معاد جسمانی و روحانی

معاد جسمانی و روحانی

از بحث‎های مهمِ مسئله معاد، بحث درباره چگونگی معاد از نظر جسمانی و روحانی بودن آن است. در این زمینه از سوی فیلسوفان و متکلمان اسلامی، سه نظریه مطرح گردیده است:
1. فقط معادی جسمانی: در قیامت جز بدن و لذایذ و آلام بدنی و حسی تحقق ندارد.
2. فقط معاد روحانی: در قیامت جز روح و لذایذ و آلام روحی و عقلی تحقق ندارد.
3. اعتقاد به هر دو معاد: در قیامت هم روح محشور می‎شود و هم بدن، و علاوه بر لذایذ و آلام حسی، آلام و لذایذ روحی و عقلی نیز تحقق دارد.
از آنچه گفته شد، روشن می‎شود که اعتقاد به هر دو نوع معاد جسمانی و روحانی مبتنی بر امور زیر است:
الف. حقیقت انسان را بدن مادی اوتشکیل نمی‎دهد، بلکه حقیقت انسان عبارت است از نفس و روح او ـ که مجرد از ماده می‎باشد، ـ و با مرگ بدن به حیات خود ادامه می‎دهد.
ب. در سرای آخرت بدن‎های مردگان صورت‎های پیشین خود را بازیافته، و نفس و روح آدمیان که با مرگ، از بدن قطع علاقه کرده بود، به بدن‎ها تعلق گرفته و در نتیجه بدن‎های مرده زنده می‎شوند.
ج. پاداش‎ها و کیفرهای اخروی منحصر در آلام و لذایذ حسی و بدنی نبوده، یک رشته لذایذ و آلام کلی و عقلانی نیز تحقق می‎یابد.
بنابراین، کسانی که حقیقت انسان را در همان جنبه مادی و بدن او خلاصه کرده و روح را نیز امری مادی دانسته‎اند، معاد را منحصر در معاد جسمانی می‎دانند. اکثریت متکلمان و محدثان طرفدار این قول بوده‎اند، چنان‎که صدرالمتألهین(ره) گفته است:
«اکثر متکلمان و عموم فقیهان و محدثان قایل به معاد جسمانی می‎باشند؛ زیرا آن روح را جسمی می‎دانند که مانند آب در گل، و آتش در ذغال، و روغن در درخت زیتون، ساری و نافذ در بدن می‎باشد.»
برعکس، آنان که روح را واقعیتی مجرد از ماده می‎دانند که پس از مرگِ بدن هم‎چنان به حیات خود ادامه می‎دهد، ولی به تعلق دوباره آن به بدن معتقد نیستند، فقط به معاد روحانی قایل شده‎اند، ‌چنان که اکثریت فلاسفه بر این عقیده بوده‎اند. صدرالمتألهین(ره) در این‎باره گفته است:
«اکثر فلاسفه و پیروان طریقه مشّاء، فقط قایل به معاد روحانی می‎باشند؛ زیرا به نظر آنان ماده و صورت بدن پس ازمرگ نابود شده، و دیگر اعاده نخواهد شد. و از طرفی، نفس جوهری است باقی و فناناپذیر که پس از مرگِ بدن، علاقه او از عالم طبیعت قطع گردیده و به عالم مجردات می‎پیوندد.»
ولی آنان که در عین اعتقاد به تجرد نفس از ماده و بقای آن پس از مرگ، اعاده بدن را به صورت پیشین و تعلق نفوس را به آنها پذیرفته‎اند، و بر این عقیده‎اند که در سرای دیگر علاوه بر لذایذ و آلام حسی و بدنی، آلام و لذایذ روحی و عقلی نیز وجود دارد، به هر دو معاد جسمانی و روحانی معتقد می‎باشند. صدرالمتألهین(ره) در این‎باره گفته است:
«بزرگان، حکیمان و عارفان و گروهی از متکلمان ـ مانند غزالی، کعبی، حلیمی، راغب اصفهانی، قاضی ابویزید دبوسی ـ و بسیاری از دانشمندان و اساتید امامیه اثنا عشریه ـ مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، علامه مجلسی و دیگران ـ قایل به معاد جسمانی و روحانی می‎باشند؛ زیرا آنان نفس را مجرد از ماده می‎دانند که بار دیگر تعلق به بدن پیدا می‎کند.»[1] عقل و معاد روحانی
براهین چهارگانه‎ای که بر لزوم قیامت و معاد اقامه گردید،‌ معاد روحانی را نیز اثبات می‎کنند؛ زیرا تحقق چنین معادی هم مقتضای حکمت، رحمت و عدل الهی است، و هم مورد وعده و خبر الهی است.
این‎که معاد روحانی مورد وعده و خبر الهی است در آینده بیان خواهد شد، اما این‎که معاد روحانی مقتضای عدل، حکمت و رحمت خداوند است، بیان آن این است که: چون عده‎ای از انسانها در مراتب عالی از کمال علمی و عملی قرار دارند، تا آن‎جا که لذایذ و آلام حسی و بدنی در نظر آنان ارزش چندانی ندارد و جز به رضای دوست و لقای محبوب نمی‎اندیشند، بدون شک شایستگی پاداشی متناسب با کمالات خود را دارند. در این‎صورت، اکتفا نمودن به پاداش‎های حسی و بدنی (معاد جسمانی) موجب بطلان این شایستگی و تضییع حق آنان است. و این با رحمت و حکمت و عدل الهی منافات دارد.
حکیم سبزواری(ره) برهان یاد شده را این‎گونه تقریر کرده است:
«إنَّ الْخَلْقَ طَبَقاتٌ، فَالمُجَازاتْ مُتَفَاوِتَهٌ فَلِکُلً مَنْها مَحْبُوبٌ و مَرْغُوبٌ و جَزَاءٌ یَلِیقُ بِحَالِهَا، وَ لِلَّذائِذِ الْحِسیَّهِ وَ المَبْتَهَجاتِ الصُّوریَّهِ لِلکلِ فِی الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ کَالظِّلِ غَیْرُ المُلتفِتِ إلَیْهِ بِالذّاتِ».[2] تفاوت انسان‎ها از نظر مراتب کمال که در حقیقت به تفاوت مراتب عبودیت و بندگی در برابر خداوند باز می‎گردد، در منابع دینی نیز تصریح شده است. قرآن از افرادی به عنوان «مُخلصون» یاد کرده و یادآور می‎شود که آنان به هیچ وجه تحت تأثیر اغوای شیطان قرار نگرفته[3] و هیچ‎گونه لغزش و خطایی در عقیده آنان راه ندارد[4] و حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را از جمله مخلصان می‎داند[5] آن‎گاه مقامات ویژه آنان را در قیامت بیان می‎کند.[6] نیز از گروهی از انسانها در قیامت به عنوان «اصحاب اَعراف» یاد کرده و برای آنان اوصاف و مقامات ویژه‎ای را بیان می‎نماید.[7] هم‎چنین صاحبان «نفس مطمئنه» را به بهشتی ویژه بشارت می‎دهد و می‎فرماید:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ اِرْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی».[8] در هرحال، آنان که خدا را فقط به انگیزه محبت[9] او پرستش کرده‎اند، نه به سودای بهشت یا خوف از دوزخ، بدون شک شایستگی پاداشی فراتر از بهشتِ دیگران را دارند.
عقل و معاد جسمانی
براهین عقلی که بر اثبات لزوم معاد و جهان آخرت اقامه گردید، دو گونه‎اند:
1. برخی از آنها عقلی صرف می‎باشند، یعنی، هر دو مقدمه آنها عقلی است، مانند برهان‎های اول تا سوم 2. برخی از آن‎ها عقلی محض نبوده و یکی از مقدمات آنها نقلی و شرعی است، مانند برهان‎های چهارم و پنجم که صغرای آن (موعود بودن قیامت) نقلی است، هر چند کبرای آن (لزوم وفا نمودن به وعده) از بدیهیات عقل می‎باشد.
با توجه به مطلب یاد شده، یادآور می‎شویم که از براهین قسم اول (عقلی محض) معاد جسمانی به دست نمی‎آید، لیکن از براهین قسم دوم می‎توان معاد جسمانی را نیز اثبات کرد؛ زیرا بخشی از پاداش‎های اخروی جزئی و حسی است و تحقق آن‎ها متوقف بر معاد جسمانی می‎باشد.
محقق لاهیجی(ره) در این‎باره چنین گفته است:
«باید دانست که آن چه گفتیم در وجوب معاد دلالت کند بر وجوب معاد جسمانی، بنابر آن‎که ثواب و عقاب موعود، ثواب و عقاب جسمانی است، و ایصال ثواب و عقاب جسمانی لامحاله موقوف است به اعاده بدن، به سبب آن‎که بی‎واسطه بدن، قبول ذلت و الم جسمانی نتوان کرد».[10] از آن‎جا که این برهان عقلی محض نبوده و مبتنی بر یک اصل نقلی و مستفاد از وحی می‎باشد، کسانی چون ابن سینا گفته‎اند: «اثبات معاد جسمانی جز از طریق وحی و شریعت قابل اثبات نیست؛ ولی از آن‎جا که اصل شریعت به دلیل عقلی اثبات شده است، اثبات معاد جسمانی بر پایه وحی و شریعت، صحیح و استوار بوده و هیچ‎گونه مناقشه عقلی ندارد».[11] معاد جسمانی و روحانی از دیدگاه قرآن
از مطالعه آیات قرآن به روشنی به دست می‎آید که معاد هم جسمانی است و هم روحانی، یعنی علاوه بر این‎که ارواح در قیامت محشور خواهند شد، بدن‎ها نیز بار دیگر صورت و شکل پیشین خود را بازیافته و مورد تعلق ارواح قرار می‎گیرند، و نیز پاداش‎ها و کیفرها منحصر در لذایذ و آلام حسی و بدنی نبوده، بلکه یک رشته لذایذ غیر حسی و غیر بدنی نیز تحقق دارد: اینک نمونه‎هایی از آیات قرآنی را در دو زمینه معاد روحانی و معاد جسمانی، یادآور می‎شویم:
الف. قرآن و معاد روحانی
در این رابطه دو دسته از آیات قابل بررسی است:
1. آیات مربوط به بقای نفس پس از مرگ.
2. آیات مربوط به آلام و لذایذ غیر بدنی.
آیاتی که بر بقای نفس پس از بدن دلالت دارند، بسیارند. برخی از آن‎هارا یادآور می‎شویم:
1. «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها».[12] خداوند جانها را به هنگام مرگ به طور کامل می‎گیرد.
مقصود از کلمه «اَنْفُس» در این آیه شریفه همان ارواح است که به بدن‎ها تعلق داشته و مدبر آنها می‎باشند. بنابراین، از این آیه استفاده می‎شود که اولاً: نفس واقعیتی مستقل از بدن دارد. ثانیاً: با مرگ بدن و متوقف شدن حیات جسمانی انسان، نفس او هم‎چنان باقی می‎باشد. و چون حیات انسان در گروِ نفس او است بنابراین، حیات اُخروی او بدون نفس و روح او نخواهد بود.
2. «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ».[13] ـ بگو فرشته مرگ، که گرفتن جان‎های شما به او واگذار شده است، جان‎های شما را به طور کامل می‎گیرد.
این آیه شریفه پاسخ کسانی است که واقعیت انسان را همین کالبد حسی او می‎پنداشتند، و با توجه به اینکه بدن پس از مرگ متلاشی شده و ذرات آن در سطح زمین پراکنده و ناپدید می‎گردند، معاد را امری باور نکردنی می‎انگاشتند.
قرآن کریم سخن آنان را این‎گونه بازگو نموده است:
«وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ».[14] آیا هنگامی که ما در بین زمین پراکنده و ناپدید شدیم، زندگی جدیدی خواهیم داشت.[1] . مبدأ و معاد، ص 273؛ اسفار، ج 9، ص 165؛ و نیز ر.ک: تفتازانی، شرح مقاصد، انتشارات رضی، ج 4، ص 88 و لاهیجی، گوهر مراد، ص 620ـ621.
[2] . شرح منظومه، مبحث معاد، فریده دوم.
[3] . ص/ 83.
[4] . صافات/ 160.
[5] . یوسف/ 24.
[6] . صافات/ 40ـ128.
[7] . وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ… ـ اعراف/ 48 ـ در بحث‎های آینده به تفصیل در این‎باره بحث خواهیم کرد.
[8] . فجر/ 30ـ27.
[9] . در روایات از این نوع عبادت، به عبادت آزادگان و به عنوان برترین عبادت یاد شده است. ر.ک: المیزان، ج 1، ص 37.
[10] . سرمایه ایمان، ص 160.
[11] . الشفاء، الالهیات، مقاله 9، فصل 7.
[12] . التوفی، فیض الشیء الأیفاء و الاتمام؛ زمر/ 42.
[13] . سجده/ 11.
[14] . سجده/ 10.
@#@
قرآن، با بیان این‎که واقعیت روح و جان انسان‎ها امری غیر مادی است، و توسط فرشته مأمور از جانب خدا به طور کامل دریافت می‎گردد، و پس از مرگ تن هم‎چنان به حیات خود ادامه می‎دهد، نادرستی پندار آنان را آشکار می‎سازد.
3. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».[1] ـ گمان مبرید، افرادی که در راه خدا کشته شده‎اند مردگانند، بلکه آنان زندگانی هستند که از رزق پروردگارشان برخوردار می‎باشند.
شکی نیست که حیات و بهره‎مندی از نعمت‎های الهی مربوط به جسم آنان نیست. بنابراین، حیات و رزق مذکور در آیه شریفه فوق، مربوط به روح و جان شهیدان است. و همان‎گونه که مفسران گفته‎اند،‌حیات و بقای روحی پس از مرگ اختصاص به شهیدان ندارد، و ذکر آنان به خاطر احترام ویژه‎ای است که قرآن برای شهیدان قایل است.
رضوان الله برترین پاداش اخروی
از آیات قرآن به دست می‎آید که در سرای آخرت علاوه بر پاداش‎ها و کیفرهای بدنی و حسی، پاداش‎ها و کیفرهای غیرحسی نیز برای صالحان و تبهکاران وجود دارد که تحقق آنها متوقف بر وجود بدن و قوای بدنی نیست. قرآن کریم پس از یادآوری پاداش‎ها و لذت‎های حسی بهشت برای مؤمنان، از رضایت و خشنودی خداوند به عنوان بزرگترین پاداش اخروی یاد کرده و چنین می‎فرماید:
«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».[2] ـ نیز در آیه دیگر از «رضوان الله» به عنوان یکی از پاداش‎های اخروی پرهیزکاران یاد کرده و فرموده است:
«لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».[3] مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه‌ نخست کلامی دارد که حاصل آن چنین است:
«ممکن است وجه این‎که کلمه «رضوان» به صورت نکره آورده شده است، اشاره به عظمت رضای الهی باشد که فوق تصور انسان است. و نیز ممکن است مقصود از آن بیان برتری رضای خداوند از سایر نعمت‎های بهشتی باشد. گواه بر این مطالب، جمله ـ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ـ است که رستگاری را منحصر در «رِضوان الله» می‎داند؛ زیرا پاداش‎های بهشتی نیز در پرتو رضایت خداوند، ‌نعمت محسوب می‎شوند، و گرنه لذت بدون محبت و رضای خداوند، نعمت نخواهد بود».[4] به گفته مولوی:
از خدا غیر خدا را خواستن ظن افزونی است، کلی کاستن
زندگی بی‎دوست جان فرسودن است مرگ حاضر، غایب از حق بودن است
حسرت جانکاه
اگر رضا و خشنودی محبوب، گواراترین نعمت اُخروی است؛ آتش حسرت نیز سوزنده‎تر و کشنده‎تر از آتش دوزخ می‎باشد. قرآن کریم یادآور می‎شود که روز قیامت اعمال گمراهان به آنان ارائه می‎شود و مایه حسرت آنان می‎گردد. چنان که می‎فرماید:
«کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ».[5] ـ از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده که فرموده‎اند: از جمله عوامل حسرت در قیامت این است که فردی مال و ثروتی را می‎اندوزد و در راه خدا به کار نمی‎برد، ولی وارثان او آن مال را در راه خدا مصرف می‎کنند و شایسته پاداش می‎گردند.[6] شاید به همین جهت است که قرآن روز قیامت را «یوم الحسره» (روز حسرت) نامیده و فرموده است:
«وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ».[7] ب. قرآن و معاد جسمانی
در این بخش به نقل و بررسی نمونه‎هایی از آیات قرآن پیرامون معاد جسمانی می‎پردازیم:
1. ابراهیم ـ علیه السلام ـ و چگونگی احیای مردگان
قرآن کریم یادآور می‎شود که ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ از خداوند درخواست کرد تا چگونگی احیای مردگان را به او نشان دهد. خداوند درخواست او را پذیرفت و دستور داد تا چهار پرنده را ذبح و بدنهای آنها را ذره ذره کند،‌ آن‎گاه آنها را به هم درآمیزد، و سپس آنها را به چند قسمت تقسیم کرده و بر بالای چند کوه بگذارد، سپس هر یک از آن پرندگان را با نام او بخواند، و بنگرد که چگونه اجزای پراکنده از نقاط مختلف گرد آمده، و آن پرنده شکل نخست خود را بازیافته و زنده می‎گردد، چنان که می‎فرماید:
«وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى؟ قالَ: أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ: بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ[8] قَلْبِی قالَ: فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».[9] آیه یاد شده، به روشنی بر معاد جسمانی و زنده شدن بدن‎های مردگان دلالت دارد، زیرا ابراهیم از خداوند درخواست می‎کند تا چگونگی احیاء مردگان را در قیامت به او نشان دهد، و از پاسخ خداوند و دستوری که به ابراهیم داده شد، معلوم می‎شود که سؤال او مربوط به حشر و بعث بدن‎های متلاشی شده و پراکنده در زمین بوده است، و هرگاه پرسش او فقط ناظر به معاد روحانی و حشر ارواح بود، نیازی به انجام آن برنامه ویژه نبود، و اصولاً‌ مسئله معاد روحانی قابل مشاهده حسی نمی‎باشد.
2. سرگذشت عزیر: قرآن، از پیامبری یاد می‎کند که به شهری ویران گذشت که سکنه آن همگی هلاک شده بودند، با دیدن آن منظره مسئله معاد و احیاء مردگان در ذهن او راه یافت و با شگفتی با خود گفت: خداوند چگونه انی مردگان را زنده می‎کند (این سخن از روی تردید نبود، بلکه او به احیاء مردگان و توانایی خداوند بر آن یقین داشت. لیکن بزرگی و شگفت‎آور بودن آن وی را به آن اندیشه فرو برد و گویا می‎خواست به گونه‎ای آن را مشاهده نماید، بدین جهت) خداوند او را به مدت صد سال می‎میراند آن‎گاه او را زنده کرد و این در حالی بود که مرکب او نیز مرده و استخوان‎های آن، پوسیده و از هم متلاشی شده بود ولی خوراکی و نوشیدنی که همراه داشت هم‎چنان سالم باقی مانده بود. آن‎گاه خداوند با زنده کردن مرکب او، ‌چگونگی احیاء مردگان را به او نشان داد. چنان‎که می‎فرماید:
أوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَهٍ وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُرُوشِهَا، قالَ: أنَّی یُحْیِی هذِهِ اللهُ بَعْدُ مَوْتِها؟ فَامَاتَهُ اللهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ؟ قالَ: لَبِثْتُ یَوْماً أوْ بَعْضَ یَومٍ.
قالَ: بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعَامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسنَّهُ وَ انْظُر إِلی حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنّاسِ وَ انْظُرْ إِلی الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوها لَحْمَاً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ: أعْلَمُ أنَ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.[10] شیوه استدلال به آیه مزبور بر معاد جسمانی از آن‎چه در رابطه با ارائه کیفیت احیاء مردگان برای ابراهیم ـ علیه السلام ـ بیان گردید روشن است.
3. تشبیه احیاء مردگان به احیاء زمین: قرآن برای اثبات این‎که معاد و احیاء مردگان کاری ناممکن نبوده و خداوند بر انجام آن توانا است احیاء زمین که در همین دنیا به طور مکرر رخ می‎دهد را یادآوری می‎کند چنان‎که می‎فرماید:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَُمحْیِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ».[11] از نشانه‎های تدبیر الهی این است که تو زمین را خشک و تهی از گیاه می‎بینی، پس آن‎گاه که آب بر آن نازل نماییم حرکت و جنبش کرده و بالا می‎آید، به درستی که آن کس که زمین را احیاء نمود، احیاء کننده مردگان می‎باشد، حقاً که او بر هر کاری توانا است.
و نیز می‎فرماید: «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَُمحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ».[12] به نشانه‎های رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگ آن زنده می‎کند، او احیاء کننده مردگان می‎باشد و او به هر چیزی توانا است.
و نیز می‎فرماید: «وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ».[13] زمین را پس از مردن زنده می‎کند، و شما نیز این‎گونه از زمین خارج می‎شوید.
بدیهی است آن چه محکوم مرگ می‎شود و حیات او متوقف می‎گردد روح انسان نیست، بلکه بدن او می‎باشد، بنابراین تشبیه احیاء مردگان به احیاء بدنها است، به ویژه این‎که کلمه «تخرجون» در آیه اخیر گویای این مطلب است که انسان‎ها بسان گیاهان که از دل خاک بیرون می‎آیند، از زمین خارج می‎شوند، و آن‎چه در درون زمین جای می‎گیرد بدنها است نه ارواح و جانها.
4. همانندی زنده شدن پس از مرگ با زنده شدن نخست: برخی از آیات قرآن، بیانگر این مطلب می‎باشند که چگونگی زنده شدن مردگان همانند زندگی یافتن نخست آنان است، یعنی همان‎گونه که در آغاز از زمین پدید آمده‎اند، بار دیگر نیز از زمین بیرون می‎آیند.
چنان که می‎فرماید:
«مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى».[14][1] . آل عمران/ 169.
[2] . توبه/ 72. محقق طوسی(ره) علاوه بر آیه مذکور، به دو آیه دیگر نیز به معاد روحانی استدلال کرده است. یکی آیه «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (سجده آیه 17)؛ و دیگری آیه «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَهٌ» (یونس آیه 26) تلخیص المحصل،ص 393.
[3] . آل عمران/ 15.
[4] . المیزان، ج 9، ص 339.
[5] . بقره/ 167.
[6] . مجمع البیان، ج 1، ص 251.
[7] . مریم/ 40.
[8] . یعنی، می‎خواهم چیزی را که از طریق برهان عقلی می‎دانم و به آن معتقدم، مشاهده حسی نمایم، یا این‎که مطمئن شوم که مرا به مقام خلقت (خلیل اللهی بودن) برگزیده‎ای، زیرا از طرف خداوند به آن مقام مژده داده شده بود و علامت آن اجابت درخواست او در مورد احیای مردگان قرار داده شده بود. ر.ک: به مجمع البیان، ج 1، ص 372.
[9] . بقره/ 260.
[10] . جهت آگاهی بیشتر درباره تفسیر آیه فوق به مجمع البیان، ج 1، ص 370 و المیزان، ج 2، ص 365ـ362 رجوع نمایید. بقره/ 295.
[11] . فصلت/ 39.
[12] . روم/ 50.
[13] . روم/ 19.
[14] . طه/ 55.
@#@
و نیز می‎فرماید: «وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاً».[1] 5. آیات مربوط به پاداش‎ها و کیفرهای حسی، و بدنی: آیات در این‎باره بسیار است که نمونه‎هایی از آنها را می‎توان در سوره‎های: الرحمن، واقعه، دهر مطالعه نمود.
6. آیات مربوط به گواهی دادن اعضاء بدن بر گناهان.
«یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ».[2] «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ».[3] 7. آیات مربوط به شبهات منکران معاد و پاسخ آن‎ها: در این آیات آن چه مورد استبعاد و انکار مخالفان قرار گرفته زنده شدن بدنها و استخوانهای پوسیده و متلاشی شدن انسان‎ها است. و قرآن نیز با تکیه بر امکان عقلی آن از یک سو، و علم و قدرت نامتناهی خداوند از سوی دیگر به آنها پاسخ داده است و هیچ‎گاه در پاسخ نفرموده است که حشر و معاد، مربوط به بدنها نبوده و تنها ارواح در قیامت حاضر می‎شود. به آیات زیر توجه نمایید:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ».[4] «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ».[5] «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ».[6] آیا آیات مربوط به معاد جسمانی قابل تأویل است
گروهی از منکران معاد جسمانی گفته‎اند: تنها مدرک برای اثبات معاد جسمانی ظواهر ادله نقلی (قرآن و روایات) در زمینه پاداش‎ها و کیفرهای حسی است، ولی این ادله قابل تأویل است و آن این‎که چون درک الام و لذایذ عقلی و کلی فراتر از سطح فکر و اندیشه انسان‎های معمولی است، بشارت و انذار آنان به چنین پاداش‎ها و کیفرهایی در تربیت آنان مؤثر نمی‎باشد، ‌از این جهت برای این‎که آنان بتوانند به گونه‎ای پاداش‎ها و کیفرهای اخروی را تصور نمایند، از نمونه‎های حسی آن بهره گرفته شده است، آن‎گاه افزوده‎اند آیات مربوط به پاداش‎ها و کیفرهای حسی از قبیل آن دسته از آیات مربوط به صفات خداوند است که ظاهر آن‎ها بر تجسیم و تشبیه دلالت دارد، ولی همگی می‎دانیم که آن ظواهر مقصود نبوده و باید آنها را تأویل نمود.[7] نظریه یاد شده از سه نظر قابل مناقشه است:
1. آیاتی که بر معاد جسمانی دلالت دارند منحصر در آیات مربوط به پاداش‎ها و کیفرهای حسی نیست. چنان‎که نمونه‎هایی را یادآور شدیم.
2. مقایسه آیات معاد جسمانی با آیات صفات نادرست است، زیرا تشبیه و تجسیم در مورد خداوند عقلاً محال است. ولی معاد جسمانی چنین نیست.
3. آیات صفات از آیات متشابه قرآن می‎باشند، و به مقتضای اصل ارجاع متشابهات به محکمات باید آن‎ها را به محکمات ارجاع داد و از این طریق بر مفاد واقعی آنها دست یافت، ولی آیات معاد جسمانی از آیات متشابه قرآن نیستند.
محقق طوسی پس از اشاره به این‎که آیات مربوط به معاد جسمانی بسیار است گفته است: و اکثره مما لایقبل الاتأویل، و از آن جمله آیات زیر را یادآور شده است:
1. «قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ».[8] 2. «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ».[9] 3. «أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَهً».[10] 4. «فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ».[11] 5. «یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ».[12] 6. «أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ».[13] 7. «وَانْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً».[14] 8. «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ».[15] 9. «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها».[16] وی سپس مقایسه آیات معاد جسمانی به آیات صفات را نادرست دانسته و گفته است: «مقایسه کردن معاد جسمانی با تشبیه نادرست است، زیرا تشبیه، مخالف دلیل عقلی است که بر امتناع آن دلالت دارد، پس چاره‎ای جز تأویل نیست، اما در مورد معاد بدنی هیچ دلیل عقلی و نقلی بر امتناع آن اقامه نشده است، پس باید نصوص مربوط به آن را بر ظواهرشان حمل کرد.[17] ابن میثم بحرانی نیز در رد نظریه مزبور گفته است:
«ان تأویل انما یصار الیه اذا لم یکن الحمل علی الظاهر جائزا کما فی الظواهر المشعره لجسمیه الصانع، و اما عند جوازه کما فی المعاد فالظاهر اولی»[18]: در جایی از روش تأویل استفاده می‎شود که حمل بر ظاهر جایز نباشد. مانند ظواهری که بر جسمانیت آفریدگار اشعار دارند، ولی هرگاه حل بر ظاهر جایز باشد، چنان‎که در معاد چنین است، حمل بر ظاهر اولویت دارد.
سعد الدین تفتازانی نیز گفته است:
«اِنَّما یَجِبُ التأویلُ عِنْدَ تَعذُرِ الظّاهِر و لا تَعذُّرَ ههُنا سِیَّما عَلَی الْقُولِ بِکَوْنِ الْبَدِنِ المَعاد مِثْلَ الأولِ لا عَیْنُهُ…».[19] تأویل آن‎جا واجب است که اخذ به ظاهر ممکن نباشد، ولی در این جا اشکال در کار نیست، مخصوصاً بنا بر این‎ که بدن اخروی مثل بدن دنیوی باشد، و نه عین آن.[1] . نوح/ 18ـ17.
[2] . نور/ 24.
[3] . یس/ 65.
[4] . یس/ 79ـ78.
[5] . قیامت/ 4ـ3.
[6] . نساء/ 7.
[7] . قواعد المرام، ص 145، شرح المقاصد، ج 5، ص 93.
[8] . یس/ 79ـ78.
[9] . قیامت/ 4ـ3.
[10] . نازعات/ 11.
[11] . یس/ 51.
[12] . ق/ 44.
[13] . عادیات/ 9.
[14] . بقره/ 159.
[15] . فصلت/ 22ـ21.
[16] . نساء/ 56.
[17] . اما القیاس علی التشبیه فغیر صحیح، لان التشبیه مخالف للدلیل العقلی الدال علی امتناعه، فوجه فیه الرجوع الی التأویل، و اما المعاد البدنی فلم یقم دلیل لا عقلی و لا نقلی ـ علی امتناعه، فوجب اجراء النصوص الوارده فیه علی مقتضی ظواهِرِها.
[18] . قواعد المرام، ص 145.
[19] . شرح مقاصد، ج 5، ص 93.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید