نویسنده: سید کمال حیدری
فرقان، قدرت تشخیص حق از باطل
خداوند متعال می فرماید:
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً ): (1) ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر تقوای الهی پیشه کنید، خداوند به شما ابزار تشخیص حق از باطل را عطا می کند.
راغب اصفهانی در کتاب مفردات قرآن آورده است:
[ فرقان از ریشه فرق است ] و فرق گذاشتن میان دو چیز؛ یعنی جدا کردن میان آنها. خواه این جدایی با چشم سر [ بصر ] باشد یا با چشم دل [ بصیرت ] فرقان کامل تر و دقیق تر از فرق است؛ زیرا در مورد جدایی حق از باطل بیان می شود. (2)
در این آیه، همان طور که از سبک و سیاق آن برمی آید، فرقان را از نتایج تقوا ذکر فرموده است و این قدرت تشخیص را چه در بعد فکری و اعتقادی [ مانند تفاوت قائل شدن میان ایمان و کفر یا هدایت و گمراهی ] و چه در بعد عملی [ مانند تشخیص طاعت از معصیت یا آنچه موجب خوشنودی یا خشم خدا می گردد ] و یا در ابعاد نظری [ مانند تشخیص درست از نادرست ] به انسان داده می شود و اینها از آثار درخت پرهیزکاری و تقواست، در این آیه شریف، فرقان به صورت کلی و بی قید و شرط آمده [ و همه ابعاد آن را در برمی گیرد ]. (3)
آیه دیگری نیز نزدیک به همین مضمون را بیان می فرماید:
( وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ ): (4) آنهایی را که در راه ما مجاهدت کنند، به راه های [ هدایت ] خود رهنمون می شویم.
راغب اصفهانی در مفردات آورده است:
جهد و جُهد عبارت است از سختی و مشقت و مجاهده. عبارت است از « به کار گیری بیشترین توان در مقابله با دشمن » جهاد بر سه گونه است: رویارویی با دشمن خارجی، مبارزه با شیطان و مبارزه با نفس. (5)
مفهوم عبارت « جَاهَدُوا فِینَا »: ( در راه ما مجاهدت می کنند ) آن است که « تلاش آنان در راه رضای ما قرار دارد » و کنایه است از اینکه تلاش انسان، در راه آنچه مورد نظر خدای تعالی است، صرف شود و از مسیر ایمان به او خارج نگردد، بدین معنا که فرمان های خداوند را اجرا کند و از آنچه که خدا نهی فرموده دوری کند.
همچنین عبارت ( لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) نشان می دهد که برای رسیدن به خداوند، راههایی وجود دارد و هدف هر راه و مسیری، رسیدن به انتها و پایان آن است. پس راه های رسیدن به خدا همان مسیرهای قرب الهی و هدایت پروردگار است. (6)
مفهوم این گفته، آن است که هر اندازه دل انسان از اخلاق ناپسند – که مانع رسیدن معارف الهی و نفحات قدسی هستند – پاک شود، نور حق بیشتر بر آنان می تابد و جلوه حقایق بیشتر بر آن درخشیدن می گیرد. چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در عرصه زندگی شما، پرتو انوار پروردگار و نفحات قدسی وجود دارد پس خود را در معرض آن قرار دهید.
قرار گرفتن در معرض این پرتوهای رحمانی، پاک کردن آیینه ی دل از زنگار کدورت و تاریکی حاصل از اخلاق ناپسند، روی آوردن به اطاعت خداوند و روی گرداندن از معصیت است که موجب جلا یافتن دل و آماده شدن آن برای دریافت علم یقینی می شود.
همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
« هر کس به علم خود عمل کند، خداوند آنچه را که نمی داند را نیز به علم او می افزاید ». بنابراین رحمت واسعه ی الهی به حکم فیض ازلی بر همه چیز پرتو افکنده و هیچ کس از آن بی بهره نیست: ( کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً ): (7) همگان چه اینها و چه آنها را از عطای پروردگارت بهره مند می کنیم؛ چرا که بخشش پروردگار از هیچ کس دریغ نمی شود. اما دستیابی به آن، مشروط به این است که آیینه ی دل را صیقل داده و آن را از پلیدی های طبیعت پاک گردانیم، چرا که با انباشته شدن زنگار حاصل از عالم طبیعت بر آن، تجلی پرتو حقایق در آن غیرممکن است. پس نرسیدن انوار علوم و اسرار ربوبی به دل انسان، بر اثر حجاب هایی است که کدورت ها، پلیدی ها و عوامل بازدارنده به وجود می آورند و نه به دلیل بخل یا کوتاهی از جانب خداوند بخشنده که ساحت کبریایی او از این شبهات منزه است.
از سوی دیگر باید گفت علوم عالیه ای که در صورت پاکی و صفا در آن تجلی می یابد، علوم حقانی و نورانی است که شک و تردید در آن راه ندارد و در نهایت ظهور و درخشش قرار دارد: چرا که از انوار الهی و تجلی حقیقت ربانی صادر شده و در حدیث معصوم (علیه السّلام) از آن این گونه تعبیر شده است:
« [ آن علم ] نوری است که خداوند در دل هر که بخواهد می افکند ».
بدین ترتیب روشن می شود که آن دسته از علومی که از طریق بحث و مجادله کلامی و استدلال های ذهنی و بدون صیقل دادن آیینه ی نفس به دست آید، از تاریکی و ظلمات تهی نخواهد بود و نمی توان آن را یقین حقیقی نامید؛ زیرا چنین یقینی تنها در جان های پاک و مصفا جای می گیرد. بنابراین تصور دل بستگان به تعلقات پلید دنیوی که گمان می کنند به یقین حقیقی در راه شناخت خداوند رسیده اند، بی پایه و خلاق واقع است. اینان یا به باوری آمیخته با شبهه و تردید دست یافته اند و یا عقیده ای دارند که به نورانیت، درخشش و صفای لازم نرسیده است؛ چرا که دل های آنها بر اثر وجود صفات ناپسندیده، کدورت پیدا کرده است (8)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در توصیف سالکان الی الله به این واقعیت اشاره دارند. آنجا که می فرمایند:
او عقل خویش را زنده گردانیده و هوای نفس خود را نابود کرده است چندان که بدنش نحیف و لاغر شده و خلق و خویش نرم و نیکو گردیده است. پرتو انوار حق بر دلش تابیدن گرفته، راه را برایش آشکار کرده و او را به سوی دروازه سعادت و جایگاه کرامت سوق داده است. تلاش برای کسب رضایت پروردگار گام های او را استوار گردانیده و [ در آخرت ] آرامش و آسایش را برایش به ارمغان آورده است. (9)
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً
خداوند متعال می فرماید:
( وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً ): (10) هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند برای او راه گریزی از تنگناها قرار می دهد و او را از راهی که تصورش را هم نمی کرد روزی عطا می فرماید و هر کس بر خدا توکل نماید، خداوند او را کفایت کند که خدا امر و فرمان خود را به مورد اجرا می گذارد و اوست که برای هر چیز قدر و اندازه ای مقدر فرموده است.
تقوا پیشگان، مراتب و درجات مختلف دارند و از لحاظ مرتبه معرفت نظری و عمل صالح با هم متفاوتند. بدین ترتیب درجه ای از ولایت الهی هم که شامل حال آنان می شود با مرتبه ایمان و عمل آنان همگونی و هماهنگی دارد. خداوند متعال در آیه از قرآن کریم می فرماید: ( وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ ): (11) خداوند ولی و سرپرست مؤمنان است. و در جای دیگری می فرماید: (وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ ): (12) خداوند ولی و سرپرست پرهیزکاران است.
بر این اساس بهره و نصیب اولیای با اخلاص خداوند از این ولایت با بهره و سهم مؤمنان عادی تفاوت دارد.
بهره ی اولیای مخلص الهی از ولایت او، آن است که هر کس به معنای حقیقی کلمه و به مصداق آیه (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ ): (13) تقوای الهی پیشه کنید تقوای حقیقی، تقوای الهی پیشه کند، هیچ عملی از او صادر نمی شود؛ مگر به اراده خداوند متعال. البته شرط رسیدن به چنین مرتبه ای شناخت اسماء و صفات الهی، پرهیزکاری و تقوای حقیقی با ترک محرمات و انجام واجبات با نیت خالص و برای رضای خداوند است چنان که فرموده است ( مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ): (14) در حالی که دین و اعتقاد خود را برای خدا خالص کرده اند.
شرط محقق این مهم آن است که انسان، جز آنچه که خداوند خواسته و بدان امر یا از آن نهی فرموده چیزی نخواهد. راه رسیدن به این مقام هم، آن است که خواست و اراده انسان، در اراده خداوند محو گردد و این حالت در صورتی پدید می آید که انسان نفس خود را و هر چه را که بدان منسوب است، تحت مالکیت و تصرف بی چون و چرای خداوند متال ببیند و این است مفهوم حقیقی ولایت الهی؛ به گونه ای که خداوند سررشته امور بنده ی خویش را در دست می گیرد و انسان نیز هرچه را که ملک خویش می داند، تحت مالکیت و تصرف خداوند درآورده و او را مالک آن بداند که مالکیت مطلق از آن خداوند است. در این صورت خداوند سبحان او را از تنگنای گمان و از زندان شرک و وابستگی به قید و بندهای ظاهری خارج می سازد ( یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ ). (15)
از طرفی انسان به دست آوردن روزی مادی خود را نتیجه تلاش خود و تحت تأثیر علت های مادی می داند حال آنکه او تنها بر اندکی از علل و اسباب امور احاطه دارد مانند کسی که با استفاده از مشعلی کوچک، تنها بخش محدودی از فضای مقابل خود را می بیند و از ماورای آن بی خبر است.
خداوند متعال بر همه علل و اسباب احاطه دارد و اوست که رشته ی اسباب و علل را به نظم می کشد و آنچه را که انسان از آن بی خبر است، اثربخش می کند. از سوی دیگر روش کسب روزی و رزق معنوی که روزی حقیقی است و حیات و بقای نفس انسان بدان وابسته است برای انسان قابل پیش بینی نیست و نمی تواند راه رسیدن به آن را دریابد اما خداوند متعال زمام امور بنده مؤمن را در دست می گیرد و او را از پرتگاه های هلاک رهایی می بخشد و از راهی روزی او را می دهد که گمان نمی کرده است. در این حالت، انسان هیچ یک از خواسته ها و نعمت هایی را که با تلاش خود خواهان رسیدن به آنها بوده از دست نخواهد داد؛ زیرا بر خداوند توکل کرده و آنچه را که در اختیار خود داشته، به خداوند واگذار کرده است.
( وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ) بدین معناست که هر کس بر خداوند توکل کند، خدا برای او کافی است و نیازی به اسباب و علل مادی و ظاهری – که در بسیاری از موارد خطا می کند و البته گاهی هم انسان را به هدف می رساند – ندارد.
( إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ) یعنی خداوند فرمان و اراده خود را به اجرا می گذارد؛ زیرا همه کارها در حیطه اراده و قدرت اوست.
( قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً ) یعنی خداوند برای هر چیز، قدر و اندازه ای مقدر فرموده است و هیچ چیز از اندازه و حدودی که خدا مقدر کرده فراتر نمی رود.
اما بهره و نصیب مؤمنانی که در مرتبه پایین تری نسبت به مقربان قرار دارند، آن است که اگر آنها تقوای الهی پیشه کنند، از محرمات اجتناب نمایند، از حدود خدا درنگذرند، شریعت خداوند را تکریم کرده و به احکام آن عمل نمایند، خداوند آنان را نیز به گریزگاه و راه خروج از مشکلات زندگی هدایت می کند. ( یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ).
از آنجا که احکام شرع الهی با فطرت متناسب است، خداوند با شرع، انسان را به امور فطری هدایت فرموده و نیازهای او را برطرف می کند و سعادت دنیا و آخرت او را تضمین می نماید. بدین ترتیب که مال، همسر، فرزند و هر آنچه را که برای زندگی لذت بخش نیاز دارد، از راهی که گمان نمی کرده: ( مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ ) برایش فراهم می کند. انسان مؤمنی که تقوا پیشه کند و حدود الهی را رعایت نماید، هیچ گاه دغدغه ی مرحوم ماندن از لذت های زندگی و گرفتارشدن در تنگناهای مادی را نخواهد داشت؛ چرا که روزی انسان از سوی خداوند تضمین شده است و خداوند بر انجام آنچه که ضمانت کرده تواناست.
( وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ) بدان معناست که هر کس از خواهش نفس خود و آنچه که نفس، او را بدان فرمان می دهد دوری کند، اراده خداوند را بر خواسته ی خود ترجیح دهد و عملی را که مورد رضای خداست بر کاری که نفسش می پسندد، مقدم دارد و یا به عبارتی، به دین خداوند بگرود و به احکام آن عمل نماید؛ پس خداوند برای او کافی است.
( فَهُوَ حَسْبُهُ ) یعنی آنچه را که از لذت زندگی و سعادت حقیقی – و نه خیالی – طلب می کند، به او عطا می فرماید؛ چرا که خداوند متعال، سبب اعلی و علت العلل است و همه علل و اسباب به او منتهی می شود. هرچه را که بخواهد انجام می دهد و آنچه را که اراده کند، به ظهور می رساند، بدون آنکه در اراده اش تغییری حاصل شود و اوست که می فرماید: ( مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ ): (16) هیچ سخنی در نزد من تغییر و تبدیل نمی یابد و هیچ چیز نمی تواند میان او و آنچه اراده فرموده است، مانع و فاصله ای ایجاد کند که می فرماید: ( وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ ): (17) خداست که حکم می راند و هیچ کس، حکم او را تغییر نتواند کرد.
اما تأثیر اسباب و علت های دیگری که انسان در رفع نیازهای خود به آنها متوسل می شود و در حد همان مقداری است که خداوند در آنها به ودیعه نهاده است. مالک اصلی آن تأثیر، خداوند است و بی شک کسی که به چیزی قدرت داده، خود بر انجام آن کار تواناتر است. بنابراین تأثیر علت های مادی به اندازه ای است که خداوند برای آن مقدر فرموده است پس تنها خداوند است که توکل کنندگان بر خود را کفایت می کند.
(إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ): یعنی خدا خواسته و اراده خود را محقق می کند و اوست که می فرماید: ( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ): (18) فرمان و اراده او این گونه است که چون چیزی را اراده کند می گوید: باش، پس متحقق می شود.
از سوی دیگر در ادامه آیه ی مورد بحث آمده است: ( قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً ) و این جمله نشان می دهد که همه ی اشیا اندازه ی معین و تأثیر محدودی دارند؛ اما خداوند متعال حد و حصری ندارد. هیچ چیز بر او احاطه نمی یابد و تنها اوست که بر همه چیز احاطه دارد. (19)
انسانی که از خداوند می خواهد تا او را همواره از در صدق و راستی درآورد، از در راستی و درستی خارج کند و انسانی که آسانی و سهولت را در امور زندگی خود طلب می کند باید بداند که راه رسیدن به این خواسته ها تقوا و پرهیزکاری است. خداوند متعال می فرماید:
( وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِیراً ): (20) بگو پروردگارا! مرا از در صدق و راستی درآور، از راستی و درستی بیرون بر و از جانب خود نیرویی عظیم را به یاری ام فرست و می فرماید: ( وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً ): (21) هر که تقوای الهی پیشه کند، خداوند کارها را بر او سهل و آسان نماید و در جای دیگر می فرماید: ( فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَ لاَ یَشْقَى ): (22) هرگاه شما را هدایتی از جانب من رسید، هر آن کس که از آن پیروی کند، گمراه و تیره روز نخواهد شد و نیز می فرماید: ( فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى ): (23) اما هر آن کس که ببخشد و تقوا پیشه کند و نیکویی و خیر را تصدیق نماید پس ما کار او را سهل و آسان می کنیم.
مطابق با آیات شریف فوق بنده ای که تقوا پیشه کند، از راه راست منحرف نمی شود و در پایان راه و عاقبت کار خویش، به شقاوت و تیره بختی نخواهد رسید. نحوه ی بیان آیه و نیاوردن صفت و قید برای « گمراهی » و « شقاوت » مؤید آن است که انسان پرهیزکار هم در دنیا و هم در آخرت از گمراهی و شقاوت در امان می ماند و حقیقت امر نیز همین گونه است چرا که هدایت الهی عبارت است از دین و شریعتی که بر مبنای فطرت انسان و از زبان پیامبران الهی (علیهم السّلام) بیان شده است و دینی که بر اساس فطرت انسان باشد مجموعه ای از باورها و اعمالی است که فطرت و سرشت انسان نیز بدان حکم می کند و در حد توانایی و قدرت انسان قرار دارد. (24)
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرمایند:
« اگر زمین وآسمان به هم رسیده و راه را بر بنده ای بسته باشند و آن بنده تقوا پیشه کند، خداوند راه گریزی برآن بنده می گشاید. (25)
و در جای دیگر فرموده اند:
« بدانید هر آن کس که تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه گریزی از فتنه ها و نوری در تاریکی ها برای او قرار می دهد. (26)
و نیز می فرماید:
« همانا تقوای الهی کلید راستی و درستی و ذخیره آخرت و راه رهایی از قید و بندها و نجات از هلاکت است موفقیت خواهندگان، نجات گریزندگان و رسیدن به خواسته ها در گرو آن است ». (27)
آثار تقوا بر خانواده و نسل انسان
قرآن کریم در مواردی به آثار و نتایج مثبت تقوا و پرهیزکاری بر نسل انسان نیز اشاره دارد آنجا که در داستان همراهی حضرت موسی (علیه السّلام) و عبد صالح – حضرت خضر (علیه السّلام) – خداوند می فرماید”
( فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً ): (28) [ خضر و موسی ] به راه افتادند تا اینکه به دهی رسیدند و از اهالی ده غذا طلب کردند اما آنها از غذا دادن به آنها خودداری نمودند. [ پس از مدتی ] آنها دیواری را دیدند که در حال فرو ریختن بود و خضر آن را برپا داشت و محکم کرد. [ موسی ] گفت: اگر می خواستی، می توانستی برای این کار مزدی دریافت کنی.
و عبد صالح در جواب می فرماید:
( وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ یَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً ): (29) اما آن دیوار به دو کودک یتیم شهر تعلق داشت در زیر آن گنجی بود و پدر آنها انسان صالحی بود. پروردگارت اراده فرموده که آنها بزرگ و بالغ شوند و گنج خود را بیرون آورند که این رحمتی از سوی پروردگار توست و من این کارها را خودسرانه انجام نداده ام [ بلکه به فرمان خدا بود ]. این بود علت کارهایی که تو [ ای موسی ] نتوانستی تأمل کنی [ و سکوت را شکستی ].
این آیه شریف، به روشنی نشان می دهد که نیکوکاری و خیرخواهی پدران، آثار مثبت بسیاری در سعادت فرزندان دارد.
اسحاق بن عمار، از حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود:
« خداوند در اثر نیکوکاری انسان مؤمن، فرزندان او و فرزندان فرزندان او را اصلاح می فرماید و خانه مؤمن و خانه های اطراف آن را از بلا حفظ می کند و اطرافیان او نیز به خاطر منزلت و جایگاهی که آن فرد مؤمن در نزد خدا دارد، از بلا مصون هستند ».
سپس آن حضرت ذکری از همین آیه ی قرآن کریم و فرزندان آن مرد صالح به میان آورده و فرموده است:
« آیا نمی دانید که در آیه: ( وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً ) خداوند بر اثر نیکوکاری پدر، فرزندان را مورد لطف قرار داد؟ » (30)
همچنین زراره بن حمران از حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) و امام جعفر صادق (علیه السّلام) نقل کرده که فرمودند:
فرزندان بر اثر نیکی های پدران خود مورد حفاظت و صیانت قرار می گیرند؛ چنان که خداوند [ منافع ] آن دو کودک را به دلیل نیکوکاری پدرشان حفظ فرمود ». (31)
آیه دیگر در بیان مضمونی مشابه می فرماید
( وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ): (32) آنان که بیم دارند پس از [ مرگ ] آنها، خانواده شان که بر جای می ماند مورد ستم قرار می گیرند، پس خود نیز [ در رفتار با یتیمان مردم ] تقوا پیشه کنند و گفتارشان را اصلاح نمایند.
این آیه شریف به جای آنکه افراد را بدون واسطه به رأفت و دلسوزی و ترحم [ بر یتیمان مردم ] فرمان دهد آنان را به خوف از خدا و پرهیزکاری امر فرموده و این در حقیقت، تهدیدی است که هرچه بر سر یتیمان مردم بیاورید و با پایمال کردن حقوق آنان، اموالشان را ظالمانه غصب کنید، بر سر یتیمان خودتان نیز پس از شما، همان ظلم و ستم ها روا داشته می شود. بدین ترتیب افراد را از احتمال اینکه مصیبت هایی که بر سر دیگران آورده اند، به خاندان خودشان بازگردانده شود بیم داده است. (33)
قرآن کریم تنها به بیان نتایج فردی تقوا در دنیا بسنده نکرده، بلکه به آثار مثبت اجتماعی تقوا در دنیا نیز اشاره کرده و فرموده است:
( وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ): (34) اگر مردم و اهالی آبادی ها، ایمان آورند و تقوا پیشه کنند، بدون شک در رحمت و برکت را از آسمان و زمین بر آنها می گشاییم.
مفهوم این آیه شریف آن است که اگر مردمان ایمان آورده و تقوا پیشه کنند خداوند سبحان برکات و نعمت های آسمانی از قبیل باران، برف، گرما، سرما و مواردی از این دست را به اندازه معین و کافی به سوی آنان سرازیر می کند و نعمت های زمینی مانند گیاهان، میوه ها و عوامل و اسباب آسایش را به آنان عطا می فرماید. این آیه مهم ترین دلیل است بر این حقیقت که گشوده شدن درهای برکات و نعمت ها در اثر ایمان و پرهیزکاری ساکنان زمین و در اثر ایمان و تقوای نوع بشر، میسر می شود. (35)
آیه دیگری نیز مشابه این مضمون را بیان کرده و می فرماید ( وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ): (36) اگر آنان بر طریق [ هدایت ] پایدرای ورزند، با آبی سرشار و فراوان سیرابشان می کنیم.
در این آیه شریف منظور از طریق طریقت اسلام و مراد از استقامت، پایداری و تحمل دشواری ها در این راه است و چه بسا عبارت آیه ( لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً ): آنان را با آبی فراوان سیراب گرداندیم که در آیه آمده است کنایه از افزایش و گشادگی روزی باشد. عبارتی که در آیه بعد از آن آمده است نیز این احتمال را تأیید می کند: ( لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ): (37) تا آنان را به وسیله آن بیازماییم. بدین ترتیب مفهوم آیه آن است که اگر آدمیان و جنیان، بر راه راست و صراط مستقیم اسلام ثابت قدم باشند ما آنان را روزی فراوان عطا می کنیم. (38)
پینوشتها:
1- انفال ( 8 ): 29
2- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن ماده « فرق ».
3. المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص56.
4- عنکبوت( 29 ): 69.
5- المفردات فی غریب القرآن، ماده « جهد ».
6- المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص151.
7- اسراء ( 17 )، آیه 20.
8- محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج1، ص43.
9- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 220.
10- طلاق ( 65 ): 2-3.
11- آل عمران (3): 68.
12- جاثیه ( 45 ): 19.
13- آل عمران (3): 102.
14- اعراف ( 7 ): 29.
15- طلاق ( 65 ): 2-3.
16- ق ( 50 ): 29.
17- رعد ( 13 ): 41.
18- یس ( 36 ): 82.
19- المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص313.
20- اسراء ( 17 )، 80.
21- طلاق ( 65 ): 40.
22- طه ( 20 ): 123.
23- لیل ( 92 ): 5-7.
24- المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص224.
25- نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 130.
26- همان، خطبه 183.
27- همان، خطبه 230.
28- کهف ( 18 ): 77.
29- همان: 82.
30- تفسیر العیاشی، ج2، ص 363، حدیث 63 ( به نقل از: علامه بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص60، انتشارات موسسه اعلمی، بیروت -لبنان ).
31- همان.
32- نساء (4): 9.
33- المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص251.
34- اعراف ( 7 ): 96.
35- همان، ج8، ص201.
36- جن ( 72 ): 16.
37- همان: 17.
38- المیزان فی تفسیر القرآن، ص46.
منبع مقاله :
حیدری، سید کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشی درباره آثار فردی و اجتماعی )، تهران: نشرسخن، چاپ اول