چرا عشق ما ، روز به روز کم رنگ تر می شود ؟

چرا عشق ما ، روز به روز کم رنگ تر می شود ؟

نویسنده:مصطفی فروغی فر

بر خلاف تصور خیلی ها که فکر می کنند عشق یک باره پیدا می شود و همیشه می ماند و یا حتی بیشتر می شود ؛ واقعیت این است که عشق ممکن است یک لحظه ایجاد شود، اما همانند بذری است و در صورتی باقی می ماند و رشد می کند که در زمین مناسبی جای گیرد ، آب و نور کافی به آن برسانیم ؛ مرتب آفت کشی کنیم و به آن کود بدهیم و مستمرا به آن رسیدگی نماییم.

چگونه عشق به مرور کمرنگ می شود یا از بین می رود ؟

ما عاشق ایده آل ها و کمال ها می شویم و از نقصان ها می گریزیم.شاید تعجب کنید اگر بدانید معمولا انسان ها عاشق یک موجود کامل و بدون نقس در ذهن خود می شوند و هنگامی که این تصویر ذهنی را با یک دختر یا یک پسر در اطراف خود منطبق می کنند ، به آن نام عشق می نهند.پس عشق به آن دختر آن وقتی رشد می یابد و قلب ما را به تپش وا می دارد که او خود را منطبق با تصویر ذهنی ما ارائه دهد و هنگامی که به مرور او را متفاوت از ذهنیات خود ببینیم ، عشق ما رو به افول می رود.اما اینکه تصویر ذهنی ما چگونه باید در بیرون شکل بگیرد و حفظ شود نیاز به تخصص و منطق دارد، لذا عشق مافوق عقل است، یعنی این که باید از مسیر عقلانی و منطقی گذر کند و بالاتر از تفکر خام ما باشد، نه به عکس.یعنی عشق نباید مادون فکر باشد .عشقی که مادون باشد ، و از سطح پایین تری برخوردار است ، ارزش ندارد تا برایش بمیریم.
پس اگر در زندگی به مرور دریافتیم همسرمان از زیر بار وظایف و مسئولیت های خود شانه خالی می کند ، لذت های خود را محور قرار می دهد و هنوز”من” بودن محور فکری اوست.این گونه می شود که کسالت مزمن عشق ، را به چشم خواهیم دید.از دیگر آفت هایی که ما به عشق می رسانیم ، می توان به موارد زیر اشاره کرد.

عدم انعطاف پذیری

عدم انعطاف پذیری نسبت به مسایلی که در زندگی با آن رو به رو هستیم.مثلا اگر تعصب روی روش و سلیقه های خود داشته باشیم وبه علاقه ها،سلیقه ها و شیوه های زندگی همسرمان ، مکررا انتقاد کنیم یا به آن اهانت کرده یا آن را مسخره کنیم.

کمال گرایی افراطی

از آنجا که ما در ناخودآگاه عاشق”خوبی مطلق “، “مثبت مطلق ” و “کمال مطلق “شده ایم و خود را آخر معرفت و خوبی ارزیابی کرده ایم ، به مرور این ارزیابی خطا، خود را به ما نشان می دهد و دچار مشکل می سازد.او هرگز نمی تواند انتظارات و توقعات ایده آلی ما را برآورده کند .او هم یک انسان مثل بقیه انسان هاست و بدیهی است که نقاط ضعف زیادی نیز در کنار نقاط مثبت و نقاط قوت خود دارد .

عدم مهارت زندگی

مهارت های کافی جهت رسیدگی به بذر عشق را نداریم.مهارت های ارتباطی زندگی را کسب نکرده ایم ، مقابله با تنش ها و مشکلات را تجربه نکرده ایم ، نحوه سازگاری با مسایل زندگی را نیاموخته ایم، همه و همه موجب ناکارآمدی ما در ایجاد عشق و آرامش در زندگی می شود.
عدم رعایت حریم خانواده و مرزهای زندگی به وظایف خود در زندگی آگاهی نداریم یا مرزهای مسایل زندگی و مشکلات خانواده را رعایت نمی کنیم.مثلا موارد مربوط به خانواده را به بیرون منتقل می کنیم.مشکلات را به دلسوزان خود مثل پدر، مادر، دوستان، فامیل، حتی همسایگان و … در میان می گذاریم یا در حیطه و مرزهای همسرمان دخالت می کنیم و به نام عشق و دوست داشتن وی را کنترل کرده و در قفس نامرئی انتظارات خودمان، او را محبوس و زندانی می کنیم.مثلا به علایق او ، دوستان وی ، نحوه لباس پوشیدن او ، شیوه راه رفتن و حتی طرز تفکر و احساسش انتقاد کرده و او را در تنگنا قرار می دهیم و در نهایت آزادی را از او می گیریم.
*مشکلات شخصیتی و انتظارات غیر واقع توقعات بی جایی به لحاظ مسایل شخصیتی خود، از همسران داریم ، که برآورده شدنی نیست و برآورده نمی شود.مثلا یک نفر با اختلال شخصیت وسواسی، زیاد نکته سنجی می کند و معیارهای زیادی در ذهنش دارد و با ریزبینی بیش از حدی که به همسرش نشان می دهد و او را در چهارچوب خشک و در قالب معیارهایی که تعیین کرده حبس می کند و عرصه را بر او تنگ می نماید.یا کسی که اختلال شخصیت پارانوییدی دارد و بدبین است ، با سوء ظن ها و بدبینی هایی که آنها را در ذهن خود می بافد ، همسرش را همیشه در نقش یک دشمن و جاسوس می بیند.

لذت طلبی و خودکامگی

ما باید در چهار چوب خانواده ، خود را مقید به بعضی امور کنیم.وقتی که لذت های خود را که در خارج از خانواده است به صورت افراطی دنبال می کنیم و توجهی به خواست و میل خانواده نداریم ، به مرور زندگی یک طرفه و بی روح می شود . زن و شوهر هر کدام دنبال تمایلات خاصی در خارج از خانواده هستند و لذت بردن از یکدیگر را فهم نمی کنند.

عدم مهارت های ارتباطی

نمی توانیم ارتباط موثری با همسرمان برقرار کنیم ، حرف هم را نمی فهمیم.هر کدام به ظاهر منطقی صحبت می کنیم ، ولی نمی توانیم یکدیگر را قانع کنیم.توجه کافی به احساسات، خواسته ها و صحبت های یکدیگر نداریم.گوش شنوا و تحمل ارتباط موثر را از هم دریغ می کنیم.در رساندن حرف های خود به یکدیگر آنها را تحریف می کنیم یا آن قدر مبهم رفتار کرده یا صحبت می کنیم که دیگری را به خطا می اندازیم.در واقع مهارت های ارتباطی را نمی دانیم.
اگر گویند”لحظه ای است روییدن عشق …”پس این هم شاید درست باشد که “لحظه ای است مردن عشق ”
ولی عشق عمیق تر از آن است که لحظه ای خلق شود یا در لحظه ای بمیرد.هم به وجود آمدن عشق مستلزم صبر، سختی و زمان است و هم از بین رفتن آن به علت مسایل مختلفی است که در طی زمان و به وسیله ی زوجین ایجاد می شود.
آن چه که اکثرا افراد با هم اشتباه می گیرند؛”هوس” و “عشق”است .
هوس :میلی شدید برای پاسخ آنی به یک نیاز جسمانی و روانی است که به خود رنگ رمانتیک می گیرد و یک استدلال به ظاهر عقلانی نیز در پی دارد و پس از ارضا تا زمان نیاز بعدی محو می شود . هوس شامل آن چیزهایی از وجودتان است که شما نقشی در آن نداشته اید.فقط احساسی هست که در خود برای ارضا نیاز می بینید.
لیکن عشق ، دوام دارد و مهارت های زوجین به رشد آن کمک می کند.دو طرف با برنامه و انرژی آن را رشد داده و تداوم می بخشند و از آن نگهداری می کنند و بیشتر از آن که احساسی باشد ، متشکل از احساس و منطق است.
آری عشق به نگاهی نسمی آید که با نگاهی برود.
با رنگ چشمی نمی آید که با رنگ چشمی برود.
با قامتی رعنا نمی آید که با قامتی رعناتر برود.
با قامتی رعنا نمی آید که با قامتی رعناتر برود .
با عشوه ای نمی آید که با غمزه ای برود. عشق سنگین و به تدریج می آید، با زحمت و تلاش می ماند و هرگز نمی رود.و از همه مهمتر اینکه منحصر به فرد می ماند و هیچ کس و هیچ چیز جای آن را نمی گیرد.
منبع:هفته نامه ی موفقیت،شماره ی 171

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید