ابزار شناخت نظام مهدوی (2)

ابزار شناخت نظام مهدوی (2)

نویسنده: سید احمد اشکوری
مترجم: کاظم حاتمی طبری

 

سومین منبع شناخت: سنّت شریف
سنّت شریف نیز همچون قرآن کریم یکی از منبع فرهنگ اسلامی است که همه شؤون اسلامی را در بر می گیرد و با نوآوری و دستاوردهای پربار فکری به یاری اندیشه انسانی می آید.
سنّت شریف، همواره در کنار قرآن مجید به عنوان یک منبع سرشار باقی خواهد ماند؛ منبعی که از همان پشتوانه عطرآگین بهره مند است که تاج جاودانگی و بقا را بر سر اسلام نهاده تا زمین و آنچه در آن است، به خدای تعالی برسد و میان قرآن و سنّت به لحاظ صدور از منبع وحی و اینکه این دو شعاع از یک منبع نور سرچشمه گرفته اند، هیچ تفاوتی نیست.

فرق بین قرآن و سنّت
البته قرآن و سنّت در عین اتحاد، در مواردی نیز با هم تفاوت دارند:
1- یکی از اهداف قرآن، اعجاز و هماوردخواهی است، اما سنّت اگرچه مشتمل بر اعجاز هست، لیکن در مقام تشریع و بیان اخبار غیبی است.
2- الفاظ قرآن کریم همچون معانی آن، همه از جانب خدای تعالی نازل شده است؛ اما الفاظ سنّت چنین نیست.
3- سند قرآن کریم قطعی است (یعنی به یقین از جانب خدا آمده است)؛ امّا سنّت به جز آن بخش که به حدّ تواتر رسیده باشد، قطعی الصدور نیست (یعنی نمی توان یقین کرد حتما از معصوم صادر شده باشد).
4- قرآن کریم غالباً ناظر به اصل تشریع و تأسیس قواعد کلّی مطابق با اراده های استعمالی است که در موارد شکّ در بعضی از خصوصیات به کار گرفته می شود؛ قرآن تنها به بیان احکام کلی می پردازد که نیازمند به تفصیل و بیان است. در این صو.رت، نقش سنّت همین تفصل و بیان است. در نتیجه، هیچ کدام از اطلاقات قرآنی بدون جستجوی مقیّد، نتیجه نخواهد داد. (1)
دو گرایش دیگر نیز در جامعه اسلامی هست:
یکی گرایش عامه (اهل سنّت) که زیربنای فکریِ آن، مقوله (حسبنا کتاب الله) است که امروزه به عنوان (اسلام فقط قرآن است) برگردانده شده؛ یعنی قرآن کریم به تنهایی برای اداره ی جامعه کافی بوده و دیگر نیازی به روایات نیست. در نتیجه، تشریع فقط از قرآن گرفته شده و سنت شریفه به کناری نهاده یا تنها به عنوان مؤیِّد و برای تشرّف و تیمّن و تبرّک به کار می رود.
گرایش دوم، زیاده روی و غلوّ در گرایش به روایات و پذیرش روایات از هر راه است، در این گرایش، میزانی که سنّت را محدود کند، وجود ندارد و همیشه سنّت بر غیر آن مقدم است، نتیجه ی این روش، عدم استفاده از ابزارهای شناخت روایت است، از قبیل تحقیق در سند، رفع تناقض، آگاهی از قرائن و … که بعدآً به آنها نیز خواهیم پرداخت و این فرایند در کل، موجب از کار افتادن این حجّت بدیهیِ قرآنی یا عقلی خواهد شد. البته در مباحث آتی موضع خود را در برابر احادیث ضعیف و جعلی و شاذّ و نادر و مخالف با ضروریات و امثال اینها روشن خواهیم کرد و بیان خواهیم داشت که با چه ابزارهایی می توان از سنّت محافظت کرد و با چه ابزارهایی می توان به سنّت احاطه پیدا کرد و در تعارض بین دو روایت راه چاره چیست.
دیگر اینکه پرداختن به مقوله سنّت در نکات زیر خلاصه می شود:
1- چه دلیلی است بر اینکه سنّت در اسلام یک ابزار شناخت تشریعی، عقیدتی و اخلاقی باشد؟
2- چگونه قرآن و سنّت به یکدیگر کمک می کنند؟
3- برخی شبهات که ابزار شناخت بودنِ سنّت را نفی می کند.
4- چگونه سنّت نبوی را از میان تعالیم دو مکتب کشف کنیم (بر فرض اینکه هر کدام طرف مقابل را به عنوان یک مکتب بپذیرد).
5- پدیده اجتهاد در فعال کردن سنّت و دوام بخشیدن به آن.
6- موضوع حضرت مهدی علیه السلام در روایات. (2)

دلیل ابزار شناخت بودن سنّت:
به رغم اینکه در گذشته دور کسانی بودند که قرآن مجید را تنها منبع شناخت دین می دانستند – که در بخش گرایش های امّت اسلام به این دسته اشاره کردیم – اینکه همه مسلمانان اعم از مفسّران، متکلّمان، فقیهان و غیر آنها بر این نکته اتّفاق نظر دارند که باید سنّت شریف نبوی را به عنوان یک منبع شناخت و راه کشف حقایقِ دینی، معتبر دانست؛ آنها همگی بر این عقیده اند که: سنّت شریف نیز بسانِ قرآن کریم مرجعی برای شناخت دین است. دلیل این مطلب علاوه بر این اجماع و اتفاق نظر، آیات فراوانی از قرآن است:
– آیه شریفه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحْییکُمْ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات می بخشد آنان را اجابت کنید). (3) این آیه به ما فرمان می دهد که باید لزوماً فراخوانِ پیامبر را اجابت کنیم و این فرمان چه به معنای ارشادی حمل شود یا مولوی،(4) دالّ بر این است که سخن و فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله حجّت است، به علاوه که در این آیه، نام رسول خدا صلی الله علیه و آله به لحاظ لزوم استجابت در کنار نام خدای متعالی آمده و همین هم دلیل دیگری بر مدّعای ما است.
– آیه شریفه (وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى؛ و [پیامبر] از سر هوس سخن نمی گوید * این سخن بجز وحیی که وحی می شود نیست).(5) در این آیه چند نکته است، از جمله اینکه: رسول خدا صلی الله علیه و آله با عصمت الهی تأیید شده؛ زیرا بعید است این گونه تعریف و ستایش که در آیه آمده، صرفاً به جهت بزرگداشت و بیان مقامات نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله بوده باشد. بلکه ظهور آیه، آگاهی دادن به این نکته است که هر سخنی از آن حضرت صادر می شود، وحیِ آسمانی و منبع شناخت است.
آیه شریفه ( وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند قطعاً آتش دوزخ برای اوست). (6) وجه استدلال به این آیه روشن است؛ آنجا که مخالف با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را همچون مخالفت خدای تعالی و مستحق عقاب شدید اخروی دانسته است. لذا لزوم تبعیت از سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از اطلاق این آیه استفاده می شود که سخن و نظر پیامبر صلی الله علیه و آله در رشته ها و فنون مختلف معتبر و قابل اعتماد است و این بهترین شاهد بر لزوم اطلاعت و تبعیت از قول و فعل و تقریر(7) پیامبر است.
– آیه شریفه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید). (8) این آیه، اطاعت از رسول را با یک سیاق و تکرار فعل (9) در ردیف اطاعت از خدا آورده و این نیست مگر برای تأکید بر لزوم قبول سخن پیامبر و تبعیت از آن، و اینکه سنّت آن حضرت یکی از منابع شناخت در دین است. این آیه به مستقل بودن سنّت در این رابطه اشاره دارد و بسا که بتواند شاهدی برای اثبات ولایت تشریعیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز باشد.
– آیه شریفه (فَلَا وَرَبِّکَ لَا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَینَهُمْ ؛ به پروردگارت قَسَم که ایمان نمی آورند، مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه ی اختلاف است داور گردانند). (10) این آیه نیز دالّ بر این است که مسلمانان باید دعاوی خود را به نزد پیامبر برده، ایشان را به داوری بخواهند که البته لازمه ی این کار گردن نهادن به حکم آن حضرت است [حتی اگر به نفع شخص نباشد] و به مقتضای قاعده ی الغاء خصوصیت (11) یا عدم قول به فصل (12) از پذیرشِ حکم پیامبر در قضاوت، به پذیرشِ سایر احکام آن حضرت سرایت می کند.
آیه شریفه (وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَهُ ؛ و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد) (13) و آیه شریفه: (وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیتَ الْمُنَافِقِینَ یصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا؛ و چون به ایشان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر [او] بیایید»، منافقان را می بینی که از تو سخت، روی بر می تابند)(14) نیز به همین معنی دلالت دارند و چون مطلب خیلی واضح است، لازم به نظر نمی رسد که آیات را بیشتر از این موشکافی کنیم خصوصاً اگر بر این اعتقاد باشیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است و دانش او همچون اجتهاد یک فقیه نیست؛ گرچه طبق بعضی از اعتقادات درباره عصمت پیامبران، استدلال به این آیات نیازمند به توضیح بیشتری است.
بنابر آنچه گفتیم، حجّیت سنّت که باید از آن پیروی کرد، به معنای کشف و اظهار و طریقیت و دلالت بر حکم شرعی نبوده؛ بلکه ثبوت شریعت و احکام آن است، مانند حجّیت علم که انکشاف و وضوح و ظهور(15) بوده و مراد از حجّیت قرآن نیز همین است؛ زیرا سنّت، عبارت از گفتار، کردار، و تقریر (تأیید) شخص پیامبر عالی قدر و پیشوایان معصوم بوده، تفاوت حکم با دلیلی که بر آن دلالت می کند، بسیار روشن است؛ رسول خدا حاکم است چنان که خدای متعال حاکم است؛ البته حاکم بودن خداوند بالاصاله بوده و حاکم بودن پیامبر بالتبع و به اراده ی خداوند. بنابراین، حکم پیامبر حکم شرعی است که کاشف از تشریع است، مانند کشف علم از معلوم نه کشف دلیل از مدلول. بر این اساس، آنجا که خدای متعالی فرماید: ( أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ ؛ خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید). به این معنی است که: نفس گفتار پیامبر حکم شرعی است نه واسطه ای که انسان را به حکم شرعی برساند. و به عبارت دیگر: واسطه در ثبوت است نه واسطه در اثبات(16) و این نکته بسیار مهمی است که اثرش در علم کلام و اصول عقاید آشکار می شود.

2- کمک و تأثیر متقابل قرآن و سنّت بر یکدیگر
این همیاری گاه در عرصه حجیّت و گاه در مجالِ بیان محدوده اثر و تنگ کردن دایره شمول است.
در مجال اول شکی نیست که قرآن به تصریح و تأکیدِ وحی، منبع معرفت و قوی ترین دلیل بر حجّیتِ رسالت و گفتار و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ پس حجّیت سنّت از قرآن کریم کمک می گیرد.
در مجال دوم – که محدود کردن است- دو حالت فرض می شود:
1- به لحاظ تأثیر حدیث بر قرآن؛ اگر محتوای حدیث موافق با قرآن بود، تأیید و پشتیبانی است و اگر چنین نبود از باب تنگ کردن دایره ی حکم است؛ بر این مبنا، مرجعیت با قرآن است؛ اما تفسیر و بیان، وظیفه حدیث.
2- به لحاظ تأثیر قرآن بر حدیث؛ اگر حدیثی مخالف با قرآن بود، گاه این مخالفت مستقر است و گاه غیر مستقر. اگر مخالفت مستقر بود؛ یعنی محتوای یک حدیث با نصوص آشکار قرآن یا احکام مورد اتفاق قرآن مخالف بود، آن حدیث هیچ ارزشی نداشته و سخنی یاوه است. اما اگر مخالفت حدیث با قرآن مستقر نبود، مثل اینکه آن حدیث در تفصیلِ یک حکم مجمل در قرآن بوده و قید یا شرط یا چیزی از این قبیل را به ان بیافزاید، آن حدیث قرینه ای برای آن ظهور قرآنی است؛ مثل احادیث بیان کننده ی شرایط و قیود بیع که قرینه های آیه شریفه (وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ؛ و خدا داد و ستد را حلال گردانیده است)(17) است.
ابن قیّم گوید: «رابطه قرآن و حدیث چند صورت دارد:
یکی اینکه: از همه جهات با قرآن موافق باشد که اگر در رابطه یک حکم، هم آیه قرآن و هم حدیث وارد شد، از باب توارد ادلّه و پشتیبانی ادلّه از یکدیگر است.
دوم اینکه: حدیث درمقام بیان مراد و مقصود قرآن، و تفسیر آن باشد.
سوم اینکه: حدیث حکمی را واجب کند که قرآن درباره وجوب آن سکوت کرده یا چیزی را حرام کند که قرآن درباره حرمت آن سکوت کرده باشد». (18)

3- بعضی شبهه ها در ابزار شناخت بودن سنّت
مخالفان، مجموعه ای از شبهه ها را در این زمینه مطرح کرده اند؛ مانند نهی شرعی از نوشتن حدیث به بهانه هایی چون: ترس از مخلوط شدن قرآن با حدیث، متروک شدن قرآن به جهت اشتغال مردم به حدیث، همچنین ترس از عدم آشنایی محدّثان با نوشتن، و یا عدم نیاز به تدوین احادیث به صورت کتاب و سایر موارد. (19) اینک در اینجا به آنها پاسخ می دهیم.

شبهه اول: بشر بودن پیامبر صلی الله علیه و آله
اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله انسانی است که گاه در حال خشم و گاه در حال خشنودی سخن می گوید؛ پس چگونه ممکن است گفتار و رفتارش حجت بوده و پیروی از آن واجب و لازم باشد؟چون ممکن است آن گفتار در حال خشم از او صادر شده باشد. دلیل این دعا عبارتی است که مسلم آن را در ضمن حدیثی روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «یا أُمَّ سُلَیمٍ! أَما تَعلَمِینَ أنَّ شَرطِی عَلی رَبِّی أَنِّی اشتَرَطتُ عَلی رَبِّی فَقُلتُ: إِنَّما أَنَا بَشَرٌ أَرضی کَما یَرضَی البَشَرُ وَ أَغضِبُ کَما یَغضِبُ البَشَرُ، فَأَیُّما أَحَدٍ دَعَوتُ عَلَیهِ مِن أُمَّتِی بِدَعوَهٍ لَیسَ لَها بِأَهلٍ، أَن تَجعَلَها لَهُ طَهُوراً وَ زَکاهً وَ قُربَهً یُقَرِّبُهُ بِها مِنهُ یَومَ القِیامَهِ؛ ای اُمّ سلیم! آیا می دانی که من با پروردگار خود چه شرطی کرده ام؟ من با او شرط کردم و گفتم: خداوندا! جز این نیست که من یک بشرم و همچون سایر مردمان خشمگین و شادمان می شوم؛ پس هرگاه کسی از امّتم را نفرین کردم که در واقع، مستحقّ آن نبود آن نفرین را موجب پاکی و طهارت و تزکیه ی او، و در روز قیامت مایه ی نزدیکی او به تو قرار ده». (20)

پاسخ:
عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در علم قرآن به اثبات رسیده است؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله اگر چه بشر است؛ اما از بالا مورد تأیید است و همه کارهای آن حضرت در همه ادوار حیات مبارک ایشان – چه قبل از بعثت و چه بعد از آن- مورد تأیید خداوند قرار گرفته است، بهترین شاهد بر بلندی مقام آن حضرت، روایاتی است که زا ناحیه عترت طاهره به ما رسیده است که همه به وضوح بر این مطلب دلالت دارد؛ البته از امثال صاحب این شبهه عجیب نیست که چنین اراجیفی را بر زبان جاری کند؛ بلکه آنچه از امثال این شخص پنهان مانده، بسیار بزرگ تر از این حرف ها است. به علاوه سخن خدای تعالی که فرماید: (وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و راستی که تو را خویی والاست)(21) حال چگونه می توان میان این آیه شریفه و آنچه مسلم روایت کرده جمع کرد؟ چون کسی که تنها به خاطر عصبانیت بر کسی تغیّر کند و بدون استحقاق ناسزا بگوید، اصلاً اخلاق ندارد، چه رسد به اینکه صاحب خوی والا بوده، یا خُلق عظیم داشته باشد. پیدا است که اگر روایتی با نصّ صریح مخالف باشد باید آن را به سینه دیوار کوبید.

شبهه دوم: تناقض در روایات نقل شده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
خلیفه اول [خطاب به صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله] گفت: «شما از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایاتی نقل می کنید که خودتان هم در محتوای آن اختلاف نظر دارید و مردم پس از شما بر سر این روایات اختلافات بیشتری خواهند داشت؛ بنابراین، دیگر از این پس حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نکنید». (22)

پاسخ:
احادیثی از شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که بر لزوم عمل به سنت تصریح می کند، در حالی که آن حضرت می دانستند کسان زیادی پس از ایشان خواهند آمد که احادیث آن حضرت را جعل خواهند کرد. (23) به علاوه برای مقابله با پدیده ی جعل راه کارهایی وارد شده است. گرچه کسانی که از روایات – که عِدل و همسنگ قرآن هستند- دست بردارند و رویگردان شوند، البته در چنین پیچ و خم هایی گرفتار خواهند شد.

شبهه سوم: مورد سِحر واقع شدن پیامبر صلی الله علیه و آله
بخاری نقل می کند: بعضی از یهودیان رسول خدا صلی الله علیه و آله را جادو کردند، به گونه ای که آن حضرت خیال می کرد کاری را کرده اما نکرده بود.(24) بنابراین، هر روایتی که از ایشان وارد شده، واجب الاتّباع نیست؛ چون ممکن است در اثر سحر و جادوی کاهنان یهودی صادر شده باشد.

پاسخ: سخن خدای متعال است که فرماید: ( وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یوحَى؛ و [پیامبر] از سر هوس سخن نمی گوید* این سخن به جز وحیی که وحی می شود نیست).(25) طبقه اول از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همواره با سخنان آن حضرت این برخورد را داشتند که فرمایشات ایشان همواره مطابق با واقعیتِ حتمی است و ساحران و جادوگران را مجالی برای تأثیرگذاری در نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله نیست. بنابراین، اگر بپذیریم که سحر می تواند در جهان خارج تأثیرگذار باشد، قطعاً بر نفس های ضعیف مؤثر واقع خواهد شد، نه بر جان های مبارک.
شاهد بر این مطلب، قصّه جادوگران با پیامبر خدا حضرت موسی علیه السلام است که در قرآن مجید آمده، که آنها همه مردم را جادو کردند؛ اما نتوانستند بر کارهای موسی تأثیر بگذارند.

شبهه چهارم: مجتهد بودن پیامبر صلی الله علیه و آله:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فقط یک مجتهد است که نظرات خود را بیان می کند و به همین دلیل دیگران هم حق دارند نظرات خود را – حتی اگرمغایر با نظرات آن حضرت باشد – بیان کنند و سخن پیامبر به هیچ روی مانند وحی نیست که مخالفت با آن حرام باشد. این همان شبهه ای است که به بشریتِ قرآن معروف است و همین شبهه است که اخیراً رنگ لائیک و سکولاریستی به خود گرفته است.

پاسخ:
در جای خود اثبات شده که دانش پیامبر و خبرهایی که داده، همه آسمانی بوده و آن حضرت معصوم است، و خود در خطبه حجّه الوداع فرموده: «مَعاشِرَ النّاسِ وَ کُلُّ حَلالٍ وَ ما یَکُونُ فِیهِ سَبَبُ سَعادَتِکُم قَد دَلَلتُکُم عَلَیهِ، أَو حَرامٌ وَ ما یَکُونُ فِیهِ سَبَبُ سَعادَتِکُم قَد دَلَلتُکُم عَلَیهِ، أَو حَرامٌ وَ ما یَکُونُ فِیهِ سَبَبُ شَقاوَتِکُم قَد نَهَیتُکُم عَنهُ، فَإِنِّی لَم أَرجِع عَن ذلِکَ وَ لَم أُبَدِّل؛ ای مردم! آنچه حلال بود و سبب سعادت شما در آن یافت می شد، شما را به آن راهنمایی کردم، و آنچه حرام بود و سبب بدبختی شما در آن قرار داشت، شما را از آن باز داشتم؛ بدانید که هرگز از آنچه گفتم باز نخواهم گشت و آن را تغییر نخواهم داد». (26)
پیش تر نیز گفتیم: محال است آنچه که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صادر می شود، از روی اجتهاد یا حدس و گمان باشد. گفتنی است که این پاسخ مبتنی بر پذیرش مسئله ی ولایت تشریعی نیست؛ بلکه چه ولایت تشریعی آن حضرت را بپذیریم یا نه، شکی نیست که آن حضرت یک مجتهد نبوده و این یک نظریه نادر از برخی از شاگردان مکتب عامّه است.

شبهه پنجم: فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به محو احادیث:
از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود: «از من چیزی ننویسید، و هر کس جز قرآن چیزی از من نوشته باید آن را از بین ببرد». (27)

پاسخ: این حدیث جعلی و ساختگی است. بهترین شاهد بر این مطلب هم این است که حتی همان کسانی که [در صدر اسلام] نگارش و تدوین احادیث را ممنوع کردند، به چنین روایتی استدلال نکردند. و اگر بپذیریم که این حدیث صحیح باشد، قطعاً دانشمندانی که صحاح و سنن و مسانید(28) را به رشته تحریر درآورده اند، با سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخالفت کرده اند. اینجا است که می بینیم دانشمندان اهل سنّت نیز چندان این حدیث را جدی نگرفته اند؛ اما وقتی به بعضی از جاهای خاص می رسند، ادعا می کنند این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله صادر شده است.

پی نوشت ها :

1- اطلاقات یعنی مواردی که یک حکم به صورت «مطلق» آمده باشد؛ یعنی فرمان الهی روی یک طبیعت و ماهیت کلی آمده باشد که ممکن است تا بی نهایت مصادیق متعدد داشته باشد؛ اما قید و شرطی برای آن ذکر نشده، مثلاً در آیه زکات خداوند به پیامبرش فرمان داده که پس از گرفتن زکات بر زکات دهنده درون بفرستد؛ اما چگونگی این کار بیان نشده که مثلاً با صدای بلند یا کوتاه در مسجد یا غیر آن در حضور جمع یا تنها، به زبان عربی یا غیرِ آن و هزاران قید دیگر که ممکن بود برای این حکم کلی باشد و نیست؛ لذا می گوییم: این یک حکم مطلق است. حال اگر دلیل دیگری از کتاب یا سنّت پیدا شد که این حکم را مقیَّد به یکی از این قیود کرد این عمل را تقیید، آن دلیل را مُقیِّد و دلیل اول را مُقَیَّد می نامند. دانشمندان علم اصول بحثی دارند که آیان می توان بدون جستجو از اینکه قیدی برای حکم کلی وجود دارد یا نه، و قبل از حصول اطمینان از نبودن قید، به آن حکم مطلق عمل کرد؟ مؤلف در عبارت فوق معتقد است: احکام مطلقی را که در قرآن کریم هست، نمی توان بدون جستجو از قید، مورد عمل قرار داد. (مترجم).
2- خوانندگان محترم می دانند اصل مطلب که مورد نظر نویسنده و خواننده در این کتاب است همین نکته ی پنجم بوده و بقیه مباحث همه از باب مقدمه بیان شده است. (مترجم)
3- انفال: 24.
4- اگر در شریعت فرمانی صادر شود و آن فرمان در موردی باشد که عقل نیز حکم به لزوم انجام آن دارد، بحث شده که: آیا در چنین موردی امر شرعی ارشاد و تأکید همان حکم عقلی است که به آن امر ارشادی می گویند، یا تأسیساً و از مقام مولویتِ شارع صادر شده که به آن امر مولوی می گویند. (مترجم)
5- نجم: 3 و 4.
6- جن: 23.
7- معنای قول و فعل پیامبر روشن است، اما تقریرِ پیامبر؛ یعنی کسی در حضور آن حضرت کاری را انجام داده و ایشان از آن کار جلوگیری نکرده باشد، همین جلوگیری نکردن تقریر نام دارد و – به نظر نویسنده محترم- دلیل بر مشروعیت آن کار است. (مترجم)
8- نساء: 59.
9- منظور تکرار کلمه «أطیعوا» است که طبق قواعد ادبیات عرب اگر یک بار هم آمده بود، بس بود و اینکه دوبار آمده، به نشانه تأکید بیشتر بر این مسئله است. (مترجم)
10- نساء: 65.
11- الغاء خصوصیت؛ یعنی عقل حکم می کند که حکم پیامبر در مقام قضاوتِ در دعاوی، ویژگیِ خاصّی ندارد تا بگوییم: فقط در این مورد باید بی چون و چرا از حکم آن حضرت اطاعت کرد پس در سایر احکامی که توسط ایشان صادر می شود نیز باید اطاعت محض داشته باشیم. (مترجم)
12- عدم قول به فصل یعنی تاکنون کسی از دانشمندان نگفته که احکام قضاییِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با سایر احکام ایشان فرق دارد تا ما بگوییم در احکام قضایی اطاعت محض واجب است اما در سایر احکام نه. برای اطلاع بیشتر از مسئله قول به فصل و نسبت آن با شکستن اجماع مرکب ر.ک: میرزای قمی، قوانین الاصول چاپ سنگی قدیمی ص 378. (مترجم)
13- احزاب: 36.
14- نساء: 61.
15- کشف، اظهار، طریقت و دلالت بر حکم شرعی یعنی حُکمی باشد و دلیلی بیاید و آن را آشکار کند یا راهی به سوی آن بگشاید یا برای رسیدن به آن راهنمایی کند اما مؤلف محترم در این عبارت می خواهد بگوید: سنّت، خود ایجاد کننده ی حکم شرعی است مانند حجیت علم (یقین) که انکشاف است نه کشف؛ و ظهور و وضوح است نه اظهار؛ و فرق میان کشف و انکشاف و اظهار و ظهور روشن است. (مترجم)
16- واسطه در ثبوت این است که: واسطه منشأ وجود باشد، مثل علت و معلول که شامل علت فاعلی و علت غایی می شود؛ اما واسطه در اثبات چیزی است که موجب ثابت شدن محمول برای موضوع شود که در علم منطق به آن حدّ وسط می گویند، مثل این قضیه که جهان متغیّر است و هر متغیّری حادث است، پس جهان حادث است. که متغیّر بودن در اینجا حدّ وسط است و به آن واسطه در اثبات می گویند. برای اطلاعات بیشتر درباره اقسام واسطه و نسبت بین واسطه در ثبوت با واسطه در اثبات ر.ک: الرافد فی علم الاصول تقریرات اصول آیت الله العظمی سیستانی ص 80 و آیت الله مشکینی، اصطلاحات الاصول ص 279. (مترجم)
17-سوره بقره: آیه 275. چنان که ملاحظه می شود، در این آیه شریفه حکم به حلال (صحیح) بودن بیع مطلق است و همه نوع خرید و فروش را شامل می شود؛ اما وقتی احادیث به میدان می آیند، شرط ها و قیدهایی به این آیه اضافه می کنند که در نتیجه، دایره ی این حلال بودن تنگ می شود و خرید و فروش هایی همچون بیع رَبَوی، بیع کالی به کالی، بیع غَرَری و انواع دیگری از خرید و فروش را باطل و از دایره ی شمول آیه بیرون می برد و تناقضی هم بین آن احادیث و این آیه نیست؛ چون احادیث، اجمال آیه را به تفصیل تبدیل می کنند. (مترجم)
18- نگ: محمد تقی حکیم، الاصول العامّه للفقه المقارن: 242.
19- منظور از منع شرعی از نوشتن حدیث جریانی است که بعد از رحلت پیامبر اتفاق افتاد و به بهانه هایی که در متن نیز به آنها اشاره شده اولا تمام روایاتی که تا آن زمان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توسط صحابه نوشته شده بود را جمع آوری و نابود کردند سپس دستور دادن از آن پس در سراسر مملکت اسلام هیچ کس حق ندارد حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به زبان بیاورد یا بنویسد و انجام این کار مستحق مجازات و زندان بود. این دستور تا سال 100 هجری در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت که او این ممنوعیت را حذف کرد و اولین کسی که در این سال به نوشتن احادیث نبوی به صورت کتاب اقدام کرد ابن شهاب زهری و به فرمان عمر بن عبدالعزیز بود. ر.ک: علامه سید مرتی عسگری، معالم المدرستین: 44/2- 47. (مترجم)
20- صحیح مسلم: 27/8 باب مکن لعنه النبی.
21- قلم: 4.
22- تذکره الحفاظ: 2/1 و 3.
23- رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه ای فرمودند: «أَیُّهَا النّاسُ قَد کَثُرَت عَلَیَّ الکَذّابَهُ فَمَن کَذَبَ عَلَیَّ مَتَعَمِّداً فَلیَتَبَوَّء مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ؛ ای مردم! چه بسیار شدند کسانی که سخنانی را به دروغ به من نسبت دهند، پس هر کس بر من دروغ بندد، باید برای خود از جهنم جایگاهی برگزیند». کافی: 62/1 باب اختلاف الحدیث ح1.
24- از عایشه نقل شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله جادو شد به حدّی که خیال می کرد کاری را انجام داده اما آن را انجام نداده بود. روزی از همین روزها که در نزد من بود، به درگاه خدا دعا کرد، سپس به من فرمود: «ای عایشه، احساس کردم که خدا پاسخ خواسته ی مرا داد». عرض کردم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله، آن چه بود؟ فرمود: «دو مرد به نزد من آمده یکی در بالای سر و دیگری در پایین پای من نشستند، آن گاه یکی به دیگری گفت: درد این مرد چیست؟ مرد دیگر پاسخ داد: جادو شده. آن مرد گفت: چه کسی او را جادو کرده؟ مرد پاسخ داد: لبید بن اعصم یهودی از بنی زریق. مرد گفت: با چه ابزاری؟ گفت: با یک شانه و مویی که به آن شانه چسبیده و غلافِ قسمت نرینه ی درخت خرما. گفت: اینها را در کجا گذاشته؟ گفت: در چاهی به نام ذی اروان» عایشه گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه تعدادی از اصحاب، به سر آن چاه که درخت خرمایی بر سر آن بود، رفت و در آن نگریست. سپس به نزد عایشه بازگشت و فرمود: «به خدا سوگند که آبش چنان بود که گویی در آن حنا ریخته باشند و شاخه های خرمایش همچون کلّه های شیاطین». گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا آن ابزار سحر را از چاه بیرون نکشیدی؟ فرمود: «نه، مرا که خدا از شر آن شفا داد و رهانید، ترسیدم اگر آن را بیرون بکشم، شرّش را بر مردم برانگیزانم». آن گاه فرمان داد تا آن چاه را پر کردند و آن طلسم را دفن نمودند. صحیح بخاری: 30/7.
25- نجم: 3 و 4.
26- ر.ک: احتجاج: 81/1.
27- صحیح مسلم: 229/8 باب التثبیت فی الحدیث… .
28- کتاب های مرجع حدیثی در نزد اهل سنّت صحیح یا سُنَن یا مُسنَد نام دارند؛ مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم، سنن ابو داود و سنن نسائی یا مسند احمد بن حنبل و مسند ابویعلی و امثال اینها که جمع اینها صِحاح و سُنَن و مَسانید است. (مترجم)
منبع مقاله :
اشکوری، احمد؛ (1390)، مبانی اعتقاد به مهدویت، کاظم حاتمی طبری، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول

 

منبع: راسخون

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید