نویسنده:دکتر رضا برنجکار
عقلانیت مدرن؛ گامی در بیراهه
قسمت دوم و پایانی
عقلانیت مدرن و عقلانیت از دیدگاه امام علی (ع)
چنانکه دیدیم، عقل از دیدگاه امام علی (ع) در مقابل شهوت و هوای نفس قرار می گیرد و احکام و لوازم عقل و شهوت، احکامی متعارضند و آدمی از هر دو نیرو بهره مند است و با اراده آزاد خویش یکی را بر دیگری ترجیح می دهد.
در تفسیری دیگراز عقل، عقل نه در عرض شهوت و میل، بلکه در طول و خدمتگزار شهوت است.( این تفسیر، تفسیر «دیوید هیوم» از عقل است. ) این رأی در بسیاری از مکاتب فلسفی و اخلاقی و جامعه شناختی غرب مؤثر بوده است و عقلی که امروزه تجددگرایان (مدرنیست ها) مطرح می کنند و «ماکس وبر» در جامعه شناسی، آن را عقل ابزاری نامیده است ، ریشه در رأی «هیوم» دارد .
«هیوم» از کارکرد معرفتی عقل و کشف از واقع را انکار می کند. همچنین او کارکرد اخلاقی و عملی عقل یعنی درک حسن و قبح و باید و نباید و تعیین هدفهای زندگی را ازشرح وظایف عقل حذف می کند. او به جای نقش نخست عقل، تجربه حسی را قرار می دهد، و عواطف و انفعالات، شامل شهوت، هوای نفس، عشق، خشم و غضب را جایگزین نقش دوم عقل می سازد.بدین سان عقل نه توان کشف واقعیت را در بعد نظری دارد و نه توان درک خوب و بد و تعیین هدفهای زندگی اخلاقی را در بعد عملی.
بدین ترتیب همان شهوتی که از دیدگاه امام علی (ع) در مقابل عقل، و امری مذموم و تابع آن از چارپایان پست تر بود، از نظر «هیوم» به رسمیت شناخته می شود و قوه تعیین کننده اهداف و خوب و بد زندگی می گردد، و عقل از این مقام عزل و در خدمت شهوت درمی آید. حال آنکه، از نگاه امام رستگاری انسان در پیروی او از هدفهایی است که عقل تعیین می کند و شقاوت او در پیروی از شهوت و هوای نفس است. در روایتی از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: «از عقل راهنمایی بگیر و با هوای نفس مخالفت کن تا پیروز و رستگار شوی.» نیز فرموده اند: «عاقل، دشمن لذتهای خویش است و جاهل، بنده شهوات خویش.» اما از نگاه «هیوم» اصولا عقل نقش تعیین اهداف و تمییز خوب از بد را ندارد و تنها عواطف و شهوات می توانند هدفهای زندگی را تعیین کنند. بدین ترتیب انسان چاره ای جز پیروی از شهوات ندارد و اراده آدمی اثر بی واسطه احساس لذت و درد اوست. به عقیده «هیوم» فعلی یا احساسی یا منشی، فضیلت مندانه یا رذیلانه است، که دیدارش پدیدآورنده لذت یا ناخوشی ویژه ای باشد. بنابراین فضیلت با لذت، و رذیلت با ناخوشی و درد مساوی خواهد بود. فضیلت احساسی دلپذیر برمی انگیزد و رذیلت احساسی نادلپذیر. بدین سان احساس اخلاقی، عبارت است از احساس پسندیدن یا ناپسندیدن افعال یا خصال یا منشها. هیوم پس از انکار کارکردهای نظری و عملی عقل و نشاندن تجربه حسی و عواطف در جای عقل، برای عقل نقش دیگری در نظر می گیرد. جمله مشهور او این است: «عقل برده انفعالات است و باید چنین باشد و هرگز دعوی دار کار دیگری جز گزاردن خدمت و فرمان آنها نتواند بود.» به دیگر سخن برای هیوم، عقل تنها کارکرد ابزاری دارد و به منزله ابزار انفعال و لذت است و به او کمک می کند تا به لذتها دست یابد و شهوات خود را ارضا کند.
تفسیر هیوم از عقل، عقل ابزاری و گاه عقل معاش نامیده می شود. در بحث از کارکردهای عقل خواهیم دید که امام علی (ع) کارکرد ابزاری و عقل معاش را می پذیرند؛ اما تفسیر امام از عقل معاش با تفسیر امثال هیوم کاملاً متفاوت است.
معانی و اطلاقات عقل
در مقدمه و نیز بحث از معانی اصطلاحی عقل اشاره شد که از عقل تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. برخی از این تفسیرها، قابلیت و کارکرد خاصی رابرای عقل مورد توجه قرار می دهند و دیگر قابلیتهای عقل را انکار می کنند. رأی هیوم که پیش از این توضیح داده شد،مثال گویایی در این باره است.اکنون می کوشیم تا کارکردهای مختلف عقل را که در سخنان امام علی (ع) مطرح شده است، بازگوییم.
1- کارکرد نظری عقل
درباره کارکرد نظری عقل می توان به دو گونه روایات از حضرت امیر(ع) استناد کرد: بخشی از احادیث، مطلق علم و آگاهی و حکمت را از آثار عقل و تعقل برمی شمارند. این احادیث می توانند شامل علم و حکمت نظری نیز باشند؛ اما برخی از احادیث قابلیتهایی همچون خودشناسی و خداشناسی و دین شناسی را از آثار عقل می دانند. این احادیث، کارکرد نظری عقل را نمایان می کند. در اینجا از هر دو دسته احادیث، چند نمونه را ذکر می کنیم: عقل، اصل و منشأ علم و دعوت کننده به فهم است. آنکه تعقل کند، آگاهی می یابد. با عقل کنه حکمت به دست می آید. برترین عقل، خودشناسی است. برترین عقل، شناخت حق با حق است. با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار می شود. با نشانه های تدبیر که به ما نمایاند، بر خردها آشکارگردید. مؤمن به خدا ایمان نمی آورد، مگر اینکه تعقل کند. دین و ادب، نتیجه عقل است. بدین سان امام علی (ع) دستیابی به علم و حکمت و خودشناسی و خداشناسی و دین شناسی را از رهگذر عقل می دانند که کارکردی نظری است. البته همان گونه که در بحث «عقل و دین» خواهیم گفت، دین مکمل عقل است و ارتباطی خاص و دوسویه میان عقل و دین وجود دارد.
2- کارکرد عملی عقل
احادیثی که از امام علی (ع) در زمینه نقش ارزشی و اخلاقی و عملی عقل وارد شده است، بیش از احادیث بیان کننده کارکردهای دیگر عقل است. در این جا تنها چند نمونه ذکر می شود و در ادامه نیز به احادیث دیگری در این زمینه اشاره خواهد شد. حضرت در این باره می فرمایند: «کمال نفس باعقل به دست می آید. ادب در انسان همچون درختی است که اصل و ریشه آن عقل است. اخلاق نیکو از میوه های عقل است. عقل، درختی است که میوه اش سخاوت و حیاست. میوه عقل، مدارا کردن با مردم است. جوانمردی انسان به اندازه عقل اوست. عقل، دوری جستن از گناه است. با افزایش عقل، حلم و بردباری افزایش می یابد. میوه عقل، راستگویی است. اطاعت از خدا به اندازه عقل است. آن که عقلش کمال یابد، رفتارش نیکو شود. از نشانه های عقل، عمل به عدالت است».بدین سان عقل،خوب و بد افعال را به انسان می نمایاند و کمال آدمی و فضایل اخلاقی همچون ادب و حیا و سخاوت و مدارا و جوانمردی و حلم و راستگویی و عدل به وسیله عقل شناخته می شوند .
3- کارکرد ابزاری عقل
آنچه به عنوان عقل معاش و نیز عقل ابزاری در احادیث امام علی (ع) آمده است، با عقل ابزاری مطرح شده در آثار هیوم و دیگران که معطوف به دنیا و معاش است و تلقی رایج از عقل ابزاری نیز همان است متفاوت است. در این جا می توان ابتدا تعریفی عام از عقل ابزاری که هدفش معاش است، مطرح کرد و سپس به دو دیدگاه مقابل یکدیگر پرداخت. عقل ابزاری معطوف به معاش، به طور کلی عبارت است از قدرت و شعوری که انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان می دهد و به زندگی دنیوی مطلوبش دست می یابد. این عقل از آن جا که قدرت فن آوری و حسابگری دارد، آدمی را قادر می سازد تا وقایع آینده را پیش بینی کند.
احادیث زیر را که همگی از امام علی (ع) است، می توان ناظر به کارکرد ابزاری عقل و عقل معاش دانست: برترین مردم در عقل، بهترین آنهاست در تقدیر و برنامه ریزی معاش خود، بهترین دلیل بر زیادتی عقل، حسن تدبیر است. عقل، تو را به کار سودمندتر فرمان می دهد. مرز عقل، عاقبت اندیشی است. اگر عقل سالم باشد، انسان از فرصتهایش بهره مند می شود. عقل، گمانه زنی درست و شناخت آینده بر اساس گذشته است. چنان که دیدیم عقل ابزاری برای «هیوم» و تجددگرایان، عقلی است که ابزار رسیدن به امیال و شهوات انسان را فراهم می کند. از این رو این عقل در طول شهوت و در خدمت آن است، نه در عرض و معارض آن. از جمله ویژگیهای عقل ابزاری هیوم این است که معطوف به دنیا و زندگی دنیوی است و کاری با آخرت انسان ندارد. همچنین این عقل در خدمت عقل نظری که خدا و دین را اثبات می کند و عقل عملی که حسن و قبح افعال را مشخص می کند و آدمی را به کارهای ارزشی و اخلاقی رهنمون می شود، نیست؛ بلکه در مقابل عقل نظری و عملی قرار می گیرد. در نقطه مقابل، امام علی (ع) کارکرد نظری و عملی عقل را می پذیرند. از این رو عقل معاش و ابزاری از دیدگاه آن امام، ابزار رسیدن به هدفهای عقل نظری و عملی است و چون عقل نظری، خدا و دین و آخرت را اثبات می کند و عقل عملی آدمی را به رعایت احکام خدا و دین و آخرت فرامی خواند، عقل ابزاری در خدمت دین و معنویت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هوای نفس. از همین رو و برای نشان دادن همسویی میان معاش دینی و معاد است که امام در برخی سخنان، کارکرد عقل معاش و عقل معاد را قرین یکدیگر ساخته، می فرمایند: برترین مردم در عقل، کسانی هستند که بهتر از دیگران در معاش خود تقدیر و برنامه ریزی کنند و بیش از دیگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام ورزند. به نظر می رسد دلیل اینکه در برخی احادیث زیرکی معاویه، شیطنت شمرده شده است نه عقل، همین نکته باشد؛ یعنی عقل ابزاری اگر در خدمت عقل نظری و عملی و در نتیجه خدا و دین قرار گیرد و زندگی دینی را سامان دهد، عقل نامیده می شود؛ ولی اگربه خدمت شهوت درآید، شیطنت است.
امام علی (ع) اشاره های گوناگونی به عقل عملی دارند که در این جا همه آنها را بررسی می کنیم:
1- در اکثر سخنان حضرت درباره عقل عملی، اعمال نیکو و فضایل اخلاقی از آثار عقل شمرده شده و بیان شده است که آدمی به واسطه عقلش به کمال و ادب و حیا و سخاوت و حلم و عدل می رسد.
2- در برخی از سخنان امام، عقل قوه درک کننده است. حضرت می فرمایند: «عقلها پیشوایان افکارند، و افکار پیشوایان قلبها، و قلبها پیشوایان حواس، و حواس پیشوایان اعضا و جوارح.» بر اساس این سخن، از عقل فکر تولید می شود و فکر در نهایت به عمل می انجامد. بنابراین عقل نقشی معرفتی نسبت به عمل دارد.
3- در برخی احادیث نقل شده از حضرت، عقل قوه ای است که امر و نهی می کند و آدمی را از اعمال زشت باز می دارد. مثلا فرموده اند: «عقل، تو را به سودمندتر امر می کند.»
4- از امام علی (ع) روایت شده است که عقل به معنای نفس اعمال نیکو یا ترک اعمال زشت است. حضرت در این باره می فرمایند: همانا عقل، دوری جستن از گناه، عاقبت اندیشی و احتیاط است.
احادیث بسیاری که از امام علی (ع) در توصیف عاقل وارد شده است، شبیه همین اطلاق نوع چهارم است.
در این احادیث، عاقل کسی است که اعمال خوب را به کاربندد و از اعمال زشت پرهیز کند. همچنین در احادیث بسیاری از آن حضرت، جاهل کسی است که مرتکب اعمال زشت می شود و اعمال نیک را ترک می کند. روشن است آنکه مرتکب اعمال زشت می شود، نیز عقل دارد و گرنه حجت بر او تمام نخواهد بود؛ زیرا ملاک تکلیف، عاقل بودن است. بنابراین مراد احادیث یادشده از عاقل، کسی است که عقل دارد و به مقتضای معرفت عقلی و امر و نهی عقل عمل می کند، و مراد از جاهل کسی است که با وجود داشتن عقل، به مقتضای آن عمل نمی کند و از جهل و شهوات پیروی می کند. بدین سان در احادیث حضرت امیر به چهار نوع اطلاق از عقل عملی برمی خوریم. اطلاق اخیر اطلاقی مجازی، و بازگشت آن به اطلاق اول است. اطلاق اول نیز کلی و با اطلاقات دیگر قابل جمع است. از این میان اطلاق دوم و سوم بیانگر کارکردهای عقل عملی از دیدگاه آن حضرت است. بر اساس این دو کارکرد، عقل هم خوب و بد اعمال را نشان می دهد و هم به اعمال خوب امر کرده و از اعمال زشت نهی می کند. اگر بخواهیم این دو کارکرد را با دو معنای اصطلاحی عقل عملی بسنجیم، می توان گفت معنای اصطلاحی مشهور، یعنی قوه درک کننده خوب و بد اعمال قطع نظر از تفسیرهای مختلفی که از آن شده است با کارکرد اول مطابقت دارد . اما معنای اصطلاحی غیرمشهور با هیچ یک از کارکردهای مذکور، از جمله کارکرد دوم، مطابقت ندارد؛ زیرا در این اصطلاح عقل با اراده یکسان انگاشته می شود، در حالی که در کارکرد دوم، عقل تنها امر و نهی می کند، اما آدمی می تواند بر اساس اراده اش به امر و نهی عقل گوش فرا ندهد و بر اساس شهوت عمل کند.
عقل و اخلاق
رابطه میان عقل و اخلاق، از مباحث مهم عقل شناسی و نیز علم اخلاق است، و چنان که پیشتر گفته شد، اکثر احادیث نقل شده از امام علی (ع) در زمینه عقل، به عمل و اخلاق مربوط می شد. مباحث «کارکرد عملی عقل» و «اطلاقات عقل عملی» به رابطه میان عقل و اخلاق مربوط می شد، و دیدیم که از دیدگاه امام، عقل آدمی قادر است خوب و بد اعمال را تشخیص دهد و آدمی را به انجام برخی امور و ترک برخی دیگر بخواند. بر این اساس چند نکته مهم را در زمینه رابطه عقل و اخلاق، بررسی می کنیم:
1 – از جمله مباحث مهم درباره ارتباط عقل و اخلاق، تأثیر و تأثر آن دو بر یکدیگر و از همدیگر است.
همان طور که پیشتر دیدیم، تأثیر عقل بر اخلاق این است که انسان براساس عقل خویش، مفاهیم اخلاقی و خوب و بد افعال را درک می کند و نسبت به آنها امر و نهی می کند. حال باید دید تأثیر اخلاق بر عقل چیست. احادیث بسیاری در این باره از امام علی (ع) نقل شده است که در آنها فضایل اخلاقی و اعمال ارزشی از اسباب تقویت عقل برشمرده شده و در مقابل رذایل اخلاقی و گناهان از اسباب تضعیف عقل بیان شده است. امام در این باره می فرمایند: «با شهوتت مبارزه کن، و بر خشمت پیروز شو، و با عادت زشتت مخالفت کن تا نفست پرورش یابد و عقلت کامل شود.» همچنین فرموده اند : «آن که خود را از مواهب دنیا بی نیاز کند، عقل را کامل کرده است.» آن حضرت درباره رذایل اخلاقی و گناهان که از اسباب تضعیف و فساد عقل شمرده شده اند، فرموده اند: پیروی از هوای نفس، عقل را تباه می کند و عامل فساد عقل، حب دنیاست و… . نکته مهمی که از این دو دسته احادیث یعنی احادیثی که عقل را وسیله فهم اخلاق می دانند و روایاتی که اخلاق را باعث افزایش عقل می دانند می توان استفاده کرد این است که عقل و اخلاق رابطه دو سویه دارند و این رابطه هیچ گاه قطع نمی شود و در نتیجه، عقل و اخلاق در این تعامل می توانند سیری تکاملی داشته باشند. به این بیان که آدمی با عقل اندکی که دارد، خوبی و زشتی برخی افعال را درک می کند. پس از این ادراک، اگر او به مقتضای عقل، عمل کند و افعال خوب را انجام داده، افعال زشت را ترک کند، عقل او بیشتر می شود، و در نتیجه خوبی و بدی های بیشتری را درک می کند. باز اگر به مقتضای عقلی عمل کند، دوباره افزون می گردد و در نتیجه محدوده بیشتری از اعمال اخلاقی را درک می کند. عکس این حالت نیز می تواند درست باشد؛ یعنی اگر آدمی به مقتضای عقل اندک خویش عمل نکند و مرتکب رذایل و گناهان گردد، همان عقل اندک نیز تضعیف و در نهایت نابود می گردد. بر این اساس آدمی می تواند با عقل خویش اخلاقش را تقویت کند و با اخلاق خویش، عقلش را کامل کند. همانطور که می تواند باعث تضعیف و نابودی عقل و اخلاق خویش شود.
2- دو مکتب «غایت گروی» و «بایدگروی» مهمترین مکتبهای مطرح در فلسفه اخلاق و اخلاق هنجاری به شمار می روند و بسیاری از فیلسوفان اخلاق را می توان در یکی از این دو مکتب جای داد. مکتب غایت گروی، معتقد است ملاک اساسی درست بودن یا الزامی بودن عمل به لحاظ اخلاقی، ارزش غیراخلاقی است که به وجود می آورد. به دیگر سخن، خود عمل فی نفسه خوب و الزامی نیست، بلکه برای داوری درباره خوبی و الزامی بودن عمل، باید به نتیجه و غایتی که به بار می آورد نگاه کرد.
طرفداران این مکتب در تعیین غایت با یکدیگر اختلاف نظر دارند. اکثر آنان غایت را لذت می دانند. دیگران اموری همچون قدرت، معرفت و کمال را غایت اعمال اخلاقی معرفی می کنند .
در مقابل این مکتب، نظریه وظیفه گروی قرار می گیرد. پیروان این نظریه یا منکر آنند که ملاک داوری در باب خوبی و الزامی بودن عمل، غایت و ارزش غیراخلاقی آن است، یا معتقدند این مکتب به تنهایی کافی نیست و خود عمل، با قطع نظر از غایت آن می تواند خوب و بد یا واجب و حرام باشد. بنابراین غایت گروی تنها ملاک داوری را غایت عمل می داند؛ اما وظیفه گروی ضرورتا به معنای نفی توجه به غایت در داوری نیست؛ بلکه می تواند این مطلب را بپذیرد، اما خود عمل و ویژگی های آن را نیز در داوری دخیل بداند.
به نظر می رسد احادیثی که در اطلاق دوم و سوم عقل عملی نقل شد، مکتب «بایدگروی» را تأیید می کنند.
بنا بر مفاد این احادیث، عقل قادر است خوب و بد اعمال را درک کند و به اعمال خوب امر واز اعمال زشت نهی کند. البته در برخی از این احادیث، عقل بر اساس سود و فایده به عملی امر یا از آن نهی می کند، اما همیشه این گونه نیست و در اکثر احادیث نقل شده، عقل مستقیماً خوبی و بدی عملی را درک می کند و آدمی را از پلیدی ها باز می دارد. بنابراین ملاک داوری در سود و غایت درست نیست و برخی افعال فی نفسه خوب یا بدند و عقل نیز قادر است حداقل در برخی موارد این خوبی و بدی را درک کرده و بدان امر یا از آن نهی کند.
3 – در تفسیر حسن و قبح افعال در میان متفکران اسلامی و غیراسلامی، نظریات مختلفی مطرح شده است. رأی مشهور در میان فیلسوفان اسلامی که برخی از اصولیین معاصر نیز موافق آنند، در این باره آن است که حسن و قبح، از مشهورات عامه و آرای پسندیده است و عقلا برای سامان دادن به زندگی اجتماعی خود، بر آنها توافق کرده اند.
از احادیثی که درباره حکم عقل به خوبی و بدی افعال، از امام علی (ع) نقل شده است، برمی آید که حسن و قبح افعال امری عقلی و یقینی است و انسان با تعقل و تدبر در افعال به طور یقینی درک می کند که اعمالی خوبند و اعمالی زشت، و عقل انسان را دعوت به انجام کارهای خوب و ترک کارهای زشت می کند.
عقل و دین
رابطه میان عقل و دین شبیه رابطه میان عقل و اخلاق است. از دیدگاه امام علی (ع) عقل، راه رسیدن انسان به خدا و دین است: «با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار می شود.» «مؤمن به خدا ایمان نمی آورد، مگر این که تعقل کند.» «دین و ادب نتیجه عقل است.» «دینداری به اندازه عقل است.» و «نخستین پایه اسلام،عقل است.» عقل از طریق استدلال از آیات آفاقی و انفسی، خدا را اثبات می کند و پس از اثبات خدا، خوبی و لزوم تسلیم در برابر خداوند و ایمان به خدا را به انسان گوشزد می کند. آدمی با عقل خویش مخاطب دین و شریعت است و از همین روست که از شرایط مکلف شدن در قبال دین و عقاید و احکام آن برخورداری از عقل است. باز از همین جاست که حضرت امیر(ع) مقدار حسابرسی و پاداش و کیفر روز قیامت را به اندازه عقل می داند: «خداوند، بندگان را به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده، حساب می رسد.» گذشته از اینکه عقل آدمی را به دین می رساند، احکامش جزء دین است؛ زیرا به فرموده امام «عقل، رسول حق تعالی است» و «عقل، شریعت درونی، و شریعت، عقل بیرونی است.» در برخی از احادیث، عقل، حجت باطنی و پیامبران و ائمه علیهم حجتهای ظاهری قلمداد شده اند. از سوی دیگر، دین نیز در خردورزی انسان و رشد و تکامل عقل او مؤثر است. امام علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه، درباره فلسفه ارسال رسولان می فرماید: «خدا، رسولان خویش را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی درپی به سوی مردم فرستاد، تا پیمان فطرتش را از انسانها بازگیرند و نعمت فراموش شده را به یاد آنان آورند و با تبلیغ بر آنها احتجاج کنند و گنجینه های عقول را آشکار کنند.»
در این خطبه، حضرت معلومات عقلی را به دفینه ها و گنجهای پنهان تشبیه کرده و یکی از وظایف پیامبران را برانگیختن و برملا کردن این گنجها دانسته اند. از این سخن می توان دریافت که اولاً عقل معلومات فطری و ذاتی دارد و دارای معلوماتی است که از خارج و تجربه به دست نیاورده است؛ ثانیاً بدون تذکر و برانگیختن پیامبران، آدمی از این معلومات غافل است و بدان توجه ندارد و پیامبران توجه انسان را به این آگاهیها جلب می کنند. بنابراین یکی از کارهای دین، به فعلیت درآوردن، عقل و معلومات فطری است .
از آن جا که خداوند خالق عقل است، بهتر از هر کس می داند که عقل در چه مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را دارد و در چه مسیرهایی ناتوان از دستیابی به نتیجه است. برای مثال قرآن انسان را به تعقل در قرآن، آیات تکوینی و پدیده ها و نظم جهان، احکام اخلاقی و سرگذشت پیشینیان دعوت می کند؛ زیرا نتیجه تفکر در این امور، شناخت خدا، درک احکام اخلاقی، و عبرت گرفتن از پیشینیان است. از سوی دیگر در احادیث متعددی، آدمی از تعقل در ذات الهی نهی شده است. دلیل آن، این است که عقل قادر به فهم ذات الهی و کیفیت ذات خداوند نیست، و اصولاً ذات خدا دارای کیفیت تعقلی نیست تا عقل با تعقل، آن را دریابد.
بنابراین تعقل در ذات الهی نتیجه ای جز گمراهی و حداقل بیهودگی در پی نخواهد داشت. افزون برهمه اینها، دین برعقل می افزاید وبه فرموده امام علی (ع) «ذکر و یاد خدا روشنایی عقل است» و «هر کس خداوند سبحان را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را نورانی می گرداند» و «یاد خدا عقلها را راهنمایی و هدایت می کند.» اصولاً اعمال اخلاقی، اعمال دینی نیز محسوب می شوند و چنان که گذشت، اعمال اخلاقی باعث تقویت عقل می شود و گناهان باعث تضعیف و نابودی عقل می گردند. همان بحثی که درباره تأثیر و تأثر و ارتباط دوسویه میان عقل و اخلاق گفتیم و اینکه این دو هماره یکدیگر را تقویت می کنند، درباره رابطه عقل و دین نیز گفتنی است .