ساره، همسر قهرمان توحید؛ هاجر، مهاجر سرزمین توحید

ساره، همسر قهرمان توحید؛ هاجر، مهاجر سرزمین توحید

بدون شک بررسی تاریخی ادیان توحیدی و گسترش دعوت انبیاء و پرچمداران توحید به خداپرستی و یگانه‏پرستی نمی‏تواند فارغ از بررسی جایگاه و نقشی باشد که زنان در این زمینه ایفا کرده‏اند. این واقعیت جدای از آنچه که مقتضای طبیعت این دست امور اجتماعی و مردمی است و آن دست از رهبران حرکتهای اجتماعی و اصلاحی که از سوی نزدیکترین افراد خویش، همفکران و همراهان صالحی را داشته باشند در دستیابی به اهداف مورد نظر مشکلات کمتری را خواهند داشت و طبعا زمینه‏های موفقیت آنان بیشتر خواهد بود، برای آن، نمونه‏های تاریخی متعددی را در هر دو سوی قضیه می‏توان شاهد گرفت و قرآن کریم در تبیین تاریخی اجتماعی حرکتهای توحیدی انبیاء پیشین، هم به کسانی چون همسر نوح و همسر لوط اشاره می‏کند که چگونه در مهد توحید نه تنها باری از دوش همسران خود برنداشتند بلکه در صف مشرکان و منادیان شرک و مقابله با دعوت به توحید قرار گرفتند، و هم به بانوانی چون مریم، ساره، هاجر و مادر و همسر موسی(ع) که نقش مهمی را در به ثمر رسیدن رسالت آن انبیاء بزرگ الهی داشتند. این مهم در آن دسته از روایات و متون تاریخی که به شرح دعوت انبیا(ع) می‏پردازد نیز به تفصیل آمده است.
مکه به عنوان پایگاه توحید، و حج به مثابه کانونی از مناسک توحیدی و نمادی از نقش باورهای توحیدی در زندگی و عملکرد زنان و مردان موحد، فرصتی مناسب برای بازشناسی جایگاه و نقش بانوان در دعوت به یکتاپرستی و رشد و فراگیر شدن آن می‏باشد. آنچه در این مختصر می‏آید اشاره‏ای به سرفصلها و فرازهای اصلی نقشی که ساره و هاجر در تثبیت و گسترش ادیان توحیدی داشته‏اند می‏باشد و عمدتا بر اساس آیات و پاره‏ای روایات ارایه خواهد شد. طبیعی است که در بررسی کامل این نقش باید گرایش عمومی زنان به انبیا(ع) و ایمان آوردن به دعوت آنان نیز به عنوان یک محور عمده مورد توجه قرار گیرد. اما چارچوب این نوشته که به مناسبت ایام برگزاری حج ارایه می‏شود پرداختن به جایگاه و حضور این دو بانوی برجسته و شاخصی است که در گسترش توحید و همراهی مستقیم با پیامبران(ع) و به بار نشستن دعوت آنان پیش از ظهور اسلام عزیز و حضور بانوان بزرگوار و والایی چون حضرت خدیجه(س) و حضرت فاطمه(س) در صحنه گسترش توحید و ارزشهای توحیدی، تلاش و فداکاری کرده‏اند.

* ساره، همسر قهرمان توحید
یکی از بانوانی که در بررسی تاریخ انبیا(ع) و گسترش توحید از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است ساره می‏باشد. «لاحج» پیامبر، دو دختر دوقلو داشت که پدر ابراهیم(ع) و عموی ابراهیم(ع) با این دو خواهر ازدواج کردند. ابراهیم(ع) از یک خواهر و ساره از خواهر دیگر تولد یافت. این بود که ساره و ابراهیم، هم عموزادگان یکدیگر بودند و هم دخترخاله و پسرخاله. البته مادر ساره پیش از ازدواج با عموی ابراهیم، با برادر ابراهیم به نام هامان ازدواج کرده بود و لوط پیامبر نتیجه آن ازدواج بود. از این‏رو لوط، هم برادرزاده و هم خاله‏زاده ابراهیم بود، و ساره و لوط از طرف مادر، خواهر و برادر بودند.(1)

ساره مالک زیبایی و ثروت
ساره که از زیباترین زنان و مانند حوریه‏ای از حوریان بهشتی بود، از زنان ثروتمند به شمار می‏رفت و زراعت و دامهای بسیاری داشت. زیبایی ساره تا آنجاست که گفته‏اند خداوند ده نعمت را به زن داد. از آن جمله زیبایی و جمال را به ساره داد.(2) علاوه بر این، اموال زیادی بویژه دام و زراعت داشت که همه را در اختیار همسرش ابراهیم(ع) گذارد و ابراهیم(ع) با رسیدگی به این اموال و دامها بود که وضعیت زندگی‏اش به مرتبه‏ای رسید که هیچ کس در منطقه «کوثی» که محل زندگی او بود به پایه وی نمی‏رسید. در روایتی از امام صادق(ع)، از جمله آمده است:
«و کانت ساره صاحبه ماشیه کثیره و أرض واسعه و حال حسنه و کانت قد ملّکت ابراهیم(ع) جمیع ما کانت تملکه فقام فیه و أصلحه و کثرت الماشیه و الزرع حتی لم‏یکن بأرض «کوثی ریا»(3) رجل أحسن حالاً منه.»(4)
ساره دارای گوسفندانی زیاد و زمینی گسترده و وضعیتی نیک بود و همه دارایی خویش را در اختیار ابراهیم(ع) در آورده بود و ابراهیم نیز به رتق و فتق و اداره آنها پرداخت و گوسفندان زیاد شد و زراعت گسترش یافت تا آنجا که در سرزمین «کوثی ریا» مردی با وضعیتی بهتر از او وجود نداشت.
با این همه آنچه ساره به دنبال آن بود جوانی چون ابراهیم(ع) بود که هر چند انسان یتیمی است که از اموال و امکانات دنیا چیزی در خور ندارد اما فضایل و ارزشهای انسانی او است که ساره را به سوی خود جذب می‏کند و پس از ازدواج نیز باعث می‏شود همه دارایی خود را در اختیار او قرار دهد. فتوت و جوانمردی ابراهیم(ع) چیزی نبود که بر دیگران پوشیده باشد. بت‏پرستان در مواجهه با جریان شکسته شدن بتها با همین وصف به ابراهیم(ع) اشاره می‏کنند:
«مَنْ فَعَلَ هذا بآلهتنا اِنَّه لمن الظالمین، قالُوا سَمِعنا فتیً یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ ابراهیمُ».(5)

علاقه و احترام ابراهیم(ع) به ساره
بررسی تاریخ زندگی ابراهیم(ع) و ساره نشان می‏دهد که ساره از احترام ویژه‏ای در نزد آن حضرت(ع) برخوردار بوده است که نمونه آن را می‏توان در جریان دور ساختن هاجر و اسماعیل(ع) از پیش ساره شاهد بود؛ کاری که به درخواست ساره صورت گرفت. آن دو علاقه ویژه‏ای به یکدیگر داشتند و نمونه‏هایی از علاقه و احترام آن دو به یکدیگر را در ادامه خواهیم خواند.اینکه ساره همه اموال، دامها و زمینها و زراعت خود را به ملکیت ابراهیم(ع) در می‏آورد، این، علاوه بر اینکه فداکاری ساره را در جهت رشد و گسترش دعوت ابراهیم(ع) به توحید و پیشرفت در تبلیغ رسالت او را می‏رساند، نشان از علاقه شدید ساره به شوهر دارد. حضرت ابراهیم(ع) نیز چنان که به اجمال خواهد آمد درِ خانه‏اش به روی همه باز بود و از ثروت و اموال خویش در جهت احسان به مردم و گسترش توحید بهره می‏جست و طبیعی است که در این میان، گاه نیز دچار تنگدستی شود. روایتی را که خواهیم آورد نشان می‏دهد که آن حضرت حتی در چنین شرایطی نیز به فکر خشنود ساختن همسر خود ساره بود. امام صادق(ع) در تأکید بر هدیه دادن و سوغات آوردن برای خانواده، نمونه‏ای را از حضرت ابراهیم(ع) نقل می‏فرماید. مفاد این حدیث این است که وقتی کسی از سفر برمی‏گردد، برای خانواده‏اش به هر مقدار می‏تواند هر چند یک سنگ! سوغات بیاورد. ابراهیم(ع) وقتی دچار تنگدستی می‏شد سراغ قوم خود می‏رفت. یک بار که به همین خاطر برای کمک گرفتن سراغ آنان رفت دید که خود آنها نیز در قحطی و تنگنا قرار دارند؛ لذا دست خالی برگشت. وقتی نزدیک خانه خود شد از مرکب خود پیاده شد و خورجین آن را پر از ریگ کرد با این هدف که روح ساره را آرامش دهد و او نگران نشود. موقعی که داخل خانه شد خورجین را از حیوان باز کرد و خود شروع به نماز نمود. ساره آمد و خورجین را گشود و دید که پر از آرد است. مقداری از آن را خمیر کرد و نان پخت. بعد به ابراهیم گفت:
نمازت را تمام کن و بخور. ابراهیم به او گفت: این را از کجا آوردی؟! گفت: از آردی که در خورجین است. ابراهیم سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: گواهی می‏دهم که تو خلیلی.
متن روایت چنین است:
اذا سافر أحدکم فقدم من سفره فلیأت أهله بما تیسّر و لو بحجر فانّ ابراهیم(ع) کان اذا ضاق أتی قومه، و انّه ضاق ضیقه فأتی قومه فوافق منهم أزمه فرجع کما ذهب، فلمّا قرب من منزله نزل عن حماره فملأ خرجه رملاً اراده أن یسکن به روح [زوجه خ ل [ساره، فلمّا دخل منزله حطّ الخرج عن الحمار و افتتح الصلاه، فجاءت ساره ففتحت الخرج فوجدته مملوءا دقیقا فاعتجنت منه و اختبزت، ثم قالت لا ابراهیم انفتل من صلاتک فکل. فقال لها: أنّی لکِ هذا؟ قالت: من الدقیق الذی فی الخرج، فرفع رأسه الی السماء فقال: أشهد أنک الخلیل.»(6)

نخستین زنی که ایمان آورد
کسی چون ساره که در آن محیط شرک و کفر تنها چیزی که برای او جاذبه دارد ارزشها و فضایل انسانی و توحیدی است طبیعی می‏باشد که علی‏رغم دشواریهای زیاد به همراه برادرش لوط نخستین افرادی بودند که به ابراهیم گرویدند. او را نخستین زنی شمرده‏اند که به ابراهیم(ع) ایمان آورد و لوط را نخستین مرد گرونده دانسته‏اند.(7)

تبعید به همراه همسر
در جریان به آتش افکندن ابراهیم(ع) نیز این همسرش ساره بود که از خداوند خلاصی ابراهیم(ع) را طلب می‏کرد و پس از این واقعه بود که ابراهیم و ساره و لوط را از آن شهر راندند و آنها به سوی سرزمین شام روانه شدند. او رنج سفر و غربت را بر خود هموار می‏کند تا دعوت ابراهیم(ع) گسترش یابد.

اسماعیل(ع) دستاورد فداکاری ساره
ابراهیم(ع) تا دوران پیری در حالی که بیش از یکصد سال از عمر شریفش گذشته بود هنوز فرزندی نداشت. فداکاری قابل تحسینی که ساره در این زمینه از خود نشان داد این بود که حاضر شد کنیز خود هاجر را در اختیار همسرش ابراهیم(ع) بگذارد تا از وی دارای فرزند گردد. به نقلی، خود ساره این پیشنهاد و درخواست را به ابراهیم(ع) کرد(8) و به نقل دیگر به دنبال درخواست ابراهیم(ع)، این کار را کرد(9) و چنین بود که ابراهیم(ع)، اسماعیل(ع) را پیدا کرد. البته اندکی بعد، ساره نیز مشمول لطف الهی قرار گرفت و بشارت فرزندش اسحاق را و حتی یعقوب فرزند اسحاق را از جانب فرشتگان دریافت کرد:
«و لقد جاءت رُسُلنا ابراهیمَ بالبشری قالوا سلاما قالَ سلامٌ فما لَبِثَ أن جاء بعجلٍ حنیذٍ فلمّا رأی أیدیَهم لا تصلُ الیه نَکِرَهُمْ و أوجس منهم خیفهً قالوا لا تخف انّا أُرسِلنا الی قوم لوطٍ و امرأته قائمهٌ فضحکتْ فبشّرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب، قالت یا ویلتی أ ألد و أنا عجوز و هذا بعلی شیخا انّ هذا لشی‏ء عجیب قالوا أ تعجبین من أمر اللّه‏ رحمت اللّه‏ و برکاته علیکم اهل‏البیت انه حمید مّجید».(10)
و به راستی، فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، سلام گفتند، پاسخ داد: «سلام». و دیر نپایید که گوساله‏ای بریان آورد و چون دید دستهایشان به غذا دراز نمی‏شود، آنان را ناشناس یافت و از ایشان ترسی بر دل گرفت. گفتند: مترس، ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‏ایم. و زن او ایستاده بود. خندید. پس وی را به اسحاق و از پی اسحاق به یعقوب مژده دادیم. همسر ابراهیم گفت: ای وای بر من، آیا فرزند آورم با آنکه من پیرزنم، و این شوهرم پیرمرد است؟ واقعا این چیز بسیار عجیبی است. گفتند: آیا از کار خدا تعجب می‏کنی؟
رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان باد. بی‏گمان، او ستوده‏ای بزرگوار است.
قرآن کریم در جای دیگر آمدن فرشتگان و آوردن بشارت فرزند را این گونه بیان می‏فرماید:
«هل أتیک حدیثُ ضیفِ ابراهیم المکرمینَ اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال سلامٌ قومٌ منکَرون فراغَ الی اهلِهِ فجاء بعجلٍ سمینٍ فَقَرَّبَهُ الیهمْ قال ألا تأکلونَ فاَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفهً قالوا لا تَخَفْ و بَشَّرُوه بغلامٍ علیمٍ فأقبلتْ امرأته فی صَرّهٍ فصکَّت وجهها و قالتْ عجوزٌ عقیمٌ قالوا کذلک قال ربّکِ انه هو الحکیم العلیم».(11)
و بدین گونه بود که در حالی که ابراهیم(ع) در سن 120 سالگی و ساره در سن 90 سالگی بود خداوند اسحق را به آنان داد.(12)

مهمانداری خانه توحید
از سوی دیگر، حضرت ابراهیم(ع) چنان که از آیات یادشده نیز استفاده می‏شود درِ خانه‏اش به روی میهمانان باز بود و این ساره بود که یاور نزدیک همسر در پذیرایی از آنان بود. در آیات مذکور دیدیم که وقتی فرشتگان به صورت انسانهایی ناشناس بر ابراهیم(ع) وارد شدند آن حضرت(ع) به سرعت وسایل پذیرایی را فراهم ساخت و گوساله‏ای چاق و بریان شده را جلو میهمانان گذاشت. تعبیر قرآن در این خصوص در باره ساره این است:
«و امرأته قائمه»
که اشاره به آمادگی و ایستادن او برای پذیرایی از مهمانان دارد.
از طرف دیگر، ساره به درجه‏ای از ایمان و توحید و معرفت رسیده است که هم کلام با فرشتگان می‏شود و جزء معدود بانوانی قرار می‏گیرد که با عنوان «محدثه» از آنان یاد می‏شود. و بدین گونه است که به صراحت آیات
یادشده، جزء اهل‏بیت حضرت ابراهیم خلیل(ع) قرار می‏گیرد و مشمول رحمت و برکات الهی می‏گردد، اما کسی چون ام سلمه با همه عظمت و شخصیتی که دارد در جریان نزول آیه تطهیر جزء اهل‏بیت پیامبر(ص) قرار نمی‏گیرد.

تربیت کودکان شیعیان
ابراهیم(ع) شیخ الانبیاء و پیامبر بزرگ دعوت به یکتاپرستی است و همسرش ساره همسنگر وی در این دعوت است. از همین جایگاه است که سرپرستی و تربیت فرزندان شیعیان و کودکان مؤمنان در عالم برزخ به آن دو سپرده می‏شوند تا به آنها رسیدگی کنند و تحت تربیت خویش قرار داده و بعدا به پدر و مادر آنها تحویل دهند. این مطلب را شیخ صدوق در روایتی با سندی صحیح از امام صادق(ع) نقل می‏کند:
انّ اللّه‏ تبارک و تعالی کفّل ابراهیم و ساره أطفال المؤمنین یغذوانهم بشجره فی الجنّه لها أخلاف(13) کاخلاف البقر فی قصر من درّه، فاذا کان یوم القیامه ألبسوا و طُیّبوا و أهدوا الی آبائهم، فهم ملوک فی الجنّه مع آبائهم و هو قول اللّه‏ عزّ و جلّ: «و الذین آمنوا و اتّبعتهم ذریّتهم بایمان ألحقنا بهم ذرّیتهم(14)».(15)
خدای تبارک و تعالی ابراهیم و ساره را عهده‏دار نگهداری کودکان شیعیان کرده است و آن دو، این کودکان را [در عالم برزخ] در قصری از درّ با درختی از بهشت غذا می‏دهند که دارای پستانکهایی چون پستانهای گاو می‏باشد. وقتی روز قیامت شد به این کودکان لباس پوشانده می‏شود و خوشبو می‏شوند و به پدران و مادرانشان هدیه می‏گردند و آنان به همراه پدران و مادرانشان شاهان بهشتند و این همان گفته خداوند عز و جل است که فرمود،: و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کرده‏اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد.»
و یا چنان که موسی بن‏جعفر(ع) به نقل از پدران خویش، از پیامبر(ص) می‏فرماید: «لا تزوّجوا الحسناء الجمیله العاقره فانّی أباهی بکم الامم یوم القیامه، أ و ما علمت أنّ الوِلْدانَ تحت عرش الرحمن یستغفرون لآبائهم، یحضّنهم ابراهیم و تربّیهم ساره علیهماالسلام فی جبل من مسک و عنبر و زعفران؟»(16)
«با زن خوش‏صورت زیبای نازا ازدواج نکنید چرا که من در روز قیامت به کثرت شما بر سایر امتها مباهات می‏کنم. آیا نمی‏دانی که کودکان در زیر عرش الهی برای پدر و مادر خویش درخواست مغفرت می‏کنند. ابراهیم آنان را در کوهی از مشک و عنبر و زعفران نگهداری نموده و ساره تربیت می‏کند؟»
یعنی همان مقامی که در این خصوص، در روایت دیگری از امام صادق(ع) برای حضرت فاطمه(س) ذکر شده است:
«اذا مات طفل من أطفال المؤمنین نادی مناد فی ملکوت السماوات و الارض: ألا انّ فلان بن‏فلان قد مات، فان کان مات والداه أو أحدهما أو بعض اهل بیته من المؤمنین دفع الیه یغذوه، و الاّ دفع الی فاطمه علیهاالسلام تغذوه حتّی یقدم أبواه أو أحدهما أو بعض أهل بیته فتدفعه الیه.»(17)

شباهتهای ساره و خدیجه علیهماالسلام
ساره همسر شیخ‏الانبیا، ابراهیم خلیل(ع)، و خدیجه همسر خاتم‏الانبیا، محمد مصطفی(ع) هر چند در یک ردیف نیستند و خدیجه(س) جزء چهار زن برتر جهان توحید است، چنان که در روایات بسیاری آمده است، اما در این میان شباهتهای میان آن دو بزرگوار می‏تواند ما را به عظمت و شخصیت ساره بیشتر آشنا سازد:
1ـ هم ساره و هم خدیجه، از جمال و کمال کم‏نظیری برخوردار بودند و در اتصاف به کمالات انسانی سرآمد زمان خود بودند.
2ـ هر دو اموال و امکانات زیادی داشتند ولی ثروت خویش را در اختیار همسران خود نهادند تا در گسترش امر توحید و پیشبرد اهداف الهی آنان صرف گردد.
3ـ با وجود خواستگاران زیادی که برای آنان وجود داشت، ازدواج با کسانی را پذیرفتند که از نظر مالی در تنگدستی قرار داشتند. کسانی که تحت سرپرستی عموهای خود زندگی می‏کردند ولی شهره اوصاف نیک و کمالات انسانی بودند.
4ـ هم ساره و هم خدیجه نخستین بانوانی بودند که به ندای توحید پاسخ گفتند در حالی که پیش از آن نیز شرک نورزیده بودند و جزء موحدان به شمار می‏رفتند.
5ـ هم ساره و هم خدیجه تا آخرین لحظه حیات خویش دست از همراهی با همسران خود نکشیدند و نقش خانه‏داری خانه توحید را تا پایان ایفا نمودند.
6ـ هر دو بزرگوار در آخرت نیز در کنار همسران خویش خواهند بود. خواندیم که سرپرستی کودکان شیعه در عالم برزخ به ابراهیم(ع) و ساره سپرده شده است و این نشان می‏دهد که آن دو در آن عالم نیز با هم می‏باشند. چنان که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده است هنگامی که خدیجه در بستر بیماری و وفات بود پیامبر اکرم(ص) در بالین او از جمله فرمود: وقتی بر هووهایت وارد شدی سلام ما را به آنان برسان. خدیجه گفت: هووهای من چه کسانی هستند ای رسول خدا! پیامبر فرمود: مریم دختر عمران، کلثم خواهر موسی و آسیه همسر فرعون. خدیجه گفت: به خیر و خوشی ای رسول خدا!
متن روایت چنین است:
«دخل رسول اللّه‏(ص) علی خدیجه و هی لما بها، فقال لها: بالرغم منّا ما نری بک یا خدیجه، فاذا قدمت علی ضرائرک فأقرئیهنّ السلام فقالت: من هنّ یا رسول اللّه‏؟ قال(ص): مریم بنت‏عمران، و کلثم أخت‏موسی، و آسیه امرأه فرعون، قالت: بالرفاء یا رسول اللّه‏.»(18)

وفات ساره
ساره هنگامی که دارای فرزند خود اسحاق شد 90 سال داشت و 30 سال پس از آن، یعنی در سن 120 سالگی، این بانوی فداکار و حامی توحید دعوت حق را لبیک گفت و رحلت کرد.
بخش قابل توجهی از زندگی ساره را در شرح حال هاجر آورده‏ایم که خواهید خواند.

* هاجر، مهاجر سرزمین توحید
یکی دیگر از بانوانی که نقشی اساسی در گسترش توحید و شکل‏گیری کانون مبارزه با شرک داشت هاجر مادر اسماعیل(ع) است. زنی که حضور او و شوهر و فرزندش در مکه، توانست این سرزمین را به کانون توحید و مرکز خداپرستی و وحی تبدیل کند. زنی که توانست به جایگاهی از شرافت انسانی و مقام معنوی راه یابد که قبر او در جوار خانه خدا و در حلقه طواف همه موحدانی قرار گیرد که به گرد خانه توحید می‏گردند.
راهیابی هاجر به خانه ابراهیم(ع)
مرحوم کلینی طی روایتی طولانی از امام صادق(ع) جریان راهیابی هاجر به خانه ابراهیم(ع) را بازگو کرده است که با کمی اختصار چنین است:
پس از آنکه به نمرود خبر دادند آتشی که برافروختی کارگر نیافتاده و ابراهیم(ع) سالم است، دستور داد او را از سرزمینش تبعید کنند و نیز مانع به همراه بردن دامها و اموالش گردند. ولی ابراهیم(ع) با آنان بحث کرد که اگر دامها و اموالم را بخواهید بگیرید باید آن مقدار عمر من که در سرزمین شما سپری شده است را به من برگردانید. این بود که شکایت به قاضی نمرود بردند. قاضی نیز حکم کرد که ابراهیم(ع) همه آنچه را در سرزمین آنها به دست آورده به آنان پس بدهد و آنها نیز عمر سپری شده او در آن سرزمین را به او برگردانند. این خبر به نمرود رسید. او نیز دستور داد مانع ابراهیم(ع) و اموال و دامهای او نگردند و افزود:
«انّه اِنْ بَقِیَ فی بلادکم أَفْسَدَ دینَکم و أضرَّ بآلهتکم»
اگر او در سرزمین شما بماند دین شما را تباه می‏کند و به خدایانتان خسارت می‏رساند.
آنان ابراهیم(ع) و لوط(ع) را بیرون کردند. ابراهیم نیز به همراه لوط و همسرش ساره از شهر بیرون رفت و به آنان گفت: «انّی ذاهبٌ الی ربّی سیهدین».(19) این بود که با دامها و اموال خویش به طرف بیت‏المقدس حرکت کرد. برای همسرش نیز کجاوه‏ای ساخت و از سر غیرت، ساره را درون آن نهاد تا از سرزمین تحت حکومت نمرود بیرون رفت و به سرزمین تحت حکومت یکی از قبطیان رسید. هنگام
ورود، مأمور گمرک که برای گرفتن مالیات آمده بود از ابراهیم(ع) خواست که کجاوه را نیز بگشاید تا مالیات درون آن نیز معلوم گردد. اما ابراهیم(ع) گفت: فرض کن آنچه در کجاوه است از طلا و نقره می‏باشد و مالیات آن را بگیر و آن را باز نکنیم. اما آن مأمور نپذیرفت
و ابراهیم(ع) نیز از اینکه کجاوه گشوده شد خشمناک گردید. مأمور نیز که چشمش به ساره با آن حسن و جمال افتاد پرسید: این زن کیست؟ ابراهیم(ع) فرمود: او همسرم و دخترخاله‏ام است. مأمور گفت: چه چیز باعث شد او را در این کجاوه پنهان سازی؟
ابراهیم(ع) فرمود: به خاطر غیرت نسبت به او تا کسی او را نبیند. مأمور گفت: نمی‏گذارم بروی تا اینکه وضعیت او و تو را به حاکم بگویم.
پیکی فرستاد و حاکم نیز پیغام داد که ساره را به همراه کجاوه برای او بفرستند، اما ابراهیم(ع) به آنان گفت: من تا زنده‏ام از کجاوه جدا نمی‏شوم. این بود که همراه ساره به قصر حاکم رفت و در آنجا نیز حاضر شد که همه اموال خود را بدهد تا حاکم از دیدن ساره صرف‏نظر کند ولی حاکم تحت تأثیر هوای نفس خود، قبول نکرد و وقتی ساره را دید مجذوب جمال او شد و دستش را بی‏اختیار به سوی ساره دراز کرد. ابراهیم(ع) نتوانست این منظره زشت را ببیند لذا چهره‏اش را از سر غیرت برگرداند و به خداوند توسل جست که خدایا دست او را از رسیدن به حرمتم و دخترخاله‏ام باز دار:
«اللهم أحبِسْ یَدَهُ عَنْ حرمتی و ابنهِ خالتی.»
این بود که دست حاکم نه به ساره رسید و نه برگشت و همان جور ماند. حاکم با تندی پرسید: این خدای تو بود که با دست من چنین کرد؟ ابراهیم(ع) پاسخ داد:
«نعم، انّ الهی غیورٌ یکره الحرامَ و هو الّذی حالَ بینکَ و بینَ ما اردتَ من الحرام.»
آری، خدای من غیوری است که حرام را ناپسند می‏دارد و او است که میان تو و کار حرامی که تصمیم داشتی مانع شد.
پادشاه گفت: از خدای خودت بخواه تا سلامتی مرا برگرداند و اگر چنین کند من متعرض همسرت نخواهم شد. ابراهیم(ع) دعا کرد و دست او خوب شد اما پادشاه دوباره به ساره چشم دوخت و دستش را به طرف او دراز کرد و ابراهیم(ع) نیز از سر غیرت چهره برگرداند و دعا کرد که خدایا! دست او را از ساره
باز دار. دست پادشاه خشک شد و به ساره نرسید. پادشاه گفت: خدای تو غیور است و تو نیز غیوری. از خدایت بخواه که دستم را برگرداند زیرا دیگر تکرار نمی‏کنم. ابراهیم(ع) با این شرط دعا کرد که خدایا! اگر راست می‏گوید سلامت دست او را برگردان. دستش برگشت. وقتی پادشاه آن غیرت و معجزه را دید ابراهیم(ع) را مورد احترام و تعظیم قرار داد و هیبت ابراهیم(ع) او را گرفت و از او ترسید و گفت: تو از بابت تعرض به ساره و یا چیزی از اموالت در امان هستی و لذا هر جایی که می‏خواهی برو، لیکن یک درخواست دارم. ابراهیم(ع) پرسید: چیست؟ پادشاه گفت:
«أحب أن تأذن لی أن أُخدمها قبطیه عندی جمیله عاقله تکون لها خادما.»
علاقه‏مندم اجازه دهی کنیزی قبطی و زیبا و عاقل را که دارم به خدمتگزاری او وادارم.
ابراهیم(ع) اجازه داد و پادشاه نیز کنیز را صدا کرد و او را به ساره بخشید. و این کنیز همان هاجر مادر اسماعیل(ع) است. ابراهیم(ع) نیز به همراه آنان و همه داراییهایش حرکت کرد و پادشاه نیز برای رعایت احترام ابراهیم(ع) پشت سر او بیرون آمد، اما خداوند به ابراهیم(ع) وحی کرد که بایست و در جلو این جبار مسلّط حرکت نکن تا او از پشت سرت بیاید، بلکه او را جلو بینداز و پشت سر او حرکت کن و احترام او را حفظ نما چرا که او مسلط است و به هر حال باید حکومتی در زمین باشد چه خوب و چه بد. ابراهیم(ع) ایستاد و به پادشاه گفت: حرکت کن، زیرا خدای من الان به من وحی کرد که تو را احترام کنم و هیبت تو را نگه دارم و به خاطر رعایت تعظیم و احترامت، تو را جلو قرار دهم و خودم پشت سرت حرکت کنم. پادشاه گفت: آیا به تو چنین وحی کرد؟ ابراهیم(ع) گفت: آری. پادشاه به او گفت:
«أشهد أنّ الهک لرفیقٌ حلیمٌ کریمٌ و أنّک ترغّبنی فی دینک.»
گواهی می‏دهم که خدایت دارای رفق و حلم و کرامت است و تو مرا راغب در دین خود می‏کنی.
پس از آن از ابراهیم(ع) خداحافظی کرد و ابراهیم(ع) نیز حرکت نمود تا به مناطق بالای شامات رسید و منزل نمود و لوط(ع) را در مناطق پایین شامات جانشین خود ساخت.(20)
و بدین ترتیب هاجر که کنیزی سیاه ولی خردمند و مورد توجه در دستگاه حاکم قبطی بود به خانه ابراهیم(ع) راه یافت تا سرنوشت او در مسیری دیگر رقم بخورد و حوادث آینده در این مسیر نشان داد که هاجر بانویی برجسته و شایسته همسری برای ابراهیم(ع) و مادری برای اسماعیل(ع) است.

هجرت به سوی حجاز
با تولد اسماعیل از هاجر و پس از آن ولادت اسحاق از ساره، شرایط جدیدی پیش آمد که ابراهیم(ع) را وا داشت به خاطر علاقه به همسرش ساره و به خاطر احترام خاصی که برای وی قایل بود، هاجر و فرزند عزیزش اسماعیل را روانه سرزمینی دیگر کند. و چنین بود که مشیت الهی بر این قرار گرفت تا پای ابراهیم(ع) و هاجر و اسماعیل به سرزمین بی‏آب و علف مکه گشوده شود و مرحله‏ای خطیر از امتحان الهی آغاز گردد و به گفته قرآن کریم از زبان ابراهیم(ع):
«ربّنا انّی اسکنتُ مِنْ ذریتی بوادٍ غیر ذی زرعٍ عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصلوهَ فاجْعَلْ افئدهً مِنَ الناسِ تهوی الیهم و ارزقهم مِنَ الثمرات لَعَلَّهُمْ یشکرون.»(21)
پروردگارا! من [یکی از] فرزندانم را در دره‏ای بی‏کشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا! تا نماز را به پا دارند، پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان[ روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند.
در تفسیر قمی جریان بردن هاجر و اسماعیل به حجاز و سکنی گزیدن آنان در مکه، طی روایتی از امام صادق(ع) این گونه آمده است:
… خداوند به ابراهیم وحی کرد که اسماعیل و مادرش را از «بادیه الشام» بیروت بَرَد. عرض کرد: خداوندا به کجا ببرم؟ فرمود: به حرم امن من و اولین نقطه زمین که آفریده‏ام و آن مکه است. سپس خدا جبرئیل را با براق نازل کرد. جبرئیل، هاجر و اسماعیل و ابراهیم را با خود برداشت. ابراهیم به هر مکانی که درخت و زراعت و نخل داشت عبور می‏کرد از جبرئیل سؤال می‏نمود: اینجا؟ جبرئیل می‏گفت: نه برو، برو، تا به مکه رسید و او را در محل خانه کعبه گذارد. ابراهیم با ساره عهد کرده بود که پیاده نشود تا به سوی او برگردد. هنگامی که هاجر و اسماعیل پیاده شدند در آنجا درختی بود. هاجر عبایی که همراه داشت روی آن درخت انداخت و در سایه آن قرار گرفتند. موقعی که ابراهیم ایشان را رها کرد و می‏خواست به سوی ساره برگردد هاجر گفت: ای ابراهیم! ما را در جایی که نه مونس و نه آب و سبزه دارد می‏گذاری. ابراهیم گفت: خدایی که مرا دستور داده شما را در اینجا بگذارم مشکل شما را حل خواهد کرد. این را گفت و برگشت. هنگامی که به «کداء» (کوهی در سرزمین ذی‏طوی) رسید صورت خود را برگردانیده و عرض کرد: ربّ انّی … خداوندا بعضی از فرزندان خود را در سرزمین بی‏آب و علفی نزد بیت محرم تو ساکن گردانیدم تا نماز را به پا دارند، پس دلهایی از مردم را متوجه آنها ساز و از میوه‏ها ایشان را روزی ده، باشد که شکرگزاری کنند.
این بگفت و رفت و هاجر در آنجا ماند. چون روز بالا آمد اسماعیل تشنه شد. هاجر در محل سعی برخاست و از کوه صفا بالا رفت و سرابی در وادی به چشم او خورد؛ گمان کرد آب است. پایین آمد و به دنبال آن شتافت. وقتی به مروه رسید اسماعیل از نظرش پنهان شد و برگشت تا به صفا رسید. دوباره نگاه کرد و همان منظره را دید؛ شتابان حرکت کرد. هفت مرتبه این عمل را تکرار کرد. در مرتبه هفتم نگاه به اسماعیل کرد و دید آب از زیر پاهایش ظاهر شده، برگشت و شنها را در اطراف آن جمع کرد و چون آب جریان داشت آن را از آب پر کرد و لذا زمزم نامیده شد. (چون زم به معنی پر کردن است) در این موقع قبیله «جرهم» در «ذی‏المجاز» و «عرفات» که در نزدیکی آنجاست فرود آمده بودند. موقعی که آب در سرزمین مکه ظاهر شد پرندگان و وحوش در اطراف آن جمع شدند. «جرهم» که این منظره را دیدند به آنجا آمدند و مشاهده کردند زن و کودکی در آنجا فرود آمده و در سایه درختی قرار گرفته‏اند و آب هم برای آنها ظاهر شده است. به هاجر گفتند: تو کیستی و جریان تو و این کودک چیست؟ گفت: من مادر فرزند ابراهیم خلیل‏الرحمن هستم و این کودک فرزند او است. خدا به او دستور داد و ما را به اینجا آورد. گفتند: اجازه می‏دهی در نزدیکی شما باشیم؟ گفت: باشد تا ابراهیم بیاید. چون ابراهیم روز سوم برای دیدار آنها آمد هاجر عرض کرد: ای خلیل‏اللّه‏! در اینجا طایفه‏ای از جرهم هستند تقاضا دارند اجازه دهی در نزدیکی ما زندگی کنند. آیا به آنها اجازه می‏دهی چنین کنند؟ ابراهیم گفت: آری. هاجر به آنها اذن داد تا به نزدیکی آنها منتقل شوند و خیمه‏ها بر پا کنند. سپس هاجر و اسماعیل با آنها مأنوس شدند. چون ابراهیم برای سومین بار آنها را دیدار کرد دید افراد زیادی در اطراف آنها جمعند، بسیار خوشحال شد. هنگامی که اسماعیل به راه افتاد هر یک از افراد قبیله یک یا دو گوسفند به او بخشیدند. اسماعیل و هاجر با آنها روزگار می‏گذراندند. هنگامی که اسماعیل به سن مردانگی رسید، خداوند به ابراهیم دستور داد که خانه کعبه را بنا کند. تا آنجا که امام صادق(ع) می‏فرماید:
در این موقع ابراهیم نمی‏دانست کعبه را در کدام محل بنا کند. خدا جبرئیل را فرستاد و محل آن را خط کشید … ابراهیم مشغول ساختن کعبه بود و اسماعیل از ذی طوی، سنگ می‏آورد … پس از ساختن کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، هاجر عبایی که با خود داشتند و در سایه آن زندگی می‏کردند بر در کعبه آویزان کرد …»(22)

پی‏نوشتها:

1 ـ کافی، ج8، ص370.
2 ـ بحارالانوار، ج43، ص34.
3 ـ نام محل تولد ابراهیم(ع).
4 ـ کافی، ج8، ص370.
5 ـ انبیاء، آیه 59 ـ 60.
6 ـ بحارالانوار، ج12، ص11.
7 ـ الانبیاء، عبدالصاحب العاملی، ص129.
8 ـ بحارالانوار، ج12، ص118.
9 ـ کافی، ج8، ص373.
10 ـ هود، آیات 69 ـ 73.
11 ـ ذاریات، آیات 24 ـ 30.
12 ـ بحارالانوار، ج12، ص110.
13 ـ جمع خِلْف به معنای سرپستان.
14 ـ طور، آیه 21.
15 ـ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490، و نیز: بحارالانوار، ج5، ص293.
16 ـ بحارالانوار، ج5، ص293.
17 ـ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص490، و نیز: بحارالانوار، ج5، ص293.
18 ـ بحارالانوار، ج19، ص24. بیان شباهتها با استفاده از ساره، همسر ابراهیم خلیل‏الرحمن، احمد حیدری، پیام زن، شماره 42 (سال چهارم)، ص24.
19 ـ صافّات، آیه99.
20 ـ کافی، ج8، ص 370 ـ 373.
21 ـ ابراهیم، آیه 37.
22 ـ المیزان، ج1، ص288. ترجمه المیزان؛ ج2، صص109ـ 111.
منبع: پیام زن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید