نویسنده:حجت الاسلام ابوالفضل هادی منش
امام هادی(ع) نمونهای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. «ابن شهر آشوب» در این باره مینویسد:
«امام هادی(ع) خوشخوترین و راستگوترین مردم بود. کسی که او را از نزدیک میدید، خوش برخوردترین انسانها را دیده بود و اگر آوازهاش را از دور میشنید، وصف کاملترین فرد را شنیده بود. هرگاه در حضور او خاموش بودی، هیبت و شکوه وی تو را فرا میگرفت و هرگاه اراده گفتار میکردی، بزرگی و بزرگواریاش بر تو پرده در میانداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراثدار جانشینی و خلافت بود و شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت …».(1)
امام در تمام زمینههای فردی، اعم از ظاهری و اخلاقی، زبانزد همگان بود. «ابن صباغ مالکی» در این راستا مینگارد:
«فضیلت ابوالحسن، علی بن محمد الهادی(ع) بر زمین پرده گسترده و رشتههایش را به ستارههای آسمان پیوسته است. هیچ فضیلتی نیست که به او پایان نیابد و هیچ عظمتی نیست که تمام و کمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایی بزرگ نمینماید مگر آنکه گواه ارزش آن در وی آشکار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است که در سرشت والا پسندیده شده است … هر کار نیکی با وجود او رونق یافته. او از نظر شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی بر اساس روش نبوی و خلق نیکوی علوی آراسته شده که هیچ فردی از آفریدگان خدا به سان او نیست و به او نمیرسد و امید رسیدن به او را هم ندارد».(2)
نیکو و به جاست این قسمت از نوشتار، به زیباییهای طبع او آراسته گردد:
1. عبادت
ایجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلی و عبادت فراوان، از ویژگیهای برجسته امام هادی(ع) است. در این باره نوشتهاند: «همواره ملازم مسجد بود و میلی نیز به دنیا نداشت. عبادتگری فقیه بود. شبها را در عبادت به صبح میرساند بی آنکه لحظهای روی از قبله برگرداند. با پشمینهای بر تن و سجادهای از حصیر زیر پا به نماز میایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمیشد. کمی میخوابید و دوباره برمیخاست و مشغول عبادت میشد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه میکرد و با صوتی محزون آیاتش را میخواند و اشک میریخت که هرکس صدای مناجات او را میشنید، میگریست. گاه بر روی ریگها و خاکها مینشست. نیمه شبها را مشغول استغفار میشد و شبها را به شب زندهداری میگذراند.(3) شبانگاه به سجده و رکوع میافتاد و با صدایی محزون و غمگین میگفت: خداوندا، این گناهکار پیش تو آمده و این نیازمند به تو روی آورده، خدایا، رنج او را در این راه بیپاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزشهایش درگذر».(4)
2. سادهزیستی
از دیگر ویژگیهای برجسته اخلاقی امام هادی(ع)، سادهزیستی و دوری از دنیا بود. در این زمینه نیز آمده است: «از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. بندهای وارسته از دنیا بود. در آن شبی که به خانهاش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینهای که همیشه بر تن داشت و خانهای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشمگیری دیده نمیشد. کف خانهاش خاکپوش بود و بر سجاده حصیری خود نشسته، کلاهی پشمین بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نیایش بود».(5)
3. دانش
یکی از محورهای اساسی و از سترگترین پشتوانههای امامت، دانش امام است که بر اساس آن بشریت از کوره راههای نابودی رهایی مییابد. شخصیت علمی امام هادی(ع) از همان دوران کودکی و پیش از امامت ایشان شکل گرفته بود. مناظرههای علمی، پاسخگویی به شبهههای اعتقادی و تربیت شاگردان برجسته نمونههای برجستهای از جایگاه والای علمی امام هادی(ع) است. او در همان کودکی مسائل پیچیده فقهی را که بسیاری از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو میماندند، حل میکرد. گنجینهای پایانناپذیر از دانش و چکاد نشینی در بلندای بینش بود. دشمن سادهاندیش به خیال در هم شکستن وجهه علمی ایشان، مناظرههای علمی تشکیل میدهد، ولی جز رسوایی و فضاحت ثمرهای نمیبیند. از این رو، به بلندی مقام امام اعتراف میکند و سر تسلیم فرود میآورد.(6)
با این همه، متوکل، مانع نشر و گسترش علوم از سوی ایشان میشده همواره در تلاش بود تا شخصیت علمی امام بر مردم آشکار نشود. از این رو، امام را تحت مراقبت شدید نظامی گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتی مردم عامی با ایشان جلوگیری میکرد. دشمنان، پرتو گیتی فروز آن آفتاب علم و معرفت را میدیدند و خفاش صفت با چشمانی شبزده به خیال شب پرستی، از فروزندگیاش چشم فرو میبستند و با شمعی به جنگ آفتاب میرفتند و مناظره به راه میانداختند. با این حال، امام با صبری بیپایان، لحظهها را به کار میگرفت و تیرگی جهل را با نور دانش خود میزدود. او در بیان پرتوافشانی چهارده خورشید تابنده علم میفرمود:
اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها یک حرف آن نزد آصف [بن برخیا] بود که وقتی خدا را بدان خواند، زمین برای او در هم پیچیده شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد. آن گاه زمین گسترده شده و به حال اول خود برگشت. تمام اینها در یک چشم برهم زدن انجام گرفت، ولی نزد ما هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد که یک حرف آن نزد خدا مانده [و بقیه را به ما داده[ که در خزانه دانش غیب او به خودش اختصاص دارد.(7)
او به تمامی زبانهای عصر خود از قبیل هندی، ترکی، فارسی و… آگاه بود و حتی نوشتهاند که در جمع فارسی زبانان به زبان خودشان سخن میگفت.(8)
اظهار نظرهای «یزداد نصرانی»، شاگرد «بختیشوع» درباره دانش امام هادی(ع) بسیار مهم است. او پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام در دانش، به اندازهای او را مجذوب خود کرده که در توصیف مقام علمی ایشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفریدهای را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او (امام هادی(ع)) خواهد بود». این سخن نتیجه تنها دیدار کوتاه او با امام بود.(9)
4. آگاهی از اسرار
براساس روایات فراوان، امام معصوم(ع) هر گاه بخواهد از چیزی که بر او پوشیده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام علی النقی(ع) نیز به سان دیگر پیشوایان، از غیب خبر میداد، آینده را به وضوح میدید. از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را میدانست.
«ابوالعباس احمد ابیالنصر» و «ابو جعفر محمد بن علویه» میگویند: «شخصی از شیعیان اهلبیت(ع) به نام عبدالرحمان در اصفهان میزیست. روزی از او پرسیدند: سبب شیعه شدن تو در این شهر چه بود؟ گفت: من مردی نیازمند، ولی سخنگو و با جرئت بودم. سالی با جمعی از اهل شهر برای دادخواهی به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسیدیم، شنیدیم دستور داده امام هادی(ع) را احضار کنند. پرسیدم: علی بن محمد کیست که متوکل چنین دستوری داده؟ گفتند: او از علویان است و رافضیها او را امام خود میخوانند. پیش خود گفتم شاید متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصمیم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم. مدتی بعد سواری آهسته به کاخ متوکل نزدیک شد. باوقار و شکوهی خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهی میکردند. به چهرهاش که نگاه کردم، محبّتی عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقهمند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند. او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در سیمایش محو بودم و برایش دعا میکردم. مقابلم که رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانی فرمود: خداوند دعاهای تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولانی سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند.
وقتی سخنانش را شنیدم، از تعجب ـ که چگونه از دل من آگاه است؟ ـ ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خیر است ان شاء اللّه و چیزی به کسی نگفتم تا اینکه به خانهام بازگشتم. دعای امام هادی(ع) در حق من مستجاب شد. خدا داراییام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم.(10)
«خیران اسباطی» نیز در زمینه آگاهی امام از اسرار میگوید: نزد ابوالحسن الهادی(ع)، در مدینه رفتم و خدمت ایشان نشستم. امام پرسید: از واثق (خلیفه عباسی) چه خبر داری؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیشتر و نزدیکتر است. اما الآن حدود ده روز است که او را ندیدهام. امام فرمود: مردم مدینه میگویند: او مرده است. گفتم: ولی من از همه او را بیشتر میبینم و اگر چنین بود، باید من هم آگاه میبودم. ایشان دوباره فرمودند: مردم مدینه میگویند او مرده! از تأکید امام براین کلمه فهمیدم منظور امام از مردم، خودشان هستند.
سپس فرمود: جعفر (متوکل عباسی) چه؟ عرض کردم: او در زندان و در بدترین شرایط است. فرمود: بدان که او هم اکنون خلیفه است. سپس پرسید: ابن زیّات(11) (وزیر واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتیبان او و فرمانبردارش هستند. امام فرمود: این قدرت برایش شوم بود. پس از مدتی سکوت فرمود: دستور خدا و فرمانهای او باید اجرا شوند و گزیری از مقدّرات او نیست. ای خیران، بدان که واثق مرده، متوکل به جای او نشسته و ابن زیات نیز کشته شده است. عرض کردم: فدایت شوم، چه وقت؟! با اطمینان فرمود: شش روز پس از اینکه از آنجا خارج شدی».(12)
5 . سخنوری
گفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تکان دهنده بود. به گونهای که آموزگارش در کودکی شیفته سخنوری او گردید. آن گاه که لب به سخن میگشود، روح شنوندهاش را تازگی میبخشید و چون او را عتاب میکرد، کلامش چون شمشیری آتشین از جملههای نغز، پیکره دشمنش را شرحه شرحه میکرد.
آن گاه که خصم برای عشرتطلبی خود از او میخواهد شعری بخواند تا بزم خود را با آن کامل کند، لب به سخن میگشاید، چند بیت میخواند و آن چنان آتشی از ترس در وجود او میاندازد که بزم و عیشاش را تباه میسازد و جهان را پیش چشمان شب پرست دشمن تیره و تار میکند. امام میسراید:
ـ بر بلندای کوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالی که مردان نیرومند از آنان نگهبانی میکردند، ولی کوههای بلند هم به آنان کمکی نکرد.
ـ سرانجام پس از دوران شکوه و عزت از جایگاههای خویش به زیر کشیده شده و در گودالهای قبر افتادند و در چه جای بد و ناپسندی منزل گرفتند.
ـ پس از آن که به خاک سپرده شدند و فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاجها و زیور آلات و آن لباسهای فاخرتان؟
ـ کجاست آن چهرههای ناز پرورده و پرده نشینتان؟
ـ قبرهاشان به جای آنها ندا در میدهد: بر آن چهرههای ناز پرورده اکنون کرمها میخزند.
ـ چه بسیار خوردند و آشامیدند، ولی اکنون پس از آن همه شکم بارگیها، خود، خوراک کرمها میشوند.
مستی از سر متوکل پرید. جام شراب از دستش به زمین افتاد. تلوتلوخوران از ترس فریاد میکشید. حاضران میگریستند و متوکل، سخت حیران و وحشت زده، آن قدر گریست که ریشش خیس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچینند.(13)
6. مهربانی
امام بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشکلات اطرافیان تلاش میکرد و حتی گاه خودرا به مشقّت میانداخت. آن هم در دورانی که شدت سختگیریهای حکومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. «محمد بن علی» از «زید بن علی» روایت میکند: «من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشکی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز کرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشک دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیمتر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاوردهام، ناامیدانه از خانهام بیرون رفت.
اندکی بعد فرستاده امام هادی(ع) به خانهام آمد. او کیسهای در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:
ابوالحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد.
دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد به کلی بهبود یافتم».(14)
7. احترام به اهل دانش
امام، به مردم به ویژه دانشمندان و اهل علم احترام فراوان میگذاشت. در تاریخ آمده است: روزی امام در مجلسی نشسته بودند و جمعی از بنی هاشم، علویان و دیگر مردم نیز در آن مجلس حضور داشتند که دانشمندی از شیعیان وارد شد. او در مناظرهای اعتقادی و کلامی، تعدادی از ناصبیان و دشمنان اهلبیت: را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود این شخص به مجلس، امام از جای خود برخاست و به
نشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالای مجلس نشانید و با او مشغول صحبت شد. برخی از حاضران از این رفتار امام ناراحت شده و اعتراض کردند. امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داوری کنم، راضی میشوید؟ گفتند: آری. امام تلاوت فرمود: (ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که به شما گفته شد: در مجلس جا برای دیگران باز نمایید، باز کنید. تا خداوند [رحمتش را [برایتان گسترده سازد. و چون گفته شد برخیزید، برخیزید تا خداوند به مراتبی [منزلت [مؤمنانتان و کسانی را که علم یافتهاند بالا برد)(15) و نیز فرموده است: (آیا کسانی که دانشمند هستند با آنان که نیستند برابرند؟)(16) خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غیر دانشمند مقدم داشته، همچنان که مؤمن را بر غیر مؤمن برتری داده است. آیا به راستی آنکه میداند و آنکه نمیداند، مساوی است؟ پس چرا انکار و اعتراض میکنید؟ خدا به این مؤمن دانشمند برتری داده است. شرف مرد به دانش اوست، نه به نسب و خویشاوندیاش. او نیز با دلایلی محکم که خدا به او آموخته، دشمنان ما را شکست داده است.(17)
8 . بخشش
بخشندگی با خون و گوشت اهل بیت: آمیخته بود. آنان همواره با بخششهای خود، دیگران را به شگفتی وا میداشتند. گاه آن قدر میبخشیدند که رفتارشان در شمار معجزه به شمار میآمد، تا آنجا که در این مقام در توصیف حضرت هادی(ع) میگفتند: «انفاق امام هادی(ع) به قدری بود که جز پادشاهان کسی توانایی انجام آن را نداشت و مقدار بخششهای ایشان تا آن زمان از کسی دیده نشده بود و در جغرافیای اندیشهها نمیگنجید».(18)
اسحاق جلاب میگوید: «برای ابوالحسن(ع) گوسفندان بسیاری خریدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جایی برد که بلد نبودم و فرمود تا تمامی این گوسفندان را میان افرادی که خود دستور داده بود، پخش کنم».(19)
بی آنکه دیگران متوجه شوند، آنان را از نسیم بخشندگی خود مینواخت و مورد تفقد (20)
ای ابا هاشم! علّت آنکه من سخن آغاز کردم، آن است که گمان کردم میخواهی از برخی مشکلات خود شکایت کنی. دستور دادهام دویست دینار طلا به شما بدهند که با آن مشقت را بر طرف سازی. آن را بگیر و به همان مقدار بسنده کن».(21)
9. سخت کوشی
امام علی النقی(ع) پیشوای بزرگ شیعیان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهای اسلامی همه به دست او میرسید و میتوانست از آن بهرهمند شود؛ چرا که حق او بود، ولی به سان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گیرد و نیازهای زندگی اش را با زحمت خود فراهم آورد. «علی بن حمزه» میگوید: «ابوالحسن(ع) را دیدم که به سختی مشغول کشاورزی است؛ به گونهای که عرق از سر و رویش جاری است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! کارگران شما کجایند [که شما این گونه خود را به زحمت انداختهاید]؟
در پاسخ فرمود: ای علی بن حمزه! آن کس که از من و پدرم برتر بود، با بیل زدن در زمین خود روزگار میگذراند. دوباره عرض کردم: منظورتان کیست؟ فرمود: رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار میکردند. کشاورزی ازجمله کارهای پیامبران، فرستادگان، جانشینان آنها و شایستگان درگاه الهی است».(22)
10. بردباری
شکیبایی از برجستهترین صفات مردان بزرگ الهی است؛ زیرا برخوردهای آنان با مردم نادان بیشتر از همه است و آنان برای هدایت شان باید صبر پیشه سازند تا اینگونه دروازهای از رستگاری را به رویشان بگشایند.
«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومتی و امام جماعت دو شهر مکه و مدینه بود. او از امام هادی(ع) نزد متوکل سخن چینی و سعایت کرد و برای او نگاشت: «اگر مکه و مدینه را میخواهی، علی بن محمد(ع) را از این دو شهر دور ساز؛ زیرا مردم را به سوی خود فرا خوانده و گروه بسیاری نیز به او گرایش یافته و از او پیروی میکنند».
در اثر سعایتهای بریحه، متوکل امام را از جوار پر فیض و ملکوتی رسول خدا(ص) تبعید کرد و ایشان را به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد.
در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر میدانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خوردهام که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمنین (متوکل) و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمتکارانت را بکشم و چشمهها و قناتهای مزرعهات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود». امام(ع) با چهرهای گشاده در پاسخ بریحه فرمود: «نزدیکترین راه برای شکایت از تو، این بود که دیشب شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کردهام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».
بریحه که رأفت و بردباری امام را در مقابل سعایتها و موضع زشتی که در برابر امام گرفته بود دید، به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود: «تو را بخشیدم!»(23)
11. شکوه و هیبت
از آنجا که امام معصوم، کانون تجلی قدرت و عظمت پروردگار و معدن اسرار الهی و قطب عالم امکان است، قداست معنوی و شکوه و وقار بسیار دارد. در زیارت جامعه کبیره از زبان امام هادی(ع) میخوانیم:
«هر بزرگ و صاحب شرافتی در برابر بزرگواری شما و شرافتتان سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت شما گردن نهاده است. هر زورگویی در برابر برتری شما فروتن شده و همه چیز در برابر شما خوار و ذلیل است».(24)
«محمد بن حسن اشتر» میگوید: «من همراه پدرم، بیرون کاخ متوکل با جمعی از علویان، عباسیان و جعفریان ایستاده بودیم که امام هادی(ع) آمد. تمام مردم برای ادای احترام و بزرگداشت ایشان از مرکبهای خود پایین آمدند و صبر کردند تا ایشان وارد کاخ شود. پس از آن، برخی زبان به گلایه گشودند و گفتند: چرا ما باید به این پسر بچه احترام بگذاریم و از مرکبهایمان به احترامش پیاده شویم؟ نه شرافت او از ما بیشتر است و نه بزرگسالتر از ماست. به خدا سوگند که وقتی بیرون آمد، دیگر از مرکب هایمان پیاده نمیشویم.
ابو هاشم جعفری در رد سخن آنها گفت: به خدا سوگند که همگی شما با خواری و خفت پیاده خواهید شد. پس از مدتی، امام از کاخ متوکل بیرون آمد. صدای تکبیر و تهلیل مردم به آسمان برخاست و همگی مردم، حتی آنان که گلهمند بودند، از اسب هایشان پیاده شدند. آن گاه ابو هاشم رو به آنان کرد و گفت: شما که گفتید به او احترام نمیگذارید (25)
پی نوشت:
1. مناقب آل ابی طالب، ابو جعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج 4، ص 401.
2. فصول المهمه فی معرفه الائمه، ابن صباغ مالکی، بیروت، دارالاضواء، 1409 ق، ج 2، ص 268.
3. ائمتنا، علی محمد علی دخیلّ، بیروت، دار مکتبه الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 2، ص (ع)21.
4. همان، ص 257.
5. همان، ص 217 ؛ اصول کافی، محمد بن یعقوب الکلینی، تهران، مکتبه الصدوق، 1381 ق، ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403 ق، ج 50، ص 211.
6. الفصول المهمه، ص 267.
7. دلائل الامامه، محمد بن جریر بن رستم الطبری، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1369 ق، ص 219 ؛ اصول کافی، ج 1، ص 230 ؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4 ص 406.
8. بحار الانوار، ج 50، ص 130.
9. دلائل الامامه، ص 221.
10. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بیجا، ج 2، ص 240.
11.او وزیر معتصم و واثق بود که مخالفان را در تنوری میانداخت که کف آن میخهای آهنی بزرگی قرارداشت. مردم به شدت از او متنفر بودند. متوکل بعد از به قدرت رسیدن او را در همان تنور انداخت. علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، برگردان: ابوالقاسم پاینده، تهران،انتشارات علمی و فرهنگی، 0(ع)13، چاپ چهارم، ج 2، ص 489.
12. الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان المفید، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ش، ج 2، ص 424؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی الاربلی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، بی تا، ج 3، ص 236.
13. تذکره الخواص، ابن الجوزی، تهران، مکتبه النینوی الحدیثه، ص 361 ؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.
14. الارشاد، ج 2، ص 433.
15. مجادله: 11.
16. زمر: 9
17. الإحتجاج، احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، قم، انتشارات اسوه، 1416، چاپ دوم، ج 2، ص309.
18. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 409.
19. اصول کافی، ج 1، ص 498.
20. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بیتا، ج 2، ص 37.
21. بحار الانوار، ج 50، ص 129.
22. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، بیروت، دارالصعب، بی تا، ج 3، ص 216.
23. اثبات الوصیه، علی بن الحسین المسعودی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1343 ش، ص 196.
24. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، قم، انتشارات اسوه، 1379 ش، چاپ چهارم، زیارت جامعه کبیره.
25. حیاه الامام علی الهادی(ع)، باقر شریف قرشی، بیروت، دار الاضواء، چاپ اول، 1402 ق، ص 24.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام