آثار و نتایج تقوا در دنیا از منظر قرآن کریم (1)

آثار و نتایج تقوا در دنیا از منظر قرآن کریم (1)

نویسنده: سید کمال حیدری

گروهی از مردم بر این باورند که اثرهای تقوا و پرهیزکاری، تنها در جهان آخرت پدیدار می شود و در حیات دنیا نمودی ندارد؛ بدین معنا که هر کس در دنیا دستورات خداوند متعال را اطاعات کند و از معصیت دوری کند، در آخرت در باغ های بهشت که نهرها در آن روان است، جای خواهد گرفت و هر که در دنیا از خداوند پروا نکند و از حدود الهی درگذرد، در آخرت به آتشی داخل شود که زبانه های سرکش آن، او را در کام خود گیرد. بنابراین از نگاه این افراد، در دنیا تفاوتی میان پرهیزکاران و فاسقان نیست.
چنین برداشتی از تقوا، با دیدگاهی که قرآن کریم در این باره مطرح می کند متفاوت است؛ چرا که قرآن کریم، آثار تقوا بر زندگی انسان را تنها مختص جهان آخرت و منحصر به پاداش یا کیفر اخروی نمی داند، بلکه نتایج تقوا را هم در دنیا و هم در آخرت بیان فرموده است. در قرآن کریم، آیات بسیاری به این حقیقت اشاره دارد که پرهیزکاران و فاسقان، یکسان و برابر نیستند، مانند:
( أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ ): (1)
آیا کسانی را که ایمان آورده اند و اعمال شایسته انجام داده اند، با کسانی که در زمین فساد کردند، برابر می نهیم؟ آیا پرهیزکاران را با فاسقان یکسان می دانیم؟ و یا آیه شریف ( أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ‌ ): (2) آیا آنها که دامن به گناه آلودند، گمان می کنند که زندگی و مرگ ایشان را، با ایمان آوردندگانی که عمل صالح انجام دادند، برابر می نهیم؟ چه گمان نادرستی دارند.
در اینجا می بینیم که آیه شریف، پندار و خیال گناهکاران را که می خواهند در زندگی و مرگ همانند ایمان آورندگان نیکوکار باشند، رد می کند. گناهکاران گمان می کنند که زندگی و مرگشان، همانند زندگی و مرگ مؤمنان خواهد بود و ایمان و عمل صالح، بیهوده است و تأثیری در زندگی و مرگ انسان ندارد و بود و نبود آن یکسان است.
از این رو در آیه شریف آمده است: (سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ‌ ): چه گمان باطلی دارند تا پاسخی باشد بر سوادی باطل آنها و تصوری که مبنی بر یکسان بودن جایگاه گناهکاران و مؤمنان نیکوکار در سر می پرورانند.
بنابراین باید گفت که این دو گروه، نه در زندگی دنیا و نه در جهان پس از مرگ، با هم برابر نیستند. برابر نبودن آنها در زندگی دنیا، بدین جهت است که ایمان آورندگان نیکوکار، مسیر زندگی خود را با بینش، آگاهی، هدایت و رحمتی که از جانب پروردگار بر آنان ارزانی داشته شده می پیمایند؛ چنان که خداوند متعال می فرماید: ( هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ‌ ): (3) اینها بینشی است برای مردم و هدایت و رحمتی است، برای آنها که به یقین رسیده اند.
بدین ترتیب گناهکاران از این رحمت و بینش بی بهره و محروم می مانند؛ چنان که خداوند می فرماید:
( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً ): (4) هر کس از یاد من رویگردان شود زندگی اش با تنگنا و دشواری همراه می شود.
همچنین این دو گروه، در مرگ و جهان پس از مرگ نیز برابر نیستند، چرا که مطابق با دلایل آشکار و برخلاف پندار منکران، مرگ برابر با نابودی و فنای نفس انسان نیست بلکه بازگشت به سوی خداوند سبحان و انتقال از دار دنیا به جهان آخرت است که سرای بقا و جاودانگی است و انسان مؤمن در آن، سعادتمندانه از نعمت های بهشتی بهره مند می شود؛ در حالی که دیگران در بدبختی و عذاب گرفتار می آیند.
قرآن کریم به برخی از آثار و نتایج عمده تقوا در زندگی دنیا اشاره فرموده که در اینجا برخی از آنها را به صورت گذرا بررسی می کنیم.

حیات طیبه، زندگی پاک
خداوند متعال می فرماید:
( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ ): (5) هر زن و مرد مؤمنی که اعمال شایسته انجام دهد، بی تردید او را به زندگی پاکیزه زنده می گردانیم و پاداش آنها را بسیار برتر از آنچه انجام می دادند، عطا می کنیم.
زندگانی انسان مؤمن، نه تنها در جهان آخرت، بلکه در همین دنیا هم زندگانی پاک و پاکیزه است. علامه طباطبائی (رحمه الله علیه) در تفسیر این آیه آورده است:
احیاء عبارت است از حیات بخشیدن به چیزی و زنده گرداندن آن. الفاظ و واژگان این آیه نشان از آن دارد که خداوند متعال بر مؤمنانی که عمل شایسته انجام دهند، لطف فرموده و حیات جدیدی به آنان می بخشد که با حیات معمولی [ که دیگر مردم نیز از آن برخوردار هستند ] تفاوت دارد. این آیه، مشابه آیه شریف دیگری است که می فرماید:
( أَ وَ مَنْ کَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ ): (6) آیا کسی که مرده ای بیش نبود و او را زنده کردیم و برایش نور هدایتی قرار دادیم، که به وسیله آن در میان مردم راه خود را می یابد… [ با دیگران برابر است؟ ].
و منظور از این نور، همان « علم » است که انسان به وسیله ی آن، راه نظری و عملی رسیدن به حق را باز می یابد و انسان مؤمن، افزون بر بهره مندی از علم و ادراکی که دیگران از آن بی بهره اند، قدرت ویژه ای نیز در اقامه حق و ابطال باطل دارد که دیگران از آن برخوردار نیستند؛ چنان که خداوند سبحان می فرماید: ( وَ کَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‌ ): (7) یاری کردن مؤمنان، حقی است بر عهده ی ما.
چنین علم و قدرتی که در اثر تقوا برای انسان مؤمن حاصل می شود، این امکان را برای او فراهم می کند که اشیا را به همان صورتی که هستند، ببیند و آنها را به دو بخش تقسیم کند: یکی حق ماندگار و دیگری باطل فناپذیر. بدین ترتیب دل انسان مؤمن، از باطل فناپذیر که همان زندگی دنیا و زیورهای فریبنده و سرگرم کننده ی آن است، رویگردان می شود و از عزت و بزرگی خداوند بهره ای می یابد. آن چنان که دیگر نه وسوسه های شیطان در او لغزشی ایجاد می کند و نه هوا و هوس و خواهش های نفسانی او را در بر می گیرد و نه دنیا با همه فریبندگی او را می فریبد؛ چرا که او باطل بودن مال دنیا و فانی بودن نعمت های دنیوی را می بیند.
در چنین حالتی انسان مؤمن دل در گرو محبت پروردگاری می نهد که همه ی حقایق را با نشانه های خود آشکار ساخته است. او تنها رضای پروردگار را می خواهد و جز نزدیک شدن به او، عشقی ندارد و جز خشم و دوری پروردگار، از چیزی نمی هراسد. زندگی پاک و همیشگی و جاودان را برای خویش تصور می کند و تدبیر امور خود را جز به پروردگار بخشاینده و مهربان نمی سپارد. بدین ترتیب در مسیر زندگی، همه چیز را زیبا می بیند؛ چرا که پروردگارش همه چیز را زیبا آفریده است و در نگاه مؤمن، جز زشتی معصیت پروردگار، هیچ چیز زشتی وجود ندارد.
چنین آثاری از حیات، جز در حیات حقیقی و غیر مجازی تجلی پیدا نمی کند و خداوند متعال با بیان این نوع حیات، آن را مخصوص انسان های مؤمن و نیکوکار قرار داده است در واقع این یک نوع حیات حقیقی و جدید است که خداوند به مؤمنان بخشیده است. البته این حیات جدید از حیات قدیمی مشترک با دیگر انسان ها جدا نیست؛ هر چند با آن تفاوت دارد. به عبارت دیگر تفاوت این دو نوع حیات، در مرتبه آنهاست و نه در تعدد آنها. بدین معنا که انسان با دریافت این حیات جدید، باز هم یک نفر بیش نیست. چنان که وجود « روح قدسی » که خداوند آن را مختص پیامبران قرار داده است، تنها موجب بالاتر رفتن جایگاه آنان می شود نه اینکه فرد دیگری به وجود آید. (8)
این همان روحی است که در آیه ای از سوره ی مجادله بدان اشاره شده است:
( أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ): (9) آنها [مؤمنان ] کسانی هستند که خداوند ایمان را در دل هایشان نگاشته و با روح خود تأییدشان کرده است.
ظاهر این آیه شریف نشان می دهد که مؤمنان، علاوه بر روح و جان بشری که همه انسان ها – اعم از مؤمن و کافر – از آن برخوردار هستند، روح دیگری هم دارند که حیات دیگری به آنها می بخشد و علم و قدرتی در آنها به وجود می آورد که غیرمؤمنان از آن بی بهره اند.
برخی از روایات وارده از ائمه اطهار (علیهم السّلام) نیز این حقیقت را تأکید می کند. از حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که فرمودند:
« انبیا الهی و اوصیای آنها از پنج مرتبه روح برخوردارند: روح بدن، روح القدس، روح قوت، روح شهوت و روح ایمان و مؤمنان چهار مرتبه از روح را دارا هستند و روح القدس در آنها وجود ندارد: روح بدن، روح قوت، روح شهوت و روح ایمان. کافران نیز تنها از سه مرتبه روح برخوردارند: روح بدن، روح قوت و روح شهوت ».
سپس فرمود:
« روح ایمان تا زمانی که انسان مؤمن گناه کبیره ای مرتکب نشده، با جسم او همراه است؛ اما هنگامی که گناه کبیره ای مرتکب شود، روح ایمان از او جدا می شود و هر کس که روح القدس در جسمش قرار گرفته باشد. [ پیامبران و امامان ]، هرگز گناه کبیره مرتکب نمی شود. » (10)
در روایات دیگری از حضرت امام رضا (علیه السّلام) آمده است:
« خداوند متعال، انسان مؤمن را با روحی از جانب خود تأیید می فرماید. هرگاه که مؤمن عمل شایسته ای انجام دهد و تقوا پیشه کند. این روح، در نزد او حاضر می شود و هرگاه گناهی یا تعدی ای کند، غایب می گردد. با نیکوکاری مؤمن، این روح مسرور و شادمان شده و با بدکاری و گناه، در خاک فرو می رود. پس ای بندگان خدا! با اصلاح نفس خویش نعمت های خداوند را پاس بدارید و با افزودن بر سرمایه یقین، سودی ارزشمند و با ارزش کسب کنید. خدای رحمت کند کسی را که در برابر عمل خیری قرار گیرد و آن را انجام دهد و در برابر عمل شری قرار گیرد و از آن خودداری کند. » (11)
در روایات ائمه اطهار (علیهم السّلام) نقش و جایگاه هر یک از این مراتب روح بیان شده است. مفضل بن عمر، به نقل از امام صادق (علیه السّلام) آورده است که از حضرت سؤال کردم: امامان چگونه از حقایق هستی آگاهی دارند در حالی که در خانه خود آرام گرفته و در حال استراحت هستند؟ حضرت فرمود:
« ای مفضل! خداوند تبارک و تعالی در پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج روح قرار داد: روح حیات با آن زنده شده اند. روح قوت که با آن به پاخاسته و جهاد و مبارزه می کنند. روح شهوت که با آن می خورند و می آشامند و با زنان حلال خود در می آمیزند. روح ایمان که با آن ایمان آورده و عدالت پیشه می کنند و روح القدس که با آن وظیفه نبوت را بر دوش می کشند. هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت فرمود، روح القدس به امام (علیه السّلام) منتقل شد. روح القدس، نمی خوابد و غفلت آن را فرا نمی گیرد و لهو و بیهودگی در آن راه ندارد. دیگر روح های چهارگانه، خواب و غفلت و لهو دارند، ولی روح القدس همواره هوشیار و مراقب است ». (12)
این روح به یاری و تأیید انسان می شتابد، دو چشم و دو گوش باطنی دارد؛ چنان که به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند:
« هر قلبی، دو چشم و دو گوش دارد. اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد، چشمان قلب او را می گشاید تا با آن ملکوت اعلی را ببیند. » (13)
همچنین از آن حضرت روایت شده که فرمودند:
« اگر شیطان بر دل های بنی آدم احاطه پیدا نمی کردند، انسان ها می توانستند ملکوت را مشاهده کنند. » (14)
این معنا در مسند احمدبن حنبل نیز به نقل از ابوهریره آمده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « شبی که به معراج رفته بودم، هنگامی که به آسمان دنیا پایین آمدم به پایین نگاه کردم و دود و غبار و همهمه ای را مشاهده نمودم و گفتم: ای جبرئیل! اینها چیست؟ جبرئیل پاسخ داد اینها شیاطینی هستند که بر چشمان بنی آدم حجابی می افکنند تا در ملکوت آسمان ها و زمین اندیشه نکنند. اگر چنین نبود، انسان ها می توانستند عجایب خلقت و شگفتی های آفرینش را مشاهده کنند. » (15)
در روایت دیگری از سلام بن مستنیر قریب به همین مضمون نقل شده است:
روزی در نزد حضرت امام باقر (علیه السّلام) بودم. حمران بن اعین بر آن حضرت وارد شد و سوالاتی پرسید. هنگامی که خواست برخیزد، خطاب به امام (علیه السّلام) عرض کرد: خداوند سایه شما را مستدام کند و ما را از وجودتان بهره مند گرداند. نمی دانم چرا هرگاه که به نزد شما می آییم، دل هایمان نرم و نفسمان نسبت به دنیا بی اعتنا می شود و آنچه که از مال و منال دنیا در اختیار دیگران قرار دارد، در چشم ما خوار و حقیر می گردد. اما وقتی از محضر شما بیرون می رویم و با مردم و تاجران می نشینیم، بار دیگر حب دنیا پیدا می کنیم. حضرت امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
« اینها کار دل است، دل هایی که گاهی سخت و گاهی نرم می شوند ».
سپس فرمود: مگر نشنیده ای که روزی یاران پیامر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت عرض کردند: یا رسول الله! از این می ترسیدم که گرفتار نفاق شده باشیم.
حضرت فرمود: چرا چنین فکری می کنید؟ عرض کردند: هنگامی که در محضر شما هستیم و شما ما را موعظه می فرمایید و نسبت به آخرت ترغیب می نمایید، حالتی معنوی پیدا می کنیم و آن چنان زاهدانه دنیا را از یاد می بریم که گویی جهان آخرت و بهشت را پیش چشم خود مشاهده می کنیم؛ اما وقتی از محضر شما بیرون می رویم و وارد خانه خویش می شویم و فرزندان و اهل و عیال خود را می بینیم، نزدیک است که از آن حالتی که در نزد شما برایمان پیش آمده خارج شویم؛ چنان که گویی هیچ حالتی بر ما نگذشته است. آیا بیم آن نمی رود که این وضیت، نوعی نفاق و دورویی باشد؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« هرگز! [ این نفاق نیست، بلکه ] وسوسه های شیطان است که شما را به دنیاطلبی تشویق می کند. به خدا سوگند! اگر بر حالتی که شرح آن را گفتید باقی می ماندید و آن را حفظ می کردید، [ به جایگاهی دست می یافتید که ] ملائکه همنشین شما می شدند و می توانستید بر روی آب راه بروید ». (16)
قرآن کریم چنین بینشی را « بصیرت » یا « چشم بصیرت » نامیده است.
( قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ): (17) ( ای پیامبر ) بگو این است راه مستقیم من و پیروان من که بر مبنای بینش و آگاهی مردمان را به سوی خدا دعوت می کنیم.
این [ بصیرت ] در مقابل نوع دیگری از دید ظاهری قرار دارد که « بصر » با چشم ظاهری نامیده شده و برای مشاهده عالم ماده و طبیعت به کار می رود:
( وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‌ ): (18) خداوند شما را از شکم های مادرانتان بیرون آورد؛ در حالی که چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد، باشد که سپاسگذاری کنید. چشم بصیرت، همان دیده ای است که در اثر گناه و معصیت، کور و بینا می شود. خداوند متعال می فرماید:
( کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ): (19) به خاطر کارهای ناروایی که انجام دادند بر دل هایشان مهر زده شده است.
( فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ): (20) چشم سر نابینا نمی شود، اما دل هایی که در سینه ها قرار دارد، از درک حقیقت ناتوان و کور می گردد.
از آنچه گفته شد، چنین برمی آید که هر کس عنایت الهی شامل حالش شود و خداوند او را با کمک روح القدس تأیید کند و نور هدایتی برایش مقرر فرماید که در میان مردم راه را بازیابد، حقایقی را مشاهده می کند که دیگران نمی بینند، چیزهایی را می شنود که دیگران نمی شنوند، آنچه را که دیگران درک نمی کنند او درک می کند و آنچه را که دیگران نمی خواهند، می طلبد. امام المتقین و سیدالعارفین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) هنگام قرائت این آیات: ( یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ‌ * رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لاَ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ ): (21) در آن [ مساجد ] مردانی هستند که روز و شب به تسبیح خدا مشغول هستند و هیچ کسب و تجارتی آنان را از یاد خدا باز نمی دارد، فرمود:
« خداوند عزوجل ذکر و یاد خود را موجب جلا و صفای دل ها قرارداده است. ذکر خداست که انسان را پس از ناشنوایی، شنوا و پس از نابینایی، بینا می کند و پس از آنکه برخی به دشمنی او برخاسته اند، آنان را مطیع او می سازد.
خداوند متعال همواره در هر برهه ای از زمان و در هر مقطعی از روزگار، بندگانی دارد که اندیشه آنان را مورد خطاب قرار می دهد و در عمق افکارشان با آنان سخن می گوید، تا جایی که به نور آگاهی و بینش، دیدگان و گوش ها و دل های خود را بینا و شنوا می کند. ایام الله را به یاد مردم می آورند و عظمت و مقام پروردگار آنها را به خوف و هراس می اندازد. آنها همانند راهنمای بیابانیان هستند. هر کس راه درست را بپیماید، او را ستایش و تشویق می کنند و به او نوید رهایی رستگاری می دهند؛ اما هر کس به چپ و راست منحرف شود او را باز می دارند و نسبت به پرتگاههای هلاک و نابودی به او هشدار می دهند. بدین ترتیب آنان چراغ هایی در تاریکی و راهنماهایی در شبهات هستند. اهل ذکر کسانی هستند که به جای دنیا، به امر دیگری پرداخته اند. تجارت و کسب مال دنیا آنها را از آن امر مهم باز نمی دارد. روزگار زندگی را بدین ترتیب سپری می کنند و فریاد دوری از محرمات الهی را در گوش غافلان طنین انداز می نمایند. به قسط و عدل فرمان می دهند و خود نیز در آن راه گام برمی دارند. از منکر و زشتی باز می دارند و خود نیز از آن، دوری می کنند. گویی آنها در عین حال که در دنیا هستند، از آن عبور کرده اند و به آخرت رسیده اند و آنچه را در پس دنیاست، مشاهده می کنند. گویی از احوال اهل برزخ باخبر هستند و قیامت در نظر آنان جلوه گر شده است و پرده غفلت را از دیدگاه اهل دنیا کنار می زنند، به گونه ای که گویی آنها چیزهایی را می بینند که دیگران نمی بینند و چیزهایی را می شنوند که دیگران نمی شنوند. (22)
و این نخستین ویژگی اهل تقوا در دنیاست. در قرآن کریم آیات بسیاری هست که در این باره سخن گفته اند و در جای خود می توان به آنها مراجعه نمود.

پی‌نوشت‌ها:

1- ص ( 38 ): 28.
2- جاثیه ( 45 ): 21.
3- همان: 20.
4- طه ( 20 ): 124.
5- نحل ( 16 ): 97.
6- انعام (6): 122.
7- روم ( 30 ): 47.
8- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص341.
9- مجادله ( 58 ): 22.
10- بحارالانوار، ج25، ص53، حدیث 14.
11- الاصول من الکافی، کتاب ایمان و کفر، ج 2، ص 268، حدیث 10.
12- الاصول من الکافی، کتاب الحجه، ج 1، ص 272، حدیث3.
13- سید حیدر آملی، تفسیر محیط الاعظام و بحر الخضم، ج1، ص272.
14- غزالی، احیاء علوم الدین، کتاب اسرار روزه، ج1، ص232 و نیز: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص59،.
15- تفسیر محیط الاعظم، ج1، ص272.
16- الاصول من الکافی، کتاب ایمان و کفر، ج1، ص423، حدیث 1.
17- یوسف ( 12 ): 108.
18- نحل ( 16): 78.
19- مطففین ( 83 ): 14.
20- حج ( 22 ): 46.
21- نور ( 24 ): 36-37.
22- نهج البلاغه، خطبه 222.
منبع مقاله :
حیدری، سید کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشی درباره آثار فردی و اجتماعی )، تهران: نشرسخن، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید