براهین معاد و اهمیت اعتقاد به قیامت

براهین معاد و اهمیت اعتقاد به قیامت

نویسنده: آیت الله عبدالّه جوادی آملی

قرآن کریم که ترتیب روح و تهذیب جان را جزء مهم‌ترین برنامه‌های سعادت‌بخش خود می‌داند، عامل تعیین کننده‌ی این برنامه را هم مطرح می‌کند و می‌گوید: آنچه در تحقق این برنامه، نقش سازنده دارد و آن عاملی که در تهذیب جان و پرورش روح تأثیر به سزائی دارد، اعتقاد به قیامت است: ایمان به معاد، ضامن اجرای این اصل آسمانی است. انسانی که به معاد معتقد نیست نمی‌تواند جانش را بپروراند و روحش را تهذیب کند، و بشری که به قیامت اعتقاد داشته باشد، این عقیده او را به تهذیب جان وامی‌دارد و در پرورش روح او نقش مؤثری دارد. لذا افراد مادی و دنیازده، بیش از هر چیز جریان معاد را منکر بودند. حتی آن‌ها که مبدأ را پذیرفته بودند و خدا را به عنوان خالق نظام موجود قبول داشتند، در پذیرش معاد لنگ بودند و معاد را انکار می‌کردند. و ثنیین حجاز و دیگر بت‌پرستان که به خدا معتقد بودند و ایمان داشتند که نظام آفرینش را خدا آفرید، راجع به معاد سرسختی می‌کردند و انکار می‌ورزیدند و جداً اصرار داشتند که قیامت را نپذیرند، زیرا اعتقاد به معاد، انسان را از آن رهایی و هوس‌بازی بازمی‌دارد. اعتقاد به قیامت هم جلوی تعدی طاغوت‌ها را می‌گیرد و هم مانع هوس‌رانی شهوت‌بازان است، هم قدرت غضب و دفع ناگوار را کنترل می‌کند و هم نیروی شهوت و جذب ملایم را تعدیل می‌کند. نه می‌گذارد انسان در انتقام خودسرانه کینه‌توزی کند و نه اجازه می‌دهد در شهوت‌رانی تجاوز نماید زمام امور را به دست هوس نمی‌سپارد و کار را به دست میل و خواهش نفس نمی‌دهد. بلکه کارها را به فرمان عقل تنظیم می‌کند و عقل را در تحت رهبری وحی تکمیل می‌کند.
اعتقاد به روز جزا این نقش سازنده را دارد. آن‌ها که حامیان مکتب‌های مادیند مبدئی برای عالم قائل نیستند قهراً معاد و پایانی هم برای جهان معتقد نخواهد بود. و آن‌هایی هم که الهی‌اند، مبدأ عالم را به نام الله پذیرفته‌اند ولی باز هم در پذیرش معاد تعلل می‌ورزند و آن را انکار می‌کنند و سرسختی می‌نمایند چون می‌خواهند رها و آزاد باشند قرآن کریم انسان‌ها را به اهمیت مسئله معاد آگاهی داد و فرمود: گرچه اعتقاد به مبدأ مهم است ولی اگر اعتقاد به معاد نباشد، فضائل اخلاقی ضامن اجرائی نخواهد داشت. وارستگی‌ها و پارسائی‌ها ضامن اجرا نخواهد داشت. ممکن است کسی معاد را نپذیرد و در برخی از فضائل انسانی در حد یک عاطفه بکوشد که معتدل باشد ولی اکتفاء به حد عاطفه و احساس، کمال والای جان آدمی نیست، روح باید به بیش از این مقام‌ها برسد و به بالاتر از این‌ها پرواز کند. آن‌ها که مبدأ هستی را پذیرفته‌اند و به خدا اعتقاد دارند اگر خداشناسیشان کامل و صحیح باشد یقیناً به معاد معتقد می‌شوند و به قیامت ایمان پیدا می‌کنند، زیرا خدا دارای اوصاف برجسته و اسماء حسنی است خدا حکیم و عادل است. چون خدا حکیم است، حکیم هرگز کار عبث نمی‌کند و چون خدا حق است از حق باطل لادر نخواهد شد و چون خدا عادل است کاری که برخلاف عدالت باشد از خدای عادل صادر نخواهد شد. قرآن جریان معاد را با بررسی این صفات عالیه حق، اثبات می‌کند. در قرآن کریم برای ضرورت معاد چند برهان ذکر می‌شود که حد وسط آن براهین، اوصاف عالیه‌ی حق است در یک برهان از این جهت که خدا حکیم است ضرورت معاد اثبات می‌شود یعنی خدا حکیم است و حکیم کار عبث نمی‌کند. پس خدا کار عبث نمی‌کند. و این نظام اگر به مقصد نهائی و کمال مطلوب یعنی به حیات ابد و مانند آن نرسد بیش از یک عبث چیز دیگری نخواهد بود. و کار عبث از خدای حکیم صادر نمی‌شود. پس عالم مقصدی دارد که به آن مقصد می‌رسد و به مقصودش نائل می‌شود که باید این برهان به این سبک تحلیل و باز شود. برهان دوم از راه حق بودن و حقیقت بودن خداوند سبحان می‌باشد. و تقریب آن اینست که خدا حق است، از حق کار باطل صادر نمی‌شود. اگر عالم به مقصد نرسد و همین مرگ و زندگی مکرر باشد و بس، جز باطل چیز دیگری نخواهد بود و از حق محض، کار باطل صادر نمی‌شود. پس عالم مقصدی دارد. که این برهان دوم هم باید بیش از مقدار یاد شده تحلیل و باز شود. دلیل سوم عادل بودن خداوند سبحان است که حد وسط در این برهان عدالت خداست.
چون خدا عادل است، باید به حساب نیکان و بدان برسد. باید نیکان به پاداششان برسند و بدان به کیفرشان محکوم شوند. روز جزایی باید باشد، پاداش و کیفری باید باشد تا زشت و زیبا از هم جدا شوند، تا تبهکار و پارسا از یکدیگر ممتاز شوند. چون خدا عادل است به حساب همه باید برسد وگرنه به پارسایان و محرومین ظلم می‌شود. اگر تبهکار و وارستگان یکسان زندگی کنند و یکسان بمیرند و بعد از مرگ بازرسی و حسابی نباشد و بین این دو گروه فرقی برقرار نشود، ظلم خواهد بود، چون خدا عادل است و از عادل جز عدل چیزی صادر نخواهد شد. پس روز حساب و پاداش و کیفری هست. که این برهان سوم هم باید همانند براهین یاد شده بیشتر تحلیل و باز شود. اکنون فهرست مطالب معاد و خلاصه‌ی بحث قیامت، با این براهین نقل می‌شود. مقدمه بیان شد که مسئله معاد از اهمیتی برخوردار است که افراد مادی با اصرار و سرسختی می‌کوشند که آن را منکر شوند. و انبیای الهی مصراً می‌کوشند با براهین قطعی و عقلی، جریان معاد را تثبیت کنند. منکران معاد، تنها به استبعاد و انکار آن اکتفا نکردند، بلکه آن‌ها که به خدا معتقدند و معاد را منکرند به خدا سوگند یاد می‌کنند که معادی نیست. با سوگند سنگین معاد را منکر می‌شوند زیرا می‌خواهند به آن هوس‌بازی‌ها و آن کینه‌توزی‌ها برسند و جلوی آن کینه‌توزی‌ها و هوس‌مداری‌ها گرفته نشود. در سوره‌ی نحل وقتی خدا انکار سرسختانه‌ی مادی‌ها را نقل می‌کند به آن‌ها که به خدا معتقدند ولی به روز جزا ایمان ندارند چنین می‌فرماید: (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ) (1) ما برای تمام امم پیام‌آوران اعزام کریم که ره‌آورد آن انبیا دو مطلب بود: یکی طرد هر طاغوت، دیگر اعتقاد به توحید. همه‌ی انبیا این دو مطلب را آورده‌اند یکی پرستش خداوند (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ) و دیگری دوری از طاغوت (وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ) اول توحید حق و عبادت الله دوم اجتناب از طاغوت. هم طاغوت درونی و هم طاغوت بیرونی آن طغیان‌گری و آن تجاوزگری را طاغوت می‌گویند. اجتناب کردن از طاغوت یعنی طاغوت را در جانبی قرار دادن و خود در جانبی دیگر قرار گرفتن. در خط طاغوت نبودن و در برابر طاغوت موضع گرفتن، خود در جانبی بودن و طاغوت را به جانب دیگر راندن را اجتناب و تجنب از طاغوت می‌گویند. مؤمن از گناه اجتناب می‌کند، یعنی گناه در یک جانب است و او در جانب دیگر. جایی که او هست گناه نیست جایی که گناه هست او نیست، مؤمن نه گناه می‌کند و نه اجازه می‌دهد گناه در حریم او رخنه کند انبیا با این پیام آمدند (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ)، 2- (وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ). در برابر پیام انبیا مردم هم دو دسته شدند عده‌ای عبادت الله و پرهیز از طغیان را پذیرفتند عده‌ای نپذیرفتند. (فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ) (2) راه را انتخاب کردند و هدایت الهی شامل حال آن‌ها شد (وَمِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَهُ) (3) بعضی که عمداً راه باطل را طی کردند، ضلالت بر آن‌ها تثبیت شد. خدا ابتداء گمراهشان نکرد بلکه خدا با اعزام انبیا ایشان را راهنمائی کرد ولی در اثر هوس‌بازیشان، ضلالت بر آن‌ها تثبیت شده (فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ) (4) فرمود: نه تنها تاریخ بخوانید و کتاب‌های تاریخ را ورق بزنید بلکه در متن عالم سیر کنید تا متن تاریخ عینی را ببینید که خدا با طاغوت‌ها و یا تبهکاران چه کرد (إِن تَحْرِصْ عَلَى‏ هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَن یُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ) (5) تو پیامبر، اگر بر هدایت افراد گمراه شده حرص بورزی، سودی ندارد. زیرا آن‌ها عمداً جلوی راه خود را بستند، با تبهکاری‌ها راه سهادت را سد کردند، با شهوت‌رانی راه بهشت را بستند و با کینه‌توزی‌ها راه جهنم را گشودند.
آن‌ها با پای خود بیراهه رفتند و راهی برای درمان و هدایت آن‌ها نیست نه از درون نه از بیرون. آن‌ها کسانی هستند که (وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لاَ یَبْعَثُ اللَّهُ مَن یَمُوتُ) (6) آن‌ها با سوگندهای سنگین به خدا قسم خوردند که قیامتی نیست. گفته‌اند قسم به خدا که مرده‌ها زنده نمی‌شوند، خدا عالمی به نام معاد و روز حسابی به نام قیامت ندارد یعنی آن کس که می‌میرد برای همیشه نابود می‌شود، مرگ نابودی است و خدا «نابود»‌ها را دوباره بود نمی‌کند. این سوگند منکران معاد است که به مبدأ هم معتقدند. ولی خدا در جواب آن‌ها فرمود: (بَلَى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ) (7) بلی این چنین است که قیامت حق و زندگی پس از مرگ حق است. آن‌ها بیهوده پنداشتند و یاوه، سوگند یاد کردند که خدا دوباره مرده‌ها را زنده نمی‌کند. آری، خداوند دوباره مرده‌ها را زنده می‌کند تا به همه‌ی اختلاف‌ها خاتمه دهد، تا هر کس به پاداش یا کیفر رفتار برسد. (وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ) برهانی که خدا در سوره‌ی نحل برای ضرورت معاد اقامه می‌کند چنین است: (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ) (8) یعنی روزی باید فرابرسد که حق در آن روز ظهور کند و به عمر همه‌ی اختلاف‌ها و نفاق‌ها خاتمه دهد که این برهان را در بحث ضرورت قیامت باید به طور کامل تحلیل نمود. اکنون در این مقدمه از اهمیت مسئله معاد بحث می‌کنیم. پس عده‌ای از آن‌ها که خدا را قبول داشتند مانند بت‌پرستان حجاز و دیگر بت‌پرستان نه تنها در معاد شک داشتند بلکه با سوگند به خداوند سرسختانه آن را انکار می‌کردند. از این نظر خدای متعال به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد تو سوگند یاد کن که معاد حق است و نه تنها براهین اقامه کن که معاد ضروری است، نه تنها با ادله تثبیت کن که حیات بعد از مرگ حق است، نه تنها با براهین تبیین کن که انسان با مرگ نابود نمی‌شود و فوت نمی‌کند زیرا وفات می‌کند و از عالمی به عالمی دیگر در حرکت و انتقال است، بلکه دستور داد که درباره حتمی بودن او سوگند یاد کن. خدا هم در سوره‌ی یونس، هم در سوره‌ی سباء و هم در سوره‌ی تغابن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد: درباره‌ی حقانیت معاد سوگند یاد کن. در سوره‌ی یونس فرمود: (ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا) (9) یعنی وقتی قیامت به پا شد و به حساب‌ها رسیدگی شد و به وارسته‌ها پاداش دادند به تبهکاران گفته می‌شود (ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ) (10) یعنی عذاب‌های جاودانه را بچشید (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ) (11) نتیجه کسب‌تان امروز به صورت عذاب دردناک درآمده و شما با این کیفر دردناک روبرو می‌شوید. آنگاه به پیامبرش فرمود: (وَیَسْتَنْبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ) (12) از تو خبری می‌گیرند که آیا قیامت هست؟ آیا معادی هست؟ آیا زندگی پس از مرگ هست؟ آیا انسان دوباره زنده می‌شود و به اعمالش رسیدگی می‌کنند (قُلْ‌ای وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ) فرمود بگو آری قسم به پروردگار من که معاد حق است. سوگند به رب من که قیامت حق است و شما نمی‌توانید آن کسی را که دوباره مرده‌ها را زنده می‌کند ناتوان سازید و نمی‌توانید از قلمرو قیامت بیرون بروید. نمی‌توانید این جریان الهی را تعجیز کنید و نمی‌توانید از این حکم ابدی و (لاَ رَیْبَ فِیهِ) فرار کنید. (وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ) و روزی در پیش دارید که انسان ظالم، آنچه را که روی زمین است اگر مال او و در اختیار او باشد حاضر است همه‌ی آن‌ها را بدهد و به کیفر دردناک تحمل‌ناپذیر آن روز محکوم نشود (وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الْأَرْضِ) (13) انسان ظالم آنچه را که در روی زمین است اگر مال او می‌بود (لَافْتَدَتْ بِهِ) (14) حاضر بود فدا کند و فدیه بدهد و نجات پیدا کند (وَأَسَرُّوا النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ) (15) تبهکاران وقتی عذاب الهی را دیدند در نهادشان نادم و پشیمان می‌شوند ولی سودی برای آن ندامت نیست (وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ) (16) در سوره‌ی سباء به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سوگند یاد کن که قیامت حق است (وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَهُ) (17) کفار سوگند یاد کردند که قیامتی نیست ولی به پیامبر فرمود (قُلْ بَلَى‏ وَرَبِّی) (18) بگو قیامت حق است. قسم به پروردگار من (لَتَأْتِیَنَّکُمْ) قیامت یقینی و آمدنی است. خدایی که عالم‌الغیب است (لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) (19) آن خدایی که تمام ذرات هستی زیر پوشش علم اوست؛ نه چیزی در اثر دوری، نه چیزی در اثر تاریکی، و نه چیزی در اثر ریزی و نه چیزی در اثر حجاب از علم خدا غایب نیست، آنچه که مانع علم دیگران است یا دوری معلوم است یا ریزی آن یا حجاب یا تاریکی. اگر ما به چیزی علم نداریم چون از بصر یا بصیرت ما دور است یا در تاریکی جهل و تاریکی ظاهری است، یا در پرده‌ی جهالت و پرده‌ی پنهانی است یا ریز و دقیق است که چشم نمی‌بیند و یا باریک و عمیق است که بصیرت نمی‌بیند. یکی از این امور چهارگانه مانع دید بصر یا بینش بصیرت است دوری، ریزی، تاریکی و پرده‌داری «حجاب». فرمود: هیچ یک از این امور مانع آگاهی الله به اشیاء نیست اگر ذرات پیکرتان در جهان مخلوط یا ممزوج با چیز دیگری بشود الله می‌داند در هر موطنی که جانتان قرار بگیرد جانتان و جسمتان زیر پوشش علم خداست. قدرت فراگیر خدا هم هرگز عاجز نخواهد شد. پس هم می‌داند و هم می‌تواند پراکنده‌ها را جمع کند به پیامبر فرمود: بگو قسم به رب من که قیامت حق است (قُلْ بَلَى‏ وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ) در سوره‌ی تغابن هم مسئله معاد را با سوگند بیان کرده است. فرمود: (زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن لَن یُبْعَثُوا) (20) کفار پنداشتند که مرگ نابودی آن‌هاست و برآنند چون می‌میرند نابود می‌شوند. لذا تا زنده‌اند، باید رها باشند هم در شهوت و هم در کینه و غضب. می‌گویند انسان که با مرگ خاتمه می‌پذیرد و نابود می‌شود چرا این چند روز که زنده است رها نباشد و این بهانه را به نام آزادی می‌نامند، آن‌ها نام پربرکت و مقدس حریت را روی پلیدترین و ننگین‌ترین وصف حیوانی یعنی رهایی می‌گذارند، رهایی را آزادی می‌دانند خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بگو قسم به خدا، قیامت حق است (قُلْ بَلَى‏ وَرَبِّی) سوگند به ربم که: (لَتُبْعَثُنَّ) قیامت حق است. چنین نیست که هر کسی هر کاری کرد خودش و کارش گم شود. نه خودش نابود می‌شود، و نه کارش از بین می‌رود و نه پیوند او با کار گسیخته می‌شود و از بین می‌رود. بنابراین هم انسان زنده است، هم کار او زنده است و هم پیوند بین کار و انسان زنده است (قُلْ بَلَى‏ وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ) یقیناً مبعوث می‌شوید. هم با سوگند با حرف «لام» و هم با تأکید به حرف «نون» معاد را ثابت می‌داند. معاد به تعبیر دیگر قرآن کریم، روزی است که (لاَ رَیْبَ فِیهِ) است یعنی شکی در آن نیست.
بدیهی است که واقع می‌شود در تحقق معاد، ابهامی، تردیدی و غفلتی نیست. نه متعلق شک است، نه ظرف شک، نه می‌شود درباره‌ی قیامت شک کرد، نه در روز قیامت برای شک جایی است، نه می‌شود تردید کند که آیا قیامت هست یا نه و نه وقتی قیامت قیام کرد آن روز کسی درباره‌ی چیزی یا شخصی یا مطلبی تردید می‌کند، چون معاد روز ظهور حق است و در روز ظهور حق، شک راه ندارد. برهانی که مربوط به ظهور حق در قیامت مطرح می‌شود روشن خواهد کرد که قیامت شک‌بردار نیست، نه متعلق شک است، نه ظرف شک، نه می‌شود در اصل قیامت شک کرد و نه می‌توان در روز قیامت راجع به چیزی شک کرد. آن روز، روز ظهور حقیقت است (قُلْ بَلَى‏ وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ) یقیناً مبعوث می‌شوید (ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ) (21) آنچه کردید با خبر می‌شوید گزارش‌گر معاد، تمام اعمال انسان را به انسان گزارش می‌دهد. گرچه لازم نیست که به انسان گزارش بدهند، چون خود انسان می‌بیند، انسان خود یکی از گزارشگران اعمال قیامت است (بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ وَلَوْ أَلْقَى‏ مَعَاذِیرَهُ) (22) ولو هر عذری هم بتراشد و القا کند خودش آن اعذار را نمی‌پذیرد، بر جان خویشتن بصیر است (یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ) (23) در سوره‌ی قیامت فرمود که کرده‌های گذشته‌ی انسان را، به انسان گزارش می‌دهند. بعد می‌فرماید: چه حاجت به گزارش است. خودش تمام کردار خود را می‌داند نه تنها می‌داند بلکه می‌بیند و نه تنها او می‌بیند بلکه اعضا هم شهادت می‌دهند انسان اگر بیاید و ببیند که برای ابد زنده است و نیز عمل او هم زنده است و در گرو عمل خود است، جانش را تهذیب می‌کند و روحش را می‌پروراند، در گرو خیال قرار نمی‌گیرد، و هیچ شهوتی پای‌بند او و هیچ غضبی زانوبند او نخواهد شد. بلکه همه‌ی اندیشه‌ها و قوای او می‌کوشند که دست او را بگیرند نه اینکه پای او را ببندند. انسان بینا و نابینا فرقشان این است که انسان بینا می‌کوشد از اندیشه‌ها و ره‌آوردهای عمرش چیزی بسازد که دست او را بگیرد، نابینا کاری می‌کند که پای‌بند او اضافه شود انسان شهوتران یا غضب‌ران تمام تلاش و کوشش‌های شبانه‌روزیش این است که پای‌بند بسازد. انسان بیدار بینا می‌کوشد عواملی فراهم کند که دست او را بگیرد و این فرق بینا و نابینا است (هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَى‏ وَالْبَصِیرُ) (24) آیا کسی که می‌بیند با کسی که نمی‌بیند یکسان است؟ فرمود: آن روز شما را به اعمالتان آگاه می‌کنند. و نپندارید که این دشوار است (وَذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) (25) این کار آسان است. گاهی می‌گوید: زنده کردن بعد از مرگ آسان‌تر از زنده کردن ابتدائی است گاهی می‌فرماید: خدا مرده‌ها را زنده کند آسان‌تر است از کاری که قبلاً کرد و معدومی را حیات داد. انسان چیزی نبود خدا او را حیات داد اگر دوباره بخواهد انسان مرده را حیات بدهد این کار برای خدا آسان‌تر است (وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ) ولی چون خداوند قدیر مطلق و قادر محض است، فرض صحیح ندارد که چیزی برای او آسان باشد و چیزی آسان‌تر لذا بعد از آنکه فرمود: (وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ) فوراً فرمود: (وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى) (26) یعنی آنچه گفته شد در سطح فکر شماست والا برای خدا آسان و آسان‌تر معنا ندارد. همه کارها یکنواخت و آسانند لذا درباره‌ی قیامت کبری می‌فرماید: (وَذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) این کار برای خدا سهل و آسان است. سوگندی که قرآن مطرح می‌کند خواه خدا آن سوگند را یاد کند یا به پیامبرش دستور دهد غیر از سوگند دیگران است. بیانی را استاد علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) در تفسیر قیم‌المیزان دارند که وقتی خدا به مطلبی سوگند یاد می‌کند نظیر سوگند یاد کردن دیگران نیست. زیرا کسی که دلیل ندارد قسم یاد می‌کند. کسی که شاهد ندارد سوگند دارد. سوگند انسان‌ها در برابر بینه است در مقابل شاهد و دلیل است. ولی وقتی خدا سوگند یاد می‌کند آنچنان نیست که در برابر دلیل قسم یاد کند، بلکه به دلیل، قسم یاد می‌کند، خدا به بینه و به شاهد سوگند یاد می‌کند، اگر خدا بخواهد ما را به بینه‌ای آگاهی دهد آن بینه را مورد سوگند قرار می‌دهد و می‌گوید: به فلان شیء سوگند. قسم خدا به شاهد است نه در برابر شاهد. سوگند خدا به بینه است نه در برابر بینه. بنا شد اهمیت مسئله معاد را از نظر قرآن کریم بیان کنیم و نیز برهانی چند که قرآن برای ضرورت معاد مطرح کرده است تبیین کنیم، اگر خدای متعال این توفیق را داد آن براهین در جلسات بعد مطرح می‌شود ولی در این قسمت که خدا سوگند یاد می‌کند یا به پیامبرش دستور سوگند می‌دهد، به بینه و سوگند یاد می‌کند نه آنکه در مقابل بینه مثلاً خدا بخواهد بگوید آن‌ها که در برابر پیامبر موضع گرفته‌اند و با پیامبر خصمانه برخورد دارند و ره‌آورد آسمانی پیامبر را نپذیرفته‌اند در گمراهی هستند و بیراهه می‌روند. این مطلب را با سوگند بیان می‌کند و قسم یاد می‌نماید که آن‌ها بیراهه می‌روند و به عمر رسول اکرم قسم یاد می‌کند: (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ) (27) قسم به زندگی تو، سوگند به حیات تو، قسم به سیره‌ی تو، سوگند به عمر تو، این‌ها بی‌راهه می‌روند، این‌ها عاقلانه قدم برنمی‌دارند، مست دنیا، مست جوانی عاقل نیست، مست مقام، مست ثروت عاقل نیست، شور مستی، خواه از جوانی باشد، خواه از ثروت، خواه از مقام و خواه از سایر شئون دنیائی، با عقل و خردمندی سازگار نیست.
فرمود: قسم به عمر تو، سوگند به جان تو، قسم به حیات آموزنده و پر برکت تو، این‌ها مستانه، بی‌گدار به آب می‌زنند، زیرا اگر سعادت بخواهند معیار و الگوی سعادت توئی، اگر انسانیت بخواهند، شاخص توئی، اگر رادمردی بخواهند نمونه توئی، اگر مربی بخواهند اسوه توئی، اگر وارستگی و پارسائی بخواهند نمونه توئی و اگر آزادی و آزاد بودن بخواهند شاهد توئی. به همین دلیل هرگاه از تو جدا بشوند بی‌راهه می‌روند زیرا راه توئی، عدل توئی، مرد آزاده تو و آزادی در برنامه‌ریزی توست، قسم به تو که نمونه آزادگانی، این‌ها برده‌اند، قسم به تو که انسان کاملی، این‌ها ناقصند، قسم به تو که انسان سالمی این‌ها مریضند، سوگند به تو که انسان پارسائی این‌ها آلوده‌اند، قسم به تو که جانت در راه هدایت مردم صف شده است، این‌ها گمراهند. خدا به بینه سوگند یاد می‌کند، در این سه سوره‌ی یونس، سباء، تغابن، که خدا به رسول الله درباره حقانیت معاد دستور داد: به پروردگارت سوگند یاد بکن، یعنی شناخت رب، ایمان به خدا، معرفت به الله دلیل قطعی به حقانیت معاد است آیا می‌شود کسی خدای عادل را بشناسد و درباره‌ی روز حساب و جزا شک کند آیا می‌شود کسی خدا را به عنوان حکیم بشناسد و عالم را عبث و یاوه و بیهوده بداند؟ می‌شود کسی خدا را به عنوان حق بشناسد و به باطل‌ها خاتمه ندهد و پایان عالم را قیامت نداند که آن عالم روز ظهور حق است؟ هرگز که این سه برهان، با سه حد وسطش به خواست خدا در جلسات بعد مطرح می‌شود، پس اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به پروردگارش سوگند یاد کرد که معاد حق است، مثل آنست که کسی بگوید الان روز و هوا روشن است و به آفتاب سوگند یاد کند و بگوید: به این آفتاب سوگند الان روز است، این شخص به دلیل قسم خورد و به بینه سوگند یاد کرد. نه آن انسان بی‌دلیل که به سوگند پناه می‌برد، نه آن انسان بی‌شاهد که به قسم تکیه می‌کند. بلکه انسان شاهددار و بینه‌دار که: (عَلَى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ) (28) به خود بینه سوگند یاد می‌کند، به خود شاهد قسم می‌خورد و به خود دلیل سوگند یاد می‌کند این‌ها نشانه اهمیت مسأله معاد است. در سوره‌ی صاد هم فرمود گرفتاری تبهکاران در اثر فراموشی قیامت است (لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ) (29) اینان چون قیامت را فراموش کردند گرفتار عذاب الهی شدند. محال است کسی قیامت را بیاد بیاورد و به آلودگیش ادامه دهد. اگر لحظه‌ای آلوده شد می‌کوشد خود را تطهیر کند، ممکن نیست کسی به یاد قیامت باشد و غافلانه زندگی کند، بلکه می‌کوشد غفلت‌ها را ترمیم و اشتباهات را جبران کند، بهترین یاد، یاد قیامت است که خدا به پاکان از بشر، این جایزه را دارد. فرمود: (إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ) (30) ما انبیای الهی ابراهیم و دیگران را به پاس احترام به یاد قیامت اهل اخلاص قرار دادیم و از مخلصین خود به شمار آوردیم امیدواریم یاد معاد را خدا در دل‌های ما احیا کند. غفرالله لنا و لکم.

پی‌نوشت‌ها:

1 و 2 و 3. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 36.
4. سوره‌ی نحل، آیه 36.
5. سوره‌ی نحل، آیات 36 و 37.
6. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 38.
7. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 38.
8. سوره‌ی نحل، آیه‌ی 39.
9 و 10. سوره‌ی یونس، آیات 52 و 53.
11 و 12. سوره‌ی یونس، آیات 52 و 53.
13 و 14 و 15 و 16. سوره‌ی یونس، آیات 53 و 54.
17 و 18 و 19. سوره‌ی سباء، آیه‌ی 3.
20. سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 7.
21. سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 7.
22 و 23. سوره‌ی قیامت، آیات 13 و 14 و 15.
24. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 50.
25. سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 7.
26. سوره‌ی روم، آیه‌ی 37.
27. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 72.
28. سوره‌ی هود، آیه‌ی 17.
29. سوره‌ی ص، آیه‌ی 26.
30. سوره‌ی ص، آیه‌ی 46.
منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بی‌جا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

 

منبع: راسخون

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید