اخلاق فضیلت، گوهر جامعه ی دینی (1)

اخلاق فضیلت، گوهر جامعه ی دینی (1)

نویسنده: رضا حق پناه

چکیده

نویسنده ابتدا به موضوعیت اصلی اخلاق برای جامعه ی دینی توجه می کند، آنگاه آن را به دو بخش فضیلت و وظیفه، تقسیم می نماید و خاطرنشان می سازد که اخلاق فضیلت همان هدف والای دین الهی است که به آن تصریح شده است.
ذوقی و سلیقه ای عمل کردن در حوزه ی اخلاق، محصولی جز هرج و مرج ندارد؛ این نکته ای است که نویسنده بر آن تأکید می ورزد و بحثی را در این رابطه می گشاید که متضمن راهبردهای چندی است.
در دومین بخش مقاله به ویژگی های نظام اخلاقی- دینی اسلام اشاره دارد، از قبیل الهی بودن، وسیله بودن، استمرار داشتن و هماهنگ سازی آن. سپس به بیان هدف اخلاق فضیلت از منظرهای گوناگون (ادیان و مکاتب بشری) می پردازد و در نقطه ی تقارن آنها، هدف علم اخلاق را در اسلام به تقریر در می آورد که همانا شناخت خداوند، کمال انسان و نیل به عدالت اجتماعی است.
آخرین فرازی که نویسنده بدان روی می آورد تفاوت محاسن و مکارم اخلاقی با یکدیگر است و این تمایز چیزی است که در بیان پیشوایان دینی به آن توجه شده است.
واژگان کلیدی: اخلاق فضیلت، اخلاق وظیفه، جامعه ی دینی، مکارم اخلاق، اخلاق الهی.

درآمد

اخلاق از مباحث مهم علمی، اجتماعی و فلسفی است که همواره مورد بررسی و توجه دانشمندان بوده و هست و پیرامون آن در جهت تعریف اخلاق، شناخت هدف آن، راه های رسیدن به آن و شناخت خوب و بد در اخلاق، کتاب ها نوشته و نظریات مختلفی ابراز داشته اند.
پیش از همه، بحث اخلاق در ادیان توحیدی نقش محوری دارد. گویی تمام پیامبران برای این مبعوث گشته اند تا انسان را، در هر زمان و مکان، به فضائل اخلاقی بیارایند و از خوهای زشت تهذیب نمایند. چرا که دین برنامه ای برای سعادت بشر است، و رمز و راز سعادت در درون خود انسان نهفته است. اوست که باید با اراده و اختیار، در مسیر تعیین سرنوشت خود حرکت کند. یافتن مسیر، حرکت مداوم و خالصانه در این صراط، برنامه از بیرون می خواهد و عزم از درون.
جوامع بشری در پرتو اخلاق مبتنی برنامه مناسب و عزم راسخ می توانند پیوندهای انسانی و دوستی را میان خود مستحکم نمایند. از حسن رابط اجتماعی برخوردار شوند، و در آسایش زندگی نمایند و به موفقیتی که شایسته مقام انسان است دست یابند. از این رو می بینیم آموزه های دینی چه عقاید با احکام عملی، سیاسی و فرهنگی و غیره همه رنگ و بوی اخلاقی دارد. قوانین خشک را با عنصر اخلاق تلطیف می نماید تا اجرای آن نه تنها خشن جلوه نکند، که به استقبال آن هم برود.

انواع اخلاق

به لحاظ موضوع و هدف اصلی اخلاق دو دیدگاه عمده وجود دارد.
الف- اخلاق فضیلت؛ یعنی آنچه اصالتاً به ارزش های اخلاقی متصف می گردد، صفات درونی انسان است و علم اخلاق عهده دار بیان ارزش و لزوم آن صفات نفسانی است و هدف اخلاق در این دیدگاه آراستن نفس به ملکات نفسانی پسندیده و زدودن صفات ناپسند از آن و دست یابی به کمال نفس است.
در این دیدگاه افعال و رفتار جوارحی وسیله ای برای تحقق صفات راسخ در آدمی و از آثار آن صفات نهادینه شده است. عالمان اخلاق مسلمان، براساس شناسی خاص خود، همین دیدگاه را ختیار کرده اند؛ چرا که از نظر آنان، حقیقت وجود انسان، نفس مجرد او است و کمال و نقص واقعی انسان نیز ناظر به همین نفس یا روح است، کمال و نقصی که با افعال اختیاری انسان در این دنیا به دست می آیند و در روح او باقی می مانند و انسان پس از مرگ با همان محشور می گردد (نراقی، 1423، ه، 47؛ ابن مسکویه، 1410 ه، 5 و مصباح، 1382، 27).
ب- اخلاق وظیفه یا عمل؛ این دیدگاه از سوی برخی از دانشمندان مغرب زمین مطرح شده است و معتقد است که ارزش های اخلاقی صرفاً ناظر به رفتارها می باشند و علم اخلاق صرفاً بیان کننده ارزش و لزوم رفتارهاست. این دیدگاه هدف اصلی اخلاق را تصحیح خود رفتارها دانسته و هدف دیگری نشان نمی دهد. فولیکه می گوید:
علم اخلاق عبارت است از مجموع قوانین رفتار که انسان با عمل می تواند به هدفش نایل آید (بدوی، بی تا، 10)
ژکس می گوید:
علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد. (ژکس، بی تا، 9)
این دیدگاه به صفات درونی و مرکز صدور افعال نظر ندارد. بدون نیاز به تفصیل، در نقد آن می توان گفت آنچه مستقیماً در رفتار بشر تأثیر می گذارد عوامل انگیزشی درونی است. این عوامل را می توان با آگاهی و تمرین در اختیار گرفت، در آنها تغییر ایجاد کرد، یا تضعیف یا تقویتشان کرد یا بر تأثیر آنها افزود یا از تأثیرشان کاست و آنها را زدود یا پایدار نمود. اگر بتوانیم از میان صفات درونی، صفات مثبت و ارزشمند را به درستی شناسایی کرده و در درون خود تقویت نماییم و از تأثیر صفات منفی بکاهیم، می توانیم مطمئن باشیم که جهت گیری کارها و رفتارهای ما نیز مناسب است. بنابراین برخورداری از صفات نفسانی نیک عامل گرایشی برای انجام کارها و رفتارهای نیک و در نهایت دستیابی به هدف زندگی است.
اخلاق فضیلت است که به ما می آموزد چگونه صفات نیک و بد را می توان تشخیص داد، صفات مثبت یا منفی که هم در رفتارهای آدمی به طور مستقیم تأثیر می گذارند، و هم بر اثر رفتار آدمی دچار تغییر می گردند و حقیقت وجود او را می سازند. (1)
در ادیان توحیدی، به ویژه اسلام، به همین صفات درونی توجه شده، اسلام از مردم می خواهد نیت ها را اصلاح کنند، صفات مثبت را پرورش دهند، تا اعمال که نتیجه ی نیت ها و اراده و خواست است، خود به خود و اصلاح شود. رسول اکرم (ص) فرمودند:
انماالاعمال بالنیات و لک امریء مانوی فمن کانت هجرته الی الله و رسوله فهجرته الی الله و رسوله و من کانت هجره الی دنیا یصیبها او امرأه تیز وجهها فهجرته الی ما هاجر الیه (نوری، 1382ه، 1/90)

اهمیت و نقش اخلاق فضیلت

اصولاً زندگی انسان جز کشش و کوشش و مبارزه برای تکامل و بهتر زیستن و ساختن مدینه فاضله معنای دیگری ندارد. خوردن و خوابیدن، ساختن و ویران کردن، شبانه روز برای دنیا دویدن، ظلم کردن یا ظلم را پذیرفتن و از کمال و ترقی و رشد قوای اخلاقی بی نصیب بودن را نمی توان زندگی شرافت مندانه ی انسانی و اجتماعی نامید. زندگی، انتخاب یک عقیده و راه است و سپس با ایمان در آن راه جهاد و تلاش کردن، جهادی همه جانبه در راه تکامل، رفع موانع و کسب فضائل و نیز جهاد با نفس است که در مرتبه ی اول اهمیت بوده و به تعبیر پیامبر اکرم (ص) «جهاد اکبر» (2)است.
هدف بعثت همه پیامبران پرورش روح، عقل، اراده و راهنمایی بشر به سوی روشنایی و کمال بوده و آمده اند تا مکارم اخلاق را در جهان پی ریزی نمایند و از تلاش های خود نتایج درخشانی در پرورش انسان ها به دست آورند، تا این که پیامبر اکرم (ص) مأموریت یافت مکارم اخلاق را به کمال نهایی اش برساند. (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (قمی، بی تا، 1/41)
مکارم اخلاق نشانه ی کرامت و بزرگواری نفس و مایه تعالی و تکامل روحانی است و با آن، آدمی از قیود خودپرستی و خوی حیوانی رهایی می یابد و بر غرائز و تمایلات نفسانی خویش غلبه می کند.
تخلق به مکارم اخلاق و مبارزه با نفس، پایه ی نظم و مدار حسن جریان زندگی انسان می باشد. اگر زندگی اجتماعی از این گوهر بی بهره باشد و تنها بر محور ارزش های مادی بچرخد، بشر را بیش از پیش با قانون شکنی، بی بند و باری، سلب آسایش و آرامش، عدم اطمینان به یکدیگر و… دچار ساخته، به سوی پرتگاه نابودی می کشاند. زندگی منهای اخلاق و فضائل انسانی و اخلاقی، تنهای خوی درندگی و تجاوز و خصلت حیوانی را تقویت می کند. علوم و صنایع و اکتشافات که باید در راه آسایش و آزادی انسان ها و تخفیف بار زندگی به کار گرفته شود، وسیله ی پیش برد منافع و اهداف پلید خودخواهان و دنیا طلبان قرار گرفته، به جای آزادسازی انسان،در خدمت فریب مردم و توده های بی پناه به کار می افتند. چنانکه زندگی ماشینی و صنعتی امروز، که از مکارم و سجایای اخلاقی تهی شده، نه تنها از درنده خویی بشر نکاسته و دردی از دردهای اجتماعی بشر را دوا نکرده است، بلکه سرخوردگی، اضطراب، یأس، نابسامانی و سرگردانی را بیشتر کرده است. سایه ی جنگ بیش از دوران غارنشینی، جان همه را تهدید می کند. اگر در گذشته حداقل تاریکی شب میان دو لشکر جدایی می افکند و بعد مسافت، جان افراد بسیاری را در امان می داشت، امروزه به برکت صنعت، جنگ و خونریزی شب و روز نمی شناسد، و دامنه ی آن به میدان جنگ هم محدود نمی شود.
بر این باید افزود که ابزار جنگ نیز تحول زیادی پیدا کرده و تبلیغات اهداف و منافع پنهانی روح و روان ها را هدف قرار داده است، سلاح مهاجمان، گرم و آتشین نیست. ظاهری زیبا دارد و به نام تمدن، به جای کشتن اسیر می گیرد و افراد را مطیع خود می سازد، و برده می پرورد. و خیل عظیم جوانان و دیگران تا به خود آیند- اگر به خود آیند- سرمایه ی انسانی شان تباه شده و دیگر دشمنی نمی شناسند.
از این روست که دلسوزان و اندیشمندان از دوره ما قبل تاریخ تا به حال یکسره از اخلاق و مکارم اخلاق، خودسازی و تهذیب سخن گفته و کمبود بشر را نمایانده اند.
سقراط که اهتمامش بیشتر مصروف اخلاق بود چنین می گوید:
انسان جویای خوشی و سعادت است و جز این تکلیفی ندارد، اما خوشی به استیفای لذات و شهوات به دست نمی آید، بلکه به وسیله ی جلوگیری از خواهش های نفسانی، بهتر میسر می گردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است. بنابراین سعادت هرکس در این است که وظایف خود را نسبت به دیگران انجام دهند (فروغی، بی تا، 15)
ارسطو می گوید:
عمل انسان را غایتی است و غایات مطلوب انسان مراتب دارد. آنچه غایت کل و مطلوب مطلق است مسلماً سعادت و خوشی است. اما مردم خوشی را در امور مختلف می انگارند. بعضی به لذات راغبند، برخی به مال و جماعتی به جاه، اما چون درست بنگریم می بینیم هیچ وجودی به غایت خود نمی رسد مگر آنکه همواره وظیفه ای که برای او مقرر است به بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه برای هر وجودی فضیلت اوست. پس غایت مطلوب انسان یعنی خوشی و سعادت، با فضیلت حاصل می شود (همان، 33)
دکارت نیز تنها راه اصلاح جامعه را برخورداری از علم اخلاق می داند (همان، 12).
جای دریغ و تأسف آن که در مقابل این دیدگاه، کسانی نه تنها اخلاق و آراسته شدن به فضائل را یک ضرورت و نیاز نمی شمارند، بلکه سعادت و کامیابی بشر را در لذت جویی دانسته و اخلاق را مانع تحقق آرزوها و سد راه کامیابی او می دانند (ژکس، بی تا، 243).
کالیکلس در کتاب گورگیاس که مخاطبش افلاطون است اخلاق را زنجیری می داند که اقویا برای دربند کشیدن ضعفا ساخته اند (دورانت، 1369، 102) و نتیجه برتری را در نیرومندی می دانست نه اخلاق (فروغی، بی تا، 127). و برخی هم بهترین اخلاق را، پشت پا زدن به اصول و مقررات اخلاقی می دانند که مانع آزادی است (همان، 22)
اما این گونه سخنان هیچ گاه جایی در جامعه باز نکرده، و یکایک بشر به ضرورت عنصر اخلاق در نظم بخشی به جامعه و تعالی و رشد آن، واقف و آگاهند. و اطاعت از غرائز و تمایلات را نه تنها معیار آزادی نمی دانند، بلکه آن را مایه بردگی و اسارت می شمارند.
علی (ع) می فرماید:
مغلوب الشهوه اذل من مملوک الرّقّ (آمدی، 1371، 188).
در اهمیت رسیدن به اخلاق فضیلت همین بس که حتی لحظه ای را در کسب آن نباید از دست داد و هر لحظه اش باید در پیشرفت و رو به تکامل باشد.
امام صادق (ع) می فرماید:
ان اجلت فی عمرک یومین فاجعل احدهما لاربک لتسعین به علی یوم موتک (کلینی، بی تا، 8/150)
اگر تنها دو روز از عمرت باقی نمانده باشد یک روز را به اخلاق و ادبت اختصاص ده تا از آن برای روز مرگت کمک بگیری.
افسوس اندیشمندان از این است که تمدن و زندگی ماشینی و آزادی بی حد و مرز امیال، نه تنها به سعادت و آرامش بشر کمک نکرده است، بلکه بدتر از گذشته او را در منجلاب خود ساخته فرو می برد.
آدمیان، خود به نسبت عظمت موسساتی که ساخته ی مغز ایشان است تکامل نیافته اند. مخصوصاً ضعف فکری و اخلاقی و جهالت زمامداران، آینده تمدن ما را به خطر تهدید می کند… اگر گالیله و نیوتن و لاوازیه نیروی فکری خود را صرف مطالعه ی روی بدن و روان آدمی کرده بودند، شاید دنیای ما با امروز فرق های زیادی داشت… در حقیقت مقدم بر هر چیز، باید به انسان پرداخت، با انحطاط او، زیبایی تمدن ها و حتی عظمت جهان ستارگان از میان می رود (کارل، 1364، 9، 32 و 35).

پی نوشت ها :

1) صفتی نفسانی که در درون انسان به شکل پایدار و به صورت «ملکه» درآمده باشد. به طوری که انسان بدون تأمل و درنگ کارهایی را که با آن صفت مناسب است انجام دهد. در لغت «خلق» می نامند. برای تعریف خلق؛ رک: کتب لغت، و نیز محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ص 22، عبدالرزاق، لاهیجی، گوهر مراد، ص667.
گرچه مبنای لغوی خلق صفت ثابت و ملکه نفسانی است و در علم اخلاق نیز معمولاً همین معنا مراد است؛ اما گاه به معنای عام تری به کار می رود و به مطلق صفات نفسانی که منشأ افعال اختیاری قرار می گیرند، اطلاق می شود چه آن صفت ملکه باشد یا حال که ناپایدار است. و در اصطلاح سوم، اخلاق تنها به صفات نیک و پسندیده اطلاق می شود و لذا کارهای ناپسند، ضداخلاقی نامیده می شوند.
و گاه در محاورات عرفی خلق را به خلق اجتماعی اختصاص می دهند، لذا اگر کسی با دیگران خوش برخورد باشد، خوش اخلاق می نامند و کسی را که برخوردش با دیگران ناشایسته است، بداخلاق می نامند. اما معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق، اختصاص به اخلاق اجتماعی ندارد. مجتبی مصباح، بنیاد اخلاق، ص26.
2) سند و شرح مبسوط این حدیث، امام خمینی شرح چهل حدیث، حدیث اول.

منبع: اندیشه حوزه، ش80-79
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید