پدیدآورنده : محمد محمدی ری شهری
منبع: پایگاه رسمی آیت الله ری شهری
آثار حُسن معاشرت
وَ ألبِسْنِی زِینَهَ المُتّقینَ فی… طِیبِ المُخالَقَه.[۱]
در تبیین این فراز از دعای نورانی مکارم الاخلاق، دو مطلب به صورت اجمالی توضیح داده شد: یکی معیار حسن معاشرت و دوم قلمرو حسن معاشرت.
قبل از بیان مطلب سوم که آثار حسن معاشرت است، در بحث قلمرو حسن معاشرت که گفتیم انسان موظف است با همه مردم خوب برخورد کند؛ ولی مراتب آن نسبت به افراد مختلف، متفاوت است، این نکته را اضافه میکنیم که افرادی که به صورت علنی گناه میکنند از این قاعده مستثنا هستند. از امام على (علیه السّلام) نقل شده که فرمود:
أمَرَنا رَسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، أن نَلقى أهلَ المعَاصى بِوُجوهٍ مُکفَهِرَّهٍ. [۲]
پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما دستور داد که با گنهپیشگان، با چهرههاى در هم کشیده، رو به رو شویم.
بنا بر این، در صورتی که خوشبرخوردی موجب تجری افراد گناهکار به گناه و فساد شود، ناپسند است؛ امّا اگر حسن معاشرت با شخص گناهکار، موجب تنبّه و پشیمانىِ او گردد، طبعاً پسندیده و نیکوست
اما در مورد آثار حسن معاشرت، در روایات اهلبیت(علیهمالسّلام) آثار فراوانی بر این خصلت مترتب شده است.
اولین اثر آن شایستگی نام «مسلمان» پیدا کردن است. کسی که با دیگران خوشبرخورد است و با خوبی معاشرت میکند، نام «مسلمان» بر او صادق است. در روایتی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین نقل شده است:
أحسِن مُصاحَبَهَ مَن صاحَبَکَ تَکُن مُسلِماً. [۳]
با آن کس که همنشین توست، نیکو همنشینى کن تا مسلمان باشى.
کلمه «مسلمان» و «اسلام» از ریشه «سِلم» به معنای صلح و سلامتی است که از آثار خوشبرخوردی با دیگران است.
همچنین در روایت دیگری از آن حضرت میخوانیم:
المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن یَدِهِ و لِسانِهِ. [۴]
مسلمان، کسى است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده و بىگزند باشند.
اثر دیگر حسن معاشرت، دوام دوستی است. طبق نقل، امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرماید:
بِحُسنِ العِشرَهِ تَدومُ المَوَدَّهُ. [۵]
با خوشرفتارى، دوستى پایدار میشود.
اثر سوم هم که از همه مهمتر است، جذب دیگران به اسلام است. مرحوم کلینی از امام صادق (علیه السّلام) نقل میکند که روزى امیر مؤمنان با مردى ذمّى، [به طور اتفاقى و ناشناس] همراه بود. آن مرد پرسید: اى بنده خدا! مقصدت کجاست؟
امام (علیه السّلام) فرمود: «مقصد من، کوفه است».
هنگامى که [به دو راهى رسیدند و] مرد راهش را کج کرد، امیر مؤمنان نیز همگام با او راهش را کج کرد. مرد گفت: مگر نگفتى که به کوفه مىروى؟
امام به او فرمود: «چرا».
مرد گفت: تو که راهت را رها کردهاى!
امام به او فرمود: «مىدانم!».
آن مرد گفت: تو با آن که مىدانى، با من همراه شدهاى؟!
امیر مؤمنان به او فرمود:
هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَهِ؛ أن یُشَیِّعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَیئَهً إذا فارَقَهُ، و کَذلِکَ أمَرَنا نَبِیُّنا صلى الله علیه و آله.
این، از کمالِ همراهى است که شخص به هنگام جدا شدن از همراه خود، چند قدمى او را بدرقه کند. پیامبر ما به ما چنین دستورى داده است.
مرد کافر به ایشان گفت: واقعا چنین گفته است؟
فرمود: «آرى».
مرد گفت: لا بد هر کس از ایشان تبعیت کرده، به خاطر همین اعمال بزرگوارانهاش بوده است. پس من تو را گواه مىگیرم که بر دین تو هستم.[۶]
[۱] الصحیفه السجّادیّه: الدعاء ۲۰.
[۲] الکافی: شیخ کلینی، ج۵ ص۵۹ ح۱۰.
[۳] الأمالی للمفید: ص۳۵۰ ح۱.
[۴] کتاب من لایحضره الفقیه: شیخ صدوق، ج۴ ص۳۶۲ ح۵۷۶۲.
[۵] غرر الحکم: تمیمی آمدی، ح۴۲۰۰.
[۶] الکافی: شیخ کلینی، ج۲، ص۶۷۰، ح۵.