نویسنده: سید نذیر یحیی الحسنی
مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی
مقدمه
بعد از تصریح و تأیید ادیان گذشته و دین حنیف اسلام در باب تئوری اصلاح جهانی و بشارت روز موعود و حمایت حتمی آسمانیان از مؤمنان زمین و برپایی دولت بزرگ اسلامی و عدالت مطلقه که هدف انبیا و مصلحان در طول تاریخ بوده است، بلافاصله این سؤال مهم مطرح می شود که مصداق عینی این نظریه که این مفاهیم و اندیشه ها را کاملاً تحقق می بخشد کیست؟
یهود به طور مبهم به این سؤال جواب می دهد و هویت مصلح را دقیقاً مشخص نمی کند بلکه فقط می گوید که او از فرزندان داود است؛ یکی از پیامبران بنی اسرائیل می گوید: «از شجره ابوداود شاخه ای می روید و می بالد و روح پروردگار در وی حلول می کند … الخ». (1)
مسیحیت در جواب این سؤال می گوید: او «ابنُ الله» است و می گویند: « مسیح فرزند خداست و روزی برمی گردد تا بر زمین حکومت کند و هر کس به او ایمان آورد، به نعمت های جاوید الهی دست خواهد یافت». (2)
اسلام در جواب می گوید که آن شخص موعود، مهدی منتظر، از نوادگان رسول خدا (ص) و از فرزندان فاطمه است؛ در این باب مسلمانان هیچ اختلافی ندارند. این تعارضی با عقیده یهودیان ندارد، زیرا مهدی از نوادگان رسول خدا و از نسل انبیای الهی است و بدیهی است که اجداد پیامبر (ص) همه از موحدان و انبیا بوده اند و بنا به تعریف شیخ طوسی: «در بین آن ها (اجداد پیامبر) غیر موحد نبوده است»، چون پیامبر فرموده است: «خداوند پیوسته مرا از صلب های پاک به رحم های پاکیزه منتقل کرده است». (3)
در حدیثی دیگر از رسول الله (ص) آمده است که فرمود: « خداوند مرا از اصلاب پاک به ارحام مطهره مصفّا و مهذّب انتقال داده و هر نسلی که به دنیا آمده، من در بهترین آن ها بوده ام» (4)، و پاک تر و شریف تر و بهتر و بزرگوارتر از نسل انبیا و اوصیا علیهم السلام یافت نمی شود.
بنابراین، مهدی منتظر از این ارحام پاک و اصلاب پاکیزه است. این سخن با نظر مسیحیت در این باب تعارض ندارد، چون اسلام به تبعیت عیسی از مهدی موعود اسلام و اقتدا به او تصریح کرده است؛ یعنی آنچه را مسیحیت وعده داده است، در روزگار قیام مهدی محقق خواهد شد، که عیسی پس از ظهور مهدی از آسمان فرود می آید و به او اقتدا می کند و نعمت های پایداری که مسیحیت به پیروان خود وعده داده، بنابر عقیده آنان، به عیسی (ع) و در اصل به مهدی منسوب است.
این مقایسه ای بود میان عقاید یهود و نصارا با عقاید اسلامی در باب مهدی موعود؛ اما مناقشه اصلی در اسلام بر سر تعیین دقیق هویت این مصلح و نسب شریف اوست؛ اگر چه عموماً او را از نوادگان رسول خدا و از فرزندان فاطمه می دانند.
ما این مقاله را دور از شعار و تعصب مذهبی، به بحث دقیق علمی درباره این قضیه مهم در تاریخ اسلام اختصاص داده ایم و در آن دیدگاه های رایج شیعه و سنّی و میزان پشتوانه علمی هر یک را ارائه خواهیم کرد.
هویت شخصی مهدی منتظَر (عج)
در روایات صحیح و مورد قبول شیعه و سنّی، لفظ مهدی به کار رفته است و این روایات به اصلاح جهان به دست او اشاره کرده اند. قبل از پرداختن به بحث درباره شخصیت او، باید لفظ مهدی را معنا کنیم چون متضمّن دو تعبیر است:
اول؛ این لفظ بر هر کسی که به سوی حق هدایت شده باشد، اطلاق می شود. ابن منظور در لسان العرب می گوید: مهدی کسی است که خدا او را به حق هدایت کرده باشد و به این جهت مهدی نامیده شده و پیامبر به وجود او بشارت داده است. (5)
دوم؛ مهدی، نام کسی است که دولت بزرگ و عدالت مطلقه را برپا می کند و دارای صفاتی است که رسول خدا و اهل بیت – علیهم السلام – برشمرده اند، از جمله این که: «یَملأُ الارضَ قِسطاً و عدلاً کما مُلئَت ظُلماً و جوراً»، (زمین را همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد، پر از عدل و داد می کند)، این لفظ چنان حقیقت دینی گرفته است که وقتی بیان می شود، بلافاصله ذهن انسان متوجه معنای دوم می گردد، اگر چه شامل معنای اول هم هست.
به سادگی می توان دریافت که معنای اول، مصداق معنای دوم را نیز شامل می شود اما عکس آن صادق نیست، چون معنای اول علاوه بر انبیا و اوصیا شامل مهدی موعود که عدالت را برپا می کند می شود، اما معنای دوم فقط مختص مهدی است و شامل دیگران نمی شود.
این تقسیم بندی در بیان امام باقر (ع) آمده است. حکم بن ابی نعیم از امام پرسید: آیا مهدی تو هستی؟ اما پاسخ داد: همه ما هدایت کننده به سوی خدا هستیم. او قانع نشد چون ذهنش متوجه معنای اول لفظ مهدی بود ولی امام به مفهوم دوم آن اشاره کرد، بنابراین دوباره پرسید: آیا تو هستی که دشمنان خدا را نابود می کنی؟ امام جواب داد: ای حکم، چگونه من می توانم مهدی موعود باشم، حال آن که من چهل و پنج سال دارم و صاحب این امر از من جوان تر و چابک سوارتر خواهد بود. (6)
در این سؤال و جواب، امام، بین مهدی به معنای هدایت کننده به سوی خدا و مهدی که زمین را پر از عدل و داد می کند تفاوت قایل شده است.
یکی از اصحاب امام صادق (ع) از ایشان پرسید: صاحب الامر شما هستید؟ امام فرمود: نه، پرسید: پس او کیست؟ امام پاسخ داد: او کسی است که زمین را در دوره ای از غیبت، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد، از عدل و داد پر می کند. (7)
علت اصلی این گونه سؤال ها درباره مهدی موعود، فشارهای سیاسی بود که گاه و بی گاه یاران امام با آن مواجه بودند، به طوری که آنان را وامی داشت تا از این نجات بخش یاد کنند و از آبا و اجدادش درباره او سؤال کنند؛ ما طبیعت مبارزه اصحاب ائمه یا حکام سیاسی وقت را شرح خواهیم داد.
اینک این بحث را در چند مورد بررسی می کنیم:
اول: نام شخص ایشان
در میان مسلمانان کسی نیست که در نام شخص مهدی موعود، یعنی «محمد» تردید کند، بلکه هر دو گروه در احادث رسول خدا و اهل بیت (علیهم السلام)، بر این نام تصریح کرده اند؛ یکی از آن احادیث این است: عبدالله بن مسعود به نقل از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود: «لا تقوم الساعهُ حَتّی یَملِکُ الناسَ رَجلٌ مِن اهل بیتی، یُواطِیٌ اسُمُه اسمی»، (قبل از آن که قیامت برپا شود، مردی از اهل بیت من که همنام من است، بر مردم حکم خواهد راند). (8)
ابن حماد نیز به سند از ابوطفیل نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود: « المهدیُ اسمهُ اسمی»، (مهدی همنام من است). (9)
ذهبی به سند از زر و او از عبدالله روایت کرده است که رسول خدا فرمود: « لا تذهبُ الایامِ و اللیالی حَتّی یملک العربَ رَجُلٌ مِن اهل بیتی یُواطیء اسمهُ اسمی»، (شب و روز تداوم خواهد یافت تا این که مردی از اهل بیت من که همنام من است، بر عرب حکومت کند)، سپس می گوید که ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است. (10)
سیوطی در الدرالمنثور گفته است: ترمذی این حدیث را به نقل از ابوهریره آورده و تأیید کرده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: « لو لم یَبقَ مِنَ الدنیا اِلّا یومٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلک الیومَ حَتّی یلی رَجُلٌ مِن اهل بیتی یواطی ء اسمُهُ اسمی» (11)، (اگر از عمر دنیا یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت من قیام کند، او همنام من است).
علمای شیعه بر این نام اتفاق نظر دارند و در این جا نیازی به ذکر آن ها نیست، چون این امری است که نزد خاصه و عامه روشن است و جزو مسلّمات به شمار می رود و اختلافی در آن نیست.
دوم: نام پدر ایشان
درباره نام پدر امام (ع) دو قول است؛ اول حسن عسکری و دوم عبدالله. علمای شیعه به اتفاق، قول اول را درست می دانند و شماری از علمای اهل سنت بر قول دوم رفته اند. (12)
عامل اساسی که به قول دوم منجر شده این است که در فرهنگ اسلامی، احادیثی آمده که می گوید نام پدر مهدی – بر خلاف عقیده شیعه – عبدالله است نه حسن؛ عاصم بن ابی النّجود از زربن حبش از عبدالله بن مسعود از پیامبر نقل کرده است که فرمود: «لا تقوم الساعهُ حتی یَملِکُ الناس رَجِلٌ مِن اهل بیتی یواطیء اسمه اسمی و اسمُ ابیه اسمُ ابی» (13)، (قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از اهل بیت من که خودش همنام من و پدرش همنام پدر من است، برمردم حکومت کند).
ابن حماد به سند از ابوطفیل روایت کرده است که رسول خدا فرمود: «المهدی، اسمهُ اسمی و اسمُ ابیه اسمُ ابی» (14)، (مهدی همنام من و پدرش همنام پدر من است).
برخی این احادیث را که غالباً به ابن مسعود می رسد نقل کرده اند، اما در سلسله سند حدیث ابن حماد، رشدین بن سعد المهری قرار دارد. احمد بن حنبل درباره او می گوید: او از چیزهایی که روایت می کند پروایی ندارد و ابوزرعه نیز گفته است: وی مردی ضعیف الحدیث است، ابو حاتم احادیث او را نادرست شمرده و نسائی گفته است که حدیث او را کنار نهاده اند و کسی از او حدیث نمی نویسد. (15)
اما در احادیثی که به ابن مسعود ختم می شود و از قول محدثان بزرگ اهل سنت روایت شده است، عبارت « … اسمُ ابیه، اسمُ ابی» دیده نمی شود. مقدسی شافعی بعد از آن که این حدیث را بدون این عبارت زاید ذکر کرده، بر این مطلب تأکید کرده و گفته است: « گروهی از پیشوایان علم حدیث، آن را در کتاب های خود آورده اند، از جمله امام ابوعیسی ترمذی در جامع خود و امام ابوداود در سنن و حافظ ابوبکر بیهقی و شیخ ابوعمرو الدانی را می توان نام برد که همگی این حدیث را بدون اضافات آورده اند». (16)
ذهبی این حدیث را بدون اضافات به سند از محمد بن هارون این گونه نقل کرده است: « عمرو بن علی به نقل از یحیی بن سعید از سفیان و او از عاصم از زر و از عبدالله آورده است که رسول خدا فرمود: ” لا تذهبُ الایامُ و اللیالی حتی یملک العربَ رجلٌ من اهل بیتیِ یواطیءُ و اسمهُ اسمی”». (17) سپس گفته که ترمذی آن را صحیح دانسته است.
سیوطی در الدّرالمنثور می گوید: «این حدیث را ترمذی از طریق ابوهریره آورده و آن را صحیح دانسته است که رسول خدا (ص) فرمود: “لو لم یبقَ مِنَ الدنیا اِلّا یومٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلک الیومَ حتی بلی رَجُلُ مِن اهل بیتی یواطیء اسمُه اسمی”». (18)
در کتاب الفتن نعیم بن حماد آمده است: ابن عیینه به نقل از عاصم و او از عبدالله و از پیامبر می گوید: پیامبر فرمود: « المهدی یواطیء اسمه اسمی و اسمُ ابیه اسمُ ابی». سپس می گوید: چند بار این حدیث را از پیامبر شنیدم، اما پیامبر از پدر مهدی نام نبرد. (19)
ابن خلدون در تاریخ خود عبارت «اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» را آورده و گفته است: « در سلسله روات این حدیث، دو تن، یعنی داود بن المجنی بن المحرم و پدرش، که داود حدیث را از وی نقل کرده، بسیار ضعیف الحدیث هستند». (20)
طبرانی در معجم الاوسط به نقل از احمد و او از عبدالاعلی بن حماد النرسی و او از عبیدالله بن موسی از زائده و او از عاصم از قول زر و او از عبدالله روایت کرده است که پیامبر فرمود: « لو لم یبق من الدنیا الّا یومٌ لَطَوَّل اللهُ ذلک الیومَ حتی یلی رجلٌ مِن اهل بیتی یواطیء اسمهُ اسمی و اسم ابیه اسمُ ابی، یملاء الارض قسطاً و عدلاً کما مُلئت ظلماً و جوراً». سپس می گوید: این حدیث را کسی جز عبدالله از زائده روایت نکرده است.
در حاشیه کتاب شرح الاخبار اثر نعمان بن محمد تمیمی المغزی (متوفا 363 ق) آمده است: ابوداود می گوید: در بیشتر روایات حفاظ و ناقلان موثق اخبار فقط عبارت « اسمهُ اسمی» آمده و عبارت « اسم ابیه اسم ابی» را شخص زائده به حدیث افزوده است؛ سپس گفته: علی بن عیسی می گوید: محدثان شیعه این حدیث را صحیح نمی دانند چون از نظر آن ها، نام مهدی و پدرش معلوم است، اما عامّه گفته اند: زائده چیزهایی به حدیث می افزود و باید این را نیز جزو افزودنی های او بدانیم تا اقوال و روایات یکسدت باشد. (21) زین الدین ابومحمد علی بن یونس (متوفا 877 ق) در شرحی که بر این عبارت اضافی نگاشته می گوید:
این عبارت اضافی که از طریق شما به دست ما رسیده، از نظر ما قابل قبول نیست و علمای علم اصول بر روای آن ایراد گرفته اند؛ کنجی گفته است که ترمذی این حدیث را در جامع خود بدون عبارت « اسم ابیه اسم ابی» آورده است، ابوداود هم آن را به همین ترتیب نقل کرده است. (22)
علاوه بر آن، بیشتر محدثان اهل سنّت، حدیث را بدون این بخش اضافی نقل کرده اند، طبرانی در معجم خود آن را در موارد متعددی از ابن مسعود آورده است که این بخش اضافی در آن نیست؛ شماره این احادیث به ترتیب زیر است:
10214، 10215، 10217، 10218، 10219، 10220، 10221، 10223، 10225، 10226، 10227، 10229، 10230.
آنچه به طور قطع می توان گفت این است که این بخش اضافی را کسانی وارد فرهنگ اسلامی کرده اند که از لقب را انتظار می کشیده اند و هدفشان از این کار، سوء استفاده از آن در جهت منافع شخصی بوده است، به ذکر این نکته بسنده می کنم که محمد بن عبدالله بن حسن لکنت زبان داشته است و ابوهریره می گوید که او دچار لکنت زبان بوده گفته است: نام مهدی محمد بن عبدالله است. (23)
بنابراین، بخش اضافی حدیث، یعنی «اسم ابیه، اسم ابی» یا از کارهای زائده است که مورد طعن و ایراد بوده یا کار کسانی است که خواسته اند از این عبارت بهره برداری کنند و آن را به دروغ و جعل به حدیث افزوده اند.
آنچه علمای تشیع به آن استناد می کنند این است که پدر امام مهدی و مصلح جهانی، حسن عسکری (ع) است و می توان آن را از چند جنبه بررسی کرد:
اول: هویت مصلح جهانی از نظر پیامبر (ص)
دوم: هویت مصلح جهانی از نظر اهل بیت (ع)
سوم: نظر علمای انساب درباره محمد بن حسن عسکری (ع)
چهارم: اقوال علمای اهل سنت درباره مهدویت محمد بن حسن عسکری (ع) و ولادت او
پنجم: ملاقات های فردی و جمعی امام
ششم: فرمان ها و نامه های صادره از جانب امام
اول: هویت مصلح جهانی از دیدگاه پیامبر (ص)
مهم ترین مطلب در باب مصداق عینی این نظریه، تعریف و تعیین هویت شخصی ایشان است تا راه بر هر گونه بهره برداری سیاسی و سوء استفاده از این نظریه که حامل قیام و انقلاب دینی است، بسته شود؛ از این رو، پیامبر (ص) نَسَب این رهبر را تعیین کرده تا راه بر فرصت طلبان مسدود گردد.
ابن ماجه، حاکم، سیوطی، طوسی و دیگران گفته اند که رسول الله (ص) فرمود: «نسبت مهدی به عبدالمطلب می رسد»، و فرمود: «من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین و مهدی سادات اهل بهشت و فرزندان عبدالمطلب هستیم». (24)
رسول خدا (ص) به این بسنده نکرد، بلکه از او به نام یاد کرد و فرمود: «روزگار برقرار خواهد ماند تا این که مردی از اهل بیت من بر عرب حاکم گردد، او همنام من است» (25)، آن گاه دایره معرفی او را بسیار محدود کرد و فرمود: «مهدی، بر حقّ و از فرزندان فاطمه است». (26)
نکته جالب این است که این حدیث از صحیح مسلم حذف شده است، حال آن که ابن حجر، متقی هندی، شیخ محمد بن علی الصبان و شیح حسن العددی المالکی آن را از صحیح مسلم نقل کرده اند اما چاپ های جدید صحیح مسلم فاقد این حدیث است.
تا این جا ثابت شد که نام مهدی (عج) محمد و از اهل بیت رسول الله و از فرزندان فاطمه (س) است، اما با این تعریف هر کس که منتسب به فاطمه (س) باشد می تواند از این لقب برای مشروعیت بخشیدن به قیام خود بهره برداری کند ولی رسول خدا تعریفی دیگر بر آن افزوده است که امکان سوء استفاده بسیار محدود می شود.
دارقطنی، ابن صباغ مالکی، سمعانی، قندوزی حنفی و شیخ صدوق و سایرین نقل کرده اند که رسول خدا (ص) به فاطمه فرمود: «ای فاطمه، به ما اهل بیت شش خصلت داده شده که به هیچ یک از گذشتگان و آیندگان داده نشده است و نخواهد شد … و مهدی امت که عیسی پشت سرش نماز می خواند، از ماست»، بعد دستش را بر شانه حسین (ع) نهاد و فرمود: «مهدی امت از نسل این است». (27)
صدوق به نقل از سلیمان (ره) روایت کرده است که گفت: «به حضور پیامبر رسیدم، حسین (ع) در دامان او نشسته بود و پیامبر چشم و دهان او را می بوسید و می فرمود: “تو سید و فرزند سیدی، تو امام و فرزند امامی و پدر امامان هستی، تو حجت و فرزند حجت و پدر نُه حجت از نسل خود هستی که نهمین آن ها قائم است “». (28)
تا این جا ثابت شد که نام مهدی (عج)، محمد و از فرزندان رسول خدا (ص) و از فاطمه (س) و نهمین فرزند از نسل حسین (ع) است و عیسی به او اقتدا خواهد کرد و در حدیث لوح و احادیث دیگر تأکید شد که رسول خدا (ص) یکایک امامان را تا مهدی منتظر (عج) نام برده است.
این مشخصات در روایات رسول خدا (ص) آمده است و نه تنها هیچ یک از علمای شیعه بر آن خرده نگرفته اند، بلکه مذهب شیعه اثنی عشری، بر نام ائمه تصریح دارند که اول آن ها علی (ع) و آخرینشان مهدی (عج) هستند.
دوم: هویت مصلح جهانی از دیدگاه اهل بیت (ع)
بعد از اظهار نظر رسول خدا (ص) درباره هویت مهدی (عج)، اهل بیت نیز به همین منوال عمل کرده اند تا باب سوء استفاده بر روی کسانی که اهداف بلندپروازانه و سیاسی دارند، بسته شود؛ امیرالمؤمنین (ع) در چند مورد بر آن تأکید کرده است از جمله این که ابو وائل می گوید: علی (ع) نگاهی به حسین (ع) انداخت و فرمود: «این پسرم سید است همچنان که رسول الله، او را سید نامیده است، از صلب او مردی همنام پیامبرتان قیام می کند در آن زمان مردم در جهل و بی خبری به سر می برند و جور و ستم آشکار و حق مرده است، آسمانیان از قیام او خوشحال می شوند، او مردی است با پیشانی بلند و بینی برآمده و … الخ». (29)
اَصبَغ بن نباته از امیرالمومنین (ع) روایت کرده که فرمود: «مهدی آخر الزمان از ماست، هیچ امتی در انتظار موعودی غیر از او به سر نمی برند». (30)
در این بیان، امام مهدویتی را که منسوب به اهل بیت نباشد نفی می کند؛ از این صریح تر حدیثی است که امام حسین (ع) از پدرش نقل کرد که فرموده بود: «ای حسین، نهمین نسل از فرزندان تو قائم بالحق است». (31)
ابن حماد نیز این قول امیر المومنین را که «مهدی از نسل من است» نقل کرده است، بعضی ها اشکال کرده اند که اگر مهدی آن گونه که در احادیث گذشته تصریح شده، از فرزندان رسول خداست، چگونه می تواند از نسل علی (ع) باشد؟
من گمان نمی کنم کسی در جواب این سوال درماند، چرا که انتساب مهدی به پیامبر از طریق فاطمه (س) است و نسبت او به علی این است که علی همسر بتول، نور چشم پیامبر است.
اینک نوبت امام حسن (ع) است که نسبت مصلج موعود را مشخص کند و بر آنچه پدر و جدش بیان کرده اند که مهدی نهمین فرزند از اولاد حسین (ع) است، صحّه بگذارد، او بعد از صلح با طاغوت زمان خود، معاویه، در حدیثی طولانی درباره مهدی می گوید: «او نهمین نسل از اولاد برادرم حسین است». (32)
پس از آن نوبت امام حسین (ع) بود که بگوید: «نهمین نسل از اولاد من سنّتی از یوسف و سنّتی از موسی دارد؛ او قائم ما اهل بیت است، خدا کار او را در یک شب سامان می بخشد». (33) و نیز فرمود: «قائم این امت، نهمین فرد از نسل من و صاحب غیبت است». (34) و فرمود: «دوازده نفر از ما اهل بیت امیرند که اولشان امیر المومنین علی بن ابی الطالب و آخرشان نهمین فرد از فرزندان من است».
امام زین العابدین فرمود: « پنجمین کس از فرزندان او – یعنی امام صادق – جعفر نام دارد که با گستاخی نسبت به خدا و رسول ادعای امامت می کند». (35) از امام سجاد روایات متعددی در دست است که محتوای آن با روایات اجدادش اختلافی ندارد.
چون نوبت به امام باقر (ع) رسید، ایشان نام ائمه و تعدادشان را بیان فرمود که به طور کامل در کتاب الغیبه شیخ طوسی آمده است.
حمیری از امام صادق (ع) پرسید: ای فرزند رسول خدا، اخباری که از طریق پدر و اجدادتان درباره غیبت و صحت آن رسیده برایم بیان کن و بگو که این امر برای چه کسی محقق می شود؟ امام فرمود: «این غیبت بر ششمین فرزند از نسل من واقع می شود، او دوازدهمین اما هُدی بعد از رسول خداست». (36)
در حدیثی دیگر می فرماید: « پیشوای هدایت و صاحب الامر، از صُلب این امت – و به موسی بن جعفر (ع) اشاره کرد – او ظهور خواهد کرد و زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد، از عدل و داد پر خواهد کرد». (37)
یونس بن عبدالراحمن می گوید: «بر موسی بن جعفر وارد شدم و گفتم: ای فرزند رسول خدا، قائم شما هستید؟ فرمود: من قائم به حق هستم، اما قائم به حق که زمین را از وجود دشمنان خدا پاک می کند و آن را همان گونه که پر از ظلم و جور شد، پر از عدل و داد می کند پنجمین فرزند من است». (38)
امام رضا (ع) به دعبل فرمود: «ای دعبل، امامان بعد از من، فرزندم محمد و بعد از او فرزندش علی و پس از او فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت قائم هستند که قائم غایب می شود و در انتظار به سر می برد». (39)
امام جواد (ع) نیز این مطلب را بیان کرده و فرموده است: «قائم، سومین نفر از فرزندان من است؛ قسم به آن کسی که محمد را به نبوت مبعوث کرد و ما را به امامت مخصوص گردانید، اگر یک روز از دنیا باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا او ظهور کند». (40)
صفزبن ابی دلف روایت کرده و گفته است: از علی بن محمّد بن علی الرضا (ع) شنیدم که می فرمود: «امام بعد از من به فرزندم حسن و بعد از او فرزندش قائم است که زمین را همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، پر از عدل و داد می کند». (41)
امام حضرت عسکری (ع) دو وظیفه مهم بر عهده داشت:
اول: مخفی نگه داشتن فرزندش.
دوم: اثبات ولادت او برای نسل های آینده.
با آن که حکومت وقت، در انتظار ولادت این نجات بخش به سر می برد، اما امام عسکری موفق شد با علم و تدبیر خود، این دو وظیفه خطیر را به نحو احسن به انجام رساند و پسرش را از دیده مردمان پنهان نگه دارد و در عین حال، ولادتش را برای اصحاب خاص خود اثبات نماید.
ثقه الاسلام کلینی از محمد بن یحیی عطار – که نجّاشی درباره اش گفته است: او در روزگار خود شیخ اصحاب ما و مردی ثقه و سرشناس بوده و احادیث بسیاری روایت کرده است (42) – و او از احمد بن اسحاق که بنا به قول آقای خوئی، مشترک بین رازی و اشعری است (43) و هر دو به تصریح شیخ طوسی از ثقات هستند (44)، از ابوهاشم جعفری که نزد ائمه مردی عظیم القدر و شریف و ثقه بوده (45) روایت کرده است که گفت: به ابو محمد (ع) گفتم: عظمت تو مانع از آن است که از تو سوال کنم، آیا اجازه می دهی چیزی بپرسم؟ فرمود: بپرس، گفتم: ای سرور من، آیا شما فرزندی داری، فرمود: بله.
این خبر صحیح گواه آن است که امام عسکری فرزند داشته است و در خبری صحیح از عسکری (ع) که کلینی به نقل از علی بن محمد (ثقه) (46)، از محمد بن علی بن بلال (ثقه) (47) روایت کرد، آمده است: «ابو محمد دو سال قبل از رحلت، مرا از فرزند و جانشین خود با خبر ساخت و سه روز قبل از مرگ نیز جانشین خود را به من معرفی کرد». (48)
کلینی و دیگر محدثان شیعه در کتاب های خود، بابی را به وجود فرزند امام عسکری اختصاص داده اند و آن را «باب اشاره و تصریح به صاحب خانه» نامیده اند.
این روایات که امامیه به آن ها تمسک می جویند، قهراً این اعتقاد را تقویت می کند که مهدی همان محمد بن حسن عسکری (ع) است. لازم به ذکر است که روایات نقل شده در این فصل، تنها بخشی از روایات اهل بیت است.
سوم: علمای انساب و محمد بن حسن عسکری (ع)
کسی نباید درباره ولادت یا عدم ولادت افراد اظهار نظر کند، مگر آن که به علم انساب و فروع آن مطلع و در آن صاحب نظر باشد. در قضیه مهدی، علمای انساب از زمان غیبت صغری تا سال 1346 ق به ولادت اذعان کرده اند.
سهل بن عبدالله بن داود بن سلیمان نجاری، نسب شناس معروف و معاصر غیبت صغری، می گوید: «فرزند علی بن محمد التقی، حسن عسکری (ع) از کنیزی حبشی به نام ریحانه متولد شد، ولادت او به سال 231 ق و رحلتاش به سال 260 در سامرا بود، حسن هنگام رحلت بیست و نه سال داشت؛ پسر دیگر علی بن محمد التقی (ع)، جعفر بود که امامیه او را جعفر کذّاب می نامند، چون بدون در نظر گرفتن برادر زاده اش قائم حجت که هیچ خرده ای بر اصل و نسب او وارد نیست، مدعی میراث امامت و جانشینی امام عسکری (ع) شده بود». (49)
سید عمری، نسب شناس معروف قرن پنجم هجری می گوید: «ابو محمد در حالی از دنیا رفت که فرزندش از نرجس نزد یاران خاص و ثقات خانواده اش شناخته شده بود – که شرح ولادت و اخبار مربوط به آن بعداً خواهیم آورد – و نه تنها مومنان، بلکه عامه مردم با غیبت او امتحان شدند، به طوری که جعفر بن علی به میراث و حق برادرش طمع بست و وجود برادره زاده اش را انکار کرد، برخی از حکام روزگار، از او برای غصب کنیزان برادرش حمایت می کردند». (50)
فخر رازی شافعی، نسب شناس قرن پنجم (51) و متوفا سال 606 ق می گوید: «امام حسن عسکری (ع) دو پسر و دو دختر داشت، یکی از پسرانش صاحب الزمان (عج) است و دیگری موسی نام داشت که در زمان حیات خودش درگذشت». (52)
نسب شناس قرن ششم، ازورقانی مروزی می گوید: «جعفر، شخصی کذّاب و به این صفت مشهور بود، چون ولادت مهدی را انکار می کرد». (53)
جمال الدین احمد معروف به ابن عنبه، نسب شناس قرن نهم و متوفا به سال 828 ق است، او می گوید: «علی الهادی به خاطر اقامت در سرّ من رأی که عسکر نامیده می شد، به عسکری ملقب گردید، مادرش امّ ولد بود، او مردی در نهایت فضل و خرد بود، متوکل او را به سرّمَن رأی آورد و در آن جا سکونت داد تا در همان جا از دنیا رفت، از او دو فرزند پسر به جای ماند که یکی امام ابومحمد حسن العسکری (ع) بود، او در زهد و علم مقامی والا داشت و پدر امام محمد المهدی (عج) است». (54)
ابوالحسن محمد الحسینی الیمانی صنعانی، نسب شناس معروف قرن یازدهم، از مهدی منتظر که از فرزندان عسکری و نامش محمد است، نام برده است. (55)
محمد امین السویدی متوفا 1346 ق می گوید: «محمد المهدی که هنگام وفات پدر پنج سال داشت، کودکی چهار شانه، زیبارو و زیبا موی بود و بینی کشیده و پیشانی بلند و زیبایی داشت». (56)
بالاخره محمد ویس الحیدری السوّری می گوید: «حسن عسکری بعد از خود، محمد المهدی و صاحب سرداب را به جا گذاشت» (57) و در حاشیه این عبارت می گوید: «او در نیمه شعبان سال 255 ق ولادت یافت و مادرش نرجس نام داشت». (58)
این اقرار علمای نسب شناس درباره ولادت امام محمد بن حسن العسکری (عج) بود.
چهارم: اقوال علمای سنّت در باب مهدویت محمد بن حسن العسکری (عج) یا ولادت او
بسیاری از علمای اهل سنت به مهدویت محمد بن حسن العسکری و ولادت او صریحاً اشاره کرده اند که در این جا به ذکر بعضی از آن ها بسنده می کنیم و برای کسانی که در پی اطلاعات بیشتر باشند، منابع و مآخذ دیگری را معرفی خواهیم کرد.
محمد بن طلحه شافعی (متوفا 652 ق) می گوید: «محمد بن حسن الخالص بن علی المتوکل بن القانع بن علی الرضا بن موسی الکاظ بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الزکی بن علی المرتضی امیرالمومنین بن ابی طالب، مهدی حُجت، خلف صالح منتظر (ع) است». (59)
سبط ابن الجوزی (متوفا 654 ق) می گوید: «او محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) و کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم، خلف حجت، صاحب الزمان، قائم منتظر و تالی و آخرین امام است». (60)
محمد بن یوسف الکنجی شافعی (متوفا 658 ق) می گوید: « علی الهادی، پسرش ابو محمد الحسن را از خود به جای نهاد» و پس از ذکر تاریخ ولادت و وفات امام عسکری، می گوید: «فرزندش که امام منتظر (عج) است، جانشین اوست». (61)
علی بن محمد صباغ مالکی می گوید: «حجت خلف صالح، فرزند ابو محمد الحسن الخالص …». (62) و آن گاه خصوصیات و نشانه های مربوط به او را ذکر می کند.
ابن خلکان (متوفا 618 ق) می گوید: «ابوالقاسم محمد بن حسن بن علی الهادی بن محمد الجواد المذکور …، ولادتش روز جمعه، نیمه شعبان سال 255 بوده است». (63)
شعرانی درباره محیی الدین بن عربی، متوفا 638 ق، می گوید: «عبارت شیخ محی الدین در باب 366 فتوحات این است: بدانید که قیام مهدی قطعی است، اما تا زمانی که دنیا پر از ظلم و جور شود قیام نخواهد کرد و او آن را پر از عدل و داد خواهد کرد، اگر از عمر دنیا یک روز مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی خواهد ساخت تا آن خلیفه بیاید، او از عترت رسول خدا و از فرزندان فاطمه و جدش حسین بن علی بن ابی طالب و پدرش حسن عسکری، فرزند علی النقی است». (64) ابن مطلب را شعرانی از فتوحات ابن عربی نقل کرده، اما در فتوحات چاپ های جدید چنین چیزی یافت نمی شود!
ذهبی (متوفا 748 ق) می گوید: «در سال 256 ق محمد بن حسن بن علی الهادی بن محمد الجواد، زاده شد و هم اوست که رافضیان به او لقب خلف الحجه و مهدی منتظر و صاحب الزمان داده اند و آخرین امام از ائمه دوازده گانه است». (65)
عبدالله بن علی شافعی یافعی (متوفا 768 ق) در ذیل حوادث سال 260 هجری می گوید: «شریف عسکری، ابو محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر الصادق ، یکی از ائمه دوازده گانه شیعه امامیه، در این سال وفات یافت، بنا به عقیده شیعه امامیه، او پدر مهدی منتظر، صاحب سرداب است، او همانند پدرش مشهور به عسکری است». (66)
احمد بن حجر (متوفا 974 ق) می گوید: «عسکری، غیر از پسرش ابوالقاسم محمد الحجه فرزندی از خود به جا نگذاشت، او هنگام وفات پدرش پنج سال داشت، اما خداوند در همان خردسالی به او حکمت بخشید و به قائم منتظر مشهور است …». (67)
احمد بن یوسف ابوالعباس القرمانی حنفی (متوفا 1019 ق) می گوید: «عمر او یعنی حجت، هنگام وفات پدرش پنج سال بود؛ خدا همانند یحیی (ع) در خردسالی به او حکمت بخشید». (68)
سلیمان بن ابراهیم، معروف به قندوزی حنفی (متوفا 1270 ق) می گوید: «خبر مسلّم نزد ثقات این است که ولادت قائم (عج) در شب نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا اتفاق افتاده است». (69)
شبلنجی (متوفا 1308 ق) می گوید: «وفات ابو محمد الحسن بن علی در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 ق بوده و تنها فرزندش، پسرش محمد است»، و نیز این تصریح امام عسکری را نقل کرده است که گفت: «پسری خواهد داشت که زمین را ر از عدل و داد می کند». (70)
زرکلی (متوفا 1396 ق) می گوید: «محمد بن الحسن العسکری الخالص بن علی الهادی، ابو القاسم، آخرین امام از ائمه دوازده گانه امامیه، در سامرا به دنیا آمد و در حالی که حدوداً پنج سال داشت، پدرش از دنیا رفت؛ گفته اند تاریخ ولادتش نیمه شعبان سال 255 ق، و تاریخ غیبت او، سال 268 ق بوده است». (71)
افراد زیر به این حقیقت اذعان کرده اند:
1. علامه شیخ ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی نیشابوری شافعی (متوفا 458 ق)، در کتاب شعب الایمان.
2. علامه عبدالله بن احمد بن محمد الخشاب (متوفا 567 ق)، در کتاب تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم.
3. شیخ محمد بن طلحه الحلبی شافعی (متوفا 652 ق)، در کتاب مطالب السؤول.
4. شیخ فرید الدین عطار (متوفا 617 ق)، در کتاب مظهر الصفات.
5. مورخ شهیر ابو عبدالله یاقوت حموی (متوفا 626 ق)، در کتاب معجم البلدان.
6. شیخ محی الدین ابو عبدالله محمد بن علی بن محمد معروف به حاتمی الطائی آندلسی (متوفا 638 ق)، در کتاب الفتوحات.
7. شیخ جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی (متوفا 672 ق)، در کتاب دیوان کبیر.
8. شیخ صلاح الدین الصفدی (متوفا 764)، در کتاب شرح الدائره.
این ها بخشی اندکی از موارد فراوانی است که شیخ نجم الدین جعفری بن محمد العسکری در کتاب المهدی الموعود المنتظر از علمای اهل سنت و امامیه برشمرده و آن ها را به چهل نفر از علمای صاحب تألیف نسبت داده است. شیح لطف الله صافی، 26 نفر دیگر به آن ها افزوده است و تعداد علمای اهل سنت را که به این حقیقت اشاره کرده اند به 66 نفر رسانده است. همه این افراد به ولادت امام مهدی بن حسن عسکری اذعان کرده اند. سید ثامر العمیدی در کتابش به نام دفاع از اصول الکافی آن ها را به ترتیب از قرن چهارم تا قرم چهاردهم هجری نام برده است.
پنجم: ملاقات های فردی و جمعی امام (عج)
مشاهده امام مهدی (عج) به صورت فردی و جمعی، یکی از فصول واقعی داستان مهدی منتظر (عج) به شمار می رود، ما در این جا به ذکر اسامی کسانی که به دیدار امام نایل شده اند اکتفا می کنیم و تفصیل آن ها را به کتاب های گوناگونی که در این باب تألیف شده است ارجاع می دهیم.
افراد زیر موفق به دیدار امام مهدی شده اند: ابراهیم بن ادریس ابواحمد (72)، ابراهیم بن عبد نیشابوری (73)، ابراهیم بن محمد بن احمد انصاری (74)، ابراهیم بن مهزیار ابواسحاق اهوازی (75)، احمد بن اسحاق بن سعد اشعری (76)، احمد بن اسحاق وکیل (77)، احمد بن حسین بن عبدالملک ازدی (78)، احمد بن عبدالله هاشمی (79)، احمد بن محمد بن مطهر (80)، احمد بن هلال و حسن بن ایوب (81)، ابوالادیان (82)، اسماعیل بن حسن هرقلی (83)، اسماعیل بن علی نوبختی (84)، جعفر بن علی (85)، جعفر کذّاب (86)، جعفر بن محمد بن عمرو (87)، حسن بن ایوب بن نوح (88)، حسن بن حسین الایادی (89)، حسن بن عبدالله التمیمی (90)، حسن بن وجناء النصیبی (91)، حسن بن روج ابوالقاسم و ابوالحسن بن ابی البغل کاتب (92)، حکیمه دختر امام جواد (93)، رشیق صاحب الماداری (94)، سعد بن عبدالله القمی (95) و ابوسوره (96) و دیگران. علاوه بر این ها، ملاقات های جمعی امام است که در زمان زندگی امام حسن عسکری و بعد از او صورت گرفته است.
ششم: فرمان ها و نامه های صادره از سوی امام (عج)
امام مهدی مانند خورشیدی که در پس ابر پنهان می شود، از دیده ها غایب گردید و میان او و مردم حایلی قرار گرفت، اما روزنه امیدی برای ارتباط و متابعت از ایشان از طریق نواب اربعه باقی ماند و امام توانست از طریق آنان که افراد مورد وثوق ایشان بودند، فرمان ها و سفارش های خود را به امت ابلاغ کنند. شیخ کلینی به نقل از اسحاق بن یعقوب می گوید: از محمد بن عثمان العمری (رضوان الله علیه) خواستم تا دست خطی از مولایمان، صاحب الزمان (عج) به من برساند (همان دست خط که یکی از صحابه ائمه گفته است دست خط امام عسکری است). (97) امام در آن نامه پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوب را درباره بسیاری از مسائلی که اصحاب از طریق نواب به آن حضرت می رساندند، داده بود. صدوق تعداد آن ها را 43 نامه برشمرده است و باب خاصی را به آن اختصاص داده است، این نامه ها غالباً متضمن راه حل بسیاری از مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوده است و اصحاب نیز آن ها را می پذیرفتند و به آن ها ایمان داشتند. بعضی از این نامه ها خبر از امور غیبی بود که بعدها تحقق یافت.
پی نوشت ها :
1- البرهان فی علامات آخر الزمان، ج 1، ص 122 – 123 .
2- المسیح فی القرآن و التوراه و الانجیل، ص 533 .
3- التبیان، ج 7، ص 129 .
4- بحارالانوار، ج 15، ص 120 .
5- لسان العرب، ج 15، ص 254 .
6- اصول کافی، ج1: ص 601 – 602، باب 128، حدیث 1.
7- تفسیر القرآن العظیم، ص 82 .
8- السنن الوارده فی الفتن و غوائلها و الساعه و أشراطها (سنن الدانی)، 94 – 95 .
9- الفتن، 368 – 1080.
10- سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 472 .
11- الدرّالمنثور، ج 7، ص 484 .
12- این که می گوییم بعضی از علمای سنی بدان معناست که بعضی از آنان صریحاً نام پدر امام را حسن دانسته اند.
13- السنن الوارده فی الفتن و غوائلها و الساعه و أشراطها، 94 – 95.
14- الفتن، 368 – 1080.
15- تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 9، 191 – 1911؛ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 340 .
16- عقدالدرر فی اخبار المنتظر، حدیث 51 – باب 2.
17- سیر أعلام النبلاء، ج 11، ص 472.
18- الدرّالمنثور، ج 7، ص 484.
19- الفتن، ص 277.
20- تاریخ ابن خلدون، ص 321.
21- شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج 3، حاشیه ص 387 .
22- الصراط المستقیم الی مستحقّی التقدیم، ج 2، ص 222.
23- مقاتل الطالبین، ص 163 .
24- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، حدیث 4087، باب خروج المهدی؛ المستدرک علی الصحیحین ، ج 3، ص 233؛ الغیبه، ص 113.
25- مسند احمد، ج 1، ص 710، حدیث 4087؛ سنن ابی داوود، ج 4، ص 233، حدیث 4282؛ المعجم الکبیر، ج 23، ص 267، حدیث 566 .
26- سنن ابی داوود، ج 4، ص 107، حدیث 4384؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، حدیث 4086؛ المعجم الکبیر، ج 23، ص 566؛ کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج 14، ص 264، حدیث 38662؛ اسعاف الراغبین فی سیره المصطفی، ص 145، مشارق الانوار فی فوز أهل الاعتبار، ص 59؛ الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الاضلال و الزندقه، ج 2، ص 472، باب 11.
27- این حدیث را دارقطنی آورده است. همچنین الکنجی در البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص 116 – 117 ، باب 9؛ الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه (ع)، ص 295 – 296، فصل 12؛ فضائل الصحابه، سمعانی؛ به نقل از ینابیع الموده لذوی القربی، ج 3، ص 839، شماره 26، باب 94.
28- الخصال، ج 2، ص 486، حدیث 12، باب 9؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 250، باب 24، حدیث 9.
29- مجموع الرسائل، ج 2، ص 301.
30- شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج 1، ص 124 .
31- کمال الدین و تمام النعمه، ص 304 .
32- کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج 3، ص 328 .
33- کمال الدین و تمام النعمه، ص 317 .
34- شرح اصول کافی، ج 7، ص 317.
35- الاحتجاج، ج 2، ص 48 .
36- کمال الدین و تمام النعمه، ص 33.
37- الغیبه، طوسی، ص 42 .
38- الفتن، ص 266، «باب نسب المهدی»؛ التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، ص 176، باب 190، حدیث 238.
39- کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 315؛ کفایه الاثر فی النصّ علی الائمه الاثنی عشر، ص 317.
40- اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج 7، ص 138.
41- الاجتماع، ج 2، ص 48 .
42- رجال نجاشی، ص 353، حدیث 946 .
43- معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الراوه، ج 2، ص 43 .
44- رجال طوسی، ص 397، حدیث 5817 و ص 383، حدیث 5643 .
45- رجال نجاشی، ص 156، حدیث 411.
46- معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، ج 12، ص 127، حدیث 8384؛ خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، ص 187، حدیث 9.
47- رجال طوسی، ص 401، حدیث 5888 .
48- اصول کافی، ج 1، ص 389، حدیث 1 .
49- سرُّ السلسله العلویه، ص 39-40 .
50- المجدی فی انساب الطالبین، ص 130.
51- فخر رازی شافعی نسب شناسی قرن ششم است. – م.
52- الشجره المبارکه فی انساب الطالبیه، ص 78 – 79 .
53- الفخری فی انساب الطالبین، ص 8.
54- عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 180.
55- روضه الالباب فی معرفه الأنساب، ص 105.
56- سبائک الذهب فی معرفه أنساب العرب، ص 78.
57- الدرر البهیه فی الانساب الحیدریه و الاویسیه، ص 73.
58- همان، ص 73 – 74 .
59- مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، الباب الثانی عشر، ج 2، ص 79.
60- تذکره الخواص، ص 325 .
61- کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، ص 458.
62- الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه (ع)، الفصل الثانی عشر، ص 291 .
63- وفیات العیان و انباء الزمان، ج 4، ص 176، حدیث 562 .
64- الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر، المبحث الخامس و الستون، ج 2، ص 562 .
65- العبر فی خبر من غبر، ج 1، ص 381؛ دول الاسلام، ص 145 .
66- مرآه الجنان و عیره الیقظان، ج 2، ص 127 .
67- الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، ج 2، ص 601 .
68- اخبار الدول و آثار الاول فی التاریخ، ج 1، فصل 11، ص 354 – 355 .
69- ینابیع الموده لذوی القربی، ج 3، آخر باب 79، ص 306 .
70- نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، ص 257.
71- الأعلام، ج 6، ص 80.
72- اصول کافی، ج 1، ص 392، حدیث 8، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 353.
73- همان جا.
74- دلائل الامامه، ص 298.
75- کمال الدین و تمام النعمه، ص 408، باب 44، حدیث 19؛ ینابیع الموده لذوی القربی، ج 3، ص 335، باب 83، حدیث 12.
76- ینابیع الموده لذوی القربی، ص 331، باب 83، حدیث 7.
77- کمال الدین و تمام النعمه، ص 418، حدیث 51؛ الاحتجاج، ج 3، ص 524 – 525 .
78- الغیبه، طوسی، ص 153 .
79- همان، ص 155 .
80- اصول کافی، ص 392، حدیث 5؛ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 352.
81- الغیبه، طوسی، ص 217 .
82- کمال الدین و تمام النعمه، ص 432، باب 44، حدیث 25 .
83- النجم الثاقب فی أحوال الامام الحجه الغائب، ج 2، ص 343، باب هفتم.
84- الغیبه، طوسی، ص 164 .
85- اصول کافی، ج 1، ص 392، حدیث 9.
86- کمال الدین و تمام النعمه، ص 45، حدیث 15 .
87- الغیبه، طوسی، ص 208 .
88- همان، ص 217.
89- تبصره الولی فیمن رأی القائم المهدی، ص 279 – 280 .
90- الغیبه، طوسی، ص 163؛ الخرائج و الجرائج، ص 71، حدیث 1 و حدیث 15 .
91- منتخب الاثر فی الأمام الثانی عشر، ص 488، حدیث 7.
92- فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، ص 245 .
93- إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 214.
94- الغیبه، طوسی، ص 149.
95- کمال الدین و تمام النعمه، ص 454، حدیث 21؛ حلیه الابرار، ج 2، ص 557 .
96- الثاقب فی المناقب، ص 596، حدیث 538 .
97- الغیبه، طوسی، ص 216.
منبع :الحسنی، سید نذیر یحیی، 1389،مصلح جهانی، ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.