از تزکیه درون تا تصفیه برون(2)

از تزکیه درون تا تصفیه برون(2)

نویسنده : غلامرضا گلی زواره

تنفس صبح

لختی بخند، خنده گل زیباست لبخند تو خلاصه خوبی هاست
صبحی که انتهای شب یلداست پیشانی‏ات تنفس یک صبح است
سرچشمه تو سوره اعطیناست تو امتداد کوثر جوشانی
آرامشت تلاوت یک دریاست(1) فریاد تو تلاطم یک طوفان
امام خمینی طلایه معاریف و مشاهیری است که توانستند راه رسول اکرم(ص) و اهل بیت آن سرور عالمیان را استمرار بخشند و با تأسّی به سیره و سنت خاتم رسولان و ستارگان آسمان امامت در مسیر حق گام بردارند و اسوه تشنگان حقیقت و جویندگان زلال حکمت گردند.
آن بارقه ملکوتی به پیروی از اجداد طاهرینش نخست فضیلت‏ها و ارزش‏های معنوی را در روح و روان و خلق و خوی خویش متبلور ساخت آن گاه با فروزندگی، فیض انفاس قدسی و به مدد دم جانبخش خود بر دل‏های انسان‏ها حیات، پویایی و تحرّک بخشید. خدامحوری و خداجویی به همراه انقطاع کامل از امور فناپذیر و نیز رستن از تمامی حجاب‏ها والاترین و برجسته‏ترین خصلت آن عبد صالح به شمار می‏رفت که پرتو پرتابش این بُعد معنوی و ملکوتی همگان را نورانی و پرحرارت ساخت، این گونه هویّت ایمانی و تقوایی محصول نگرش قرآنی و روایی امام خمینی است که پس از طی مراحل تزکیه و پالایش درونی در جامعه، نمود پیدا کرد و امّت اسلامی را برای درهم پیچیدن بساط استکبار و استبداد و پایه ریزی تشکیلاتی بر بنیان دیانت و معرفتی قرآنی و روایی مهیّا ساخت.
از منظر امام کسی که از محسوسات و حتی معقولات عبور کرده و به حقیقت ناب رسیده است در این حرکت صعودی ضمن آن که خویشتن را با پویایی و تحرّک، مجاهدتی پیوسته و کوششی مستمر از اسارت نفس رها کرده است، مبارز نستوهی است که نمی‏تواند ستم، پلیدی، منکرات و ناگواری‏های جامعه را تحمل کند و از تحمیل فرهنگ زورگویی و خودمداری بر انسان‏ها بر می‏آشوبد و آتش بر خرمن خصم می‏زند تا رذالت‏ها و خباثت‏ها را محو کند. از دیدگاه امام کسی که مسیر سیر و سلوک را طی می‏کند و به عرفان روی می‏آورد با هر گونه ذلت و خواری، تن پروری، انزواگزینی مخالف است و با بی‏بند و باری و فاصله گرفتن از آداب و فریضه‏های مذهبی، سازگاری ندارد.

از تصفیه باطن تا پالایش جامعه از باطل

امام خمینی با احاطه‏ای جامع به منابع عرفانی و آگاهی دقیق از دیدگاههای اهل تصوّف، به مدد نقّادی و ارزیابی دقیق، به اندیشه‏های عارفان پویایی بخشید در واقع امام نخست آموزه‏های عرفان سنتی را مورد ملاحظه قرار داد و پس از پالایش، تفکری این گونه را در مجموعه‏ای دیگر که اجزای آن را فقه، فلسفه، اخلاق، تفسیر و دیگر ملاحظات تشکیل می‏داد، به کار گرفت. این تلاش ابتکاری و خلاقیّت ویژه بزرگترین حرکت علمی برای حل تناقض آشکار میان عرفان و مسایل اجتماعی و سیاسی به شمار می‏آید زیرا به دو دلیل ماهیتی و تاریخی فاصله زیادی بین آموزش‏های عرفانی و جامعه پدید آمده و پرداختن به یکی، انسان را نسبت به دیگری بیگانه ساخته و موجب دوگانگی در حیات اجتماعی گردیده بود. امام خمینی با آن توانایی‏های فوق العاده و جنبه‏های ژرفی که در عرفان علمی و عملی داشت نوعی اتحاد، همگونی و تفاهم بین سلوک عرفانی و مسایل امت اسلامی، پس از مدت‏ها نزاع و تخاصم، ایجاد نمود و یکی از اسرار اقبال مردم و اقشار گوناگون اجتماع به سوی ایشان در این ویژگی نهفته بود.
در همان دورانی که امام به مراقبه، تهذیب نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و در کسب کمالات معنوی می‏کوشید متذکر گردید: «یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیای عظام که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است و وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینه فاضله می‏باشد توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در امور مهم و جلوگیری از تعدّیات ظالمانه ارباب تعدّی است که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه فاضله است و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعی و فردی است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد هِمَمْ و الفت و اخوّت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری که افراد جامعه به طوری شوند که بنی‏آدم تشکیل یک شخص دهند و تمام کوشش‏ها حول یک مقصد بزرگ الهی چرخ زند و اگر چنین مودّت و اخوتی در یک نوع یا یک طایفه پیدا شد غلبه کنند بر تمامی طوایف و ملکی که در این طریقه نباشند.»(2)

حماسه و عرفان

از دیدگاه اسلام کسی که درون را از آلودگی‏ها دور می‏کند و خود را از باتلاق شهوات و رذائل می‏رهاند به باوری متکی بر ایمان و تقوا مسلّح می‏شود که نیروهای عاشق را نه به کنج دیرها و صومعه‏ها که برای دفاع از حریم حق و مبارزه با باطل و نفاق به میادین ایثار و فداکاری رهسپار می‏نماید و اذکار و اورادی که به سالکان کوی دوست آموخته می‏شود نه یاهو در خانقاه است و نه وردهای متکی بر موهومات و تخیّلات بلکه فریاد الله اکبر و لا اله الاّ الله بر فرازین قله‏های شرف و انسانیت است. این شیوه شایسته مصداق کلام نورانی رسول اکرم(ص) است که فرموده‏اند: رهبانیه امّتی الجهاد، لباسی که بر تن این سلحشوران می‏کنند خرقه و پشمینه صوفیان نمی‏باشد بلکه کسوت رزم، دفاع و مقاومت است. ندایی که برای ترنّم به یاران یاد می‏دهد نه شعار دروغین عارف نمایان برای جلب مشتری است بلکه رمز یا محمد، یا علی، یا زهرا و یا حسین برای حماسه آفرینی در عرصه نبرد با استکبار و اهل باطل است. امام خمینی نیز ارزش فداکاری، شهادت و ایثار را این گونه ترسیم می‏نماید:
«در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خون‏ها و شهادت‏ها و ایثارها چه شد؟
اینها یقینا از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بی‏خبرند و نمی‏دانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است، و سر در طَبَق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه‏ای وارد نمی‏سازد. خدا می‏داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این قلب‏ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتداء خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان به روی مشتاقانت باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن»(3)
امام خمینی دل‏ها را با نیروی معنویت و کشف و شهود به حرکت و تحول واداشت و اهداف و مقاصد مردم را جهت آسمانی و قدسی داد و همگام با این راهنمایی‏ها و رهنمودها در قلوب دشمنان رعب و هراس افکند و فکر و اندیشه آنان را در هاله‏ای از نگرانی و ناگواری قرار داد و به تمامی مخالفانی که در برابر دین و ایمان صف کشیده بودند هشدار داد که اگر بخواهید به این روند ادامه دهید ما نیز قادریم به قوّت تقوا و به صلابت ایمانی، در مقابل دنیای شما بایستیم و اجازه ندهیم از جلوه‏های آن با آرامش بهره ببرید. امام پس از پژوهش‏های توأم با پارسایی از عرفان مصطلح و تصوّف متداول و متعارف فراتر رفت و عرفان و حماسه را با یکدیگر توأم نمود، سپس تأکید نمود باید از رهگذر عشق و در تحت توجّهات ولایت، به خداوند رسید:
از گلشن دلدار نسیمی، ردّ پایی در جرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم

میزانِ مُنوّر

امام خمینی به این حقیقت مسلّم واقف بود که انسان عارف به میزانی نیاز دارد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد و آن قرآن و عترت می‏باشد زیرا گرایش‏های عرفانی به دلیل تأثیرپذیری از برخی مسایل مصون از خطا و اشتباه نمی‏باشد، پس طی این طریق بدون بهره مندی و استمداد از کلام وحی و ستارگان درخشان آسمان امامت امکان‏پذیر نخواهد بود و آن فردی که معارف و حقایق را از چشمه جوشان خاندان پیامبر دریافت دارد و از زلال کوثر آن وجودهای پاک استفاده کند هیچ گاه دچار ضلالت نمی‏شود به همین دلیل امیرمؤمنان(ع) تأکید فرموده‏اند: این دو ستون ـ خدامحوری و سنت رسول الله(ص) ـ را برپای دارید و این دو چراغ را فروزان نگاه دارید(4) و در جای دیگر آن امام مؤمنان(ع) فرموده‏اند: آنان (اهل بیت (ع)) زیربنای دین و ستون یقین هستند، تندروها (غالیان) باید به سوی آنان بازگردند و کُندرُوها و عقب مانده‏ها لازم است خود را به این وجودها برسانند.(5)
این اصل استوار، اساسی و تأثیرگذار در فرهنگ عرفانی امام خمینی جایگاهی حسّاس و نقشی محوری دارد و سیره نظری و عملی آن روح قُدسی بر آن مُهر تأیید زده است. به باور امام خمینی قرآن مظهر رحمت الهی است که تمامی کمالات در آن مندرج است و نازله‏ای غیبی می‏باشد که در کسوت الفاظ و مضامین در آمده است تا بشریت را با حقایق ملکوتی مأنوس سازد. البته نشستن بر سر سفره‏ای آسمانی و بهره‏وری از چنین مائده‏ای معنوی شروطی دارد، پاکی درون، رفع حجاب‏ها و موانع و شاگردی نزد مفسّران و معلمان واقعی قرآن که ائمه هدی(ع) هستند در زمره شرایط بهره‏مندی از بارقه قرآنی می‏باشد. آن حکیم عارف بعد از آن که عظمت کلام الهی را از جمیع جهات مورد بررسی قرار داد و راه استفاده از حقایق آن را گوشزد نمود از فراگیران خواست تا برای آن که نورانیّت قرآن بیشتر و بهتر بر صفحه دلشان پرتو افشانی کند خود را از تعلّقات اسارت آور، منجمد و متصلّب نجات دهند و با نوعی وارستگی، آزادگی و بلند همتی در این وادی نورانی گام نهند.(6) امام به موازات این فراخوانی معنوی و رشددهنده، یادآور گردید: کلام وحی بیدار کننده آدمیان و موجب پرخاش علیه ستمگران و متجاوزان می‏شود و اضافه نمود: حیات و مجد مسلمانان در گذشته به دلیل عمل به قرآن و درماندگی و سستی آنان در جدایی از قرآن است و اگر تجدید حیات معنوی و سرافرازی می‏خواهند باید به این صحیفه آسمانی اقبال نشان دهند. ایشان می‏فرمایند:
«مسؤولیت پاسداری قوانین الهی و عمل به قرآن کریم تنها راه بازیابی عظمت و عزت و شکوه پیشین اسلام و مسلمین، مسؤولیت پاسداری وحدت و برادری دینی تنها ضامن استقلال سرزمین‏های اسلامی و زداینده هرگونه نفوذ استعماری»(7) از دیدگاه امام سعادت دنیوی و اخروی در پرتو عمل به قرآن به دست می‏آید:
«… هان ای قطره‏های جدا از اقیانوس قرآن و اسلام به خود آئید و به این اقیانوس الهی متصل شوید و به این نور مطلق استناره کنید تا چشم طمع جهانخواران از شما ببُرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگی شرافتمندانه و ارزش‏های انسانی برسید…»(8)
امام خمینی پیروزی امت اسلامی ایران را بر استبداد و استکبار به دلیل اتکای به قرآن می‏دانست و به تمامی ملتها توصیه فرمود که این رمز را به کار ببرند تا پیروزی را در آغوش بگیرند.(9)
آن مرد میدان فضیلت و تقوا سالیان متمادی معتکف آستان قرآن بود و با تهذیب نفس وخروج از قفس تنگ و تاریک نفس امّاره، انسی مقدّس با این صحیفه مبارک داشت و از خرمن آن اثر جاویدان خوشه‏های فراوانی فراهم آورد و از چشمه باطراوتش بهره‏ها بُرد. اُنس امام با قرآن توأم با رعایت آداب ظاهر و باطنی بود. هر جا که می‏نشست آن را بالاتر از خویش می‏گذاشت و هیچ چیزی را بر روی آن نمی‏نهاد. در حال تلاوت قرآن به گونه‏ای بود که گویی در محضر حق نشسته است، درهنگام قرائت آن با وضو و نیز حالتی آمیخته به ادب، سکون و وقار چهار زانو می‏نشست و به جایی تکیه نمی‏نمود، درست مانند کسی که می‏خواهد محضر بزرگی را درک کند.(10)
آن پارسای پایدار از رهگذر اُنس با قرآن به مراتب و مقاماتی نایل گردید که خود آن را توضیح داده است:
«… معلوم است کسی که تفکر و تدبّر در معانی قرآن کرد در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضاء و جوارح و قوای آن آیه‏ای از آیات الهیه شود و شاید جذوات و جذبات و خطابات الهی او را از خود بی‏خود کند و حقیقت «اقرأ واصعد» را در همین عالم دریابد تا آن که کلام را بی‏واسطه از متکلّمش بشنود و آن چه را در وَهْم تو و من ناید آن شود.»(11)
از بررسی‏های فوق دو نکته به دست می‏آید: یکی آن که رسیدن به مقامات معنوی و عرفانی و درک درجات ملکوتی بدون ارتباط با قرآن میسّر نمی‏باشد.
دیگر آن که با تمسّک به قرآن می‏توان در عرصه‏های سیاسی و اجتماعی حماسه‏ای باشکوه را ترتیب داد و در واقع فائق آمدن بر خصم برون و درون در پرتو قرآن به دست می‏آید.

محبّت و معرفت

امام خمینی از سنین صباوت و دوران نوجوانی دل به محبت خاندان عصمت و طهارت سپرد اما به تدریج این عشق مقدس با معرفتی ژرف، بصیرتی جامع و اطاعت از فرامین و دستورات ائمه که در واقع قوانین و موازین الهی است توأم گردید و ایشان هرچه در عمل به تعلیمات خاندان پیامبر اهتمام می‏ورزید به همان اندازه اشتیاقش نسبت به آن فروغ فروزان رو به فزونی می‏رفت. امام می‏کوشید تا تبلوری از سیره اهل بیت را در زندگی خویش به نمایش بگذارد و به عنوان اسوه‏ای برجسته قوی‏ترین تأثیر را در عرصه‏های اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بروز دهد. او نه تنها از طریق زبان و بیان و نوشته‏هایش تعالیم و ارزش های دینی را تبلیغ و ارشاد می‏نمود بلکه به آن درجه از تزکیه و تهذیب رسیده بود که اعمال و کردارش برای مردم سرمشق و مشحون از اندرزهای آموزنده به شمار می‏آمد و این ویژگی مصداق فرمایش امام صادق(ع) است که فرموده‏اند: کونوا دعاه النّاس بغیر السنتکم (به غیر زبانتان دعوت‏گر مردم باشید). امام طی بیاناتی متذکر گردیده‏اند: «… ما تابع حضرت رسول (ص) و ائمّه هستیم که همه امور دست آنها بود، حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند»(12) امام خمینی در محورهای ذیل از سیره و سنّت اهل بیت(ع) الهام گرفته بود:
1 ـ امام هم چون حضرت علی(ع) در ستیز با دشمنان برخوردی قاطع و سازش‏ناپذیر داشت بدون آن که هراسی به دل راه دهد اما در ضمن این صلابت و اقتدار در مواجهه با بینوایان، محرومان، کودکان و مظلومان عطوفت و مهربانی و همدردی خاصی بروز می‏داد.(13)
2 ـ امام خمینی در انجام فرائض دینی و حتی نوافل و مستحبات در بین زاهدان و عارفان می‏درخشید ضمن آن که در مسایل علمی و احاطه بر معارف بر همگنان خویش برتری داشت. در ضمن آن که به جهت اخلاقی، شرعی، ریزه کاری‏های ادب اسلامی، امور مستحبی و مانند آن تقیّد ویژه‏ای نشان می‏داد در عرصه‏های سیاسی چون سیاستمداری مجرّب و مسلّط اعلام موضع می‏نمود. پیروان خویش را به نبرد با کفر، شرک و الحاد فرا می‏خواند و استکبار را به استیصال وا می‏داشت در واقع هم چون جد بزرگوارش حضرت علی(ع) که درباره‏اش گفته‏اند: جمعت فی صفاتک الاضداد، امام خمینی شخصیتی با ابعاد گوناگون و حالات به ظاهر مختلف به شمار می‏رفت.(14)
3 ـ در وصف ائمه هدی(ع) نقل نموده‏اند: آن وجودهای بزرگوار در ضمن فروتنی دارای هیبتی معنوی بودند و این ویژگی موجب می‏گردید که همواره مردم در مقابل آن فروغ‏های فروزان احترام و تکریم نشان دهند و حتی دشمنان و مخالفان تحت تأثیر مهابت ائمه(ع) قرار گیرند. امام خمینی نیز وقتی در جلساتی حضور می‏یافت با وجود سادگی، تواضع و خاکساری، ابهتش همه افراد را تحت تأثیر قرار می‏داد.(15)
4 ـ جاه و مقام و درجات دنیایی نتوانست بر حالات معنوی امام اثر منفی بگذارد. او از تشریفات و تجملات رنج می‏برد و همواره در زندگی به ساده پوشی و ساده زیستی اکتفا می‏نمود و از غذاهای رنگارنگ اجتناب می‏نمود، می‏کوشید در شرایطی مشابه محرومان و رنج دیدگان جامعه زندگی نماید. با وجود آن که مبالغ زیادی از وجوهات شرعی در اختیار ایشان بود ولی از آنها برای تدارک امکانات شخصی استفاده نکرد. با نهایت دقت، مراقب بود که حتی اطرافیان و بستگانش به روش او تأسّی جویند. این شیوه ساده زیستی، قناعت و اکتفا به حداقل امکانات که عامل هماهنگی با مستضعفین جامعه است و زندگی امام بر آن استوار بود سیره رسول اکرم(ص) و امامان را در اذهان تداعی می‏نمود.(16)
5 ـ امام خمینی همچون اجداد طاهرینش در راه احیای حق و بر افراشتن پرچم فضیلت و تقوا رنج‏های فراوانی دید و سختی‏های فرساینده‏ای را متحمّل گردید و آن گاه که عده‏ای، و بیش از همه مقدس نمایان و اهل تحجّر و به عبارتی جاهلان متنسک از تسلیم به حقیقت سر بر می‏تافتند و در اجرای دستورات و توصیه‏های او سستی نشان می‏دادند دلش از درد و رنج مشحون می‏گردید و هاله‏ای از اندوه روح و روانش را فشار می‏داد.
6 ـ شیوه زندگی اهل بیت(ع)در برخورد با مخالفان این بود که به جای انتقام گرفتن با آنان برخوردی نیکو می‏نمودند امام خمینی نیز در برابر این گونه اشخاص تا آن جایی که به ارزش‏ها و مقدّسات خدشه‏ای و لطمه‏ای وارد نشود و مرداب‏های تفکرات آلوده اقیانوس مسلمین را خراب نکند نرمش و ملایمت نشان می‏داد و در جلسات خود، غالبا از رحمت و عطوفت سخن می‏گفت و بر این اعتقاد بود که رأفت و ملایمت، بیشتر اثر می‏کند و البته اجرای حدود الهی و قاطعیت نشان دادن در برابر مجرمان، خلافکاران و خاطیان را برای اصلاح، پاکی و تأمین آرامش جامعه لازم و مفید می‏دانست و این جنبه را نیز جویباری از چشمه رحمت الهی تلقی می‏نمود.(17)
7 ـ امام در مخاطره انگیزترین توطئه‏ها و صحنه‏های خوفناک با شهامت و صلابت نقش محوری داشت و از کاهش طرفداران یا قدرت یافتن دشمنان و تهدیدهای آنان هراسی به دل راه نمی‏داد. یک بار شهید آیه الله سعیدی به ایشان گفته بود: شما را تنها می‏گذارند، امام در جواب آن شهید والا مقام فرمود: اگر جن و انس یک طرف باشند و من هم یک طرف، همین است که می‏گویم. به دشمن روی خوش نشان نمی‏داد و با نوعی عزت نفس و صلابت معنوی کوچکترین اعتنایی به مقامات سیاسی و کارگزاران استبداد و استکبار نداشت. پیروزی ظاهری هدف غایی او نبود و مقصد عالی‏تری را تعقیب می‏نمود و آن رضای حق و وصال او بود و این روش شایسته از سیره معصومین الهام گرفته بود.(18)

فرهنگ عاشورایی

حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانش جز به توحید محض نمی‏اندیشیدند و شخصیتشان با عشق به حق جویی و حق پرستی عجین گشته و دل از هر چه غیر اوست شسته بودند. ارایه این شاخصه توحیدی از قیام کربلا بیان زیبایی از عرفان عاشورایی است که امام خمینی هم بدان اشاره دارد: «مائیم و تحت عنایات خدای تبارک و تعالی و پرچم توحید که همان پرچم امام حسین (ع) است»(19) تجلّی توحید قلبی کربلائیان، نفی تمامی مظاهر شرک و طاغوت را می‏طلبید و نیز اقامه حکومتی بر مبنای قانون الهی و نه امیال خودخواهانه و آراء فاسدان و زورمداران و زراندوزان همین اصل برخاسته از عرفان عاشورا از دیدگاه امام خمینی(ره) در تبیین‏قیام عاشورا مطرح است: «حضرت سیدالشهداء را کشتند اما (کشته شدن او) اطاعت خدا بود، تمام حیثیت برای او بود از این جهت هیچ شکستی در کار نبود…»(20)
انسانِ گرفتار در اندیشه‏های باطل و تصورات بیهوده به گوشه‏ای می‏خزد و از قیام علیه باطل اجتناب می‏کند و از تن دادن به مصائب و مشکلات گریزان است. این بی‏تعهدی و بی‏دردی هرگز با عرفان حسینی سازگاری ندارد زیرا که زیباترین تجلی عرفان در مبارزه علیه دشمنان ارزش‏ها و حقایق است و باید شجره طیبه حقیقت و حاکمیت خوبی‏ها با فریاد و خون تضمین گردد، لذا باید از عواملی که مانع رشد فرهنگ ایثار و حماسه است جلوگیری نمود و مراسم عاشورایی را در فضایی آغشته به عرفان و معنویت برگزار نمود. از این جهت امام خمینی فرموده‏اند: «این خون سیدالشهداء است که خون‏های همه ملت‏های اسلامی را به جوش می‏آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می‏آورد و برای اسلام و حفظ مقاصد اسلامی مهیّا می‏کند. در این امر نباید سستی کرد…»(21) امام خمینی با تحقق بخشیدن به فرهنگ عاشورایی، جامعه اسلامی و بلکه تمامی آزادی خواهان جهان را حیات عرفانی و حماسی بخشید و جوانان و حتی بانوانی را تربیت نمود که به شهادت عشق می‏ورزیدند و با اشتیاق به دعا، ذکر و عبادت و بازگشت به فطرت الهی، در تمامی صحنه‏های سیاسی و اجتماعی حضور فعّال داشتندو در این مسیر حماسه‏ها آفریدند و رشادت‏ها به نمایش گذاشتند. رمز و راز پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و غلبه بر طاغوت و استکبار جهانی الهام گرفتن از قیام کربلا بود و به فرموده امام خمینی «… اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزاداری و اجتماعات سوگواری نبود کشور ما پیروز نمی‏شد همه در تحت بیرق امام حسین سلام الله علیه قیام کردند»(22)
در حقیقت امام حسین(ع) با فداکاری‏های همه جانبه‏اش که با اخلاص ویژه‏ای توأم بود سرمشق جاویدان مسلمانانی گردید که در مقام یک روح مقدس و هدایت آفرین، خونی جوشان و حرکت ساز، رهبری الهی و الهام بخش بر ژرفای وجودشان حکومت می‏کند و دل و ذهنشان را از افق‏های دنیایی و امور مادی به ملکوت می‏برد و به خدا و خلق و عدالت پیوند می‏دهد و عرفان راستین و ناب یعنی این که آنان از تعلّقات ضد رشد می‏رهند و بر کرانه توحید گام می‏نهند و از آثار این تحوّل روحی آن است که مسلمان‏ها را در میدان زندگی مقاوم و مبارز می‏سازد و به دست آن‏ها نهضت‏های الهی و ضد طاغوتی را ترتیب می‏دهد. اگر روح حسینی که تجلّی‏بخش رسالت محمدی و ولایت علوی است در کالبد امت مسلمان ایران جریان نمی‏یافت هرگز انقلاب اسلامی که براساس اهداف الهی پی ریزی شد به وقوع نمی‏پیوست.

مخالفت با عُزلت و انزواگزینی صوفیان

امام خمینی ضمن آن که در سیره و اندیشه، مدافع عرفان راستین بود، با طریقه صوفیانی که جز خودپروری و تقوا کشی کارشان محصولی ندارد، مخالفت می‏ورزید، به اعتقاد آن عارف فرزانه روش معمول اهل تصوّف را که عرفان را در انزواطلبی، دوری از مردم، خلوت گزینی، ترک دنیا، کسالت، خرقه پوشی و خانقاه نشینی خلاصه کرده‏اند و برداشتی سطحی و قشری و احیانا انحراف‏آمیز از معارف معنوی دارد مردود می‏شمارد و می‏گوید:
در صومعه از او نشنیدیم ندایی در حلقه درویش ندیدیم صفایی
در مأذنه از یار ندیدیم صدایی در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی
از گلشن دلدار، نسیمی رد پایی(23) در جَرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
امام بر این اعتقاد بود که از را تصوّف مصطلح نمی‏توان به حقیقت رسید همان‏گونه که عارف نامدار شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین باوری داشت:
کز جمع کتب کجا شود رفع حُجُب در رفع حُجُب کوش نه در جمع کتب
طی کن همه را بگو الی الله اتب در طی کُتُب کجا بود نشئه حبّ
جدای از نقاط مثبتی که میراث علمی، فرهنگی و ادبی عارفان در جهان اسلام دارد، از گذشته‏های دور، تفکّر و طرز تلقّی آنان از برخی مفاهیم اسلامی، امت مسلمان را درگیر مشکلات و سوء تعبیرهایی نموده است. آنان همواره کوشیده‏اند از همه تعالیم حیات‏بخش، رشد دهنده و پویای اسلامی برداشت‏های صوفیانه و تک بعدی ارائه دهند که این شیوه مذموم، خطر بزرگ تحریف و تفسیر به رأی را به دنبال داشته و جامعیت و تعالی اسلام را در معرض تهدید جدّی قرار می‏داده است در تفاسیری که صوفیّه نوشته‏اند از این نمونه‏ها به وفور می‏توان مشاهده کرد. داستان آن عارف متهجد در عصر حضرت علی(ع) معروف است که در نبرد صفین و مبارزه با قوای اموی، عذر آورد و گفت: در جنگ شبهه است اما در عبادت نه! و من به کاری عاری از شک و تردید روی می‏آورم تا از رضای حق تعالی اطمینان حاصل کنم. این گونه تعابیر از مسایل اجتماعی و رخدادهای سیاسی و برخورد با قرآن و حدیث در طول قرون به جایی رسید که صوفیان دنیایی جدای از واقعیت‏های زندگی مسلمانان ترسیم کردند و حتی در توضیح سیره معصومین آن چه را خود می‏پسندیده‏اند بیان می‏نموده‏اند و می‏گفتند آن چه رسول اکرم و امامان فرموده‏اند دستورالعمل زهد سلوک اهل تصوّف می‏باشد و قطب درویشان آن بزرگواران هستند! هم چنین با تأویل عارفانه و صوفیانه وجوه اجتماعی و دستورالعمل‏های انسان ساز قرآن و عترت را به نفع معارف رمز آلود و سمبلیک تصوّف به بوته فراموشی سپردند. این گونه تصور و تلقّی از اسلام، ناگزیر بی‏اعتنایی به دنیا و نوعی خودیابی و خودبینی را ترویج می‏کرد و نوعی تشخص و منیّت معنوی را نزد افراد برجسته صوفی جز در موارد نادر پدید می‏آورد که آنان را نسبت به مسایل و معضلات افراد جامعه بی‏اعتنا می‏ساخت. در آینه این خودبینی اندیشه صوفیان، بی‏اعتنایی توأم با ترحّم را در خصوص مردمان روی آورده به مسایل دنیایی به دنبال داشت.
فقر و خاکساری که اهل تصوّف تبلیغ می‏کردند وقتی در چهارچوب عُزلت و زاویه‏نشینی مطرح می‏گردید تفرّد و حرکت غیر اجتماعی و بریده از همنوعان را مضاعف می‏ساخت. البته متصوفه به شناخت روان شناسانه و عمیقی از باطن انسان و تمایلات روحی وی دست می‏یافتند اما این شناخت را نه در جهت زندگی اجتماعی انسان‏ها و گسترش و بهبود روابط آدمیان بلکه در راه تلقین تنهایی و اشاعه عزلت به کار می‏گرفتند و بدین ترتیب برخلاف وحدت اعتقادی و بینشی، صوفیان درصدد ایجاد گرداب تفرقه میان انسان‏ها و ایجاد تکثّر و تشتت روح اجتماعی برمی‏آمدند، زیرا وقتی روح اجتماعی، وفاق جمعی و مشارکت در میان افراد جامعه رو به اضمحلال و افول برود و هر کسی دغدغه سلوک خود را در بستر تفکرات صوفیانه داشته باشد، قوام، دوام، ثبات و حیات جامعه دستخوش تهدید شده و با زوال پیوندهای اجتماعی، حیات فردی انسانی و رستگاری آحاد جامعه به خطر می‏افتد. در این میان آنچه مصائب، معاصی، تباهی و عقب گرد متوجه جامعه می‏گشت، حکّام زر و زور و تزویر با پدید آوردن اختناقی شدید بر گرده مردم حکومت می‏کردند و در گسترش جهل و جور می‏کوشیدند با بی‏اعتنایی اهل تصوّف روبرو می‏گردید و اگر در مواقعی، افرادی از آنان مصمم به ستیز با ستم می‏شدند نه تنها قادر نبودند تحول اساسی در اوضاع آشفته جامعه پدید آورند بلکه فریادشان در گلو خاموش می‏گردید و با اتهامات دروغین از صحنه‏های فرهنگی اجتماعی حذف می‏شدند.
امام خمینی این گونه تفکر عرفانی را به نقد کشیده و ضمن آن که قابلیت‏های استفاده از حقایق عرفانی را به امور خاصی منحصر ننمودند، گستره بهره‏گیری از آن را به سیاست و زندگی تسرّی دادند و حتی مطالعه آثار عرفانی را برای روی آوردن به معنویت و رهایی از چنگال مادیّت و اندیشه‏های الحادی لازم دانستند، چنان چه در پیام ایشان به میخائیل گورباچف رهبر شوروی سابق این تأکید و رویکرد مشاهده می‏شود.
تفاوت آشکار نگرش عرفانی امام با عرفانی سلف در این واقعیت نهفته است که ایشان ثابت کردند لازمه عارف بودن گوشه عزلت اختیار نمودن و انزوا گزینی نیست و اصولاً این گوشه‏گیری و بی‏تفاوت بودن در مقابل مسایل اجتماع و بی‏اعتنایی به حوادث و وقایعی که ارزش‏ها و انسانیت را در معرض خدشه و تهدید قرار داده‏اند مقاصد عالی عرفان را عقیم می‏نماید. انزوا در مدتی کوتاه آن هم برای تزکیه درونی، تهذیب نفس و صفای باطن می‏تواند با برکت و پرثمر باشد اما این عزلت برای تمامی دوران زندگی فردی و اجتماعی آفت زا و ویرانگری است و به همین دلیل آن عارف سیاستمدار به رغم ارادتی که نسبت به عرفای نامدار و مشهور داشتند، از آنان انتقاد می‏کند و می‏فرماید:
«… یک مدت زیادی گرفتار عرفا بودیم. اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتاری برای این بود که همه چیز را برمی‏گرداندند به آن طرف مثل تفسیر ملاعبدالرزاق، خوب او مرد بسیار دانشمندی، مرد بافضیلتی است، اما همه قرآن را برگردانده آن طرف، کانّه قرآن با این کارها کار ندارد.»(24)
امام در تفسیر سوره حمد خاطرنشان نموده‏اند: «بالاخره باید از دنیا رفت، گفته نشود که این‏ها دعوت به آن طرف [آخرت [می‏کنند نه به این جا [دنیا] انبیاء در حالی که همه دعوت هایشان برای آن جا بود در این‏جا عدالت را رواج می‏دادند.»(25)
امام نوعی از کمال و نور مقدس را هدف انسان می‏داند و همه چیز را در این طریق وسیله می‏پندارد: «تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسیله است، همه برای این است که انسان این لُبابش ظاهر شود آنچه بالقوّه است به فعلیّت برسد و انسان بشود.»(26)
به اعتقاد آن روح قدسی، عرفان و اندیشه‏های عارفان می‏تواند در حرکت‏های انقلابی و تحول آفرینی جامعه تأثیرگذار باشد و از این جهت فرموده‏اند: «… بیداری اوّل قدم است، اوّل قدم یقظه است. در سیر عرفانی هم یقظه قدم اول است. در این سیر، این هم مسیر الهی و عرفانی است. بیداری قدم اوّل است و کشورهای اسلامی، ملت‏های مسلم، ملت‏های مستضعف در سراسر جهان، اینها بیدار شده‏اند و ان شاءالله پیروز خواهند شد»(27) و ذیل تفسیر سوره حمد متذکر گردیده‏اند:
«… اینها خیال کرده‏اند که این علوم معنوی مردم را از فعالیت باز می‏دارد، اشتباه است همان آدمی که این علوم معنوی را به مردم یاد می‏داد، و کسی هم مثل او بعد از رسول الله(ص) حقایق را نمی‏دانست همان روزی که با او بیعت کردند به حسب تاریخ کلنگش را برداشت و رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارند…»(28)
در سیره نظری و عملی امام به خوبی می‏شد ناظر این حقیقت بود که فرد باید به خودسازی بپردازد و با حالت انقطاع، از گرداب نفس خویش بیرون آید و بداند تا در حجاب «من» سرگرم است، و این خرقه را پاره نکرده است راهی به معدن معرفت و چشمه توحید نخواهد بُرد چنان چه در «محرم راز» می‏گوید:
هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست تا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنوی
و بدین گونه انحراف آمیخته به تفکرات صوفی زده‏ها را از صفای عارفان دلسوخته تفکیک نمودند و نفرت و انزجار خویش را از تصوّف آغشته به خرافات، بدعت‏ها و آلودگی‏های دیگر اعلام کردند:
در خرقه‏شان به غیر مَنَم تحفه‏ای مَیاب این جاهلان که دعوی ارشاد می‏کنند
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب(29) دم درنیار و دفتر بیهوده پاک کن
و بی‏اعتقادی خود را نسبت به عرفانی که در بین متصوفه رواج داشته، باز گفته‏اند:
من دیوانه گشاینده رخسار توأم(30) عارفان پرده بیفکنده به رُخسار حبیب
آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود(31) چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم
کی می‏توان رسید به دریا از این سراب از درس و بحث مدرسه‏ام حاصلی نشد
چیزی نبود غیر حجابی پس حجاب…(32) هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
امام خمینی در مذمت عارف نمایان نوشته است: «آن بیچاره‏ای که خود را مرشد و هادی خلایق می‏داند و در مسند دست‏گیری و تصوّف قرار گرفته حالش پست‏تر و غمزه‏اش بیشتر است، اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علیشاه یا محبوب علیشاه حال و جذبه دست می‏دهد»(33)
ایشان چنین صوفیانی را بی‏خبر از فهم حقایق و محروم از وصل دوست می‏داند و صفاتی چون نامحرم، عاری از صفا و دغل‏بازی به آنها می‏دهد:
باده از دست بتی گیر که محرم باشد(34) طرب ساغر و درویش نفهمد صوفی
تا به جانت رسد از کوی دل آوازسروش(35) گوش از عربده صوفی و درویش ببند
دم زدن از خویشتن با بوق و کرنا چه شد(36) صوفی صافی اگر هستی بِکَنْ این خرقه را
مدعی حق طلب انیّت و انّا چه شد(37) بر فراز دار فریاد انا الحق می‏زنی
صوفی بی‏صفا نمی‏خواهم(38) صوفی از وصل دوست بی‏خبر است
از دغل بازی صوفی به امان آمده‏ام(39) بر در میکده با آه و فغان آمده‏ام
این انتقادها و ملامت‏ها بدان جهت است که فرهنگ صوفیان جز در موارد نادر با روح قرآن و عترت مغایرت دارد و این شیوه قادر نخواهد بود که روح حقیقت جوی انسان را به سرمنزل مقصود برساند و انجام این برنامه نجات بخش از عهده مکتبی برمی‏آید که با توجه به واقعیت‏ها و رعایت کمال اعتدال، انصاف و در نظر گرفتن تمامی نیازهای انسان روح او را در حالتی متعادل به سوی کمال مطلوب سوق دهد و این موضوع اصلی قرآنی است:
«وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخره و لا تنس نصیبک من الدّنیا و احسن کما احسن الله الیک»(40) یعنی در آنچه خداوند به تو عطا نموده، سرای جاوید را بطلب و به دست آور و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خداوند به تو نیکی کرده، نیکی کن.ادامه دارد

پی‌نوشت ها :

1 ـ اشعار از قیصر امین پور است، نقل از روزنامه جام جم، شماره 801.
2 ـ فصلنامه حضور، شماره 20، ص99.
3 ـ صحیفه نور، ج20، ص238.
4 ـ نهج البلاغه، نامه 47 و خطبه 149.
5 ـ همان، خطبه دوم.
6 ـ برگرفته از کتاب آداب الصلوه، امام خمینی، ص224 ـ 215، کتاب قرآن باب معرفه الله (مجموعه بیانیه‏ها و نوشته‏های امام خمینی درباره قرآن)، ص 89 ـ 82.
7 ـ صحیفه نور، ج6، ص81.
8 ـ همان، ج1، ص192.
9 ـ همان، ج8، ص171.
10 ـ خلوتی با خویشتن، ص42 ـ 40، ویژگی هایی از زندگی امام خمینی، ص20؛ پا به پای آفتاب، ج1، ص286؛ سرگذشت‏های ویژه از زندگی امام خمینی، ج4، ص129.
11 ـ چهل حدیث، امام خمینی، حدیث بیست و نهم.
12 ـ تبیان، دفتر دوازدهم، ص187.
13 ـ نک: سرگذشت‏های ویژه از زندگی امام خمینی، ج1، ص116.
14 ـ پا به پای آفتاب، ج4، ص208.
15 ـ همان، ص161.
16 ـ نک: ویژگی هایی از زندگی امام خمینی، ص56؛ در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، ص86؛ تجلّی جلال (ویژه پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی)، ص8؛ مجله پیام انقلاب، شماره 52، ص25.
17 ـ صحیفه نور، ج18، ص152؛ تفسیر سوره حمد، ص110 ـ 109.
18 ـ مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص114.
19 ـ صحیفه نور، ج17، ص58.
20 ـ همان، ج4، ص20 ـ 19.
21 ـ همان، ج15، ص204.
22 ـ صحیفه حوزه، شماره 50، ص3.
23 ـ دیوان امام خمینی، ص187.
24 ـ سخنرانی امام در روز 17 تیر سال 1358 برای روحانیان و واعظان تهران، روزنامه همشهری، شماره 127.
25 ـ تفسیر سوره حمد، ص52.
26 ـ همان، ص74.
27 ـ صحیفه نور، ج12، ص141.
28 ـ تفسیر سوره حمد، ص55.
29 ـ دیوان امام خمینی، ص48.
30 ـ همان، ص136.
31 ـ همان، ص104.
32 ـ همان، ص48.
33 ـ چهل حدیث، ص91.
34 ـ دیوان امام، ص86.
35 ـ همان، ص130.
36 ـ همان، ص94.
37 ـ همان.
38 ـ همان، ص160.
39 ـ همان، ص140.
40 ـ سوره قصص، آیه77.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید