نویسنده:محمد محمدی اشتهاردی
منبع:داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)
محمدبن سهل قمی (ره) می گوید:در سفر مکه ، به مدینه رفتم ، و به حضور امام جواد (ع) مشرف شدم ، خواستم لباسی را از آن حضرت برای پوشاندن مطالبه کنم ، ولی فرصتی بدست نیامده و با آن حضرت خداحافظی کردم و از خانه او بیرون آمدم ، تصمیم گرفتم نامه ای برای آن حضرت بنویسم و در آن نامه ، لباسی را درخواست کنم ، نامه را نوشتم و به مسجد رفتم و پس از انجام دو رکعت نماز و استخاره ، به قلبم آمد که نامه را نفرستم ، از این رو نامه را پاره کردم ، و از مدینه بیرون آمدم همچنان به پیمودن راه ادامه دادم ناگاه ، شخصی نزد من آمد و دستمالی که لباس در آن بود، در دستش بود و از افراد می پرسید: محمد بن سهل قمی کیست ؟ تا اینکه نزد من آمد، وقتی که مرا شناخت ، گفت : مولای تو (امام جواد (ع)) این لباس را برای تو فرستاده است ، نگاه کردم دیدم دو لباس مرغوب و نرم است. محمدبن سهل (ره) آن لباسها را گرفت ، و تا آخر عمر نزد او بود، وقتی که از دنیا رفت ، پسرش احمد، با همان دو لباس او را کفن کرد.