نویسنده: مشایخ فریدنی
در احادیث شیعی و سنی و ادبیات اسلامی روایاتی نقل شده که آفتاب به دعای رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) از مغرب بازگشت تا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بتواند نماز عصر را در وقت خود اداء نماید. چند نمونه از این احادیث که از طرق اهل سنت روایت شده است به قرار زیر است:
1) علی متقی در کتاب کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال (277/6) حدیث ذیل را از علی (علیه السلام) روایت کرده است: «لما کُنا بِخَیبر سَهَر رسول الله صلی الله عَلَیه و سَلّم فی قِتالِ المُشرِکین. فلّما کانَ الغَد و کان مع صلاه العصر فوضع رأسَهُ فی حِجری فَنام فَاستَثقَلَ فَلَم یَستَیقِظ مَعَ غُروبِ الشمس قَلتُ یا رَسولالله ما صَلَّیتُ صلاه العَصرِ کَراهیه ان اوقِظَکَ مِن نومِک. خداوند تعالی یک بار آفتاب را برای سلیمان بازگرداند. بار دیگر این کار را به خاطر رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داد. او سر در کنار علی (علیه السلام) به خواب رفت و وقتی بیدار شد آفتاب غروب کرده بود. پس خدای خورشید را باز گرداند تا علی نماز عصر را بگزارد. فَرَفَعَ رَسولُ الله صلّی اللهُ علیهِ و سَلَّم یَدَه و قال: اللهمَ اِنَّ عَبدَکَ تَصَدَّقَ بَنَفسِهِ عَلی نَبِیِّکَ فَاردُد علیه شُروقَها. فَرأیتُها فی الحال فی وَقتِ العَصرِ بَیضاء نَفِیَّه حتّی قُمتُ ثُمَّ توضَّات ثُمَّ صَلّیتُ ثُمّ غابَت یعنی: وقتی ما در خیبر بودیم شبی رسولالله در جنگ با مشرکان به خواب نرفت. روز دیگر بعد از نماز عصر سر خود را در کنار من گذاشت و به خوابی سنگین فرورفت و تا غروب بیدار نشد (وقتی برخاست) او را گفتم: ای رسول خدای من نماز عصر را نگزاردم، نخواستم ترا از خواب بیدار کنم. پس آن حضرت دو دست به دعا برداشت و گفت: خدایا. بندهی تو خویشتن را فدای پیغمبر تو کرد، تو نیز تابش آفتاب را برای او بازگردان. پس در حال آفتاب را در وقت نماز عصر سپید و صافی (نقّی) دیدم. بر همین حال بود تا برخاستم و وضو ساختم و نماز گزاردم سپس غائب گردید. این حدیث را شاذان فضلی عراقی از حضرت علی (علیه السلام) روایت و در کتاب ردّ المشس ثبت کرده است. محب طبری نیز آن را در کتاب الریاض النضره (179/2 و 180) طی دو حدیث از امام حسن (علیه السلام) و اسماء بنت عَمَیس نقل کرده است.
2) نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی در کتاب مجمع الزوائد (297/8) به روایت از اسماء بنت عمیس (همسر جعفر بن ابی طالب و سپس ابوبکر بن ابی قحافه و سپس علی بن ابی طالب (علیه السلام)) روایت کرده است که: در سفر خیبر در منزل صهباء رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از نماز ظهر علی (علیه السلام) را در پی حاجتی فرستاد. وقتی بازگشت پیامبر که نماز عصر را گزارده بود سر خود را در کنار علی نهاده به خواب رفت. علی او را از جای نجنباند تا آفتاب غروب کرد. وقتی پیغمبر بیدار شد فرمود: «اللهم اِنّ عَبدَکَ اِحتَبَسَ بَنَفسِهِ علی نبیّه فَرُدَّ علیه الشمس» خدایا بندهات خویشتن را به خاطر پیامبرش محبوس داشته بود، پس تو آفتاب را بر او باز گردان. اسماء گوید: پس خورشید از مغرب برآمد تا بر کوهها و دشتها تابید. پس علی (علیه السلام) برخاست و وضو ساخت و نماز عصر بگزارد، آن گاه دوباره غروب کرد و این واقعه در منزل صهباء بود، این حدیث را ابوجعفر طحاوی در مشکل الآثار (8/2) و در شرح معانی الآثار (به نقل سپهر در ناسخ التواریخ، 311/2/1) نقل کرده است.
3) امام فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل سورهی کوثر (به نقل فیروزآبادی در فضائل الخمسه مِنَ الصحاح الستّه، 119/2) آورده است که: خداوند تعالی یک بار آفتاب را برای سلیمان بازگرداند. بار دیگر این کار را به خاطر رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داد. او سر در کنار علی (علیه السلام) به خواب رفت و وقتی بیدار شد آفتاب غروب کرده بود. پس خدای خورشید را باز گرداند تا علی نماز عصر را بگزارد. امام فخر گوید: بار دیگر نیز آن را برای علی بازگرداند (در جنگ نهروان) تا نماز عصر را در وقت خود اداء کند.
4) احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی در عرائس التیجان (معروف به قصص الانبیاء، 340) از فاطمه دختر علی بن ابیطالب (علیه السلام) و او از اسماء بنت عمیس چنین حدیث کرده است: «… رسولالله در کنار علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود که وحی خدای بر او نازل شد. پس علی جامهی خود را روی آن حضرت کشید و نزول وحی ادامه یافت تا آفتاب غروب کرد یا در شرف غروب بود. پس رسولالله به خود باز آمد و از علی پرسید: آیا نماز عصر را گزاردهای. عرض کرد نه. پیغمبر دعا کرد که «اللهم اردُد علیه الشمس» خدایا آفتاب را بر او بازگردان. پس آفتاب بازگشت تا نورش به نیمهی مسجد رسید.
5) ابن حجر شهابالدین احمد هیثمی در الصواعق المُحرقه علی اهل البِدَعِ و الضَلال و الزَندَقَ (76) که عمدتاً بر ردّ شیعه نگاشته چنین آورده است: «از کرامات باهرهی علی (علیه السلام) آن است که سر رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار او بود و نزول وحی تا غروب آفتاب ادامه داشت و علی (علیه السلام) نتوانست فرضهی عصر را ادا کند. پس پیغمبر (وقتی به خود بازآمد) فرمود: «اللهم اِنّهُ کانَ فی طاعِتکَ و طاعَه رسولِکَ فَاردُد علیه الشمس» خدایا او در طاعت تو و طاعت رسول تو بود. پس آفتاب را بر او بازگردان. بعد از این دعا خورشید بعد از غروب دوباره طلوع کرد.
حدیث ردّ شمس را قاضی عیاض مالکی در الشِفا بِتَعریف حقوقِ المُصطَفَی و ابوجعفر طحاوی در شرح معانی الآثار صحیح دانسته و شیخالاسلام ابو ذرعه آن را «حَسَن» شمرده است (فضائل الخمسه، 122/2). ولی ذهبی در میزان الاعتدال (به نقل سپهر در ناسخالتواریخ، 311/2/1) آن را ضعیف دانسته و برای این نظر به حدیث ابوهریره استناد نموده که پیغمبر فرمود: لم تُرَّدَ الشمسُ اِلّا عَلی یوشع بن نون» آفتاب جز بر یوشع بن نون (وصی موسی) بر گردانده نشد، محدثین شیعی قول ذهبی و استناد او را بیاساس میدانند زیرا از سیاق عبارت حدیث ابوهریره معلوم است که مربوط به زمان گذشته و پیش از رد شمس برای علی (علیه السلام) است یا لااقل چنین احتمالی میرود و وقتی احتمال باشد استدلال باطل است. به علاوه به اتفاق روایات شیعی و سنی غیر از یوشع برای سلیمان نیز رد شمس شده است (ناسخ همان جلد و همان صفحه). در حدیث دیگری نیز از نصر بن مزاحم (در کتاب صفین 152، به نقل امینی در الغدیر، 393/3) آمده است که آفتاب در بابل به دعای علی (علیه السلام) بازگشت تا آن حضرت نماز عصر را بگزارد (ناسخ، 311/2/1). به هر صورت در این مقاله مقصود شرح این حدیث و ذکر اسناد آن است که قرنها است در کتب تاریخ و اخبار و در نظم و نثر فارسی و تازی و سایر السنهی اسلامی تکرار میشود.
قزاوغلی سبط ابن جوزی (فضائل الخمسه، 122/2) و مؤمن شبلنجی در نور الابصار (104) این قصه را با جزئی اختلاف نقل کردهاند که ابومنصور مظفر بن اردشیر قبادی در عراق بر منبر ذکر فضائل اهل بیت میکرد. ناگاه ابری ضخیم روی آفتاب را پوشانید به طوری که مردم خیال کردند ناپدید شده است. واعظ مذکور که در نظم و نثر هر دو توانا بود بر منبر از جای خود برخاست و خطاب به خورشید چنین گفت:
لا تَغرُبی یا شَمسُ حتی ینتهی
مِدَحی لِآل المصطفی و لِنجله
و اِثنیِ عِنانَکِ اِن اَرَدتِ ثناءَهُم
انَسَیتِ اِذ کانَ الوُقوفُ لِاجله؟
ان کان للمولی وقوفک فَلیکَنُ
هذا الوقوف لَخیلِه و لِرجله
ای آفتاب غروب مکن تا مدایح من برای اهل بیت مصطفی و ذریهی او به انتها برسد. و عنان بگردان اگر بخواهی ایشان را ثناگوئی آیا آن وقت را فراموش کردی که به خاطر او بر جای متوقف شدی؟ اگر توقف تو برای سرور بود پس باید که این توقف برای سواران و پیادگان او هم باشد. راویان و اسناد حدیث رد شمس معروف و بسیارند و آن را به الفاظ و صورتهای گوناگون روایت کردهاند. بعض علماء نیز به شرح آن همت گماشتهاند. از آن جملهاند: ابوالحسن سنجاری (م 411 ق) استاد ابوعبدالله غضائری و حاج سید ابوالقاسم رضوی کشمیری (م 1324 ق) که شیخ آقا بزرگ در الذریعه الی تصانیف الشیعه (175/14) از ایشان نام برده است.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرهالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.