نویسنده:علی محمد تودشکی
منبع:روزنامه رسالت
و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله و الله رئوف بالعباد (بقره 207)
بر بام تپهاى کوتاه به بلنداى دماوند بلند لحظهاى درنگ کردن و عشق را همراه و همگام نه ممزوج و همنوا با آن عاشق یگانه مشاهده کردن، نه دشوار است که محال مىنماید، و نه این حقیر بىبضاعت را یارا و طمع آن نیست که بر این قله دست یابد بلکه بزرگان و فارسان پهنه عرفان نیز در این عرصه ماندهاند بلکه درماندهاند.
اما این دریاى عظیم را پشت کردن سزاوار نیست چه قطرهاى از این اقیانوس خود دریایى است مواج و فیاض.
عشق کدام است و عاشق کیست و چه مىجوید؟
عشق یک رابطه است که پیوند میان عاشق و محبوب را برقرار کرده است. محبوب و معشوق آن هدف عالى و نقطه نورانى است که حیات عاشق را روح مىبخشد و زنده مىدارد و جهت مىدهد و عاشق همه چیزش را جان و مالش را، آبرو و عزت و ذلت خویش را در تقرب معشوق مىبیند و رضاى او. معشوق طنازى مىکند و عشوه مىنماید و عاشق مىسوزد و مىسازد و با این سوز و ساز زنده است وامیدوار، خوش و سرمست است به توجه یار، گرچه توجه یار بیشتر زحمت و رنج باشد و در مقاطع حساس و بزنگاهها گوشه چشم و دست یارى تا عاشق بماند و عاشقى کند.
اما عشق علی(ع) این عاشق واله، حقیقت محض است و جمال مطلق. آرى على سرآمد عشاق است. چه معشوق او گوهرى است بىهمتا و على با چشم زیبانگر خویش یارى را نشانه رفته است که جان جانان است و جمال و جلال و حسن و صفا و همه و همه خوبیها.
لذا على علیهالسلام بىهیچ تردید جان خویش را در راه محبوب فدا مىکند و خداى شاکر در قرآن کریمش این فداکارى را چه زیبا ترسیم مىنماید:
“و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله و الله رئوف بالعباد”.
از میان انسانها عاشقى یافت مىشود که جان خویش را مىفروشد تا رضاى معبود را بهدست آورد. على علیهالسلام به معبود خویش عشق مىورزد و این عاشقى به غایت صادقانه است و خالصانه و در عین حال عالمانه و عارفانه. خدایش را دوست دارد و او را بندگى و عبادت مىکند و در همان حال مخلوق بینواى او را مىنوزاد و خداوند متعال نیز این عمل او رادر آیه 55 سوره مائده چنین وصف مىکند:
“انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.”
آرى على علیهالسلام ولى و مولاى مومنین معرفى مىشود و در ردیف خدا و پیامبر صلىالله علیه و آله مذکور مىافتد که ولى شما فقط خداست و پیامبرش(ص) و مومنین. کدام مومنین؟
او که نماز برپا مىکند و در حال رکوع زکات مىدهد. توجه فرمایید که الذین در این آیه صفت “الذین آمنوا” است و موصوف را تخصیص مىدهد و تکلیف را روشن مىکند.
پس على علیهالسلام شهید بود در حالى که زندگى مىکرد او زکات مىداد ودر راه خدا مىبخشید در حالى که خاشعانه و خالصانه مشغول عبادتبود ودیگر این عاشق دلباخته جمال مطلق فرزند و عیال را دریغ نداشت. او از ابتدا فاطمهاش را، حسن وحسین خویش را براى قربانى شدن آماده داشت. اگر حسین بن على علیهما السلام فدیه عظیم و قربانى بزرگ نباشد، کدام پدر لایق این فداکارى است و فرزند کدامین والدین چنین استحقاقى را پیدا مىکند؟
به زندگانى مولا برگردیم. جنگها و غزوات را یکى پس از دیگرى مشاهده کنیم.
در جنگ احد آنگاه که بزرگان و قهرمانان به نداى عقل و منطق و محاسبات معمول میدان را تهى کردند و در پى یافتن راه چاره بودند، على علیه السلام همچون پروانه گرد وجود پیامبر مىچرخید و از جان شیرین او و از دین حنیف او حمایت مىکرد و بىهیچ شک و تردید زخمهاى فراوانى را به جان خرید. على علیهالسلام را در جنگ خندق باید نظاره کرد.
این پهلوان نامى که در نظر تحلیلگران جنگ با هزار رزمنده برابرى مىکند، عمروبن عبدود است و از خندق گذشته و مبارز مىطلبد. دلیران جنگ دیده و قهرمانان آزموده سر در گریبان گرفتهاند و دل رویارویى ندارند. فریاد عمرو بلند است و رجز مىخواند و در این میان نداى پیامبر گرامى اسلام صلىالله علیه و آله و سلم مسلمانان را تحریض مىکند که برخیزید و گامى فرا پیش نهید. اما چند بار على علیهالسلام داوطلب است و فقط اوست که قدم پیش مىنهد نه از آن بابت که زور بازوى خویش را برآورد کرده است و اینگونه محاسبات، نه، آنچه او را پیش مىبرد عشق است و دلباختگی. او سر از پا نمىشناسد. او رضاى یار را مىطلبد با هرچه بضاعت دارد و دلبر است که در این مقطع او را در مىیابد و دستگیرى مىکند.
لذاست که در هنگامه فرود عمرو و فرا رفته غبار و خاک تعجب و حیرت برهر دو سپاه حکمفرماست. آری! آنچه مىبرد و پیش مىبرد عشق است و عشق.
اینک در صحنه سخن و توصیف، على علیهالسلام را ببینید که چگونه با خداى خویش سخن مىگوید و چگونه او را مىستاید:
الهى کفى بىعزا ان اکون لک عبدا و کفى بى فخرا ان تکون لى ربا و انت کما احب
خدایا! چه عزتى از این برتر که عبد تو باشم و کدام فخر از این برتر که تو مالک و خدایم باشی، خدایا تو آنگونهاى که من دوست دارم.
آن سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند. عجب سخنان عاشقانهای.
این هم غزل است. غزل عاشقانه با معشوق. مناجات منظوم امام ما:
لک الحمد ذوالجود والمجد و العلی
تبارکت تعطى من تشاء و تمنع
الهى وخلاقى و حرزى و موئلی
الیک لدى الاعسار و الیسر افزع
محبوب من! حمد و ستایش مخصوص توست. اى کریم و بزرگوار و بلندمرتبه! تبارکت! به هرکس بخواهى مىبخشى و هرکه را بخواهى محروم مىکنی. خداى من! خالق من، اى حافظ و پناه من در سختى و راحتى تو را مىخوانم.
کدام عاشقى چنین زمزمهاى مىتواند کرد جز على علیهالسلام.
الهى لئن عذبتنى الف حجه
فحبل رجایى منک لایتقطع
خداى من! اگرهزار سال مرا را عذاب کنی، رشته امیدم به تو گسسته نمىشود.
آری! عشق خالصانه این است. هدف را مىنگرد، امیدوار است و عذاب و سختى را به حساب نمىآورد.
الهى حلیف الحب فى اللیل ساهر
یناجى و یدعوا و المغفل یهجع
خداى من! وابسته به عشق، شب تا به صبح بیدارى مىکشد و زمزمه مىکند و مناجات اما غافل و بىخبر در خواب است.
بیدارى على علیهالسلام را علتیابى کن و علت را از زبان صادق راستین بشنو.
او است که مىگوید علت تعبد و تهجد و دعایش، عشق است و عشق.
دعاى کمیل امام علیهالسلام را نظر مىکنیم تا بدانیم او از خدا چه مىخواهد.
واسئلک بجودک ان تدنینى من قربک و ان توزعنى شکرک و ان تلهمنى ذکرک
خداى من! از تو مىخواهم به حق جود و کرمت مرا به خویش نزدیک کنى و به شکرگزاریت موفقم دارى و یاد خویش را به من الهام کنی.
آری! عاشق از معشوق و محبوب عشق بیشتر طلب مىکند و یاد وتوجه و شکر نعمتها و خوبیها و زیبایىها.
دیگر مردم را بنگر که از خدا چه مىخواهند. دنیا را، بهشت را و رهایى از جهنم را، ولى على علیهالسلام این سرآمد عاشقان خدا را مىخواهد، باز هم دعاى کمیل رابنگر:
(فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک و هبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر الى النظر على کرامتک)
خداى من، آقاى من، مولاى من ومالک من، اگر فرضا بر عذابت صبر کردم چگونه فراقت راتحمل کنم و برفرض که داغى آتشت را تحمل نمودم، نظر به کرامتت رادر این حال چگونه تحمل نمایم.
این گفتار على علیهالسلام گفتار کسى است که جهنم و عذاب را مىشناسد و سختى و مشقت آن را مىداند چه هم اوست که عرضه مىدارد:
(فکیف احتمالى لبلاء الآخره و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء…)و هذا مالا تقوم له السموات والارض)
چگونه بلا و سختى آخرت را تحمل کنم وآن سختى و فشارهاى بزرگ آن را و آن بلایى است که آسمانها و زمین تاب تحمل آن را ندارد.
آری، جذبه عشق علی(ع) به خالق هستى و معشوق مطلق است که عذاب جهنم را در مقام مقایسه قابل تحمل جلوه مىدهد.
خداى على هم این عشق را که عشق خاص است مىشناسد و او را به نعمتهاى ویژه متنعم مىفرماید. قصه را از زبان شاعر حماسی، عبدالمسیح انطاکى مىشنویم.
“فى رحبه الکعبه الزهرا قد انبثقت
انوار طفل و ضاءت فى مغانیها
نور طفلى در فضاى کعبه نورانى درخشیدن گرفت
اما الولید فلاقى الارض مبتسما
فما رغا رهبا ما کان حاشیها
مولود کبعه زمین را با تبسم ملاقات کرد و همچون سایر اطفال در اولین برخورد گریه سر نداد.
سم ابوطالب و افى جلیلته
و طفلها و انثنى صفوا یحالیها
آنگاه ابوطالب همسر خویش و فرزند وى را استقبال کرد و بامهربانى و تواضع از وى احوالپرسى کرد.
و قالب الام یا بشرى بحیدره
بشرى اباطالب و افیت اسدیها
اجابها بل على اننى لارا
ه بالغا ذروه العلیا و راقیها
مادر مژده مىدهد که پسرى است به نام حیدر و سالم وکامل به دنیا آمده است اما پدر نام او را على مىنامد و همان دم اعلام مىکند که نشانههاى علو و بلندمرتبگى در چهره وى هویداست.
آرى خداوند به على توجه خاص دارد و این عنایت را در زبان و زبان حال اطرافیان ظاهر مىسازد. اما پس از نظر به مکان ولادت مولا سال ولادت او را مىنگریم.
و عام مولوده العالم الذى بدات
بشائر الوحى تاتى من اعالیها
فیه الحجاره و الاشجار قد هتقت
للمصطفى و هو رائیها و صاغیها
سال ولادت علی(ع) سالى است که نشانههاى وحى بر پیامبر آغاز مىشود و در همین سال است که سنگ و درخت با پیامبر سخن مىگوید و آن حضرت آنان را مىبیند و سخن آنها را مىشنود. عجب سال مبارکی، عزلت پیامبر از مردم وانس او با غار حراء از همین سال آغاز مىشود.
على عاشق خداى خویش است و به بهترین بنده و برگزیده او هم عشق مىورزد و همراهى ومصاحبت او را افتخار خویش مىداند.
این مضمون بخشى از خطبه مولا علی(ع) است پس از جنگ با خوارج نهروان و البته در خصوص رابطه او با رسول خدا:
(و ان منزلتى منه مخصصه
ما فى الخلائق طرا من یدانیها)
علی(ع) افتخار مىکند که نزد پیامبر جایگاه ویژه دارد و هیچکس نزدیکتر از او به پیامبر نیست.
(نعم فقت کنت اثوى حجره و انا
طفل ولى عطفه الاشفاق یبدیها)
از کودکى در خانه او بودم و او با مهربانى به من توجه و التفات مىکرد.
(و کان یمضغ لى فوه الطعام حن
وا و المضاغه لى بالرفق یعطیها)
پیامبر از سر مهربانى غذا را در دهان خویش مىجوید و با آرامش به من مىداد تا استفاده کنم.
(و هو الرسول الذى قد کان یصحبه
من الملائکه الاطهار سامیها)
در حالى که او پیامبر خدا بود و بزرگترین و عالىترین ملائکه خدا همراهان او بودند.
عشق على عشق توام با عرفان است. او خدا را مىشناسد و با وحى آشناست و اوست که به این مضمون مىفرماید:
(ارى ضیا الوحى مع نور الرساله فی
اشعه جل رب العرش مسنیها)
نور وحى را همراه نور رسالت در اشعهاى مىبینم که خداى عرش آن را برافروخته است.
(اشم ثم عبیرا للنوبه فوا
حا و نفحتها قد ضاع مقدیها)
اینجا بوى خوش نبوت را که در حال انتشار است مىبویم و آن نبوتى است که بوى آن منتشر شد.
(و قد سمعت باذنى رنه و مثا
نى الوحى جبرئیل للهادى یودیها)
در حالى که جبرئیل آیات وحى را به پیامبر ابلاغ مىکرد صداى آهى شنیدم.
(فقلت رنه من ذى یا محمد حت
ى قد دوى الیوم فى اذنى داویها)
پرسیدم اى محمد این آه کیست که به گوش مىرسد.
اینک به کلام مولا در نهجالبلاغه رجوع مىکنیم و ادامه را از آن منبع نورانى پى مىگیریم:
(فقلت یا رسولالله ما هذه الرنه. قال:هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع و ترى ما ارى الا انک لست بنبى و لکنک لوزیر و انک على خیر)
علی(ع) مىفرماید: اى رسول خدااین آه چیست؟ فرمود:این شیطان است که از عبادتش نومید شده است، اى على تو آنچه را من مىشنوم مىشنوى وآنچه را من مىبینیم مىبینى فقط تو پیامبر نیستى بلکه وزیرى و کار تو به خیر وصلاح است.
آرى این است عاقبت عاشقى که معشوق خویش را به حق یافته است و در راه او هیچ نمىشناسد.
منابع:
1- قرآن کریم
2- نهجالبلاغه على علیهالسلام
3- المصباح المنیر
4- مفاتیح الجنان
5- ملحمه الامام على علیهالسلام