نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
عدالت فردی آنگاه به درستی تحقق مییابد، که انسان عدالت را مدار زندگی خود قرار دهد، و همه چیز را با آن بسنجد، و آن را حاکم بر همهی امور قرار دهد، و به خلاف آن تن ندهد. امام علی (علیهالسلام) خود چنین بود و بدان دعوت مینمود:
«عِبَادَ اللَّهِ! إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ… قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَکَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ؛ یَصِفُ الْحَقَّ وَیَعْمَلُ بِهِ؛ لَا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَهً إِلَّا أَمَّهَا، وَلَا مَظِنَّهً إِلَّا قَصَدَهَا.» (1)
بندگان خدا! بیگمان محبوبترین بنده نزد خدا، بندهای است که خدا او را در پیکار نفس یاری کرده… او عدالت را بر خود گماشته، و نخستین نشانهی آن این است که هوا و هوس را از دل برداشته؛ حق را وصف کند و آن را به کار بندد؛ هیچ هدف دوری را برای خیر از دست نگذارده، مگر این که بدان روی نهاده، و هیچ گمانی به گزینش نیکی نَبَرَد جز این که آهنگ آن کند. انسانی میتواند پایبند به عدالت باشد که انصافورزی را به تمام معنا پاس دارد؛ که انصاف ورزیدن، یعنی نصف کردن سود و زیان میان خود و دیگران، و پاس داشتن داد، و حفظ حقوق دیگران، همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوری، حقوق طرفین را یکسان و برابر رعایت کردن. انسان عدالتمدار کسی است که عدالت را بر خود حاکم سازد و از مرزهای عدالت فرا نرود، چنان که امام (علیهالسلام) با بیان «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ العَدْلَ» (عدالت را بر خود گماشته است)، حاکمیت عدالت را از هر جهت مطرح کرده و در ادامه به مهمترین نشانههای این حاکمیت اشاره کرده است. حاکمیت عدالت بر فرد، با نفی پیروی از هوا و هوسها آغاز میشود؛ و انسان عدالتمدار، حقوق همه کس و همه چیز را به درستی میشناسد، وصف میکند، و بدان عمل مینماید؛ و نیز هر نیکی را پی میگیرد. در سیرهی امام علی (علیهالسلام) انسان عدالتمدار، در راه برپایی قسط و عدل تلاش میکند، و خود نیز با همهی وجود بدان پایبندی میورزد، چنان که دربارهی انسانهای تربیت شده و به کمال راه یافته، فرمود:
«وَیَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَیَأْتَمِرُونَ بِهِ؛ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ.» (2)
به قسط و عدالت فرمان میدهند، و خود از روی قسط و عدالت کار میکنند؛ و از کار زشت بازمیدارند، و خود از زشتکاری به کنارند.
علی (علیهالسلام) به تمام معنا چنین بود، و هرگز از عدالتمداری دوری ننمود، و در این راه هر سختی را پذیرا بود، چنان که فرمود:
«وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ.» (3)
به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من بدهند، برای این که در حق مورچهای خدا را نافرمانی نمایم و پوست جُوی را از دهانش بربایم، چنین نخواهم کرد.
آن که عدالت را مدار زندگی قرار دهد، بدین سوی میل میکند، و چنین نخواهد بود که از عدالت سخن رانَد و در میدان عمل آن را به کار نگیرد و حاکم بر امور قرار ندهد، هر چند که عمل به عدالت – در همهی عرصهها، و پایبندی بدان – کاری دشوار باشد. امام (علیهالسلام) در این باره فرموده است:
«فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ، وَأَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ.» (4)
پس حق در وصف کردن از همهی چیزها گستردهتر است، ولی در به اجرا آوردن و از یکدیگر انصاف جستن از همه چیز تنگتر است.
علی (علیهالسلام) در میدان عمل، نشان داده که در همهی عرصهها، جز بر مدار عدالت زیست نکرده، و بر پاسداشت عدالت استوار بوده است.
انصافورزی
انسانی میتواند پایبند به عدالت باشد که انصافورزی را به تمام معنا پاس دارد؛ که انصاف ورزیدن، یعنی نصف کردن سود و زیان میان خود و دیگران، و پاس داشتن داد، و حفظ حقوق دیگران، همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوری، حقوق طرفین را یکسان و برابر رعایت کردن؛ یعنی هر کس حقوق دیگران را رعایت کند و آن را چون حقوق خود بداند و برای دیگران حقوقی برابر خود قائل باشد، و آن چه برای خود میخواهد، برای دیگران نیز بخواهد، و مزایا و بهرههای زندگی را میان خود و مردمان برابر تقسیم نماید. (5) اگر انسان بیاموزد که خود را میزان داوریها قرار دهد، یعنی دیگران را چون خود به شمار آورد، منافع آنان را چون منافع خود، محفوظ و محترم بدارد، و با ایشان برخوردی نکند که نمیپسندد همان برخورد را با او بکنند، انصافورزی معنا مییابد. علی (علیهالسلام) اینگونه انصاف میورزید و سفارش میکرد که انسانها بدین راه و رسم آراسته شوند، چنان که در نامهی تربیتی خود به حضرت مجتبی (علیهالسلام) فرموده است:
«یَا بُنَیَّ! اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ غَیْرِکَ، فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ، وَاکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا، وَلَا تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ غَیْرِکَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ. وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِکَ وَلَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ یُقَالَ لَکَ.» (6)
پسرم! خود را میان خویش و دیگری میزانی شمار. پس آن چه برای خود دوست میداری برای جز خود دوست بدار. آن چه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار. و ستم مکن چنان که دوست نداری بر تو ستم رود، و نیکی کن چنان که دوست میداری به تو نیکی کنند. آن چه از جز خود زشت میداری برای خود زشت بدان، و از مردم برای خود آن را بپسند که از خود میپسندی در حق آنان. و مگوی آن چه را ندانی، هر چند اندک بود آن چه میدانی، و مگوی آن چه را دوست نداری به تو گویند.
اگر انسانی چنین تربیت یابد، عدالت فردی به تمام معنا چهره میگشاید، و در دیگر عرصهها نیز خود را مینمایاند.
اگر انسان بیاموزد که خود را میزان داوریها قرار دهد، یعنی دیگران را چون خود به شمار آورد، منافع آنان را چون منافع خود، محفوظ و محترم بدارد، و با ایشان برخوردی نکند که نمیپسندد همان برخورد را با او بکنند، انصافورزی معنا مییابد. انصاف و عدالت اقتضا میکند که این اصل، مراعات شود؛ و اگر این اصل تعمیم یابد و لوازم و مقتضیات آن فراهم شد، نظامِ عادلانهی خداپسند جلوه مییابد. (7) در آموزههای امام علی (علیهالسلام) آمده است:
«لَا یَکْمُلِ إِیمَانُ عَبْدٌ حَتَّی یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ، وَ یَکْرَهَ لَهُ مَا یَکْرَهَ لَهَا.» (8)
ایمان بندهای به کمال نرسد، مگر آن چه را برای خود میپسندد، برای برادرش بپسندد، و آن چه را برای خود نمیپسندد، برای برادرش نپسندد.
زندگی انسانی و ایمانی، با همین محوریت، سامانی درست مییابد، و این قاعده، مهمترین قاعدهی اخلاق انسانی و ایمانی است.
پینوشتها:
1. نهجالبلاغه، خطبهی 87.
2. همان، کلام 222.
3. همان، کلام 224.
4. همان، خطبهی 216.
5. نک: نقطههای آغاز در اخلاق عملی، 571.
6. نهجالبلاغه، نامهی 31.
7. ر.ک: حکمت و معیشت: شرح نامهی امام علی به امام حسن (علیهماالسلام)، ج 2، ص 185.
8. شرح ابن أبی الحدید، ج 16، ص 84.
منبع مقاله :
دلشاد تهرانی، مصطفی؛ (1394)، سبک زندگی در نهجالبلاغه (سیرهشناسی): عدالت، تهران: انتشارات دریا، چاپ اول