بهترین و بدترینها از دیدگاه نهج البلاغه
محبوبترین و مبغوضترین انسانها نزد خداوند متعال[1]
بسم الله الرحمن الرحیم
از مطالبى که به وضوح از قرآن کریم و روایات شریف استفاده مىشود، این است که انسان در این عالم در حال حرکت و سفر است و مقصدى دارد که باید به آن برسد. اگر راه را بشناسد و همت کند که راه را بپیماید، به مقصد مىرسد، اما اگر در شناخت راه کوتاهى کند یا در پیمودن آن تنبلى کند ضمانتى وجود ندارد که به آن برسد.
خداى متعال بر اساس لطف و عنایت خویش، براى انسان علاماتى قرار داده است که راه را گم نکند. اگر ما در یک کویرى بخواهیم حرکت کنیم که هیچ اثرى در راه وجود ندارد، اگر یک قله کوهى از دور پیدا باشد و انسان بداند که باید به طرف آن قله برود، هدایت انسان به مقصد آسان مىشود. خداوند منّان درباره حکمتهاى آفرینش مىفرماید: ما یکى ازصدها آثار و برکات ستارگان را این قرار دادیم که شما بتوانید در شب راه خود را در بیابانها پیدا کنید: «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»؛[2] در روایات در توضیح بطن قرآن بیان شده است که این «علامات»؛ ائمه اطهارعلیهمالسلام هستند و منظور از «نجم»؛ پیامبر اکرمصلى الله وعلیه وآله است [قال الصادق علیه السلام: رسول الله صلى الله علیه وآله النجم، والعلامات هم الأئمه علیهم السلام].[3] همان طور که انسان در بیابان به ستارهاى نیاز دارد تا راه را پیدا کند، در سیر معنویش نیز احتیاج دارد به این که ستاره و علامتى ببیند که راه را گم نکند. خداى متعال در قرآن کریم قلههایى را معرفى کرده است که اگر ما این قلهها را بشناسیم گرچه به رأس قله نرسیم، اما جهت حرکت را پیدا مىکنیم. ما شاید هیچگاه از قله دماوند بالا نرویم، ولى همین که از مسیر دویست کیلومتر پیدا است، انسان مىتواند بفهمد که جهت حرکت کجاست و کدام طرف باید برود.
انسانهاى برجسته به عنوان قلههایى در قرآن معرفى شدهاند، که خداى متعال آنان را با عنایت خاصى تربیت و به دیگران معرفى کرده است. «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»؛[4] ما گرچه به؛ مراتب کمال آنها نرسیم، اما توجه به این قلهها خوب است تا انسان بداند جهت حرکت کجاست. اوصاف انسانهاى برجسته را بشناسیم تا اگر نمىتوانیم همه آنها را به طور کامل کسب کنیم حداقل سعى کنیم به آنها شباهتى پیدا کنیم و در آن مسیر حرکت کنیم. «عبادالرحمن»؛ همان انسانهاى برجستهاى هستند که شناخت اوصافشان باعث مىشود انسان سمت و سوى حرکت را پیدا کند. شناختن این اوصاف به انسان همت مىدهد که مقدارى به سمت آنان سیر کند و ببیند چه کارى را باید انجام دهد تا نزد خدا محبوب شود. این قلهها و انسانهاى برجسته علاماتى هستند که توجه به آنها نمىگذارد انسان در کویر زندگى گم شود و به هلاکت بیافتد. توجه به نقطههاى مقابل کمال نیز براى انسان مفید است تا انسان مواظب باشد به درهها سقوط نکند.گاهى انسان با خود مىگوید: ما که اهل گناه نیستیم، درحالی که در لبه پرتگاه است. پس باید «أَبْغَضَ الْخَلَائِق»؛ را نیز شناخت. انسان همان گونه که سرش بالاست و ستاره یا قله دماوند را نگاه مىکند باید پیش پایش را نیز ببیند، چون اگر مواظب نباشد ممکن است درون چاه بیافتد.
یکى از مبغوضترین بندگان پیش خدا کسى است که شیفته سخنان بدعتآمیز باشد. شاید بیش از بیست مورد را در نهجالبلاغه بتوان پیدا کرد که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره نکوهش بدعت و اوصاف بدعت گذاران سخنانى فرموده است. «عَطَفَ الْحَقَّ عَلَی أَهْوائِه»حق را به هوسهاى خودشان متمایل مىکنند. گویا حق شناور است و هر طرفى بخواهند مىتوان آن را متمایل کرد. حضرت خطاب به این گروه مىفرمایند: به جهالت خودتان اعتماد نکنید. «لَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ»؛[5] تسلیم هوسهایتان؛ نشوید. اینها کسانى هستند که مىخواهند چیزهایى را که به دین نمىچسبد به دین بچسبانند. در خطبه 176 حضرت مىفرماید: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ وَ یُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّل»؛[6] مؤمن کسى است که امسال همان حرفى را مىزند که سال گذشته مىگفت. آن چه را امسال حلال مىداند همان چیزى است که سال قبل حلال مىدانست و اگر مىگوید حرام است همان است که سال قبل هم حرام بود. «وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَا یُحِلُّ لَکُمْ شَیْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَیْکُمْ»؛ این توجیهاتى که؛ مردم درست مىکنند، حرامى را حلال نمىکند، با این پدیدههاى جدید، مسائل مستحدثه، و ابزارهاى جدید، حرام خدا حلال نمىشود «وَ إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَان»؛ مردم دو دسته هستند. «مُتَّبِعٌ شِرْعَه»؛ یا تابع شریعت هستند و هر چه را خدا حلال کرده است، آنان حلال مىدانند و بدان عمل مىکنند «وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَه»؛ یا بدعت گزار هستند. اگر کسى احکام دین را نپذیرفت حتماً اهل بدعت است و هر بدعتى در آتش است.
ـــــــــــــــــ
منابع:
[1] – گزیدهاى از سخنان حضرت آیه اللّه مصباح یزدى(دامت برکاته)؛ تاریخ 26/02/86
[2] – نحل، 16.
[3] – الکافی. محمد بن یعقوب الکلینی. تصحیح: علی اکبر غفاری. دارالکتب الاسلامیه. تهران. چاپ سوم 1388ق. ج1. ص 207.
[4] – نور، 37.
[5] – نهج البلاغه. شریف رضی. تصحیح: صبحی صالح. دارالکتاب. بیروت. ص 152. خطبه 105.
[6] – این فقره و فقرات بعدی منقول است از.همان. خطبه 176. ص 254.
تبیان _ علی محمد سرلک