نویسنده:دکتر سید مهدى صانعى
اگر ما دستورهاى شرعى را در اسلام مورد بررسى قرار دهیم در مىیابیم که تمامى آنها بر محور عدل و اعتدال و حد وسط در گردش است و شایسته است که کتاب مستقلى در این زمینه نوشته شود تا حق مطلب ادا گردد. اکنون به دلیل ضیق مجال براى نمونه در این باره به ذکر برخى از آیات مىپردازیم:
1. «الذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما» (23) ; (بندگان رحمان) کسانى هستند که هنگام بخشش نه زیاده روى مىکنند و نه بخل مىورزند و انفاق بین آن دو، قوام (و درستى) است.
2. «و کلوا واشربوا و لاتسرفوا» (24) ; و بخورید و بیاشامید و زیادهروى نکنید.
3. «ولا تجهر بصلاتک ولاتخافتبها و ابتغ بین ذلک سبیلا» (25) ; و دعاى خود را به صداى بلند و آهسته انجام مده و راهى بین آن دو – که همان حد میانه است – بطلب.
4. «وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخره و لاتنس نصیبک من الدنیا» (26) ; در نعمتهایى که خداوند به تو ارزانى داشته، دار آخرت را طلب نما و – در عین حال از افراط بپرهیز و – بهرهات را از دنیا (نیز) فراموش مکن – و حد اعتدال را پیوسته در نظر داشته باش – .
5. آیاتى دلالت دارد که مردم باید به لطف خداوند امیدوار باشند و از رحمتش مایوس نگردند. در سوره «الزمر» آمده است: «لاتقنطوا من رحمه الله» (27) ; از رحمتخدا نومید نشوید.
به آیات دیگرى بر مىخوریم که به ما مىگویند نباید از عذاب الهى و از کیفر اعمالمان غفلت نماییم: «افامنوا مکر الله فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون» (28) ; آیا آسوده خاطرند از این که – به سبب اعمالشان – ناگهان خداوند آنان را کیفر دهد. از کیفر ناگهانى خداوند به جز گروه زیانکار آسوده خاطر نیست.
از مجموع این گونه آیات چنین برمىآید که ما باید بین بیم و امید باشیم و حد اعتدال را در نظر بگیریم; یعنى اگر طاعات و عبادات بسیار و فراوانى انجام داده باشیم نباید مغرور شویم و به خود یادآورى کنیم که ما این همه اعمال نیک به جا آوردهایم و خداوند ما را مورد لطف و عنایتخاص خود قرار مىدهد; چون اعمال ما ارزش آن را ندارند که در پیشگاه خداوند پذیرفته شوند، مگر به کرمش ما را ببخشد. و از طرف دیگر نباید از رحمتخداوند نومید باشیم، هر چند گناهان بسیار و فراوانى را مرتکب شده باشیم; زیرا نومیدى با سقوط و بدبختى برابر است. پس باید در تلاش و کوشش باشیم که گذشتهها را تکرار نکنیم و در صدد ساختن خود باشیم و بدانیم که رحم او بىپایان است و اگر به درگاهش روى آور شویم ما را عفو مىنماید; و ما به احسان و لطف رفتار مىکند.
در اینباره از حضرت صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «… در وصیت لقمان چیزهاى عجیبى وجود دارد; عجیبترین آنها این است که لقمان به پسرش فرمود: به گونهاى از خدا بترس که اگر کار نیک جن و انس را به جا آورده باشى، عذابت مىکند و نیز آن گونه به خداوند امیدوار باش که اگر گناهان جن و انس را انجام داده باشى به تو رحم مىکند. (و مورد غفران و لطف خودش قرار مىدهد.) پدرم مىفرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این که در دلش دو نور وجود دارد: نور بیم و نور امید، اگر هر یک از این دو با هم سنجیده شوند هیچ کدام بر دیگرى ترجیحى ندارد» . (29)
گفتیم بحث در مورد آیات و روایاتى که بر لزوم اعتدال و میانهروى در اعمال دلالت دارند، در خور نوشتن کتاب مستقل و مفصلى است; اندکى در این باره به بررسى بپردازیم:
توضیح آنکه از جمله چیزهایى که بر بیم و امید متفرع استشادى و اندوه است که از نظر دانشمندان روانشناس حد وسط آن، مطلوب مىباشد; بدین معنى که افراط در شادى و همچنین اندوه و پریشانى زیاده از حد و مداوم زیانهاى غیرقابل انکارى را در پى دارد.
«پسیکولوکها» ثابت کردهاند که هر نوع خوشحالى مانند اندوه و غصه اعصاب را تحت تاثیر قرار مىدهد ; هر اندازه خوشى یا اندوه بیشتر شدت داشته باشد فزونى تاثیر، هم بیشتر است. هر کسى در دوران زندگى خود بارها آزمایش کرده که بر اثر دریافتیک خبر خوش و مسرتبخش چنان تغییر حالتى به او دست مىدهد که به کلى وضعیتش دگرگون مىگردد.
نخستین اثر آن این است که اشتهایش سد مىشود به گونهاى که میل به غذا ندارد; از طرف دیگر تمام اعصابش به رعشه و حرکت در مىآید و مانع استراحتش مىشود. در آن حالت میل دارد پیوسته راه برود و تحرک و جست و خیز داشته باشد.
این حالت ممکن استیک ساعتیا یک روز حتى بیشتر ادامه یابد و گاهى تغییر وضع روحى و روانى چنان شدت پیدا کند که بر اثر دریافت خبر خوش ناگهانى از قبیل اینکه مادرى پسرش را مرده مىدانسته ناگهان او را مىبیند و مانند اینگونه اتفاقات، التسکته ناقص یا کامل به او دست دهد. (30)
مىتوان گفت وجود اضداد همچون خوشحالى و اندوه و به طور کلى تضاد، در عالم هستى لطف الهى و از اسرار آفرینش است. به سخن دیگر، در نظر حکمت از ابزار خیر و تکامل به حساب مىآید. فضیلت و تعالى در معرکه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تکمیل و تکوین مىشوند و شخص فقط از راه رنج، اندوه و مسئولیتبه اوج علو خود مىرسد. غصه و اندوه امرى معقول و علامتحیات و محرک اصلاح است. شادىها و خوشحالىها که نتیجه کنشها، آرزوها و تلاشها است. نیز براى خود جایى دارد; بدین بیان که هیچ کارى بدون هدف مطلوب و شادى آفرین انجام نمىشود. پس شادى و اندوه و نوش و نیش به صلاح بشر و سبب تکامل او است.
عاشقم بر مهر و بر قهرش به جد اى عجب من عاشق این هر دوضد نکته مهمى که از نظر حفظ تعادل و همآهنگى باید به آن توجه شود و قبلا هم یادآور شدیم این است که هرگاه خوشحالى و شادمانى مفرط بر شخصى عارض مىگردد موجب برهمزدن نظم و اعتدال مىشود و او حالت عادى خود را از دست مىدهد که اگر پیوسته به همینحال باشد، زندگى ناهنجار و ناموزونى دارد که با ناگوارىها و دشوارىهاى طاقتفرسا همراه مىگردد.
در این زمینه لازم استبراى حفظ آرامش و توازن یک نیروى یکنواختکنندهاى وجود داشته باشد تا خود به خود، زیانهاى شادمانى بیش از حد را سامان بخشد و به نظم درآورد.
براى مثال، اگر سیبى را به نخى ببندند و آن را آویزان کنند. سپس آن را به یک طرف بکشند و از حالت آرامش و سکون به در آورند، آن گاه آن را رها نمایند، در یک جا نمىماند و قرار نمىگیرد. آن قدر به این طرف و آن طرف مىرود تا سرانجام به محل اصلى اش برگردد و آرامش نخستین خود را بازیابد.
به همین گونه است هنگامى که خوشحالى شدید دست مىدهد و تعادل آدمى را از بین مىبرد. در چنین حالتى لازم است عاملى وجود داشته باشد تا آن نو پدید را کاهش دهد و مهار نماید و آثار زیانمند آن برطرف گرداند و آرامش و یکنواختى و برابرى ایجاد شود.
مرحله حزن و اندوه نیز این گونه است; یعنى به هنگام به وجود آمدن این پدیده ناخوشآیند باید نیروى معتدلکنندهاى در کار باشد تا بدان وسیله، آثار سوئى که از آن سرچشمه مىگیرد زدوده شود و برابرى و آرامش برقرار گردد.
در قرآن مجید به این راز مهم روانى اشاره شده و چنین آمده است:
«ما اصاب من مصیبه فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على الله یسیر. لکیلا تاسوا على ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم والله لایحب کل مختال فخور» (31) .
هیچ مصیبتى در زمین و نه (درباره) خودتان نمىرسد مگر آن که پیش از آن که آن را به وجود آوریم در کتابى – یعنى در لوح محفوظ – است. همانا آن بر خداوند آسان است – همه امور بر وفق اسباب و مسببات و عدالت پیش از ایجاد آنها نیز مشخص و معین شده است – تا اندوهگین نشوید به آن چه از دست دادهاید و (نیز) شادمان نشوید به آنچه خداوند (تفضل نموده) به شما داده است و خداوند هیچ گردنفراز فخرکنندهاى را دوست نمىدارد.
خواهید پرسید: مگر شادى و خوشحالى بد است که خداوند ما را از آن باز داشته است؟
در جواب مىگوییم: چنان که پیش از این اشاره کردیم هر شادمانى و مسرتى که تعادل انسان را مختل کند و او را از مسیر و هدف اصلى زندگىاش منحرف سازد وهمچنین آن غم و غصهاى که وضع زندگى او را دگرگون نماید و او را به ورطه نومیدى و یاس سقوط دهد، استعداد او را سرکوب و از مواهب خداوندى محروم کند، ناپسند و نکوهیده است.
هر کسى باید در این باره حدوسط را اختیار کند، یعنى هنگام رخدادهاى شادىآفرین و نیز هنگام انجام دادن کارهاى مفید و پسندیده بدون شک هر انسانى شادمان مىگردد; اما در عین حال هیچ ژرفنگرى به این گونه خوشىها دل نمىبندد; زیرا (آنچه دلبستگىها را نشاید) پیوسته عاقبت و نتیجه زندگى را در نظر خود زنده نگه مىدارد.
و از سوى دیگر، در مورد انجام وظیفه همیشه خود را مقصر محسوب مىدارد و اعمال خود را قابل پذیرش در نزد خداوند متعال نمىداند; از این نظر در بیم و اندوه به سر مىبرد که مبادا نسبتبه انجام وظایف خود کوتاهى کرده باشد. و هر گاه گناهى از او سرزند اندوهگین مىشود که چرا از پروردگار خویش آزرم نکرد، و کارى انجام داده که او را از فضیلت و کمال دور ساخته است.
نتیجه مىگیریم که آدمى هنگامى مراحل کمال را یکى بعد از دیگرى طى مىکند که در مسیر زندگى بین بیم و امید باشد; بدین معنا که شادى و خوشگذرانى و پرداختن به لذات جسمانى آن اندازه نباشد که زندگى پس از این عالم را فراموش کند و همچون حیوانات جز به لذات مادى زودگذر توجه نداشته باشد، و نیز به گونهاى نباشد که بر اثر غمگینى و نومیدى و افسردگى از فعالیت و کوشش باز ایستد و همچون درختبىثمرى باشد، و از اهداف آفرینش خویش محروم بماند و به الطاف و رحمتها و بهجتهاى بىپایان پروردگار خویش نظرى نداشته باشد.
حسن ختام مطلب را متناسب با مقام، به حدیثى از امام همام حضرت جعفر بن محمد علیه السلام وا مىگذاریم که فرمود: «یا ابن آدم مالک تاسوا على مفقود لایرده الیک الفوت؟ و ما لک تفرح بموجود لا یترکه فى یدک الموت» (32) . اى فرزند آدم، بر از دست رفتهاى که اندوه تو، آن را باز نیاورد چرا اندوهگین مىشوى؟ و چرا شاد مىشوى به آنچه که مرگ آن را براى تو باقى نمىگذارد؟
و آخر دعوانا ان الحمد لله
منابع و مآخذ
1. ابن منظور افریقى مصرى، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، سال 1405 ه ق.
2. اسمایلز، سموئیل، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، سال 1303 ش.
3. رشید پور، عبدالمجید، چرا رنج مىبریم، انتشارات مؤسسه دار العلم، قم.
4. رضازاده شفق، تاریخ ادبیات ایران، سال 1352 ش.
5. الرضى، محمد بن ابى احمد، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، گراور با خط طاهر خوشنویس، سال 1365 ه ق.
6. شریعتى، على، انسان، ط اول، 1361 ش.
7. شهاب پور، عطاء الله، سالنامه نور دانش، چاپخانه تابان، سال 1325.
8. طریحى، محمد بن على، مجمع البحرین و مطلع النیرین، چ سنگى، [بىتا] .
9. فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، دفتر انتشارات اسلامى، قم، سال 1383 ه ق.
10. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ه ق.
11. ملافتح الله کاشانى، منهج الصادقین فى الزام المخالفین، افست اسلامیه، سال 1336 ش.
12. نراقى، محمد مهدى، جامع السعادات، مطبعه النجف، سال 1383 ه ق.
پىنوشتها:
23) فرقان، آیهى 67.
24) الاعراف، آیهى 31.
25) الاسراء، آیهى 110.
26) قصص، آیهى 77.
27) زمر، آیهى 52.
28) الاعراف، آیهى 99.
29) فیض کاشانى، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 7، ص 283.
منبع : www,naraqi.com
«عن ابى عبدالله علیه السلام قال: قلت له ما کان فى وصیه لقمان علیه السلام قال: کان فیها الاعاجیب و کان اعجب ما کان فیها ان قال لابنه: خف الله خیفه لو جئته بر الثقلین لعذبک و ارج االله رجاء لو جئته بذنوب الثقلین لرحمک. ثم قال ابوعبدالله علیه السلام کان ابى یقول: انه لیس من عبد مؤمن الا و فى قلبه نور ان نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد على هذا و لو وزن هذا لم یزد على هذا» .
30) ر.ک: عطاء الله شهاب پور، سالنامه نور دانش، شرکت چاپخانه تابان، 1325 ش.
31) حدید، آیهى 22 و 23.
32) ر.ک: ملا فتح الله کاشانى، تفسیر منهج الصادقى فى الزام المخالفین، سوره «الحدید» ، ذیل آیه 22 و 23.