نشانه‌شناسی حدیث شریف سلسله‌ الذهب

نشانه‌شناسی حدیث شریف سلسله‌ الذهب

نویسندگان:
محمدکاظم فرقانی (1) محمد آقائی (2) محمدرضا فتحی‌مهر (3)

 

چکیده
احادیث مربوط به امام رضا (علیه السلام) با توجه به موقعیت تاریخی ویژه‌ای که در آن قرار داشتند. بسیار حائز اهمیت است که در آن میان حدیث شریف سلسله‌الذهب از حلاوت و بلاغت خاصی برخوردار است. لزوم مطالعه در عمق فرمایش‌های امام رضا (علیه السلام) مسئله‌ای مهم است که طی قرون گذشته اغلب با شهود عرفانی انجام می‌پذیرفت، با پیشرفت چشمگیر زبان‌شناسی غربی لزوم بررسی مجدد این احادیث با استفاده از مفاهیم دانش نشانه‌شناسی و زبان‌شناسی متن مورد توجه جدی قرار گرفت، به همین علت مقاله‌ی حاضر با بهره‌گیری از ظرفیت‌های دانش نشانه‌شناسی به بررسی این حدیث می‌پردازد. سؤال اصلی این است که ویژگی‌های ساختاری و انسجام متنی حدیث شریف سلسله‌الذهب از لحاظ شکل‌گیری بافتار متنی و عوامل دخیل در آن چیست؟ نوشتار پیش رو با استفاده از مفاهیم دانش نشانه‌شناسی در قالب مفاهیم عملیاتی شده‌ی روش تحلیل زبان شناسانه‌ی هلیدی به بررسی ویژگی‌های ساختاری و انسجام متنی این حدیث شریف می‌پردازد. از نتایج مطالعه‌ی حاضر این است که متن این حدیث شریف از لحاظ تمامی عناصر انسجام بخشی متن از دیدگاه تحلیلی هلیدی در بالاترین سطح ممکن قرار دارد.
مقدمه
احادیث معصومین (علیهم السلام) ارزشمندترین منبع برای درک اسلام ناب است و هر یک از ایشان بنا به موقعیت تاریخی خاصی که در آن قرار داشتند و بر اساس درک نیازهای واقعی مؤمنان، اقدام به بیان سخنان گهرباری می‌کردند. درآن میان احادیث منقول از امام رضا (علیه السلام) با توجه به موقعیت ویژه آن حضرت در دربار مأمون عباسی و شرایط اجتماعی ایرانیان از جمله پذیرش ولایت امام علی (علیه السلام) و به تبع ایشان پذیرش ولایت امام رضا (علیه السلام) دارای مطالبی گسترده و عمیق است. از معروف‌ترین احادیث منقول از آن حضرت باید به حدیث شریف سلسله‌الذهب اشاره کرد که بنا به اعتراف بزرگان شیعه و کبار اهل سنت، دارای ژرفایی عمیق است. البته باید اشاره کرد که اصطلاح «سلسله‌الذهب» نامی خاص برای این حدیث گرانمایه نیست؛ بلکه حدیث‌شناسان، از این نام برای اشاره به تمامی احادیثی که سلسله‌ی روایتگران آن تنها معصومین هستند استفاده می‌کنند یعنی روش «روایه الابناء عن الاباء» (طبسی، 1391: 27).
به دلیل ارجمند بودن این حدیث، در طول قرون متمادی تنها بزرگان علما و عرفا در شرح این حدیث مطالبی بیان کرده‌اند که نوعاً محدود به شرح عرفانی و احیاناً استفاده از این حدیث برای شفای بیماران و دیوانگان (ابن حجر هیثمی، 1417، ج 2: 595) بوده است. البته در مواقعی نادر نیز در برخی از کتاب‌های معانی و بیان درباره‌ی شگفتی‌های لغوی این حدیث مطالبی بیان شده که بسیار اندک است. با گسترش زبان‌شناسی در طول قرن بیستم و مطرح شدن علم نشانه‌شناسی که پیش فرض خویش را بر زندگی انسان‌ها در دنیای نشانه‌ها گذاشت و سطح تحلیل تقطیعی متن را از کلمه ارتقا داده و به جمله و در مرحله‌ی بعد تمام متن رساند، این نیاز مطرح است که احادیث معصومین (علیهم السلام) را در فضای علمی و تحلیلی جدید مورد بررسی دوباره قرار دهیم تا بر اساس علوم نظری جدید نیز شگفتی‌های آن سخنان گهربار را دریابیم. سؤال اصلی این است که ویژگی‌های ساختاری و انسجام متنی این حدیث شریف از لحاظ شکل‌گیری بافتار متنی و عوامل دخیل در آن چیست؟ نوشتار پیش‌رو با استفاده از مفاهیم علم نشانه‌شناسی در قالب مفاهیم عملیاتی شده‌ی روش تحلیل زبان‌شناسی متن هلیدی به بررسی ویژگی‌های ساختاری و انسجام مستنی حدیث شریف سلسله‌الذهب می‌پردازد.
پیشینه
صرف‌نظر از نویسندگان متقدم که کارهایی در تحلیل این حدیث شریف انجام دادند، بسیاری از پژوهشگران و علمای متأخر نیز فعالیت‌هایی گسترده در توضیح و تحلیل این حدیث گرانمایه انجام دادند که مناسب است برای روشن شدن وجه تمایز میان بررسی حاضر و آن پژوهش‌ها به توضیحی مختصر از اهم آنها اشاره شود:
1. کتاب امام‌شناسی اثر علامه طهرانی
یکی از علمای متأخر که در زمینه‌های گوناگون دینی، مذهبی و عرفانی، آثاری مهم و قابل تأمل را به رشته‌ی تحریر درآورده‌اند حضرت آیت الله سیدمحمد حسین حسینی طهرانی معروف به علامه طهرانی است. از جمله مهم‌ترین آثار تألیفی ایشان کتاب گرانسنگ امام‌شناسی است. در جلد پنجم این کتاب در صفحه‌های 133 تا 142 ایشان بحثی مبسوط را درباره‌ی این حدیث شریف مرقوم کرده‌اند. در ابتدای بحث، توضیح کلی پیرامون صدور حدیث و شرایطی که امام رضا (علیه السلام) این مطلب را بیان کرده‌اند گفته شده، سپس در بخش بعدی، بحثی با عنوان «حدیث سلسله‌الذهب بنا به نقل قدمای اصحاب» آمده است و در آن نقل‌های گوناگون از این حدیث بیان شده و اختلاف نسخه‌ها و قرائت‌های مختلف از آن بیان شده است. در آخرین بخش آن، مطلبی با عنوان «تحقیق پیرامون حدیث سلسله‌الذهب» ارائه شده که علامه طهرانی به توضیح مبسوط به این موضوع پرداخته است. کار ویژه‌ی این حدیث نشان دادن راه رسیدن به توحید است و چه سان می‌توان با بهره‌برداری از این حدیث گرانمایه به توحید حقیقی دست یافت که البته این معنا را علامه طهرانی از طریق بیان آیات، احادیث و شرح آنها بیان می‌کنند. پس علامه طهرانی این حدیث را معبری برای رسیدن به توحید ذات خداوند می‌دانسند و روش ایشان نیز مراجعه به احادیث و شرح‌های مختلف از آیات قرآن مجید است.
2. «بررسی حدیث سلسله‌الذهب» اثر محمد رحمانی
در زمستان 1375 در شماره‌ی دوم فصلنامه‌ی علوم حدیث، مقاله‌ای از محمد رحمانی منتشر شد که به بررسی حدیث شریف سلسله‌الذهب پرداخت. البته تمایزی مهم با سایر پژوهش‌ها داشت و آن این بود که وی در انتهای پژوهش خود مطلبی را با عنوان «پیام حدیث» آورد و در این بخش با استفاده از این حدیث به مطالبی جالب توجه رسید. در ابتدای مقاله به بررسی متن و سندهای گوناگون این حدیث در کتاب‌های شیعه و پس از بیان مطالب مبسوط در این زمینه، به بررسی همین موضوع در کتاب‌های اهل سنت پرداخته است. در بخش بعدی این پژوهش به بررسی عناوین حدیث در علم درایه پرداخته و بعد از آن، مطلبی در باب اهمیت سند حدیث در نظر محدثان شیعه و سنی بیان شده است. بعد از پایان این بحث، پژوهشگر به شناسایی کتاب‌هایی می‌پردازد که حدیث مذکور را در خود جای داده‌اند و ذیل همین مطلب مصادر متعددی را بیان می‌کند که به نقل این حدیث شریف پرداخته‌اند. آخرین بخش این پژوهش به بررسی پیام حدیث می‌پردازد و پژوهشگر مدعی می‌شود که پیام نهایی این حدیث شریف تبیین فلسفه‌ی سیاسی اسلام است، محقق از طریق نقل چند حدیث و شرح آنها، به این مطلب می‌پردازد که چگونه این حدیث شریف سه اصل مهم توحید، نبوت و امامت را در دل خود جای داده است.
3. «توحید و امامت در حدیث سلسله‌الذهب» اثر حسین حبیبی‌تبار و محمدمحسن مروجی طبسی
در بهار 1392 در شماره‌ی 85 فصلنامه‌ی کلام اسلامی، مقاله‌ای مشترک از حسین حبیبی‌تبار و محمد محسن مروجی طبسی با عنوان «توحید و امامت در حدیث سلسله‌الذهب» منتشر شد. بخش اول این پژوهش به این موضوع پرداخته است که آیا حدیث مذکور در منابع اهل سنت بیان شده است یا خیر و پس از پاسخگویی به این پرسش در بخش بعدی پژوهش به این پرسش پاسخ می‌دهد که آیا حدیث در مصادر و منابع حدیثی اهل سنت و کتاب‌های شیعی به گونه‌ای یکسان بیان شده یا خیر و اگر یکسان است در این صورت نگاه اهل سنت به این حدیث شریف چگونه است؟ در انتهای پژوهش بحث مفصلی درباره‌ی رابطه‌ی میان توحید و امامت بیان شده که با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی، رابطه‌ی میان این اصول بیان شده است، البته باید اشاره کرد که نه تنها این قسمت پژوهش با روش مذکور پیش می‌رود که اساساً تمام پژوهش با این روش جلو رفته است.
با مطالعه‌ی پیشینه‌ی پژوهش که در سطور بالا آمد به چند نکته‌ی مهم دست می‌یابیم و آن این است که تمامی پژوهش‌های اشاره شده، از حیث روش‌شناسی در یک گونه‌ی روشی قرار می‌گیرند و تمامی این پژوهش‌ها عملاً سؤال‌های یکسان را پاسخ گفته‌اند که ویژگی این پاسخگویی بوده است که تنها در چارچوب سنت اسلامی قابل فهم هستند و از منظر کلام، عرفان یا علم درایه الحدیث به کاوش در این حدیث پرداخته‌اند. با مطالعه‌ی سایر پژوهش‌های صورت گرفته درباره‌ی این حدیث نیز به نتایجی مشابه دست می‌یابیم. نگارندگان این نوشتار بر این باورند که لازم است علاوه بر این دسته‌ی پژوهش‌ها که مشخصه‌های این کلام را در سنت اسلامی مورد بررسی قرار می‌دهد، یک رشته پژوهش با استفاده از علوم امروزین غربی نیز انجام گیرد تا اعجاز این حدیث را از منظر کسانی که هیچ‌گونه آگاهی نسبت به مؤلفه‌های سخنان معصومین (علیهم السلام) ندارند نیز آشکار و زیبایی آن بیش از پیش نمایان شود.
چارچوب نظری
1. نشانه‌شناسی
دانش نشانه‌شناسی بر نظریه‌های زبان شناس مشهور سوییسی فردینان دو سوسور (4) و فیلسوف آمریکایی، چارلز ساندرز پیرس (5) بنا نهاده شد و با آنکه در سال‌های بعد پیشرفت‌های زیادی در نشانه‌شناسی روی داد اما مباحث مطرح شده توسط این دو اندیشمند همانند گذشته ارزش بنیادی خود را حفظ کردند (سجودی، 1393: 12).
از دیدگاه سوسور نشانه به عنوان پدر زبان‌شناسی جدید (کالر، 1379: 102) الگویی دو وجهی دارد و از دال که همان تصور صوتی است و مدلول که تصور مفهومی بوده تشکیل شده است. البته باید توجه داشت که از نظر سوسور، دال و مدلول مادی نیست، جنبه‌ی فیزیکی ندارد و این‌گونه نیست که بشود یک شیء را به یک نام پیوند زد چون اگر قرار بود نشانه‌ها از طریق مصداق بیرونی و خارجی معنادار شوند زبان به صورت کلی از هم می‌پاشید زیرا در آن صورت نشانه‌ها باید قائم به خود عمل می‌کردند نه در نظام زبان (هارلند، 1380: 32-30). نشانه، یک تصور مفهومی را به یک تصور صوتی پیوند می‌زند (سوسور، 1378: 96) و در واقع نشانه بنیادی است که از هم‌گشتگی دال و مدلول پدید می‌آید (Saussure, 2011: 67) و همین ارتباط بین دال و مدلول را فرایند دلالت می‌نامد و فرایند نشانه‌شدگی تا بی نهایت ادامه می‌یابد و در یک زنجیره‌ی نامتناهی دال و مدلول‌ها با هم پیوند یافته و باز مدلول‌ها تبدیل به دال‌های تازه می‌شوند و این فرایند همیشه ادامه می‌یابد (Wirth, 2003: 37). دال و مدلول به عنوان دو روی سکه‌ی نشانه به دلیل داشتن نوعی هم‌گشتگی متداعی، ارتباطی عمیق با یکدیگر دارند و دارای نوعی وابستگی دوطرفه هستند که باعث شده هیچ کدام بر دیگری برتری نداشته باشند چون در واقع نشانه حاصل پیوند این دو با هم است (Saussure, 2011: 66-110). البته تولید نشانه انتهای کار نیست چون هیچ نشانه‌ای به تنهایی ارزش ندارد و هر نشانه ارزش خود را در ارتباط با سایر نشانه‌ها به دست می‌آورد، در واقع ارزش هر نشانه به ارتباط آن با سایر نشانه‌ها در درون نظام گفتمان زبان بستگی دارد (سجودی، 1393: 16). پس هما‌ن‌طور که بیان شد دیدگاه سوسور نسبت به ارزش دارای جنبه‌ی افتراقی بوده و وی در جای جای مباحث خود بر افتراق بین نشانه‌ها تأکید کرده است، به این معنا که امکان ندارد یک زبان تنها از یک نشانه تشکیل شده باشد چون در این صورت آن نشانه برای اشاره به همه چیز به کار برده می‌شود و نمی‌تواند چیزی را از چیز دیگر متمایز سازد، به همین علت باید دست‌کم یک نشانه‌ی دیگر نیز وجود داشته باشد تا این نشانه از طریق آن نشانه‌ی دیگر مورد شناسایی قرار گیرد و قلمرو معنایی خویش را به دست آورد (Sturrok, 1979: 10)باید توجه داشت که همه چیز در همین وجه افتراقی و سلبی خلاصه نشده، بلکه نشانه حاصل دیالکتیک سلب و ایجاب است، وجه ایجابی نشانه، همان است که تصوری صوتی را به تصوری مفهومی پیوند می‌زند و وجه سلبی نشانه، کارکرد آن در درون نظام زبان است، به این معنا که هر نشانه با محدود کردن دایره‌ی دلالت خویش و سلب نشانه‌های دیگر، ارزش خود را در نظام زبان به دست می‌آورد.
اما نشانه از دیدگاه پیرس دیگر دووجهی نیست. از نظرگاه وی نشانه سه قسمت دارد: بازنمودن یعنی صورتی که نشانه به خود می‌گیرد، تفسیر یعنی معنایی که از نشانه حاصل می‌شود و موضوع که نشانه به آن ارجاع می‌دهد (1381: 52). در واقع اگر بخواهیم الگوی پیرس را با سوسور مورد مقایسه قرار دهیم باید اشاره کنیم که در الگوی پیرس، موضوع (ابژه) وجود دارد که الگوی سوسور فاقد آن است، مفهوم باز نمودن را با اغماض می‌توانیم چیزی مشابه دال در الگوی سوسوری تصور کنیم و مفهوم تفسیر را نیز می‌توانیم در مقابل مدلول سوسوری قرار دهیم (Silverman, 1983: 15).
2. متن
در قسمت قبل درباره‌ی مفهوم نشانه از منظر پدران نشانه‌شناسی مطالبی ارائه شد که راه را برای ورود به بحث تحلیل متون باز می‌کند، به صورت ریشه‌ای، مفهوم متن را باید در تمایزی که سوسور بین زبان و گفتار مشخص می‌کند جستجو کرد، به اعتقاد وی زبان به اقتضای هستی خود مفهومی اجتماعی است و به صورت کامل در حیطه‌ای جدا از فرد قرار می‌گیرد، اما گفتار، فردی است و به خواست و اراده‌ی گوینده بستگی دارد (سوسور، 1378: 29-28) و در همین بخش گفتار است که متن تولید می‌شود. طبق همین تقسیم‌بندی بود که سوسور دو گونه‌ی زبان‌شناسی زبان و زبان‌شناسی گفتار را از هم تفکیک کرد و البته خودش در سنت اول به مطالعه پرداخت (سجودی، 1393: 96)؛ اما بعد از وی و در دهه‌های بعد، زبان‌شناسی گفتار پیشرفت‌های چشمگیری به خود دید که بزرگ‌ترین پیشرفت‌های آن در گفتارهای هلیدی (6) در کتاب درآمدی بر دستور نقش گرا (7) به وقوع پیوست.
3. متن و ویژگی‌های آن از دیدگاه هلیدی
هلیدی از معروف‌ترین زبان‌شناسان معاصر است و از جمله‌ی اولین کسانی است که ورودی عمیق در حوزه‌ی زبان‌شناسی متن داشته‌اند. نقطه‌ی تمایز وی با هم‌عصران خویش این بود که او سطح تحلیل متن را از جمله و مطالعات دستور زبانی فراتر برد و به مفهوم متن، بافتار متنی و وجوه مؤثر در آن پرداخت. وی در کتاب خود به توضیح اینکه انسجام متنی چگونه ایجاد می‌شود و چه زمانی می‌توانیم بگوییم با متن سروکار داریم نه «نا متن» و راه‌های شناخت بافتار متنی منسجم از غیر آن می‌پردازد و توضیح می‌دهد که دو دسته عوامل ساختاری و انسجامی در ترکیب با هم به شکل بافتار منسجم نمایش داده خواهند شد و در قسمت بعد به کارکرد زیر شاخه‌های این عوامل در شکل‌دهی به بافتار منسجم متنی می‌پردازد.
وی می‌نویسد در تمام زبان‌های دنیا، پیام از طریق بند انتقال پیدا می‌کند و فرض بر این است که هر بند دارای یک مطلع و کانون باشد. مطلع همان است که سخن با آن شروع می‌شود، نهاد یا فاعل در جمله یا هر آن چیزی که قصد داریم درباره‌اش سخن برانیم، انتخاب مطلع، بند به بند، موجب گسترش و شکل یافتن هستی کلی متن می‌شود، وی معتقد است انتخاب مطلع، بستگی به گونه‌ی زبانی دارد، کانون برخلاف مطلع که به ساختار موضوعی ارتباط دارد، به ساختار اطلاعاتی مرتبط بوده یعنی در بحث اطلاعات جدید و اطلاعات کهنه قابل فهم است، در واقع انتخاب کانون به این مربوط می‌شود که گوینده می‌خواهد چه چیزی را به عنوان اطلاعات جدید مطرح کند. در گفتار، اطلاعات جدید با تأکید لحنی مشخص می‌شود، در واقع کانون، همان اطلاعات جدیدی است که گوینده قصد دارد برای مخاطبش بازگو کند، البته باید اشاره کنیم که برای شخص گوینده هیچ اطلاعات تازه‌ای وجود ندارد؛ بلکه به صورت منطقی بر اساس اهمیتی که برای هر بخش از گفتارش قائل است آن را بیان می‌کند و بنا بر همین سیر منطقی، اطلاعات را بر اساس درجه‌ی اهمیت، از کم اهمیت – به زعم گوینده – به پر اهمیت بیان می‌کند و اساساً پر اهمیت‌ترین بخش سخن خویش را در قسمت پایانی گفتار می‌آورد. رعایت این اولین نکته، قسمتی از فرایند انسجام‌بخشی به بافتار گفتار را تکمیل می‌کند.
دومین نکته‌ای که در فهم میزان انسجام متن تأثیر دارد رعایت انسجام واژگانی و معقول بودن ارجاع‌ها است. در واقع از مهم‌ترین عوامل انسجام‌آفرینی در یک متن سلسله ارجاع‌ها است که از طریق انسجام واژگانی یعنی تکرار، هم‌معنایی و ارجاع این ویژگی تقویت می‌شود. انسجام واژگانی یعنی به کارگیری واژه‌های یکسان یا واژه‌های هم‌معنای آن در متن که از این طریق انسجام واژگانی در متن به صورت دقیق مورد توجه قرار گیرد. درباره‌ی ارجاع، دو نکته اهمیت دارد: اول آنکه شرط ارجاع موفق آن است که به درستی شنونده یا مخاطب را به هستی مورد نظر رهنمون سازد و بعد، این گوینده است که با عمل ارجاع، به عبارت، بار ارجاعی می‌دهد، هر چند ممکن است در کلام بگوییم این عبارت به فلان مرجع ارجاع می‌دهد (Lyons, 1977: 177).
سومین نکته‌ای که رعایت آن در بهبود بخشی به بافتار متن اثر می‌گذارد توجه ویژه به حذف و جایگزینی است. جایگزینی یعنی قرار دادن یک هستی به جای هستی دیگر به شکلی که همان کارکرد را در متن داشته باشد، البته باید در نظر داشت که هستی‌های همسان، توانایی جایگزین شدن به جای یکدیگر را دارند نه عناصر و هستی‌های متفاوت، یعنی اسم به جای اسم و فعل به جای فعل. حذف، به این معناست که یک هستی را به صورت کامل از بافت متن حذف کنیم به نحوی که فقط ظاهر آن هستی از متن حذف شده باشد اما تأثیر آن همانند گذشته در جمله وجود داشته باشد. در واقع حذف همان چیزی است که در دستور زبان فارسی به آن «حذف به قرینه» می‌گویند. البته طبق تصریح هلیدی این ویژگی بیشتر در گفتگو استفاده می‌شود تا تک‌گویی.
آخرین عنصری که در محک زدن انسجام معنایی متن تأثیر دارد مقوله‌ی پیوند است. پیوندها، عناصر ربطی هستند، عناصری که صرفاً وظیفه وصل کردن جمله‌ای به جمله‌ی دیگر را ندارند بلکه دارای معنایی هستند که باعث می‌شود به وجود پیش فرض‌ها یا عناصر دیگری در متن پی ببریم و در واقع به کارگیری هوشمندانه‌ی آنها می‌تواند نقش بسزایی در منسجم کردن بافتار متن داشته باشد که از انواع آن می‌توان به پیوندهای افزایشی، تباینی، علّی و زمانی اشاره کرد. پس از اشاره به این مفاهیم، هلیدی بر این تأکید می‌کند که متن دارای ساختار معنایی است نه دستوری و در تحلیل متون باید به ساختار معنایی متن توجه شود، همان‌گونه که در تحلیل جمله باید به ساختار دستوری و در تحلیل کلمه باید به تحلیل واج‌شناسی بپردازیم. شرط پیوستگی متن، دارا بودن انسجام است و هم اینکه شکل پیوستگی متن باید تحت تأثیر گونه‌ی متن و دارای تناسب معناشناختی باشد. اگر متنی دارای ویژگی‌هایی که در بالا اشاره شد باشد می‌توانیم بگوییم که با یک «متن» سروکار داریم و اینکه این متن از لحاظ انسجام و بافت‌مند بودن در بهترین شرایط قرار دارد (Halliday, 1994: 313-318) به نقل از سجودی، 1393: 106-96).
با توجه به آنچه در سطور قبل آمد روشن شد که شیوه‌ی تحلیل این گفتار بنا بر آرای زبان‌شناسی متن هلیدی است و در واقع با توجه به متن حدیث گران‌سنگ سلسله‌الذهب به معنای سوسوری آن و به کمک عناصر انسجام بخش بافتار متن که در آرای هلیدی آمد به تحلیل نشانه‌شناختی این حدیث می‌پردازیم تا – هر چند اندک – به درک معنای این حدیث امام رضا (علیه السلام) برسیم که فرمودند: «اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌شناختند، بی شک از ما پیروی می‌کردند» (ابن بابویه، 1372، ج 1: 307) و دریابیم که گنجینه‌ی سخنان آن بزرگواران بعد از گذشت قرن‌های متمادی و دگرگون شدن اساسی مفاهیم زیبایی‌شناختی و ساخت‌مندی بافتار، همچنان دارای قوت و شکوه گذشته‌ی خود هستند و حتی از طریق بررسی این متون به وسیله‌ی آرای کسانی که هیچ‌گونه آگاهی نسبت به احادیث آن بزرگواران ندارند و تنها به ارائه‌ی شاخص‌های ساخت‌مندی از طریق عقل انسانی پرداخته‌اند نیز می‌توان آنها را در آرمانی‌ترین حالت متصور در نزد زبان‌شناسان و فیلسوفان غربی یافت.
متن حدیث و ترجمه‌ی آن
عَن أبی الصَلتِ عَبدِالسَلام بنِ صالحِ بنِ سُلیمانِ الهَرویِّ قالِّ: کنتُ معَ علیِّ الرِّضا (رضی الله عنه) حینَ خرجَ مِن نیسابورَ وَ هُوَ راکبٌ بَغلَتَه الشَهباءِ، فإذا أحمدِبنِ الحربِ وَ یحَیَی بنِ یَحیَی وَ إسحاقِ بن راهَوَیه وَ عدَّه من اَهلِ العلمِ قَد تَعلقُوا بلجامِ بَغلَتَه فَقَالُوا: یَابنَ رَسُولِ الله! بحقِّ آبائِکَ الطاهرینَ حَدِّثنا بحدیثٍ سَمِعتَهُ عَن أبیکَ عَن آبائِهِ رَضیَ اللهُ عَنه. فَأخرَجَ رَأسَهُ الشریفَ مِن مَظلّتهِ وَ قَالَ: «لَقَد حَدّثَنی أبی موسی، عَن أبیهِ جعفرٍ، عَن أبیهِ محمدٍ، عَن أبیهِ علیّ، عَن أبیهِ الحُسَینِ، عَن أبیهِ علیِّ بنِ أبیطالبٍ (رضی الله عنه)، عَن رَسولِ الله (صلّی الله علیه و آلهِ و سلم) أنهُ قال: سَمعتُ جبرائیلَ عَلَیهِ السلامُ یَقُولُ: سَمعتُ اللهَ جَلَّ جَلاُهُ یَقُولُ: «إنّی أنَا اللهُ لَا اِلهَ إلا أنَا فَاعبُدُونی؛ مَن جَاءَ بِشَهادَهِ أن لا إله الا اللهُ بالإخلاصِ دَخَلَ حصنی، فَمَن دَخَلَ حصنی أمنَ من عذابی». وَ فی رَوایهٍ، فَلَمّا مَرّت الراحلَهِ نَادانَا: «… اَلا بشُرُوطهَا وَ أنا من شُرُوطَهَا» قیلَ: مِن شُرُوطهَا الاقرارُ بأنّهُ إمامٌ مُفتَرَضُ الطاعَهِ (قندوزی، 1422ق، ج 3: 123).
از اباصلت نقل است که گفت: هنگامی که علی [بن موسی] الرضا (علیه السلام) سوار بر استری خاکستری مایل به سیاه، از نیشابور خارج می‌شد همراهش بودم که در این هنگام احمدبن حرب، یحیی بن یحیی، اسحاق بن راهویه و تعدادی دانشمند، لگام استرش را گرفتند و عرضه داشتند:‌ ای فرزند رسول خدا! به حق پدران پاکت، حدیثی برای ما روایت کن که آن را از پدرت [و او] از پدرانش شنیده. پس سر مبارکش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود: پدرم موسی، از پدرش جعفر، از پدرش محمد، از پدرش علی، از پدرش حسین، از پدرش علی بن ابیطالب (علیه السلام)، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرد که فرمود: از جبرئیل شنیدم که می‌گفت: از خداوند شنیدم که می‌فرمود: «به راستی که من خداوندم. خدایی جز من نیست. پس مرا بپرستید هر که با شهادت و گواهی مخلصانه به لااله الا الله بیاید، در دژ من وارد می‌شود و هر که در دژم داخل شود از عذابم در امان می‌ماند.» و در روایتی چون کاروان حرکت کرد، به ما فرمود: «آگاه باشید، شروطی دارد و من از شروط آن هستم» گفته شده است: از شروط کلمه‌ی اخلاص، اقرار به واحب بودن اطاعت از اوست (طبسی، 1391: 31).
تحلیل حدیث
با توجه به روش تحلیل که در بخش چارچوب نظری به صورت مختصر توضیح داده شد، اینک می‌توانیم به بررسی این حدیث در قالب مفاهیم عملیاتی شده‌ی علم نشانه‌شناسی و به طور خاص به تحلیل آن از منظر نظریه‌ی تحلیلی هلیدی بپردازیم. برای این منظور به بازخوانی این حدیث در قالب چهار ویژگی اصلی که هلیدی مطرح کرده بود می‌پردازیم، یعنی مطلع و کانون، انسجام واژگانی و ارجاع، حذف و جایگزینی و در نهایت پیوندهای متن.
1. مطلع و کانون
مطلع همان هستی‌ای است که گوینده قصد دارد درباره‌ی آن مطلبی را برای مخاطبانش بازگو کند، یعنی چیزی که در ابتدای جمله‌ی خبری می‌آید – مانند نهاد یا فاعل – و قسمت دوم جمله‌ی مخاطب درباره‌ی آن خواهد بود. این حدیث گرانمایه دارای سه مطلع است و در واقع از سه قسمت تشکیل شده که هر یک دارای مطلعی مخصوص به خود است. در ابتدا ضمیر متصل منصوبی «ی» و ضمیر «أنا» به عنوان مطلع اولین جمله به چشم می‌خورد، بعد از ایراد اولین قسمت حدیث، نوبت به قسمت بعدی کلام می‌رسد و از فصاحت حضرت است که مطلعی جداگانه برای قسمت دیگر جمله‌ی خویش بیان فرمودند که عبارت است از «من جاء بشهاده أن لا اله الا الله بالاخلاص» و بعد از تتمه‌ی این قسمت، وارد قسمت سوم حدیث می‌شوند و برای آنکه اهمیت این قسمت را نیز گوشزد کنند، مطلعی جداگانه برای آن ایراد می‌کنند که عبارت است از «من دخل حصنی» که در همین آخرین قسمت کلام است که حضرت با توجه به تأکیدهایی که از سیاق کلام برمی‌آید، مهم‌ترین قسمت عبارت خویش را بیان می‌کنند، تمامی مطلع‌ها عبارت‌هایی هستند که از طریق بیان اسامی ذوات مقدسه‌ی معصومین (علیهم السلام) و فرشته‌ی آورنده‌ی این حدیث و در نهایت نام حضرت حق (جل وعلا) باعث ایجاد حس تسلیم در برابر حق در نزد مخاطبان حدیث شده و ذهن آنان را هر چه بیشتر برای شنیدن آن کلام نهایی آماده کرده است.

مطلع حدیث

پایانه‌ی حدیث

إنی أنا

الله، لا اله الا أنا فاعبدونی

من جاء بشهاده أن لا اله الا الله بالاخلاص

دخل حصنی

من دخل حصنی

أمن من عذابی؛ ألا بشروطها و أنا من شروطها

اما مفهوم کانون در این حدیث بسیار حائز اهمیت است، زیرا این حدیث در سه بخش بیان شده است، وقتی قسمت اول و دوم حدیث تمام می‌شود طبق نقل قول‌ها، مرکب امام (علیه السلام) شروع به حرکت می‌کند و این توهم در ذهن مخاطبان حدیث و کاتبان آن پدید می‌آید که احتمالاً حدیث به اتمام رسیده است، در همین‌جاست که امام (علیه السلام) سر مبارکشان را از محمل بیرون آورده و قسمت آخر حدیث را (اَلا بشروطها…) می‌فرمایند. کانون در این حدیث شریف همین بخش اخیر یعنی عبارت «ألا بشروطها و أنا من شروطها» است. وقتی بیشتر دقت کنیم متوجه این مطلب می‌شویم که کلیات مضمون این حدیث را مردم از زبان مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خاطر داشتند که «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» (مجلسی، 1403 ق، ج 9: 143)، یعنی احتمالاً منظور اصلی امام رضا (علیه السلام) نیز این نبوده که شکل دیگری از کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیان کنند، در واقع این حدیث را بیان کردند تا به مطلب مهمی برسند که از لوازم آن بود، به عبارت دیگر حضرت (علیه السلام) قصد کردند مهم‌ترین لازمه‌ی توحید که همانا اصل ولایت است را بیان کنند و این قسمت مهم چیزی نبود جز بخش آخر حدیث که حضرت از طریق سکوت در میانه‌ی حدیث، فهم مخاطبان را به سوی خود جلب کردند و کانون سخن خود را که همان بخش پایانی حدیث است بیان فرمودند. همان‌گونه که در بخش چارچوب نظری بیان شد بر اساس نظریه‌ی تحلیل زبان‌شناسی متن هلیدی کانون متن به صورت منطقی باید در انتهای جمله قرار گیرد و در این حدیث نیز دقیقاً همین ساختار رعایت شده، یعنی مهم‌ترین قسمت سخن در آخرین بخش حدیث آمده است. همان‌طور که مشاهده شد از این حیث و از منظر این ویژگی، کلام نورانی حضرت (علیه السلام) را در نهایت صلابت زبان‌شناختی می‌یابیم.
2. انسجام واژگانی و ارجاع
همان‌طور که گفته شد منظور از انسجام واژگانی به این معنا است که گوینده، واژه یا واژه‌هایی را در متن تکرار می‌کند یا واژه‌های هم‌معنای آن را در متن می‌آورد و از این طریق به شکل‌گیری روابط انسجام واژگانی کمک می‌کند. با مراجعه به حدیث و دقت در آن با عنایت به این تعریف، متوجه می‌شویم امام (علیه السلام) در جای جای این حدیث از این فن استفاده کرده‌اند، به عنوان مثال تکرار کلمه‌ی «أب» در ابتدای حدیث برای آوردن نام مبارک اجداد معصوم امام رضا (علیه السلام) یا تکرار «سمعت» از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و همین طور جبرئیل، نمونه‌ی دیگری از نمود انسجام واژگانی در این حدیث شریف است. اما ارجاع طبق تعریفی که ارائه شد روابط بین اسم و ضمیر است که این فن نیز در بخش‌های مختلف این حدیث قابل شناسایی است. مثلاً آوردن ضمیر متصل منصوبی (ه) به جای رسول الله یا آوردن ضمیر منفصل (انا) و ضمیر متصل منصوبی (ی) به جای الله و حتی خود کلمه‌ی (لا اله الا الله) نیز ارجاع است و پیش فرضش این است که مخاطب درباره‌ی این کلمه اطلاعات قبلی دارد.

شماره ی قسمت

عنصر انسجام بخش

نوع

پیش فرض

قبل از اول

ضمیر متصل مجروری «ی»

ارجاع شخصی

متن قبلی

قبل از اول

أب (تمامی استعمال‌ها)

تکرار واژگان

متن قبلی

قبل از اول

ضمیر متصل منصوبی «ه»

ارجاع شخصی

رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

اول

ضمیر متصل منصوبی «ی»

ارجاع شخصی

الله

اول

ضمیر «أنا»

ارجاع شخصی

الله

دوم

ضمیر متصل مجروری «ی»

ارجاع شخصی

الله

سوم

ضمیر متصل مجروری «ی»

ارجاع شخصی

الله

سوم

ضمیر متصل مجروری «ها»

ارجاع شخصی

الله

البته موارد انسجامی و ارجاع‌های دیگری نیز وجود دارد که به دلیل دسترسی آسان به آنها و همچنین هراس از اطاله‌ی کلام از بیانشان خودداری می‌شود. همان‌طور که دیدیم از منظر انسجام واژگانی و تعداد ارجاع‌ها نیز حدیث در نهایت استحکام قرار دارد.
3. حذف و جایگزینی
جایگزینی یعنی نشاندن یک هستی به جای هستی دیگر به نحوی که بتواند همان نقش را در جمله ایفا کند، البته باید توجه داشت که فقط هستی‌های همسان امکان جایگزینی دارند، مثلاً نمی‌توان فعل را به جای اسم نشاند یا برعکس. در حدیث سلسله‌الذهب جایگزینی نیز یافت می‌شود، آنجا که می‌فرمایند: هر کس به لااله الا الله شهادت دهد وارد دژ من می‌شود، ولی بعد از آن دیگر عبارت (لا اله الا الله) را نمی‌آورند و (حصن) را جایگزین آن می‌کنند.
حذف یعنی یک هستی را به طور کامل از متن حذف کنیم به نحوی که هیچ اثری از آن به صورت ظاهری در متن باقی نماند و همانند گذشته اثرش را در متن داشته باشد، در متن حدیث می‌بینیم نام مبارک تمام اجداد طاهرین امام رضا (علیه السلام) آمده است در حالی که کلمه‌ی (قال) تنها یک بار بیان شده است، ولی این طور نیست که این یک بار آمدن لطمه‌ای به حدیث زده باشد، بلکه به عکس به واسطه‌ی جلوگیری از اطناب باعث انسجام حدیث شده است و همان‌گونه که می‌بینیم این کلمه تنها به صورت ظاهری از حدیث حذف شده، در حالی که اثر خود را به طور کامل حفظ کرده است و مخاطب می‌تواند اثر آن را بعد از نام مبارک هر یک از ائمه (علیهم السلام) به صورت واضح احساس کند.
4. پیوند
پیوندها یا عناصر ربطی تنها باعث اتصال بخشی از متن به بخش دیگر نیستند، بلکه دارای معناهای عمیقی هستند که باعث می‌شود مخاطب از حضور برخی عناصر و هستی‌های پنهان در دل متن آگاه شود. هلیدی به طور کلی پیوندها را به دو دسته تقسیم می‌کند: پیوندهای کلان و خرد.
پیوندهای کلان آن دسته از پیوندها هستند که شروع یا پایان یک موضوع را نشان می‌دهند، اما پیوندهای خرد خود به چهار دسته تقسیم می‌شوند: پیوندهای افزایشی، تباینی، علّی و زمانی (Halliday and Hassan, 1976: 19).
در این حدیث شریف تنها یک پیوند وجود دارد اما همین پیوند به قدری دقیق و هوشمندانه به کار گرفته شده که مخاطب را به حقیقتی بزرگ رهنمون می‌کند، این پیوند همان کلمه‌ی «ألا» در بخش آخر حدیث است. نوع پیوند در این حدیث از نوع پیوند کلان است، چون می‌خواهد پایان یک بحث را مشخص کند، در واقع حضرت (علیه السلام) با این پیوند قصد داشتند -والله اعلم- به مخاطبانشان در طول تاریخ بفهمانند بدون ولایت آن حضرت و پدران بزرگوارشان (علیه السلام) حتی آن عبارت شریف هم نمی‌تواند کاری را برای فرد بی ولایت پیش ببرد، در واقع آوردن پیوند کلان «ألا» در بخش اخیر حدیث به شکلی بسیار دقیق صورت گرفته است و اگر به هر شکل دیگری غیر از آنچه بیان شد، گفته می‌شد نمی توانست به این زیبایی جای خود را در دل این حدیث بیابد. اینجاست که به اعجاز هوشمندانه‌ی حضرت (علیه السلام) در به کارگیری تنها یک پیوند و پنهان ساختن مفهومی عمیق در دل همین یک پیوند پی می‌بریم.
نتیجه‌گیری
احادیث منقول از معصومین (علیهم السلام) ارزشمندترین منبع برای درک اسلام ناب هستند و هر کدام از ایشان بنا به موقعیت تاریخی خاصی که در آن قرار داشتند و بر اساس درک نیازهای واقعی مؤمنان اقدام به بیان سخنان گهرباری می‌کردند که در آن میان، احادیث منقول از امام رضا (علیه السلام) با توجه به موقعیت ویژه‌ی آن حضرت در دربار مأمون عباسی و شرایط اجتماعی ایرانیان از جمله پذیرش ولایت امام علی (علیه السلام) و به تبع ایشان پذیرش ولایت امام رضا (علیه السلام) دارای مطالبی گسترده و عمیق است. از معروف‌ترین احادیث منقول از آن حضرت (علیه السلام) باید به حدیث شریف سلسله‌الذهب اشاره کرد که بنا به اعتراف بزرگان شیعه و کبار اهل سنت دارای ژرفایی عمیق است. گسترش علوم جدید در غرب و طرح معیارهایی جدید برای تحلیل و کالبدشکافی متون باعث شد تا دسترسی به لایه‌های زیرین معنایی مکتوبات به شکلی آسان‌تر امکان‌پذیر شود. در این میان علم نشانه‌شناسی و زیر شاخه‌های آن توانست در این روند تأثیری عمیق به جای بگذارد. در این مقاله سعی شد ابتدا تصویری مختصر و در عین حال جامع از متن با توجه به دیدگاه‌های پدران نشانه‌شناسی ارائه شود و بعد چارچوب نظری مقاله که همان نظریه‌ی تحلیل زبان‌شناسی متن هلیدی بود ارائه شد و مفاهیمی که آن اندیشمندان بیان کرده بودند به شکل کاملاً عملیاتی شده بیان شد و در انتها متن شریف حدیث بر مبنای چهار ویژگی انسجام‌بخشی یعنی مفاهیم مطلع و کانون، انسجام واژگانی و ارجاع، حذف و جایگزینی و پیوندهای انسجامی متن که در نظریه‌ی تحلیلی هلیدی است مورد بررسی قرار گرفت. باید در نظر داشت که شأن احادیث رسیده از معصومین (علیهم السلام) بالاتر از آن است که از این طریق انسجام آنها مورد بررسی قرار گیرد و منظور نویسندگان این گفتار نیز این نبوده است، اما شاید لازم باشد که برای نشان دادن ویژگی‌های بی نظیر این احادیث و پی بردن به صلابت آنها از منظر علوم قدیم که قبلاً از طریق علمای علم معانی و بیان و جمعی از عرفا نشان داده شده بود و علوم جدید، دست به بررسی‌هایی از این دست بزنیم. با توجه به آنچه در سطور قبل آمد روشن شد که شیوه‌ی تحلیل این گفتار بنا بر آرای هلیدی است و در واقع با توجه به متن حدیث گران سنگ سلسله‌الذهب به معنای سوسوری آن و به کمک عناصر انسجام بخش بافتار متن که در آرای هلیدی آمده به تحلیل نشانه شناختی این حدیث پرداختیم تا – هر چند اندک – به درک معنای این حدیث امام رضا (علیه السلام) برسیم که فرمودند: «اگر مردم زیبایی‌های سخنان ما را می‌شناختند، بی شک از ما پیروی می‌کردند» (ابن بابویه، 1372، ج 1: 307) و دریابیم که گنجینه‌ی سخنان آن بزرگواران بعد از گذشت قرن‌های متمادی و دگرگون شدن اساسی مفاهیم زیبایی شناختی و ساخت‌مندی بافتار، همچنان دارای قوت و شکوه خود هستند و حتی از طریق بررسی این متون به وسیله‌ی آرای کسانی که هیچ‌گونه آگاهی نسبت به احادیث آن بزرگواران ندارند و تنها به ارائه‌ی شاخص‌های ساخت‌مندی از طریق عقل انسانی پرداخته‌اند نیز می‌توان آنها را در آرمانی‌ترین حالت متصور در نزد زبان شناسان و فیلسوفان غربی یافت. بررسی حاضر به این نتیجه رسید که متن این حدیث شریف از لحاظ تمامی عناصر انسجام‌بخشی متن از دیدگاه علم نشانه‌شناسی با روش تحلیل زبانه‌‌شناسانه‌ی متن هلیدی در بالاترین سطح ممکن قرار دارد.
پی‌نوشت‌ها:
1. استادیار فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق (علیه السلام). Forghani@isu.ac.ir
2. دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (علیه السلام). Aghaei_1369@yahoo.com
3. دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی و الهیات دانشگاه امام صادق (علیه السلام). Fathimehr_1367@yahoo.com
4. Ferdinand de Saussuer
5. Charles Sanders Peirce
6. M.A.K Halliday
7. An Introduction to Functional Grammar
منابع تحقیق :
ابن حجر هیثمی، احمدبن محمد، (1417). الصواعق المحرقه. دو جلد، چاپ اول، بیروت: مؤسسه الرساله.
پیرس، چارلز ساندرز، (1381). «منطق به مثابه نشانه‌شناسی: نظریه‌ی نشانه‌ها». مترجم فرزان سجودی. نیم سالانه‌ی زیباشناخت. سال سوم، شماره‌ی ششم: 64-51.
حبیبی تبار، حسین و محمد حسن مروجی طبسی، (1392). «توحید و امامت در حدیث سلسله‌الذهب»، کلام اسلامی. سال بیست و دوم، شماره‌ی 85: 58-41.
حسینی طهرانی، سیدمحمدحسین، (بی‌تا). امام‌شناسی. 18 جلد، مشهد: علامه طباطبایی.
رحمانی، محمد، (1375). «بررسی حدیث سلسله‌الذهب». علوم حدیث. سال اول، شماره‌ی دوم: 78-58.
سجودی، فرزان، (1390). نشانه‌شناسی: نظریه و عمل. چاپ دوم، تهران: علم.
سجودی، فرزان، (1393). نشانه‌شناسی کاربردی. چاپ سوم، تهران: علم.
سوسور، فردینان‌دو. (1378). دوره‌ی زبان‌شناسی عمومی. چاپ اول، مترجم کوروش صفوی. تهران: هرمس.
صدوق، محمدبن علی، (1372). عیون اخبار الرضا. دو جلد، تهران: صدوق.
طبسی، محمدمحسن، (1391). «اهل سنت و حدیث سلسله‌الذهب». امامت پژوهی. سال دوم، شماره‌ی پنجم: 74-35.
قندوزی حنفی، سید سلیمان بن ابراهیم، (1422). ینابیع الموده لذی القربی (علیهم السلام)، چهار جلد، چاپ دوم، قم: دارالاسوه.
کالر، جاناتان، (1379). فردینان‌دو سوسور. مترجم کوروش صفوی، تهران: هرمس.
مجلسی، محمدباقر، (1403ق). بحارالانوار. 111 جلد، چاپ دوم، بیروت: مؤسسه الوفاء.
هارلند، ریچارد، (1380). ابرساخت‌گرایی: فلسفه‌ی ساخت‌گرایی و پساساخت‌گرایی. مترجم فرزان سجودی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی.
Halliday. M.A.K & R.Hassan, (1976). Cohesion in English. London: Longman.
Halliday. M.A.K, (1994). Introduction to Functional Grammar, (2nd ed). London: Edward Arnold.
Lyons, John, (1977). Semantics. Cambridge: Cambridge University Press.
Saussure. F, (2011). Course in General Linguistics, (2nd ed). Translated by: Wade Baskin. New York: Columbia University Press.
Silverman, Kaja, (1983). The Subject of Semiotics. NewYork: Oxford University press.
Sturrock, John, (1979). Structuralism and Since: From Levi-Strauss to Derrida. Oxford: Oxford University press.
Wirth, Uwe, (2003). “Derrida and Peirce on Indeterminacy, Iteration, and Replication”. Semiotica. 143-1/4: 35-44.
منبع مقاله :
فصلنامه‌ی فرهنگ رضوی، سال دوم، شماره‌ی هفتم، پاییز 1393

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید