نویسنده : علی ربانی گلپایگانی
چکیده
بحث درباره جایگاه و نقش امام در جهان آفرینش به نقش فاعلی و غایی امام در جهان باز میگردد، یعنی آیا امام از چنان کمال وجودی برخوردار است که در عالم آفرینش نقش فاعلی یا غایی یا هر دو را ایفا کند؟ در مورد نقش تکوینی امام به عنوان علت غایی جهان اتفاق نظر وجود دارد، اما برخی نقش امام به عنوان علت فاعلی را نپذیرفته اند و برخی به عنوان اصل ثانوی و در موارد استثنایی و برخی دیگر امام را مجرای فیض الهی در گستره عالم آفرینش دانستهاند که دیدگاه مقاله نیز همین است.
درباره موضوع
1. امام در اصطلاح خاص متکلمان اسلامی، فردی از بشر است که رهبری امت اسلامی را پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و به جانشینی او بر عهده دارد (مفید، 1413: ص53؛ جرجانی، 1412: ج8، ص345؛ فاضل مقداد، 1405: ص325 ـ 326؛ حلّی، بیتا: ص669).
بر اساس اصطلاح عام متکلمان، امام کسی است که رهبری بالاصاله و عمومی جامعه بشری را در امور دینی و دنیایی بر عهده دارد (بحرانی، 1406: ص174؛ فاضل مقداد، پیشین: ص325؛ تفتازانی، 1409: ج5، ص234؛ جرجانی، همان: ج8، ص345؛ آمری، 1424: ج3، ص416). بر این اساس، برخی متکلمان اسلامی آنجا که درباره لطف بودن وجود امام سخن گفتهاند، یاد آور شدهاند که مصداق لطف امامت، گاهی پیامبر الهی است که به او وحی میشود و دارای شریعت است و گاهی چنین نیست.
رهبری که وجوب وجودش را اثبات کردیم فرقی نمیکند که به او وحی شود و صاحب شریعت باشد یا این که اینگونه نباشد؛ زیرا وجوب رهبری را به صورت مطلق اثبات کردیم (علم الهدی، 1411: ص409). این معنای عام در روایات نیز آمده است (ملاصدرا، 1383: ج2، ص485). مقصود از امام در این نوشتار، معنای عام آن است که پیامبران الهی و جانشینان آنان را شامل میشود.
2. جایگاه و نقش تکوینی یک موجود در جهان آفرینش، بر اساس قانون علیت و معلولیت و اصل وجوب و امکان، قابل تشخیص و تعیین است. موجودی که از وجوب ذاتی برخوردار باشد، در جایگاه علیت قرار دارد و موجودی که دارای امکان ذاتی باشد، در جایگاه معلولیت واقع است. واجب الوجود بالذات، بی نیاز و ممکن الوجود با لذات، نیازمند است؛ بنابراین، امام مانند هر موجود ممکن دیگری به حکم این که دارای امکان ذاتی است، در جایگاه معلولیت قرار دارد.
اما موجودات امکانی، اگرچه به لحاظ امکان و فقر ذاتی و در مقایسه با واجبالوجود بالذات، در جایگاه معلولیت قرار دارند، با استناد و اتکا به واجب بالذات (خدای متعال) و در مقایسه با یکدیگر میتوانند در جایگاه علیت قرار گرفته و نقش تأثیرگذاری در حدوث و بقای موجودات امکانی ایفا کنند. این تأثیرگذاری، وجوه و صور گوناگونی دارد که مهمترین آنها، نقش فاعلی و غایی است. بر این اساس، برخی موجودات امکانی میتوانند در سلسله علل فاعلی یا غایی عالم آفرینش قرار گیرند.
علیت ـ اعم از فاعلی و غایی ـ با کمال وجودی ملازم است و علت ـ خواه فاعلی یا غایی ـ در مقایسه با معلول از کمال وجودی بیشتری برخوردار است که با استناد به آن کمال وجودی، میتواند در پیدایش معلول نقش فاعلی یا غایی ایفا کند؛ برای مثال، نفس انسان بر بدن و قوای بدنی تأثیر میگذارد؛ آن را حرکت میدهد و کارهایی را پدید میآورد. اینجا نفس، برای حرکات و افعال بدنی، نقش فاعلی دارد و این نقش بدان سبب است که نفس، بر بدن برتری وجودی دارد. از سوی دیگر، مرتبهای از کمال علمی یا کمال نفسانی دیگری که برای نفس پدید میآید، زمینهساز پیدایش کمال نفسانی بالاتر برای نفس است و آن کمال بالاتر نیز در جهت کمال نفسانی بالاتری قرار دارد، تا اینکه به عالیترین کمال نفسانی ممکن برای نفس انسان منتهی شود. هر کمال نفسانی بالاتر، علت غایی کمال نفسانی پایینتر از خود است؛ چنانکه عالیترین کمال نفسانی ممکن، علت غایی همه کمالات نفسانی فروتر از آن میباشد.
بحث درباره جایگاه و نقش امام در جهان آفرینش، به جایگاه و نقش فاعلی و غایی امام بازمیگردد و مقصود، بررسی این مسأله است که آیا امام از چنان کمال وجودی خدادادیای برخوردار است که در عالم آفرینش، نقش فاعلی یا غایی یا هر دو را ایفا کند؟
دیدگاهها
آن دسته از متفکران اسلامی که به پژوهش درباره این مسأله پرداختهاند، در این که پیامبران و امامان (در جایگاه نمونههای شاخص انسان کامل در زمانها و مکانهای مختلف) در نظام آفرینش، دارای جایگاه و نقش علیت غایی بودهاند، هم عقیدهاند؛ اما درباره نقش تکوینی آنان در جایگاه علیت فاعلی، دیدگاه یکسانی ندارند. برخی، اصل آن را نپذیرفته و برخی دیگر، آن را به عنوان اصل ثانوی و در موارد استثنایی پذیرفتهاند، نه به صورت کلی و فراگیر؛ اما گروهی، آنان را مجاری فیض الهی در گستره عالم آفرینش دانستهاند.
1. نقش فاعلی و فراگیر امام
برخی محققان بر این عقیدهاند که عموم پیامبران و اوصیای آنان، مجاری فیض الهی برای موجودات دیگرند؛ چنانکه پیامبر و خاندان معصوم او علیه السلام مجاری فیض خداوند برای همه موجودات ـ حتی پیامبران و اوصیای آنان ـ میباشند.
یکی از بزرگان معاصر ـ طاب ثراه ـ در جواب سؤال از معنی ولایت کلی و ولایت تکوینی فرموده است:
یک قسم از ولایت تکوینی، عبارت است از فی الجمله مجرای فیض بودن نسبت به کائنات که عموم انبیا و اوصیا داشتهاند. قسم دیگر آن، عبارت است از ولایت کلی تکوینی که مجرای فیض بودن نسبت به جمیع عالم امکان است که در حق پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار ثابت شده و دلیل آن، عبارت است از گفته خود آن صاحبان ولایت (صافی گلپایگانی، 1380: ج1، ص72).
علامه محقق شیخ محمد حسین اصفهانی در تعلیقات خود بر مکاسب شیخ انصاری قدس سره در باب ولایت تکوینی پیامبر و ائمه اطهار علیه السلام چنین گفته است:
پیامبر و امامان، دارای ولایت معنوی و سلطنت باطنی بر همه امور تکوینی و تشریعی هستند؛ بنابراین، همان گونه که آنان مجاری فیوضات تکوینیاند، مجاری فیوضات تشریعی نیز هستند؛ بنابراین، آنان وسایط تکوین و تشریعند (محقق اصفهانی، 1418: ج2، ص378).
نقد و نظر
نقدهایی که بر این نظریه وارد شده، از این قرارند: [1]
1. اصل این مطلب که پیامبر و امامان علیه السلام مجرای فیض و وسایط آن باشند، از طریق اخبار متواتر اثبات نشده است.
2. اگر بازگشت این سخن به این باشد که خداوند متعال، بالایجاب از این مجاری، فیض وجود میبخشد، یا هر یک از آن مجاری بالایجاب یا بالاختیار علل و فواعل هستند، باطل است. آری؛ اخباری دلالت دارند که خداوند، عالم را از نور آنان آفریده است. اگر مقصود از مجاری فیض، این گونه معانی باشد که فاعل و خالق خدا باشد، اشکالی در آن به نظر نمیرسد (صافی گلپایگانی، 1380: ج1، ص74-75).
3. از نظر توحیدی، وجود وسایط و نسبت دادن تدبیر امور به غیر خداوند؛ با اذن و اراده خداوند، مانعی ندارد؛ ولی ادب اسلامی اقتضا میکند خلق و رزق و زندگی و مرگ و امثال اینها را به غیر خدا نسبت ندهیم؛ زیرا قرآن میکوشد ما از اسباب و وسایط عبور کنیم و به منبع اصلی دست یابیم و توجهمان به کارگزار کل جهان باشد که وسایط نیز آفریده او و مجری امر او و مظهر حکمت اویند.
4. نظام عالم از نظر وسایط، نظام خاصی است که خداوند آفریده است و بشر در اثر سیر تکاملی خود، هرگز جانشین هیچ یک از وسایط فیض نمیشود؛ بلکه خود، فیض را از همان وسایط میگیرد؛ یعنی فرشته به او وحی میکند و مأمور حفظ او و قبض روح او میشود. در عین این که ممکن است مقام قرب و سعه وجودی آن انسان از آن فرشتهای که مأمور او است، بالاتر و بیشتر باشد (مطهری، 1388: ص64-65).
ارزیابی
1. این سخن که مجاری یا واسطه فیض بودن پیامبر و امامان علیه السلام از طریق نقل متواتر ثابت نشده است، درست است و این مسأله نیز از مسایل اعتقادی است که ظن در آن اعتباری ندارد و جعل حجیت شرعی نیز در آن متصور نیست؛ ولی متواتر بودن روایت نیز در مسایل اعتقادی موضوعیت ندارد؛ بلکه آنچه مهم است، حصول علم و اطمینان از استناد مسأله اعتقادی به معصوم است. این علم و اطمینان قلبی، چه بسا از طریق خبر مستفیض یا خبر واحد همراه قراین و شواهد به دست آید؛ برای مثال، هرگاه به صدور زیارت جامعه از معصوم اطمینان داشته باشیم، با توجه به این که فقراتی از آن زیارت، بر نقش فاعلی اهلبیت معصوم پیامبر صلی الله علیه و آله دلالت روشن دارد، میتوان به این مسأله معتقد شد و چنین اعتقادی از قبیل اعتقاد به مسألهای ظنی و غیر علمی نخواهد بود. در بحثهای آینده، درباره مستندات وحیانی نقش فاعلی امام زمان علیه السلام در عالم آفرینش به تفصیل سخن خواهیم گفت.
2. این فرض که خداوند متعال بالایجاب از طریق مجاری، فیض میدهد، باطل است و از متفکران شاخص اسلامی نیز کسی قائل به آن نیست؛ چنانکه این فرض که پیامبر و امامان علیه السلام بدون داشتن اختیار، نقش فاعلی در جهان ایفا میکنند نیز نادرست است و مورد اعتقاد کسی نیست، و بر فاعل مختار بودن آنها اشکالی وارد نیست. فاعلیت بالاختیار آنان در تحقق پدیدههای عالم، همانند فاعلیت بالاختیار هر یک از افراد بشر در افعال اختیاری خود میباشد؛ زیرا افعال انسان، فعل خداوند است که به واسطه نفس مختار انسان تحقق مییابد؛ یعنی فعل اختیاری انسان در عین اینکه فعل خداوند است، فعل خود انسان هم هست و این دو نسبت، به صورت طولی است نه عرضی. «فالفعل فعل الله و هو فعلنا».
3. این سخن که ادب اسلامی اقتضا میکند خلق و رزق و زنده کردن و میراندن و امثال اینها را به غیر خدا نسبت ندهیم، در صورتی استوار است که با نگرش توحیدی منافات داشته باشد؛ اما اگر اینگونه نباشد و نسبت دادن امور یاد شده به غیر خدا به عنوان وسایط و اسباب الهی باشد، با ادب اسلامی هیچگونه ناسازگاری نخواهد داشت. اینگونه نسبتها در قرآن کریم یافت میشود؛ چنانکه خَلْق به حضرت مسیح علیه السلام نسبت داده شده است (مائده، 110). و رزق را به افرادی از بشر نسبت داده است: «وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا» (نساء، 5). و توفّی را به ملکالموت نسبت داده است: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» (سجده، 1) و تدبیر امور را به فرشتگان نسبت داده است: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً» (نازعات، 5)، «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً» (ذاریات، 4). اعطای فرزند به حضرت مریم را به فرشتهای نسبت داده است که به صورت بشر برای او تمثّل یافت (مریم، 19) و نمونههای دیگر.
بر این اساس، نسبت دادن آفرینش و تدبیر امور جهان به امام به این صورت که او به اذن و مشیت خداوند در کار آفرینش و تدبیر جهان تأثیر دارد و به عبارت دیگر، مجرای فیض وجود از سوی خداوند است، با ادب توحیدی و اسلامی منافات نخواهد داشت.
4. این مطلب که نظام عالم از نظر وسایط، نظام خاصی است و هر موجود، متناسب با مقام و مرتبه وجودی خود، نقش ویژهای ایفا میکند، سخن استواری است؛ ولی این مطلب نیز که وجود پیامبر یا امام از مجاری فیض خداوند و اسباب و وسایط آفرینش و تدبیر جهان است با اصل یاد شده منافات ندارد؛ بلکه جلوهای از نظام تکوینی جهان است که بر اساس علم و حکمت خداوند طراحی شده است. به عبارت دیگر، همان گونه که اسباب ماورای طبیعی مانند فرشتگان در نظام جهان، جایگاه ویژهای دارند و با نظام جهان در مورد اسباب طبیعی ناسازگار نیستند، نقش سببی و فاعلی پیامبر و امام نیز بخشی از نظام سببی و مسببی جهان در مرتبهای بالاتر از مرتبه فرشتگان است؛ بنابراین، پیامبر و امام، جایگزین هیچ یک از وسایط فیض نمیشود؛ بلکه در سطح و مرتبهای فراتر از وسایط دیگر ایفای نقش میکند.
اما این که فرشته، مأمور قبض روح پیامبر یا واسطه وحی و الهام الهی به او است، با اصل مزبور منافات ندارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از آن جهت که وجود ناسوتی و ملکی دارد، در مرتبهای فروتر از فرشته قرار دارد و از این جهت، فرشته در او نقش وساطت فیض را ایفا میکند؛ ولی از نظر وجود ملکوتی و قدسی، او بر فرشته برتری دارد و واسطه فیض الهی برای او خواهد بود.
پی نوشت :
[1]. بحث کنونی مربوط به ولایت تکوینی و مجاری فیوضات تکوینی بودن پیامبر و امامان علیهم السلام است و مسأله ولایت تشریعی، از موضوع این بحث خارج است.