وقتی زبانم را نمیفهمی، وقتی زبانت را نمیفهمم
بهتر است بی پرده بگوییم اغلب مردم یا دست کم بیشتر آنها راههای مختلفی را برای شروع کردن یک معذرت خواهی بلدند اما چرا گاهی این معذرت خواهی به سرانجام مطلوب نمیانجامد؟ از سوی دیگر همه روزه با تعداد زیادی از افراد مواجه هستیم که ادعا میکنند قادر نیستند به راحتی منظورشان را به طرف مقابل منتقل کنند و به قول معروف رابطه خوب و صمیمی آنها به مرور زمان دستخوش سوء تفاهم شده و به سردی گراییده است. سوال اساسی اینجاست که چگونه میتوان باور داشت که در عصر اطلاعات دنیای پهناور و دست نیافتنی دیروز، در دستان قدرتمند و باکفایت اشرف مخلوقات به دهکدهای تبدیل شده باشد، اما دو تن از این انسانهای مدرن و پستمدرن نتوانند رو در روی هم و با زبان مادری حرف یکدیگر را متوجه شوند و بعد کار به دعوا و مرافعه و عذرخواهی بکشد؟! این را بهتر است معجزه قرن بیستویکم دانست و گرنه نمیتوان هیچ توجیه منطقی برای آن پیدا کرد.
من، من، فقط من
به راستی چه عاملی سبب این همه دوری انسانها از یکدیگر شده است؟ این موضوع مورد توجه و علاقه بسیاری از روانشناسان بوده و هست. آنها پاسخهای متعددی در این مورد ارایه کردهاند که بهترینشان را میتوان افزایش دیدگاه فردگرایی انسان دانست. براساس نظر غالب روانشناسان، انسان موجودی اجتماعی است. البته هیچ کس منکر خصلتهای منحصر به فرد او نیست اما بسیاری از خصوصیات روانشناختی و مفاهیم ذهنی این انسان گوشهگیر در بین همسالان، همکاران، هموطنان و خلاصه همنوعان معنا پیدا میکند. هر چند اخلاق یک صفت فردی تلقی میشود اما نمیتوان انکار کرد که خصوصیاتی نظیر شجاعت، فداکاری، عشق، صداقت و وفاداری خارج از زندگی اجتماعی انسان مصداق مشخصی ندارند. با این وجود انسان و خصوصا نوع غربی آن در سالهای اخیر به شدت فردگرا شده است. بیتردید مقداری اعتماد به نفس، استقلال و خودمحوری میتواند چاشنی خوبی برای پیشرفت و شکوفایی باشد اما مقدار زیاد آن به خودخواهی، غرور و نهایت خودشیفتگی منجر میشود. اینجاست که معیارها از نفع والدین، همسر، فرزندان، همسالان، همکلاسان، همسایهها، هممحلیها، همشهریها، همکیشان و هموطنان به نفع شخص من تبدیل میشود و این همان آش شلهقلمکاری است که غربیها پختهاند و حال میخواهند در خوردنش ما را هم سهیم کنند. این امر باعث شده متفکرین غربی به فکر فرو بروند تا بلکه راه چارهای هر چند موقتی برای آن بیابند؛ راهحلهایی که شاید در نظر ما شرقیها که هنوز همنوعان خود را فارغ از نفع شخصی دوست داریم، کمی بچهگانه و عوامفریبانه باشد. با این وجود خواندن و بررسی مشکلات غربیها دست کم این فایده را برای ما دارد که آینده انسان خودمحور را در پیش چشمان خود ببینیم و قبل از وقوع علاجی برای آن بیندیشیم. یکی از این موارد که موجب درگیری و ناراحتی میشود، لغزشهای کلامی است.
شوخی نیشدار
لغزشهای کلامی و شوخیهای نیشدار و ناخواسته هر روز بین ما و آنهایی که دوستشان داریم شکاف ایجاد میکنند. شکافهایی که هرچند چندان عمیق نیستند که نتوان با یک «متاسفم» ساده و یا نهایتا یک شام ساده آنها را پر کرد اما فروید در این زمینه میگوید: «لغزشهای زبانی ما برخاسته از ناخودآگاه ماست.» او ناخودآگاه را دنیایی میداند که از امیال و خواستههای سرکوب شده ما پر شده است. خواستههایی که فرد به دلایل اخلاقی، منطقی و یا اجتماعی و فرهنگی از ابراز آنها منصرف شده و آنها را در ناخودآگاهش مخفی نگاه داشته است. این دنیا همیشه تلاش میکند به طریقی خود را به ما بشناساند اما «اگو» یا همان «من» اجازه این کار را نمیدهد. به همین دلیل او برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. فروید شاهراه این عرض اندام را «رویاها یا همان خوابهای شبانه» میداند و پس از آن لغزشهای فرویدی مطرح میشود. به عبارت دیگر، اگر همسر شما سهوا و به شوخی میگوید: «خدا یکی، زن یکییکی!» و بعد سعی میکند با خنده و شوخی حرفش را صرفا یک شوخی قلمداد کند، از نظر فروید، او در ناخودآگاهش تمایل به تجدید فراش دارد اما شاید حتی خودش هم از این میل درونیاش بیخبر باشد. بنابراین فروید اعتقاد دارد شما حق دارید از این شوخی همسرتان ناراحت شوید اما بهتر است با این خواسته او برخورد منطقی کنید، یعنی ببینید چرا او چنین خواسته ای دارد؟ و چگونه میتوان این مساله را حل کرد؟ شاید بهترین کار در چنین شرایطی خودکاوی دو طرفه با حمایت یک درمانگر باشد.
اما روانشناسان رفتارگرا قضیه را زیاد جدی نمیگیرند و توصیه میکنند برای پیشگیری از هرگونه سوء تفاهمی بهتر است از همسرتان معذرت خواهی بکنید اما چگونه؟ به بخش اول برگردید و 1، 2، 3 عذرخواهی را بخوانید.
منبع: www,salamat,com