وقتی که اخبار نبوت پیامبر اسلام (ص) به حبشه رسید، نجاشی پادشاه عادل و حقجوی حبشه به وزرای خود گفت : من می خواهم این شخصی را که در مکّه ادعای پیامبری می کند، امتحان کنم ، به این ترتیب که هدایائی را نزد او می فرستم ، و در میان هدایا نگین یاقوت و نگین عقیق می گذارم ، اگر او دنیا طلب باشد و ادعای پیامبری را برای رسیدن به پادشاهی ، نموده باشد، از آن نگین ها، یاقوت را برای خود بر می دارد، و اگر پیغمبر به حق باشد، عقیق را بر می دارد. به دنبال این تصمیم ، هدایای گرانقیمتی تهیه کرد و در میان آنها نگین یاقوت و عقیق گذاشت و برای پیامبر(ص) فرستاد. هنگامی که این هدایا به پیامبر(ص) رسید، آنها را پذیرفت و بین اصحاب خود تقسیم نمود، و برای خود چیزی برنداشت جز نگین عقیق را که سرخ بود، سپس آن را به علی (ع) و فرمود: ای علی ! یک سطر (جمله) روی این نگین بنویس و آن جمله لااله الاالله باشد. امام علی (ع) آن نگین را گرفت و نزد حکاک (نگین ساز) برد و فرمود: روی این نگین دو جمله بنویس ، یک جمله را که رسول خدا(ص) دوست دارد و آن لااله الاالله است و یک جمله را که من دوست دارم و آن : محمد رسول الله است . نگین ساز به همین سفارش عمل کرد، امام علی (ع) نزد او آمد و نگین راگرفت و به حضور پیامبر (ص) آورد، پیامبر (ص) دید روی آن به جای یک جمله سه جمله نوشته شده است ،به علی (ع) فرمود: من گفته بودم یک جمله (لااله الاالله) نوشته ، نه سه جمله . علی (ع) عرض کرد: سوگند به حق تو، من به نگین ساز گفتم : یک جمله را که تو دوست داری (لااله الا الله) بنویسد و یک جمله را که من دوست دارم (محمد رسول الله) بنویسد، ولی از جمله سوم هیجگونه خبری ندارم . هماندم جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و عرض کرد: پروردگار بزرگ می فرماید: تو آنچه را دوست داشتی (یعنی لااله الا الله) نوشتی ،و علی (ع) آنچه را دوست داشت (یعنی محمد رسول الله) را نوشت ،و من نیز در آن نگین جمله ای را که دوست دارم یعنی علی ولی الله را نوشم .
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی