تألیف: زاهیه راغب الدجانی
ترجمه ی دکتر حبیب الله عباسی
1. دستگاه حکومت فرعونی و اهمیت نقش ساحران در آن
پیش از سخن گفتن از رویدادهایی که برای ساحران حکومت فرعون در مواجهه و رویارویی با موسی (علیه السلام) پیش آمده و در قرآن بدان ها تصریح شده، باید بیفزاییم که حکومت ستمگر فرعونی در مصر به روزگار حضرت موسی (علیه السلام) چنین بود رئیس این حکومت، فرعون بود. فرعون لقب کسی است و تمام قدرت های اجرایی و قانون گذاری را در دست خود داشت. جز در امور مهمی که به خود او مربوط می شد، با کسی مشورت نمی کرد. چندان به پیرامونیان خودش اعتمادی نداشت، به ویژه طبقه ی اشرافی که هم ثروت و هم امور حکومتی را در اختیار داشتند و قدرت نفوذ زیادی داشتند. فرعون در قدرت و حکومت خود بیشتر بر سپاهی از طبقه ی فرودستان تکیه می کرد که از ایده ی تألیه ی وی حمایت می کردند. فرعون در رأس هرم قدرت قرار داشت و مدعی الوهیت خویش بود و اشراف و سپاه در قاعده ی این هرم قرار داشتند. این همه بدان معنی است که کفر یکسر بر همه ی دستگاه حکومت سیطره داشت و تبدیل به اصل و قاعده ای شده بود و ساحران چاره ای نداشتند جز آن که در آن نقشی ایفا کنند. طبقه ای از کاهنان یک هدف را بیشتر دنبال نمی کردند و آن دادن مشروعیت به ایده و دعوی فرعون، یعنی تألیه وی بود؛ چه معتقد بودند که مردم ساده دل، ساحران را تصدیق می کنند. از این رو می توان گفت فرعون و اطرافیانش به برگزاری مسابقه ای میان موسی (علیه السلام) و ساحران اقدام کردند و شاید این امر را تنها راه خروج شان از تنگنایی می دیدند که موسی (علیه السلام) پیش روی ایشان قرار داده بود. بدیهی است فرعون بر ارتباط خویش با ساحران افزود و انتظار داشت که در این مسابقه بر موسی (علیه السلام) فایق بیایند. پرواضح است که ساحران به اهمیت خود در حکومت فرعون پی برده بودند و تلاش کردند از این موقعیت، نهایت استفاده را ببرند چنان که در قرآن بدان تصریح شده:
« وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ. لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کَانُوا هُمُ فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَهُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ. قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ » (1) [الشعراء: 39- 42].
یعنی به مردم گفته شد جمع شوید تا اگر ساحران بر موسی (علیه السلام) پیروز شدند از آیین آنان پیروی کنیم « فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَهُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنَا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِینَ »؛ یعنی اگر با سحر خود بر موسی (علیه السلام) غالب شدیم، آیا با مال و پاداش بسیار ما را مورد نواخت قرار می دهی؟ « فرعون بدان ها گفت: آری، آن چه می خواهید به شما می دهم و شما را از نزدیکان و هم نشینان خاص خویش قرار می دهم ».(2) بنابراین ما در دو جهت مخالف هم قرار داریم که هر کدام دنبال منافع فردی خویش هستند: در یک طرف فرعون و دستگاه حکومت وی که بر همه ی امکانات تبلیغی سیطره داشت تا همه ی نگاه های مردم را به سوی ساحران جلب کنند و در طرف دیگر، ساحران بودند که می خواستند تمام توان خویش را به کار گیرند تا بر موسی (علیه السلام) و هارون غالب شوند. از همین رو تمام توان و امکانات دنیایی و تجهیزات لازم را به خدمت گرفتند تا در این مسابقه بر موسی (علیه السلام) فایق آیند، اما جهت گیری موسی (علیه السلام) در برابر همه ی این تحرکات چه بود؟ آیا سکوت اختیار کرد؟ آیا اعتماد کاملی به کمک الهی داشت؟ به راستی او به مدد الهی یقین کامل داشت، لذا همراه برادر خویش با قدرت روحانی و معنوی بسیار در برابر سپاه و قدرت نظامی فرعون ایستاد و به ساحران هشدار داد که از عاقبت سوء کار خود حذر کنند و از کارهای نادرست خویش بازایستند:
« قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى » (3) [طه: 61].
وقتی فرعون ساحران را آورد، موسی (علیه السلام) به ایشان گفت: وای بر شما؛ بر خداوند دروغ می بندید، چون شما را هلاک می کند و با عذاب سختی نابود می کند. « وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى » یعنی هر کس که بر خدا دروغ ببندد زیانکار است و هلاک می شود. آن ها را نصیحت و اندرز کرد شاید به راه هدایت بازآیند. وقتی ساحران از موسی (علیه السلام) این خطاب را شنیدند، ترسی درجان های آنان نشست، از این رو در کار خود به نزاع برخاستند » (4) سخن موسی (علیه السلام) خطاب به ساحران اندرزی آمیخته با انذار بود و می خواست حقایق را پیش از مسابقه پیش روی ساحران قرار دهد. آنان نیرنگ بازانی بودند که مردم را فریب می دادند. حقیقت کار آنان گرچه با ترفند و نیرنگ دروغین بسیار به خواسته های خود رسیده باشند و عاقبت سوئی که همان هلاکت است در انتظار آنان است. از آن رو که سنت های زندگی بر حق مبتنی است، خداوند هر باطلی را از بین می برد هر چند شمار اصحاب و قدرت آنان بسیار باشد. در این میان، ساحران لازم دیدند که حتماً با هم مشورت کنند و تمام قوای خویش را برای رویارویی با موسی (علیه السلام) به کار گیرند تا بتوانند بر او پیروز شوند. در این مشورت و اجتماع در کار موسی (علیه السلام) با هم اختلاف پیدا کردند:
« فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّواالنَّجْوَى. قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَ انِ أَنْ یُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمَا وَ یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى. فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى »(5) [طه: 62- 64].
گروهی از ساحران که در کار موسی (علیه السلام) با هم اختلاف پیدا کرده بودند، گفتند: « این سخن سخن ساحر نیست، آن را از مردم پنهان کنید ».(6) این سخن بدان معنی است که آن گروه حقیقت را دریافتند، اما دریافت حقیقت چیزی است و عمل بدان چیز دیگری. اینان روی برتافتن از حقیقت را با اصرار و ابرام آنان بر انجام مسابقه اختیار کردند. ایشان منافع دنیایی را چشم داشتند که قرار بود اگر پیروز شوند از جانب فرعون بدان ها برسد. بدین گونه می بینیم که چگونه منفعت طلب ها به سوی دروغ گویی کشید. می شوند و پنهان شدن حقیقت در سینه ها و دیده هایشان را از درک عاقبت سوء عاجز می کند. پس از مشاوره ای که ساحران با هم انجام دادند، همگان متفق شدند که « موسی (علیه السلام) و برادرش هارون دو ساحری هستند که می خواهند بر سرزمین مصر استیلا یابند و ایشان را با سحر خود از آن سرزمین بیرون رانند. « وَ یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى »؛ یعنی کار خود را محکم کنید و آهنگ وی نمایید و با هم تنازع نکنید و متحد شوید و به طور منظم در میدان حاضر شوید تا هیبت شما بر تماشاچی ها تأثیر بنهد…. امروز کسی که فایق آید و غلبه کند رستگار می شود. مفسران گفتند: خواستند با وعده ای مادی و مالی که فرعون بدان ها وعده کرده بود. به فلاح برسند…..»(7)
صحنه ی مسابقه
دو گروه وجود دارند: گروه حکومت که از ساحران بسیار توانا تشکیل شده و بانظم تمام در یک صف ایستاده اند و گروه دیگر، موسی (علیه السلام) که با فرعون مخالف هستند. هر دوگروه آماده ی مبارزه هستند علاوه بر این دو گروه، تماشاگرانی هستند که عبارتند از فرعون و بزرگان حکومت و جماعتی از مردم.
روز مبارزه و مسابقه، به انتخاب موسی (علیه السلام) روز عید بود. موسی (علیه السلام) با دو معجزه ی خود می خواست فایق آید. موسی (علیه السلام) تأیید و حمایت معجزه های الهی حق است و فرعون با سپاه و ساحرانشان به جهت تکبر و غرور، باطلند. در این میان تقدیر آسمانی ضربه های ناگهانی بر فرعون و قومش فرود می آورد تا انذاری برایشان باشد؛ زیرا سیر تاریخ، رام فرعون و سپاهش نمی شود، بلکه رام خداوندست تا سخن خدا را اثبات کند و مستکبران را نابود سازد. این همان صحنه ی همگانی است. چه حوادثی در روز مسباقه اتفاق افتاد و دو گروه مبارزه کننده چه چیزی را انتظار می کشیدند؟ چنان که در قرآن آمده، ساحران مبارزه را شروع کردند:« قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى »(8) [طه: 65]
یعنی « تو به افکندن عصا و ریسمان آغاز می کنی یا ما شروع کنیم؟ موسی (علیه السلام) را مخیر کردند با علم بر این که موسی (علیه السلام) چیره خواهند شد، و معتقد بودند که هیچ کس در این عرصه با آنان تاب مقاومت ندارد ».(9) آنان این سخن را از سر استکبار و برتری جویی خود بیان کردند و مطمئن بودند که بر او فایق می شوند. معجزه ای که خدا موسی (علیه السلام) را بدان تأیید کرد؛ یعنی معجزه ی انداختن عصایش و تبدیل شدنش به اژدهایی بزرگ برای بلعیدن هرچه که در مسیر آن است. موسی (علیه السلام) از ساحران خواست ابتدا آنان با افکندن تمام ریسمان ها و چوب هایی که آماده ساخته بودند، سحر خود را عرضه بدارند. این همه برای محقق ساختن هدفش بود که همان نشان دادن معجزه ی الهی و ایجاد اختلاف میان ساحران نزد مردم بود. این همه در این فرموده ی خدا متبلور است:
« فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى »(10) [طه: 66].
پیامدهای مسابقه
موسی (علیه السلام) از ساحران خواست آنان ریسمان ها و چوب هایشان را بیندازند. آنان تلاش کردند در عصای که به اژدها تبدیل شد از وی تقلید کنند، بدون آن که در یابند آنچه خداوند بر موسی (علیه السلام) لطف کرده، در قلمرو معجزه ای قرار می گیرد که جماد را به آفریده ای زنده تبدیل می کند و زنده را به جمادی که بوده است. در کتاب های تفسیر قرآن روایت است که ساحران سرهای شبیه سرهای ماران برای عصاهای خود قرار دادند و می خواستند وقتی آنان چوب های خود را با ریسمان می افکنند، به خدعه و نیرنگ سحر چنین جلوه کند که سرهای ماران که با چوب پوشیده شده است، همان مارهای زنده اند. در این زمان موسی (علیه السلام) ترسید، اما خداوند آن ترس را از دل وی زایل کرد، ایمان وی را استوار ساخت و تأکید کرد که پیروزی قرین اوست و بدو امر فرمودند تا آنچه را بدو یاد داده تحت حمایت وی عملی سازد و این همه در این فرموده ی خدا متبلور است:
« فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسَى. قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى. وَ أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى. فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى » (11) [طه: 67- 70].
« یعنی عصایی را که در دست راستت هست، بیفکن تا همه ی سحر ساحران را ببلعد… جادو و سحری را که با فریب انجام دادند….جادوگر هرگز به مطلوب خود نایل نمی شود؛ زیرا او دروغ گویی تباهکار است »(12) بدین گونه موسی (علیه السلام) عصایش را افکند، به اژدهایی بزرگِ دارای پاها و گردن و سری و دندان تبدیل شد. به دنبال آن، همه ی ریسمان ها و عصاهای افتاده را بلعید. و مردم آشکارا آن را ملاحظه می نمودند. وقتی ساحران آن را به چشم دیدند، به علم و به یقین دریافتند که این همه از قبیل سحر و جادو نیست و فریب و نیرنگی در آن نیست، در آن هنگام به سجده ی خدا پرداختند و معجزه و برهان خدا بر همه آشکار شد. حقیقت پدیدار گشت و سحر تباه شد. ابن عباس گفت: « در آغاز روز، ساحر بودند و در پایان روز افرادی نیکوکار شدند ».(13)
بدین گونه خداوند فرعون و سپاهش را در برابر مردم شرمسار کرد و برای آنان آشکار ساخت که رفعت و منزلت والای خودشان و حکومتشان در دین نهفته است نه در سحر، سحر فریب کاری و نیرنگ بازی است. ساحران نمی توانند علیه آن موضع گیری کنند. برای حمایت از قدرت حاکم متأله حتی آن ساحرانی که فرعون بر آنان تکیه کرد و پنداشت که باعث چیرگی وی می شوند، در برابر معجزه ی خدا تسلیم شدند و دل هایشان رام خداوند شد و خدای هارون و موسی (علیه السلام) را از سر ایمان سجده کردند. بدین گونه از فرعون گسستند و در نهایت این مبارزه، پیروزی از آن موسی (علیه السلام) شد، اگرچه فرعون، دستگاه مقتدر حکومت و نیروهای قدرتمندی را در خدمت داشت.
این چنین حادثه ای موجب شد، هم فرعون و قدرتش متزلزل شود و گروه عظیمی از او جدا شوند و عرصه برای دیگران فراخ شود تا علیه فرعون و قومش خروج کنند. این همه بدان معنی است که ترس و بیم فرعون از قدرت نشأت گرفته از رهبری موسی (علیه السلام) و هارون بسیار شد. چون موسی (علیه السلام) می توانست در آینده قدرت خطرناکی برای سلطه و حکومت او باشد. و در نهایت موسی (علیه السلام) به اقتداری نایل شد که توانست بنی اسرائیل را علی رغم خواست فرعون بر ماندن آنان در مصر و تحقیرشان از مصر بیرون آورد. همچنین گسست و جدا شدن ساحران از فرعون، موجب ترس و بیم بسیار او شد و دیگر نتوانست که هیبت خود را در برابر مردم حفظ کند، از همین رو به کارهای نابخردانه ای دست زد و مردم و ساحران را تهدید کرد و ترسانید. این همه در این فرموده ی خدا متبلور است:
« قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاَفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى » (14) [طه: 71].
« یعنی فرعون به ساحران گفت: به موسی (علیه السلام) ایمان آوردید و آن چه را آورده تصدیق کردید پیش از آن که من به شما اجازه دهم و از من رخصت بجویید. موسی (علیه السلام) رئیس شماست که سحر و جادو را به شما یاد داد و با او هم دست شدید که حکومتم را از من بستانید. قرطبی می نویسد: مقصود فرعون از این سخن آن بود که دچار تردید شوند و از موسی (علیه السلام) و هارون تبعیت نکنند و مانند آنان ایمان نیاورند. سپس آنان را به قتل و شکنجه تهدید کرد و گفت: به خدا سوگند که دستان راست و پاهای چپ شما را قطع می کنم و یا برعکس….سپس شماها را بر تنه ی نخل ها می آویزم و شما را به فجیع ترین حالت می کشم، پس ای ساحران! بدانید که عذاب چه کسی شدیدتر و پردوام تر است؛ من یا پروردگار موسی (علیه السلام) که او را تصدیق کردید و بدو ایمان آوردید»(15)
بدیهی است فرعون ساحران را تهدید می کند که با قطع کردن دست راست و پای چپ یکی از ساحران آغاز می کند. به این شکنجه بسنده نخواهد کرد، بلکه او را بر تنه ی نخل ها خواهد آویخت. و با قساوت تمام، او را همراه دیگران خواهد کشت… فرعون آنان را تهدید کرد تا نشان دهد که عذاب وی از عذاب خدای موسی (علیه السلام) و هارون که برایش سجده کردند، شدیدتر است. غرور و تکبر فرعون موجب جهل وی به حقایق پدیده ها شده بود و چنین می نمود که دنیا بر وفق خواسته ی وی حرکت می کند و او قادرست هر چه بخواهد در این دنیا انجام دهد، غافل از این که سرنوشت ساحران و مردم به دست خداست. او نمی دانست عذاب الهی برای مردمی که سزاوارش هستند، فقط به میزان عقاب و کیفر آنان است و همیشگی نیست. حساب و عقاب خدا برای مردم بر عدل مطلق استوار است و ساحران این حقایق روحانی را دریافته بودند، به همین دلیل هیچ ترس و بیمی از تهدیدهای فرعون نداشتند، بلکه بر خضوع و خشوع نسبت به خدای موسی (علیه السلام) و هارون اصرار می کردند، چنان که در این فرموده ی خدا متبلور است:
« قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا. إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَ مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى. إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَ لاَ یَحْیَى . وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى. جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّى »(16) [طه: 72- 76]. « یعنی ساحران گفتند تو را بر نمی گزینم و بر هدایت و ایمانی که از خدا به دست موسی (علیه السلام) نصیب ما شده، ترجیح نمی دهیم اگر چه بدانیم هلاک ما در آن هست « وَ الَّذِی فَطَرَنَا » سوگند به خدایی که ما را آفرید…هر چه می خواهی انجام بده. فرمان تو تنها در زندگی این دنیا، که فانی و زایل شدنی است، جاری است و در حالی که ما به نعمت های جاودان چشم دوخته ایم…. به خداوند ایمان آوردیم تا گناهان ما را که در این مدت مرتکب شدیم و نیز کفر و مصیبت های ما را ببخشد و… و از سحری که برای اطفاء نور خدا آموختیم، در گذرد… و ثواب و عقاب خداوند برتر و ماندگارتر از توست و این پاسخ این سخن وی است « وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى »، « إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَ لاَ یَحْیَى». این سخن پایانی ساحران، موعظه ای برای فرعون است، یعنی کسی که در روز قیامت خدای خویش را ملاقات می کند، اگر مرتکب معاصی شده و کافر مرده باشد، آتش جهنم از آن او خواهد بود تاعذاب و کیفر اعمال خود را ببیند. هر کس زندگی پاک را تجربه کرده باشد و با ایمان موحدانه، خدای خود را ملاقات کرده و اطاعت او را به جای آورده و امور نهی شده را ترک کرده باشد، فردی مؤمن عامل به اعمال صالح است و منزلت والایی نزد خدای خود دارد. « جَنَّاتُ عَدْنٍ » [طه: 76] بیان همین درجات والاست یعنی جنت های دارای درجه های بلند که از زیر خانه ها و دیوارهای آن رودهای بهشت روان است، مؤمنان پیوسته در بهشت می زیند و هرگز از آن بیرون نمی آیند. و این پاداش کسی است که از کفر و معصیت ها پاک باشد ».(17)
آیات 72- 73 سوره ی طه، تصویری زنده از تفاوت میان قلمرو کفر و میدان ایمان ارایه می کند، همان طور که تصویری از افرادی به دست می دهد که وقتی معجزه ی موسی (علیه السلام) را دیدند به سرعت به راه حق گرویدند. سپس تأثیر ایمان را در افزایش قدرت روحانی و معنوی انسان و جرأت و جسارت وی در سخن گفتن حق بدون هراسیدن از تهدید فرد دیگر تبیین می کند، حتی عذاب دنیایی سرکشی چون فرعون هم در دیدگان ساحران تأثیر خود را از دست می دهد. این همه در پشتیبانی ساحران متبلور است. آنان کاملاً از دولت و حکومت فرعون گسستند و در صدد اصلاح خود برآمدند و از فرعون و تألیه او نهراسیدند و دریافتند که او انسانی معمولی مثل دیگر انسان هاست و در نهایت تسلیم مرگ و قیامت و حساب و کتاب آن خواهد شد. این آیات اهمیت ایمان و تأثیرش را دریافت حقیقت آشکار می کند. وقتی ساحران ایمان آوردند، دریافتند زمانی که انسان روی زمین سپری می کند بسیار کوتاه است و جاودانگی در آخرت است. از این رو دنیا جایگاه اعمال است. اعمالی که انسان در نهایت پاداش خیر و شر آن ها را می بیند. جهنم جایگاه مجرمان است و بهشت سعادت گاه مؤمنان است از این رو اهمیت توحید و بدفرجامی تألیه را برای فرعون تبیین کردند.
در این جا باید اشاره کرد که این مبارزه در چارچوب ازلی روشن می کند که وجود شخصیت هایی همچون فرعون امری معمولی است. یکی از آنان از چارچوب های محدود بشری خارج می شود و به طور کلی از طبیعت انسانی بیرون می آید، استکبار می ورزد و شیطان آن استکبار وی را تغذیه می کند و آن را برای وی تزیین می کند تا آن که خود را بر تاریخ تحمیل می کند و به قلع و قمع هر فرد مؤمن و هر فردی که به حقایق اشیا آگاه باشد و تلاش کند مجرای تاریخ را برای بهتر شدن تغییر دهد، می پردازد. فرد مستکبر و طغیان گر از اسلوب های مختلف بهره می گیرد تا جلوی این تغییر را بگیرد و او در آغاز هر فردی که تلاش می کند که تغییری را ایجاد کند به سخره می گیرد و در نهایت او را به جنون متهم می سازد و سرانجام او را تهدید می کند و می ترساند. فرد سرکش از مسیر منحرف می شود و گروه هایی را به مقتضای مصالح و منافع مشترک بر می کشد و گروه های ستمدیده را تحقیر می کند. او هم چنان بر طبل تباه خویش می کوبد و سرانجام بر مردم فایق می شود و از سوی مردم ساده لوح مورد تأیید قرار می گیرد. اهل علم و ایمان می دانند که موازین رستگاری و نجاح تسلیم اصول و مبادی توحید و عدل و مساوات و جوهر رسالت های آسمانی است و مؤمنان تلاش می کنند تا قواعد روح و اخلاق و معرفت حق، استوار شود. خداوند بر همه چیز چیره است. خداوند اسباب لازم را برای اهل ایمان خود که دور از تصویر مستکبرانند، فراهم می کند و مؤمنان با این امکانات اندک می توانند در برابر گروه بسیار مستکبران و تهدیدهای آنان بایستند و با معرفت روحانی بر اسلوب هایشان فایق شوند. با چنین معرفت و قدرت روحانی می توانند تمام نقشه های مستکبران را نقش بر آب کنند. این مسابقه ی فرعون و حکومت مقتدر وی را متزلزل کرد و پس از آن، بلاها و حوادث زیادی بر حکومتش نازل کرد و آشکار ساخت که قدرت خدا در آن چه بخواهد، نامحدود است و فرعون و حکومتش در برابر این بلاها و مصیبت ها درماندند و از رویا رویی با آن ها عاجز شدند.
با این همه، فرعون و دوستداران قدرت او پس از این مسابقه هم چنان به راه خود ادامه دادند و از سر جهل و عناد بر باور غلط خود تأکید کردند و طریق گمراهی پیمودند تا آن که خداوند آنان را به جهت کبر و غرورشان به انواع بلاها و مصیبت ها گرفتار ساخت.
پی نوشت ها :
1. و مردم را گفتند: آیا شما نیز گرد می آیید؟ تا اگر جادوگران پیروز آمدند همه از آن ها پیروی کنیم. چون جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شویم ما را مزدی خواهد بود. گفت: آری، همه از مقربان خواهید بود.
2. الصابونی، المصدر السابق، 379.
3. موسی (علیه السلام) گفتشان: وای بر شما، بر خدا دروغ مبندید که همه ی شما را به عذابی هلاک کند و هر که دروغ بندد، نومید شود.
4. المصدر السابق، 238.
5. پس با یکدیگر در کار خود به مشورت پرداختند و پنهان رازها گفتند: گفتند: این دو جادوگرانی هستند که می خواهند به جادوی خویش شما را از سرزمینشان برانند. و آیین برتر شما را براندازند. شما تدبیرهای خود گرد کنید و در یک صف بیایید. کسی که امروز پیروز شود، رستگاری یابد.
6. المصدر السابق، 238.
7. المصدر السابق، ص 239.
8. گفتند: ای موسی، آیا تو می افکنی یا ما نخست بیفکنیم؟
9. المصدر السابق، ص 239.
10. گفت: شما بیفکنید. ناگهان از جادویی که کردند چنان در نظرش آمد که آن رسن ها و عصاها به هر سو می دوند.
11. موسی (علیه السلام) خویشتن را ترسان یافت. گفتیم: مترس که تو برتر هستی. آن چه در دست راست داری بیفکن تا هر چه را که ساخته اند، ببلعد. آنان حیله ی جادوان ساخته اند و جادوگر هیچ گاه پیروز نمی شود. ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسی (علیه السلام) ایمان آوردیم.
12. المصدر السابق، 239.
13. المصدر السابق، 240.
14. فرعون گفت: آیا پیش از آن که شما را رخصت دهم به او ایمان آوردید؟ او بزرگ شماست که به شما جادوگری آموخته است. دست ها و پاهایشان را از چپ و راست می برم و بر تنه ی خرما به دارتان می آویزم. تا بدانید که عذاب کدام یک از ما سخت تر و پاینده تر است.
15. المصدر السابق، 240.
16. گفتند: سوگند به آن که ما را آفریده است که تو را بر آن نشانه های روشن که دیده ایم ترجیح نمی دهیم به هر چه خواهی حکم کن، که رواج حکم تو در زندگی این جهانی است. اینک به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا از خطاهای ما و آن جادوگری که ما را بدان واداشتی درگذرد، که خدا بهتر و پایدارتراست. هر آینه هر کس که گهنکار نزد پروردگارش بیاید، جهنم جایگاه اوست که در آن جا نه می میرد و نه زندگی می کند. و آنان که با ایمان نزد او آیند و کارهای شایسته کنند، صاحب درجاتی بلند باشند. بهشت های جادوان که در آن نهرها روان است، و همواره در آنجا باشند. و این است پاداش پاکان.
17. المصدر السابق، 240- 241.
بایسته ی یادآوری است که در این جا دین پایه و اساس ارتقای جامعه است و متفکران بسیاری به این موضوع پرداختند. برای مثال، مصطفی صادق الرافعی گفت: « دین همان حقیقت آفرینش اجتماعی در امت است و این دین است که همه ی دل ها را به وجود اختلاف های ظاهری وحدت می بخشد. دین ممیز قانونی ملت است » مصطفی صادق الرافعی، من وحی العلم، بیروت ، دارالکتاب العربی، لا. ت، جزء 3، 38.
منبع مقاله :
راغب الدجانی، زاهیه، (1393)، مفهوم قرآنی و توراتی موسی(ع) و فرعون، ترجمه: حبیب الله عباسی، تهران: نشر سخن، چاپ اول