاری؟ چرا بهانه می آوری؟ چرا روح استقلال طلبی ات را سرکوب می کنی؟ چرا این همه شور و شوق را خفه می کنی؟ چرا این شکوفه های زیبا را، که در حال شکفتنند، پژمرده می سازی؟ آیا می ترسی؟ ازچه؟ از فقر؟ از تشریفات؟ از گرانی؟ از مسؤولیت زندگی؟ از بچه دار شدن؟ می ترسی نتوانی خرجشان را در آوری؟ می ترسی نتوانی درست را بخوانی؟ می ترسی نتوانی خانواده ات را اداره کنی؟… نترس عزیزم! خدا با توست. به اوتوکل کن. مگر خدا را توانا و بخشنده و یاور نمی دانی؟ حیف نیست جوانی است را تباه کنی؟ ازدواج، فصلی و بهاری دارد، اگر این فصل و بهار بگذر، خسارت می کنی. میوه که «رسید» اگر استفاده نشود، فاسد می گردد. حیف نیست جوانی که خدا دارد و پشتوانه ی او خدا است، از این امور واهی و خیالی بترسد؟!شجاع باش! با امید به خدا اقدام کن. مطمئن باش که خداوند یاریت می کند -ان شاءالله- و موفق می شوی. خدا در قرآ« وعده داده که مشکلات را حل فرماید(إن یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله)(2): اگر فقیر باشند، خداوند آنان را با فضل و رحمت خود بی نیاز می کند.) مگر به قول و وعده ی خدا ایمان نداری؟! خدا نکند چنین باشی. خداوند حتما به وعده اش عمل خواهد کرد. یا الله، با توکل به خدا، وارد میدان شو و اقدام به ازدواج نما، من به تو قول می دهم که اگر در انتخاب همسرت دقت کنی و دستورات و معیارهائی را که اسلام درباره ی ازدواج و انتخاب همسر بیان فرموده رعایت و عمل کنی، و به آنچه که در این کتاب، که مشغول خواندنش هستی، آمده دقت و عمل نمائی -ان شاءالله- حتما خوشبخت و سعادتمند خواهی شد.
برادر و خواهرم! نگو: «گویا تو از جامعه خبر نداری که چه خبر است؟! مگر نمی دانی چه مشکلاتی بر سرراه ازدواج ایجاد کرده اند؟! مگر نمی دانی بعضی از پدران و مادران نادان و خودخواه، چه بلاهایی در زمینه ی ازدواج سر فرزندانشان می آوردند و چه توقعاتی بیجا و غیر منطقی از پسر و دختر دارند؟! و …» چرا، می¬دانم، از همه¬ی اینها که می¬گویی خبر دارم، بیش از تو هم خبر دارم، زیرا ما به اقتضای مسئولیت و وظیفه وشغلمان، بیش از دیگران با جامعه سرو کار داریم، جوانان فراوانی در مشکلاتشان به ما مراجعه می¬کنند، با مشکلات نوجوانان و جوانان کاملا آشنا هستیم. با امام این مسائل می گویم: ازدواج کن، نترس، اقدام کن. بزودی درباره ی مشکلات صحبت خواهیم کرد.
ازدواج، وسیله رسیدن به خدا
بیان شد که: یکی از عوامل مهم در رشد معنوی انسان، «همسر شایسته» است.
برادر و خواهر نوجوانم! می خواهی دراین دوران نوجوانی، که دلت پاک است و هنوز غبار گناه و رذالت، جانت را آلوده نکرده، سیر و سفر معنوی کنی و به جایی برسی که خداوند بر پاکی ات مهر تأیید بزند؟ بسم الله! اما تنها نرو، این راه پر مخاطره است، همراه می خواهی، یاور می خواهی، مونس می خواهی. دست نوجوان دیگری را به عنوان همسرت بگیر و با هم بروید، تا در بین راه یاور همدیگر باشید، دلسوز و مونس همدیگر باشید، به یکدیگر دلگرمی بدهید، و همدیگر را تشویق کنید. ببین پیامبر مهربان چه می¬فرمایند:
«من أحب أن یلقی الله طاهرا مطهرا، فلیلقه بزوجه»(3)
هر کس دوست دارد که پاک و پاکیزه با خداوند ملاقات کند، باید همراه با همسر سفر نماید.
پس اکنون که عشق و شور و نشاط نوجوانی داری، حرکت کن و همسر خود را برگزین. الان هنگامه ی سفر است؛ نگذار این عشق و شور و نشاط، به افسردگی و پژمردگی تبدیل شود. ازدواجی که بر اساس عشق تازه و با نشاط صورت گیرد، سالهای سال زندگی را معطر و خوشبو و خوشرنگ می کند. دست همسر نوجوان و سرزنده ات را بگیر و همانند دو کبوتر عاشق، به اوج آسمانها پرواز کنید؛ از این دوران استفاده نمائید و نگذارید از دستتان برود.
ببین امام علی درباره ی همسر محبوبش فاطمه –سلام الله علیهما- چه می گوید و چگونه شعر محبت آمیز می سراید و دوران نوجوانی و جوانی را توصیف می فرماید:
«کنا کزوح حمامه فی أیکه متمتعین بصحه و شباب»(4)»
من و تو همانند دو کبوتر بودیم در یک آشیانه از نشاط و سلامتی و جوانی بهره می بردیم
این دو همسر سعادتمند، پاک و عاشقانه زیستند، و پاک و عاشقانه خدا را ملاقات کردند، درود خداوند بر آنان باد.
زمان بلوغ جنسی وعقلی
با اینکه توضیح داده شد زمان ازدواج را خود انسان با مراجعه به درون خود می تواند کشف کند؛ و گفتیم که: زمان ازدواج، هنگامی است که بلوغ جنسی و بلوغ عقلی، به کمال مطلوب برسند؛ باز هم این سؤال از طرف بزرگترها، پدر و مادرها، مربیان و مسئولان جامعه، و حتی از سوی خود جوانان مطرح که: «بالاخره زمان مطلوب برای ازدواج چه موقعی و در چه سنی است و بلوغ جنسی و بلوغ عقلی چه زمانی به مرحله ی کمال مطلوب می رسند؟».
پاسخ این است که: مناطق، محیطها، جامعه ها، نسلها، نژادها، قبیله ها، خانواده ها و افراد، در این زمینه یکسان نیستند، بلکه تفاوتهایی با هم دارند. مثلا: در سرزمینهای «گرمسیر» بلوغ جنسی زودتر می رسد تا مناطق «سردسیر»؛ و در محیطهای «باز و شلوغ» که برخورد زن و مرد و دختر و پسر بیشتر است، و در محیطهای غیرمذهبی و بی بند و بار که مسائل محروم و نامحرم و حجاب و عفت کمتر رعایت می شود، بلوغ جنسی زودتر فرا می رسد تا در محیطهای مذهبی و پاک و با عفت و پایبند به قوانین شرعی؛ در خانواده های غیر مؤدب و بی فرهنگ که رعایت حفظ مسائل جنسی را نمی کنند و احیانا بچه ها شاهد مسائل جنسی پدر و مادر خود هستند، بلوغ جنسی زودتر فرا می رسد تا خانواده هایی که این مسائل را رعایت می کنند (حتی مشاهده ی مسائل جنسی پدر و مادر، عامل مهمی برای انحراف بچه هاست.) کمیت و کیفیت خوراک و غذا نیز در این موضوع تأثیر دارد؛ آنهایی که غذای بیشتر و قوی تری می خورند، بلوغ جنسی شان سریعتر است.
درباره ی کشورها و جوامع بی بند و بار و غیراسلامی چه بگویم؟! فقط همین را کنایتا می گویم که: بچه های دبستانی شان هم چشم و گوش بازند! آمار و اخبار خودشان بیان می کند که تجاوزات جنسی در بین کودکان و نوجوانان آنقدر رواج دارد که روی بشریت را سیاه کرده است.
به حال، در مملکت و محیطیهای گوناگون ما، می توان گفت: بلوغ جنسی در پسران بطور متوسط، تقریبا در سن 17 سالگی، و در دختران، 14 سالگی است. (5) اما این سن برای ازدواج زود است، زیرا برای ازدواج، علاوه بر «بلوغ جنسی»، «بلوغ عقلی» نیز لازم است، اما سن 19 سال در پسران و 16 سال در دختران مناسب است. البته این سن متوسط است، ممکن است پسر و یا دختری زودتر از این نیاز به همسر داشته باشد، که باید اقدام شود.
باز تأکید می کنیم که: علائم این نیاز، در درون انسان نهفته است و هرکس -با شرایطی که بیان شد- خودش می تواند این نیاز را درک کند.
پدر و مادرها نیز اگر هوشیار باشند و دقت کنند، بخوبی می توانند بفهمند چه زمانی فرزندشان نیاز به همسر دارد.
نظر اندیشمندی صاحبنظر
چندی قبل، به دیدار آیت الله ابراهیم امینی (که عالمی متقی، روشن بین و آگاه به مسائل خانوادگی¬اند و سالیان طولانی است که در ارتباط و تماس نزدیک با مسائل جوانان و خانواده ها هستند) رفتم و درباره ی نظرشان در موضوع زمان ازدواج که در کتاب «انتخاب همسر» نوشته اند، گفتگویی داشتیم. قبل از بیان این گفتگو، آنچه را ایشان در آن کتاب نوشته اند عینا نقل می کنم:
«طبیعت و آفرینش ویژه انسان، سن ازدواج را تعیین کرده و آن، سن بلوغ است. چون پسر در سن شانزده سالگی و دختر در سن ده سالگی به سن بلوغ می رسند، شرعا می توانند ازدواج کنند. لیکن بهتر است ازدواج را تا سنین 17 سالگی در پسر و 14 یا 15 سالگی در دختر به تأخیر بیندازند. زیرا پسر و دختر در اوائل بلوغ از رشد و تعقل کافی برخوردار نیستند و ازدواج در این سنین ممکن است مشکلاتی را به همراه داشته باشد. به علاوه، در دویا سه سال اول بلوغ، غریزه ی جنسی کاملا بیدار نشده و چندان فشاری بر نوجوان وارد نمی سازد و تحمل آن، چندان برایش دشوار نخواهد بود. بنابراین می توان گفت: مناسب ترین سنین برای ازدواج، در پسران 17 یا 18 سالگی و برای دختران 14 تا 15 سالگی می باشد. لیکن تأخیر ازدواج از سنین مذکور صلاح نیست و ممکن است عوارض سوء جسمانی یا روانی یا اجتماعی را بهمراه داشته باشد، در این سنین غریزه ی جنسی کاملا بیدار شده، با تمام قدرت تحریک می شود و جوان را تحت فشار قرار می دهد و جز ارضاء مشروع چاره ای نیست. نیاز جنسی مانند نیاز به آب و غذاست. مگر به یک انسان گرسنه یا تشنه می توان گفت: از خوردن آب و غذا خودداری کن؟ مگر کار دیگری، حتی ورزش و تفریح و بازی می تواند انسان گرسنه و تشنه را از فکر غذا و آب منصرف سازد؟ نیاز جنسی هم مانند گرسنگی و تشنگی، بلکه به مراتب شدیدتر و نیرومند تر از آنها می باشد. و اگر از طریق مشروع ارضاء نشد ممکن است جوان را به سوی انحراف و گناه بکشد و مهار کردن ان بسیار دشوار است و از عواقب سوء دنیوی و اخروی انحرافات جنسی نباید غفلت کرد. بر فرض اینکه جوان توانست با نیروی ایمان و عفت و حیاء، غریزه ی نیرومند جنسی را مهار کند و دامن خود را به گناه آلوده نسازد، اما با عواقب سوء روانی و جسمانی آن باید چه کرد؟ بنابراین، در سنین معین جز ازدواج چاره ای نیست، و باید هرچه زودتر ازدواج کرد.»(6)
به ایشان گفتم: الآن که چند سال از انتشار کتاب انتخاب همسر می گذرد، آیا هنوز بر همان عقیده و نظری که درباره ی موقع ازدواج بیان فرموده اید، هستید؟
ایشان فرمودند: «بله. تنها راه اصلاح و حل مشکلات جوانان، همین است که در زمان طبیعی ازدواج، ازدواج کنند و تا این مشکل حل نشود، هیچ راه حل دیگری درباره ی حل مسائل جوانان به نتیجه نخواهد رسید…»
گفتیم: واقعیتهای جامعه و مشکلات موجود بر سر راه ازدواج را که در نظر دارید؟
فرمودند: «بله. این همه هزینه هایی که صرف امور فرعی می شود، این همه تلاشهایی که صرف مشکلات جوانان می گردد، آن همه برنامه های فرهنگی و تبلیغی و هزینه ها و بودجه هایی که صرف مبارزه با تهاجم فرهنگی می شود، اگر صرف ازدواج جوانان بشود، راه برای ازدواج آنان باز می شود و آن وقت است که تهاجم فرهنگی، دیگر نمی تواند ضرری بزند. هر برنامه ای که برای مبارزه با تهاجم فرهنگی طرح ریزی و اجرا شود، تا مسأله ازدواج جوانان در سن طبیعی اش حل نشود، نتیجه ی مطلوبی نخواهد داد. مبارزه واقعی با تهاجم فرهنگی این است که جوانان در موقع بلوغ جنسی و بلوغ فکری ازدواج کنند…»
مباحثه ای با یک دوست، در این باره
هنگام تدوین این کتاب، مباحثه ای با یکی از دوستان خوب و آگاهمان درباره این فصل داشتیم که به نظرتان می رسد:
آن دوست گفت: «فکر نمی کنید این زمانی را که برای ازدواج بیان کرده اید، زود باشد؟»
گفتم: چرا زود؟! مگر غریزه ی جنسی و فطرت همسر خواهی و رشد عقلی در این سن و سال به رشد مطلوب نرسیده؟ مگر انسان سالم، در این دوران –به شرط اینکه توجهی به مشکلات و موانع مصنوعی بر سرراه ازدواج نکند –نیاز به همسر ندارد؟
گفت: «چرا، نیاز دارد، اما نباید فقط غریزه ی جنسی و فطرت همسر خواهی را درنظر گفت، بلکه باید به مسائل دیگری هم که در این زمینه مطرح است، توجه داشته باشیم.»
گفتم: در فصل چهارم که آن مسائل و مشکلات را بررسی کرده ایم.
گفت: «اما یک مشکل در نظرم هست که در فصل چهارم مطرح نشده و مربوط به همین فصل (دوم) می شود و آن اینکه: جوانان، در این سن و سالی که برای ازدواج مطرح کرده اید، آمادگی و توان اداره ی زندگی را ندارد. چطور می شود از یک پسر نوزده ساله و یک دختر شانزده ساله انتظار داشت که زندگی خانوادگی را اداره کنند؟! اینها معمولا به اداره و مراقبت پدر و مادر احتیاج دارند.»
گفتم: آن خدایی که انسان را آفریده، حکیم است و هرچیزی را سرجایش قرار داده. همان خدایی که در آفرینش انسان، شکوفایی غریزه ی جنسی و همسر خواهی را در این دوران قرار داده و دستور به ازدواج داده و آن همه تأکید بر تسریع در ازدواج دارد، توانایی و لیاقت اداره ی زندگی را هم حتما در وجود او قرار داده است. اگر نقصی هست، از تربیت ما است. این تربیتهای غلط ما است که جلوی رشد و بروز آن توانایی و لیاقت را می گیرد. نیروی بالقوه ی اداره ی زندگی، در وجود انسان هست و زمان رشد و فعلیت آن هم همین دوران بلوغ است، اما در زمینه ی رشد آن را فراهم نکرده ایم، بلکه با تربیتهای ناصحیح، از شکوفایی و بروز آن جلوگیری کرده ایم. وقتی پدران و مادران اجازه نمی دهند فرزندانشان دست به سیاه و سفید بزنند و همه ی کارهایشان را انجام می دهند و هیچگونه مسؤولیتی را در دوران شکل گیری شخصیتکودکان و نوجوانان به آنان نمی دهند و یا تحقیرشان می کنند و با سرزنش و اهانت، بی لیاقتی و بی عرضگی را به آنان تلقین می کنند، معلوم است که در دوران نوجوانی و جوانی نمی توانند خود را اداره کنند، در زمان میانسالی و پیری هم نمی توانند!
گفت: «بالاخره حالا چه باید کرد؟ به هر حال فعلا که نوجوانان را می بینیم که توان و آمادگی اداره ی زندگی را ندارند. آیا درست است که ازدواج کنند و در اداره زندگیشان درمانده شوند؟»
گفتم: پاسخ به ندای غریزه ی جنسی و همسر خواهی را نمی شود معطل گذاشت؛ اما برای حل آن مشکل، باید چند کار صورت گیرد:
1- مربیان و اندیشمندان جامعه باید مردم را نسبت به مسائل تربیتی آگاه کنند و راه روش صحیح تربیت فرزندان را به آنان بیاموزند.
2- پدران و مادران باید فرزندانشان را در دوران کودکی و نوجوانی بتدریج با مسؤولیتهای زندگی آشنا کنند. بنده نمونه های فراوانی از نوجوانان، خصوصا دختران، را دیده ام که بخوبی از عهده ی اداره یک زندگی بر می آیند. البته با فشار آوردن بر بچه ها و نوجوانان مخالفم، اما با نازپروری آنان نیز مخالفم. حد اعتدال باید رعایت شود.
3- لازم نیست صبر کنیم تا جوان کاملا آمادگی اداره ی زندگی را پیدا کند، آن وقت ازدواج را برایش تجویز کنیم، بلکه همین که جوان احساس کرد پایه های زندگی دارد روی دوشش قرار می گیرد، بناچار تکانی به خود می دهد و خود را جمع و جور می کند و نیروهای نهفته ی درونی اش بیدار می شود و آماده ی اداره ی زندگی می شود. نمونه های زیادی از نوجوانان پسر و دختردیده شده که قبل از ازدواج، آمادگی زندگی مشترک را نداشته اند، اما همین که در معرض اداره ی زندگی قرار گرفته اند، آماده شده و زن و مرد لایقی شده اند و زندگی موفقی را ایجاد و اداره کرده اند.
4- دوران نامزدی (فاصله ی بین عقد و عروسی)، فرصت خوب و مناسبی است برای این منظور. اگر این دوران چند ماهی طول بکشد، نوجوانان می توانند خود را آماده کنند. (در آخر کتاب در این باره سخن گفته ایم.)
5- والدین و بزرگترهای دختر و پسر باید هر دو را کمک کنند و مدتی در اوائل زندگی شان، هوای آنان را داشته باشند و راه رسم زندگی را به عزیزانشان یاد بدهند تا راه بیفتند و زندگی شان سرو سامان بگیرد.
به هر حال، بلوغ جنسی و عقلی و رشد فکری که حاصل شد، باید ازدواج صورت بگیرد و بقیه ی امور را بتدریج سر و سامان داد. امور فرعی، تابع امور اصلی اند. اصل در ازدواج، حفظ عفت و رشد شخصیت انسان است و امور دیگر، فرعند و نباید اصل را فدای فرع کرد؛ اما می توان کمک کرد تا فرع به اصل برسد و به او ملحق شود…
سربه سنگ کوبیدن، خطا است!
بعضی از ملتها و کشورها، با غریزه ی جنسی جوانان بازی کردند و دستخوش آشوبها و نابسامانیها و مفاسد فراوانی شدند و پس از مدتی سرشان به سنگ خورد و دانستند که «با دم شیر نباید بازی کرد!» و اکنون کم کم دارند از راه اشتباهی که رفته بودند بر می گردند؛ اما –متاسفانه- ما داریم به همان طرفی می رویم که آنان در حال بازگشتند! آیا عقل حکم نمی کند که: شما که دارید می بینید آنان رفتند و سرشان به سنگ خورد و الآن با سرو صورت خون آلود باز می گردند، شما دیگر نروید؟! آیا از سرشکسته ی آنان نباید عبرت بگیریم؟ مگر اسلام نفرموده: «سعید من اتعظ من تجارب غیره» سعادتمند کسی است که از تجربه های دیگران پند بگیرد؟ چرا ما داریم با حرص و ولع به طرف پرتگاهی می رویم که با چشمان خودمان دیدیم دیگران در آن سقوط کردند؟!
اکنون به دو سخن از دو کتاب مهم آنان توجه کنیم:
دکتر «خوداکف» که از روانشناسان و روانپزشکان برجسته ی شوروی (سابق) است، می نویسد:
«باید دانست که در سالهای اخیر در تمام دنیا «جوانگرایی» در ازدواجها دیده می شود. مثلا در کشور ما 50% ازدواجها از آن جوانانی است که بیشتر از 22 سال ندارند. بسیارند شوهرانی که همه اش 18 – 19 سال دارند. در آمریکا، میانگین سن دخترانی که شوهر می کنند تا 20 سالگی کاهش یافته و 14 میلیوم دختر 17 ساله نامزد شده اند»!!(6)
و دکتر «هانااستون» و دکتر«ابراهام استون» که از محققان و پزشکان و مشاوران برجسته ی مسائل خانوادگی و جنسی در آمریکا هستند، در کتابی که بصورت سؤال و جواب میان دو نامزد با پزشک و مشاور مخصوص خود نگاشته اند، چنین می نویسند:
«آقای دکتر! آیا مادامی که مرد، قادر نیست کاملا مخارج خانواده را تأمین کند، باید ازدواج صرفنظر نماید؟
-خیر، به هیچوجه. به نظر من نباید ازدواج را به تأخیر انداخت تا اینکه قدرت مالی مرد به درجه ی کمال برسد. جوانان، قبل از اینکه بتوانند کاملا از لحاظ اقتصادی خود را تأمین کنند، به مرحله ی رشد و بلوغ فیزیولوژیکی [می رسند و این رشد و بلوغ] روزبروز عمیق تر می شود. و بنابراین هیچ لزومی ندارد که صبر کرده تا از لحاظ اقتصادی، کامل شوند، بلکه بهتر است زن و شوهر برای تأمین بودجه ی خانواده، دوشادوش یکدیگر کار کرده و به هیچوجه منتظر نشوند تا درآمد شوهر برای تأمین خانواده کفایت کند.(7)
از اهل تحقیق و کسانی که نسبت به سرنوشت جامعه و نسل جوان حساسند و همچنین از پدران و مادران دعوت می کنم کتاب «ازدواج، مکتب انسان سازی»، نوشته شهید دکتر پاکنژاد، جلد دوم، مبحث «سن ازدواج» را مطالعه کنند تا حقایق تکان دهنده ای در این زمینه برایشان آشکار گردد.
البته باید توجه داشت همانطور که تأخیر در ازدواج، پسندیده نیست، ازدواجهای زود و ناپخته و همچنین با افرادی که صلاحیت یا آمادگی آن را ندارند نیز مذموم و مشکل آفرین خواهد بود.
ازدواجها سه نوعند:
«زودهنگام»، «دیرهنگام»، «بهنگام»، که تنها نوع سوم پسندیده است.
پی نوشت:
1- منظور«بلوغ شرعی»، که تکالیف شرعی را بر انسان واجب می کند، نیست.
2- سوره¬ی نو، آیه ی 32.
3- بحار، ج 103، ص 220.
4- فلسفه ی اخلاق، استاد شهید مطهری، ص 249.
5- یادتان باشد، منظورمان بلوغ شرعی نیست.
6- کتاب «پیوند زندگی» نوشته ی دکتر خوداکف، ترجمه آقای حبیبیان، ص 13، چاپ 7.
7- کتاب «پاسخ به مسائل جنسی و زناشوئی» ترجمه ی دکتر طراز الله اخوان، ص 14 چاپ 19.