ما از شانس بیست و پنج درصد استفاده کردیم و حالا هستیم. خیلی ها هم در همان هفتادو پنج درصد گیر کردند و نیامدند. این حقیقت شاید کوچک باشد اما نکته ای که خواستم متذکر شوم همان “دعوت شدن” مان است
فاصله ی ما تا “نیستی” چقدر است؟ احتمال پیدایش یک انسان چند درصد است ؟ احتمال از دست رفتن همین انسان چی؟
برای پیدایش سلولهای اولیه ای که منجر به تشکیل آدم شوند عوامل زیادی دست اندر کارند اما آنچه مهم است اینکه حتی اگر همه ی این عوامل هم حاضر باشند ، باز هم احتمال تشکیل سلول اولیه ، تنها “بیست و پنج درصد” است. یعنی هنوز هم هفتاد و پنج درصد احتمال “نیستی” می رود. پس به من حق بده وقتی کودکی را می بینم که پلک می زند و پره های بینی اش تکان تکان می خورد به معجزه ی ” هست شدن” ایمان بیاورم. و به حقیقتی که “هست شدن” تنها به دعوت خداست، برای چندمین بار پی ببرم. پس هر یک از ما و هر کدام از آن سلولهایی که در سراسر دنیا در حال طی کردن پروسه ی “رشد” هستند ، حتما حتما “دعوت شده ایم” که حالا می توانیم ابراز موجودیت کنیم.
ما از شانس بیست و پنج درصد استفاده کردیم و حالا هستیم. خیلی ها هم در همان هفتادو پنج درصد گیر کردند و نیامدند. این حقیقت شاید کوچک باشد اما نکته ای که خواستم متذکر شوم همان “دعوت شدن” مان است که دعوت کننده ،فقط و فقط می تواند همین خدایی باشد که از رگ گردن قریب تر است..
.
در خیابان که راه می روم و به اطرافم که نگاه می کنم تازه درمی یابم که “احتمال زنده ماندن” مان هم چندان زیاد نیست. روزانه چند تا خطر ِ اساسی از بیخ گوش مان رد می شود و هر کدام از آنها می تواند به “مرگ” بیانجامد؟ برای مان تکراری شده که اگر سر پله ها ، پایمان پیچ خورد و ز آن بالا افتادیم پایین، هیچ چی مان نشود. یادمان رفته که خیلی ها با پریدن یک چیز کوچک در گلوی نازک شان مرده اند اما ما با چند تا سرفه ردش می کنیم. ماشین ها دقیقا مماس با تن ما به سرعت از کنارمان رد می شوند و ما باز هم سالمیم در حالی که آمار قربانیان تصادف را همه از بریم. بارها شده که تا حدّ مرگ ترسیده ایم اما با یک خنده و نفس عمیق از کنار قضیه رد شده ایم در حالی که اتفاقاتی در بدن مان افتاده و موادی ترشح شده که می تواند ما را به کشتن بدهد. از این نمونه ها زیاد است. خیلی زیاد. و این حقیقت شاید باز هم کوچک به نظر برسد اما خواستم متذکر شوم که اگر زنده ایم و اینهمه خطر را روزانه پشت سر می گذاریم، پس لابد خدا با ما هنوز هم کار دارد. لابد هر لحظه ای که بر ما می گذرد فرصتی است که خدای عزیز و ناز ما بدون منت به ما می دهد تا زنده گی را تجربه کنیم و آن لحظه ی ناب عاشقی وبندگی را بفهمیم.
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَهٍ مُّخَلَّقَهٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ .
ای مردم ، اگر از روز رستاخیز در تردید هستید ، ما شما را از خاک و سپس ، از نطفه ، آنگاه از لخته خونی و سپس از پاره گوشتی گاه تمام آفریده گاه ناتمام ، بیافریده ایم ، تا قدرت خود را برایتان آشکار کنیم و تازمانی معین هر چه را خواهیم در رحمها نگه می داریم آنگاه شما را که کودکی هستید بیرون می آوریم تا به حد زورمندی خود رسید بعضی از شما می میرند و بعضی به سالخوردگی برده می شوند تا آنگاه که هر چه آموخته اند فراموش کنند و تو زمین را فسرده می بینی چون باران بر آن بفرستیم ، در اهتزاز آید و نمو کند و از هر گونه گیاه بهجت انگیز برویاند
نوشته شده توسط سیده زهرا برقعی