لذّات و شهوات‏؛ از نگاه قرآن

لذّات و شهوات‏؛ از نگاه قرآن

بهترین و بدترین‌ها از دیدگاه نهج البلاغه
لذّات و شهوات‏؛ از نگاه قرآن[1]‏

بسم الله الرحمن الرحیم
قَدْ خَلَعَ سَرَابِیلَ الشَّهَوَاتِ وتَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِه فَخَرَجَ مِنْ صِفَهِ الْعَمَى.[2]

حضرت علی ‏علیه‏ السلام در بخشی از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه در وصف بندگان شایسته خدا می‏فرماید: این‏ها پیراهن شهوت را از قامت خودشان دور می‏کنند و از همّ و غمّ عالم جز اندوهی که به تنهایی آن را تحمل می‏کنند، راحت می‏شوند.

در زمینه شهوات سؤالاتی مطرح است از قبیل این که اساسا شهوت یعنی چه و چرا شهوت به پیراهن تشبیه شده است؟ منظور از دور کردن پیراهن شهوات چیست؟ آیا آن طور که بعضی تصور می‏کنند مطلق لذایذ و شهوات دنیا پلید و منفور است و کسی که می‏خواهد در راه خدا قدم بردارد باید همه این‏ها را رها کند؟

شهوت در لغت به معنای میل است و اشتها نیز از همین ماده است. این معنافی حد نفسه نه بار منفی دارد و نه بار مثبت و ارزش یافتن آن بستگی دارد به این که در چه مقامی و با چه انگیزه‏ای تحقق پیدا کند. گاهی میل امری غیر اختیاری است که بار ارزشی پیدا نمی‏کند زیرا ارزش‏های اخلاقی چه مثبت و چه منفی به امور اختیاری مربوط است. انسان وقتی گرسنه می‏شود، به طور طبیعی به غذا میل پیدا می‏کند. این خوب و بد اخلاقی ندارد.

قرآن در باره بهشت می‏فرماید: «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُس»،[3] «أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبِین»؛[4] در بهشت آن‌چه بهشتیان میل داشته باشند، وجود دارد. آن جا نهرهای شرابی است که بهشتیان از آن لذت می‏برند. این نشان می‏دهد لذّت و اشتها بد نیست، ولی در عرف غالبا شهوت در جایی گفته می‏شود که میل به اندامی از اندام‏های انسان – به خصوص شکم او – مربوط باشد. به همین جهت، میل به مناجات با خدا را شهوت نمی‏ گویند.

در قرآن کریم، کلمه «شهوات»؛ در سه جا به کار رفته است که در همه موارد بار منفی دارد.[5] در یکی از موارد قرآن می‏فرماید: «زُیِّنَ‏؛ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب»؛[6] در دنیا برای مردم علاقه به شهواتی از قبیل‏؛ زن، فرزند، طلا، نقره و… زینت داده شده است، ولی این طلاها، نقره‏ها، اسب‏های سواری زیبا و… ابزارهای زندگی دنیا است. سرانجام نیک و بازگشتگاه بهتر نزد خدا است. انسان باید بفهمد که لذّت‏های دنیا زودگذر است. اگر انسان بدان دلبستگی پیدا کند او را از سعادت باز می‏دارد. از طرفی باید بداند لذّت‏هایی هست که با میل طبیعی برانگیخته نمی‏شود و عضو بدنی ندارد. عقل انسان باید آن را بفهمد و دنبالش برود و آن را بر این لذّت زودگذر ترجیح دهد:

«قُلْ أَأُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّه والله بصیر بالعباد»؛[7] از تمام‏؛ لذّت‏های دنیا بهتر، آن لذّت‏هایی است که در عالی‏ترین کیفیّت و در طولانی‏ترین مدّت (ابدیت) برای شما در آخرت پیش خدا محفوظ است، به شرطی که تقوا داشته باشید. بالاترین چیزی که در این دنیا پهلوانان را به زمین می‏زند، شهوت جنسی است، ولی بهتر از این‏ها همسرانی است که خداوند منّان آنان را در بهشت برای شما قرار داده است و هیچ آلودگی و زشتی ندارند. علاوه بر این‏ها لذّت مهمتری وجود دارد که باید استعداد بیشتری داشت تا آن را درک کرد و آن رضوان الهی است که خدا آگاه است آن را به کدام یک از بندگان که صلاحیت درک آن را دارد، عطا کند. در این آیه کاملاً روشن است که خداوند در مقام تعریف شهوات، و به خصوص «حبّ الشّهوات»؛ نیست، بلکه درصدد نکوهش آن است.

استفاده از شهوات یا تمتّع از چیزهایی که متعلّق شهوات است، مسأله‏ای است و حبّ الشّهوات مسأله‌ای دیگر. شیطان آن چنان امور لذّت بخش دنیا را در نظر انسان تزیین و تقویت می‏کند که با این وسوسه کاهی را به صورت کوه نشان می‏دهد. شیطان شهوتی را که به محض ارضا، تمتّع از آن پایان می‏یابد و انسان می فهمد ارزش چندانی ندارد، به گونه‏ای زینت می کند که ساعتی بعد یا روز بعد باز انسان همان ولع را دارد و وقت، پول و عمر خود را صرف می‏کند به خیال این که به لذّتی برسد و وقتی رسید باز می‏فهمد که چیز ارزشمندی نبود.

با تبعیّت از شیطان، انسان به یک حالتی شبیه جنون می‏رسد. البته گاهی از خودش می پرسد: مگر من عاقل نبودم؟ مگر این کارها چه قدر ارزش داشت که این همه وقت، پول و عمر صرفش کردم؟ ولی باز فردا همه چیز تکرار می‏شود و آن چنان شیطان بر انسان مسلط می‏شود که در آن حال به کلّی عقلش را از دست می‏دهد.

بسیار زشت است انسان از سلف صالح خویش که از بندگان خالص خدا بوده‏اند، دور بیفتد و گمراه شود. خداوند در اوصاف اولیا و بندگان شایسته خود می‏فرماید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»؛[8] بندگان صالح من عاشق مناجات و عبادت بودند، وقتی کلمات خدا را می‏شنیدند به سجده می‏افتادند و اشک از چشمانشان جاری می‏شد، ولی پس از این‏ها نسلی آمدند که دو ویژگی متفاوت از بندگان صالح داشتند: یکی این که نماز را ضایع می‏کردند(نه این که ترک می‏کردند، بلکه در خواندن آن سستی و کوتاهی می‏کردند) و دیگر این که پیرو شهوات بودند. در میان همه زشتی‏های آنان، قرآن بر این دو تکیه کرده است و عجیب است که این دو ارتباط وثیقی با یکدیگر دارند. هر قدر انسان در شهوات غوطه ور شود از نماز و مناجات و انس با خدا محروم می‏شود و حال نماز خواندن ندارد و هر چه از شهوات خودداری کند آمادگی بیشتری پیدا می‏کند تا لذت مناجات با خدا را درک کند و ارزش نماز را بفهمد.

نتیجه این دو (سبک شمردن نماز و دنبال کردن شهوات) گمراهی است و انسان به حالتی می‏افتد که شیطان بر او مسلط می شود. اگر تعبیر بدی نباشد، شیطان افسارش را به دست می‏گیرد، سوارش می‏شود و عقل و شعور او را در اختیار می‏گیرد، ولی او به خیال خود خیلی لذّت می‏برد و حال می‏کند! طولی نمی‏کشد که می‏فهمد چه غلطی کرده که اختیار خود را به دست شیطان داده است. پس بندگان محبوب خدا پیراهن شهوات را از تن در می‏آورند، یعنی آن پیراهنی که شیطان بر تنشان پوشانده بود و علاقه خاص به شهوات را، که بسیار مذموم است، در آن‏ها پدید آورده بود، از تن بیرون می‏کنند.

اصل میل به دنیا و استفاده از آن ممنوع نیست. چه طور ممکن است ممنوع باشد با این که گاهی واجب شرعی است؟ بارها گفته‏ایم: امور دنیا از آن جا که خدای متعال از روی حکمت آفریده، برای این است که انسان از آن استفاده کند و تا دلخواه انسان نباشد از آن استفاده نمی‏کند. اگر لذّت نداشته باشد که انسان به دنبال آن نمی‏رود. همه امور دنیا برای این است که انسان زندگی خود را به نحو صحیحی ادامه دهد. اگر انسان غذا نخورد مریض می‏شود و می‏میرد. پس وقتی اشتها دارد باید غذا بخورد. اگر از غریزه جنسی خود استفاده نکند نسل انسان منقرض می‏شود. پس باید استفاده کند، اما باید دانست این‏ها ابزار و وسیله است و هدف نیست.آن چه عیب است، این است که دنیا «متاع الغرور»؛ شود و عشق به دنیا انسان را از مقصد باز دارد.

اتومبیل یک ابزار است برای این که انسان سوار شود و به مقصد برسد. پس اگر کسی اتومبیل خرید و صبح تا شب مشغول تمیز کردن شیشه‏هایش شد تا برق بزند یا به گونه‏ای آن را تزیین کند که مجبور شود صبح تا شب نوکر اتومبیلش باشد، کار عاقلانه‏ای نکرده است. خوب بودن وسیله، به این معنا نیست که انسان وقت فراوانی را صرف آن کند، بلکه به این معنا خوب است که او را به مقصد برساند و از مقصد باز ندارد. پس آن چه مهم است این است که دنیا هدف قرار نگیرد. «وَاعلَمُوا اَنَّما الْحَیاهِ الدُّنْیا لَعِبٌ و لَهْو»[9]؛ وگرنه کسی که از هیچ‏؛ لذّتی از لذتّ‏های دنیا استفاده نمی‏کند، زن نمی‏گیرد، بچه دار نمی‏شود، با دوستان معاشرت نمی‏کند، غذا نمی‏خورد، لباس مناسب نمی‏پوشد و…، و این همه را به فرمایشات ائمه مستند می‌کند، درواقع از بیانات اهل بیت علیهم السلام سوء استفاده می‏کند. فرقه‏های گمراه و گمراه کننده از همین جاها پیدا می‏شوند. آیات و روایات در مقام این است که دل‏بستگی به دنیا، نگاه کردن به دنیا به عنوان یک امر مستقل، و فراموش کردن ابزاری بودن آن را مذمّت کند. کسی که دنیا را بت قرار داده و فکر و ذکر او در شبانه روز دنیا است، مذموم است. کسی که دل‏بستگی نداشت و به کمک دستورات شرع از همه ابزارهای دنیا استفاده کرد و بنده آن نشد، آزاد است و از همّ و غمّ دنیا خلاص می‏شود.

غصه ‏هایی که ما در دنیا داریم، همه به خاطر پیدا کردن چیزهایی است که شهوات ما را ارضا کند. اگر افرادی را که خیلی در فکرند و غصه دار و افسرده هستند، روانکاوی کنید هیچ یک در اثر محبت به خدا، علاقه به آخرت و کسب رضوان الهی چنین حالتی پیدا نکرده‏اند. همه این همّ و غم‏ها به امور دنیا برمی‏گردد.

آن چه مذمّت دارد این است که انسان گیج شود و خیال کند این لذت زودگذر دنیا را باید همچون بت پرستید و همه همت خود را صرف آن کرد. گاهی دنبال این لذّت‏ها رفتن آن قدر انسان را پست می‏کند که انسان را از انسانیت و از ارتباط با خدا دور می‏کند. دور شدن از خدا با دنبال کردن شهوت متلازم است. حتی دل‏بستگی به لذّت‏های حلال، حال نماز و انس با خدا و مناجات را از انسان می‏گیرد.

گاهی لذّت‏های دنیا آن چنان بر دل مسلط می‏شود که راحتی را از انسان می‏گیرد. بعضی خیال می‏کنند کسانی که از لذایذ دنیا بهره‏مند هستند راحتند. این‏ها متوجه نیستند که آن‏ها برای پیدا کردن لذّت‏هایی آنی، ساعت‏ها فکر کرده، غصه خورده، چه اندازه آسایش و راحتی را از دست داده و چه بسا خیانت‌ها کرده‏اند تا لذّتی برایشان پیدا شده است. شما این همّ و غم‏ها، غصّه‏ها و ناراحتی‏ها را به حساب نمی‏آورید. نتیجه برآیند غصّه و لذّت برای آنان شبیه صفر است! آیا این است خوشی زندگی دنیا؟

امروز کشورهایی که بالاترین وسایل لذّت عالم را در اختیار دارند، حتی لذّت‏هایی که ما خواب آن را هم نمی‏بینیم، و برای همه شهروندانشان کم و بیش همه چیز فراهم استبیشترین داروهای روانی را تولید و مصرف می‏کنند. بیشترین کلینیک‏های روانی و بالاترین ارقام داروهای روانی همان جا است. مجهزترین بیمارستان‏ها به بیماری‏های روانی اختصاص دارد. اگر این لذّت‏ها باعث راحتی و آسایش است پس چرا آن جا این همه افسردگی و بیماری روانی پیدا می‏شود. حال سری بزنید به گوشه روستاها که از کمترین امکانات برخوردارند و ببینید پیرزن‏ها و پیرمردهای هفتاد- هشتاد ساله، با چه شادی و خوشی در کنار بچه‏هایشان راحت و آسوده زندگی می‏کنند. چندی پیش تلویزیون جمهوری اسلامی پیرمرد صد و بیست ساله‏ای را با خانمش نشان می‏داد که هشتادمین سال ازدواجشان را جشن گرفته بودند و این پیر مرد می گفت: من در عمرم دکتر ندیده‏ام و دوا نخورده‏ام! این‏ها همیشه شکر خدا را می‏کنند و از زندگیشان لذّت می‏برند.

برای بندگان خوب خدا هیچ همّ و غمّی وجود ندارد جز یک همّ و غم که مطلوب است و آن رسیدن به مقصد است. اگر انسان دغدغه رسیدن به هدف و مقصد را نداشته باشد حرکت نمی‏کند. مسافر نمی‏تواند دغدغه نداشته باشد مگر این که فراموش کند مسافر است. ما در این دنیا در حال حرکتیم. «إِنَّکَ کادِحٌ إِلی‏ رَبِّکَ کَدحا؛ تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى‌کشى»؛[10] زندگی دنیا سراسر سیر و سفر است. یک سیر تکوینی به سوی خدا برای همه و یک سیر تشریعی برای کسانی که عاقلانه و آگاهانه دنبال او باشند. مسافر نمی‏تواند دغدغه مقصد نداشته باشد وگرنه حرکت نمی‏کند. آن چه باعث می‏شود انسان طی مسیر کند، این است که دلش می‏خواهد به هدف برسد و نگران است که مبادا به مقصد نرسد. اگر تنبلی کند، راحت طلبی کند و وسایل سفر را فراهم نکند به مقصد نمی‏رسد. «اجعل همّک همّاً واحدا»؛[11] شما غم و غصه‏های دیگر را دور بریزید. این‏ها ارزشی ندارند که انسان در باره آن فکر کند. آن چه باید بدان اندیشید همّ و غمّی است که به مقصد ارتباط دارد. در این دنیا انسان باید غصه هدف را بخورد تا جای دیگر محزون نباشد. برای چنین افرادی آن جا دیگر خوف و اندوهی نیست «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»؛[12] و به‏؛ آن چه می‏خواستند می‏رسند. به همین جهت ملائکه به هنگام احتضار به مؤمن بشارت می‏دهند که «نحن اولیاؤکم فی الحیاه الدنیا»[13]؛ ما در دنیا هم دوست شما بودیم و به شما کمک می کردیم. نگران نباش. غم و غصه ‏های عالم تمام شد. همّ و حزن مربوط به مقصد هم که تو داشتی، تمام شد [حضرت باقر علیه السّلام فرماید: نحن أولیائکم فی الحیوه الدّنیا اى نحرسکم فى الدّنیا و عند الموت فى الاخره؛[14] ما دوستان شما در دنیا هستیم یعنی؛ هم در دنیا و هم به هنگام مرگ در آخرت از شما محافظت می کنیم].

ــــــــــــــــ
منابع:
[1] – گزیده‏ای از سخنان حضرت آیه اللّه مصباح یزدی(دامت برکاته) ؛ تاریخ 06/10/85
[2] – نهج البلاغه. شریف رضی. تصحیح: صبحی صالح. دار الکتاب. لبنان. صفحه 118. خطبه 87.
[3] – زخرف، 71.
[4] – محمد، 15.
[5] – آل‌عمران، 14 – نساء، 27 – مریم، 59.
[6] – آل‌عمران، 14.
[7] – آل‌عمران، 15.
[8] – مریم، 59.
[9] – حدید، 20.
[10] – انشقاق، 6.
[11] – بحار الأنوار. العلامه المجلسی. دارالاحیاء التراث. بیروت. ج74. ص 29.
[12] – بقره، 277.
[13] – فصلت، 31.
[14] – تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات میقات، 1363 ش، چاپ اول. ج11.ص370

تبیان _ علی محمدسرلک

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید