با توجه به آمار روز افزون طلاق و افزایش خانوادههایى که توسط یکى از والدین اداره مىشوند، مردم بر این باورند که خانوادههاى متشکل از پدر و مادر در کنار فرزندان، در آستانهى نابودى و انقراض است. هرگز نمىتوان از این حقیقت فرار کرد که هنوز هم بهترین نوع خانواده، آن است که هر دو والد (یعنى پدر و مادر) در کنار هم حضور داشته باشند زیرا حضور این دو سبب تکمیل و تکامل مسائل روحى و روانى، مالى و رفع نیازهاى کودکان و بزرگسالان مىگردد. علاوه بر این، حضور پدر و مادر در کنار یکدیگر و فرزندان از لحاظ اقتصادى اهمیت فراوانى دارد چون مسئولیتها و مشکلات زندگى بین هر دو نفر تقسیم مىگردد.
به مخالفتهایى که پیرامون نقش پدر و مادر ناتنى وجود دارد، توجه کنید
وقتى افراد از یکدیگر جدا مىشوند اغلب مجددا ازدواج مىکنند. چیزى که امروز در جامعهى آمریکا رواج پیدا کرده است مسئله طلاق و ازدواج مجدد مىباشد که در این میان فرزندان با مسئلهى والدین ناتنى روبرو مىشوند. 50 درصد کودکانى که در آمریکا متولد مىشوند قبل از رسیدن به سن 18 سالگى شاهد جدایى پدر و مادر خود هستند. 25 درصد از کودکان این کشور، قبل از رسیدن به سن بزرگسالى، پدر یا مادر ناتنى دارند. در حدود یک دوم افرادى که از همسر خود جدا مىشوند در سه سال اول بعد از جدایى، مجددا ازدواج مىکنند. نیمى و یا حتى بیشتر ازدواجهاى مجدد افراد، در 10 سال اول منجر به طلاق مىشود و به این صورت، بسیارى از بچهها که شاهد جدایى پدر و مادر خود بودهاند زندگى با والدین ناتنى را تجربه مىکنند.
تطابقها، امیدها و مخالفتها
مخالفتها در مورد خانوادهى ناتنى فراوان است. اولین شکایتى که از شکل گیرى چنین خانوادهاى وجود دارد، ناشى از درد و رنج به هم خوردن ازدواج پیشین و ترک خانهى قدیمى است. غم و غصهى ناشى از متلاشى شدن خانوادهى قبلى، مدتها با کودک همراه است و این روند ضرورتا به پایان نمىرسد زیرا یکى یا هر دو والدین آنها تصمیم به ازدواج مجدد گرفتهاند. لازم به ذکر است که والدین باید بعد از طلاق، بتوانند بر احساسات خود غلبه کنند و باور داشته باشند که این جدایى هم از لحاظ قانونى و هم از لحاظ عاطفى، صورت گرفته است. وجود درگیرى بین دو نفر بعد از طلاق، عامل مخربى هم براى خود و هم براى فرزندان مىباشد. کودکان به برقرارى ارتباط با هر دو نفر والدین،نیاز دارند و باید براى این موضوع آنها را تشویق نمود.
ترس از ازدواج مجدد بىمعنى است
ترس از ازدواج مجدد، باعث ایجاد فشارهاى روحى و روانى براى افراد مىگردد. مهم است که والدین بدانند، فرزندان نیز چنین ترسى را تجربه مىکنند، گرچه ممکن است ترس خود را به زبان نیاورند و در مورد آن بحثى به میان نیاید. افرادى که اخیرا با یکدیگر ازدواج کردهاند، باید مقررات و انتظارات خانوادهى جدید را به روشنى و به وضوح مطرح نمایند و نقش مناسب اعضاى خانواده، شامل کوچکترها و بزرگترها را در نظر بگیرند و مشخص نمایند، و در صورت امکان در خانواده این اطمینان را ایجاد کنند که والدین در مورد مسئولیتها، مقررات و آزادىها به توافق رسیدهاند. حال سؤالى که مطرح است به قرار زیر مىباشد که آیا خانوادهى نو پا، در انجام همهى این وظایف موفق خواهد بود؟ جواب این سؤال به چگونگى پیوستگى و پیوند اعضاى خانواده با یکدیگر، در نظر گرفتن تفاوتها و مشکلاتشان و توفیق پیدا کردن در ایجاد خانهاى پر از عشق و صفا، بستگى دارد.
وقتى که والدین ناتنى از ابتدا، انتظارات، اهداف و مقررات خانوادهى جدید را درک ننمایند، قطعا تضاد و اختلاف در این خانواده بروز و رشد مىکند و تمامى امیدها تبدیل به خاکستر مىشود. انتظارات غیر منطقى و ناگفتنى، همچون منطقهى مین گذارى شدهاى است که هر آن امکان انفجار آن وجود دارد. ایجاد خانوادهى جدید، مستلزم صرف وقت است و نیاز به صبر و حوصلهى افراد خانواده دارد. برقرارى مقررات، انتظارات، شرایط مناسب و اطمینان در خانواده نیاز به صرف زمان دارد و در واقع محبت تزریقى و اجبارى نیست و دستور العملى نیز براى عشق دائمى وجود ندارد بلکه با گذشت زمان، صبر و حوصله و ارتباطات دوستانه، محبت و عشق شکل مىپذیرد.
اولین قدم مهم براى ایجاد اطمینان در خانواده، داشتن نظر موافق است. افراد گاهى اوقات با هم موافق، و زمانى مخالفند و سعى مىکنند که راههایى را در جهت سازش و مصالحه پیدا کنند، اما چیزى که واقعا اهمیت دارد، یافتن زمینههاى مناسب و مشترک براى زندگى است که بر مبناى آن همهى افراد قادر به ادامهى زندگى خانوادگى باشند. افراد از دو خانوادهى مجزا آمدهاند که هر یک انتظارات، عادات، رسم و رسومات خاص خود را دارند و موارد دوست داشتن و تنفر آنان با یکدیگر متفاوت است. دراین جا بر آن نیستیم که بگوییم کدام عادات بهتر از دیگرى است یا کدام یک درست یا غلط است. به طور مثال ممکن است جشن خاصى براى یک خانواده اهمیت داشته باشد و جشنى دیگر براى خانوادهى دیگر، باید دقت نمود که همکارى و همفکرى براى حل این مسئله داراى اهمیت فراوانى است و آنچه که با ارزشتر و مهمتر است باید مد نظر قرار گیرد. پیدا کردن راههایى براى پذیرش نظرات یکدیگر و توجه به اختلافات میان خانواده، سبب مىگردد که هماهنگى و همکارى میان آنان شکل گیرد. احساسات دوستانه و درست، با همکارى کردن در موضوعات مشترک شکل مىگیرد نه با پیروزى در رقابت براى دستیابى به اهداف خودمان.
در این جا باید خاطر نشان کنیم که وظیفهى پدر و مادر است که مقررات و انتظارات این خانوادهى نو پا را تعریف کنند و این عمل باید هر چه زودتر یا پیش از مراسم ازدواج، انجام پذیرد. والدین باید به سؤالات پیرامون زندگى جدید، پاسخ درست و مستقیمى بدهند و آشکارا در مورد این مسائل با فرزندان صحبت نمایند. از جمله این سؤالات مىتوان به موارد زیر اشاره داشت: در کجا زندگى خواهیم کرد؟ آزادىهاى کودکان تا چه حد است؟ والدین چه مقرراتى را براى کودکان مىگذارند؟ آیا والدین مىخواهند دوباره بچهدار شوند؟ اختلافات چگونه حل مىشود؟ والدین چگونه با همسر سابق خود کنار مىآیند و تضادها و کشمکشها را برطرف مىکنند؟
نقش پدر و مادر ناتنى
یکى از مواردى که در خانوادهى نو پا باید به آن دقت شود نقش والدین ناتنى در زندگى فرزندان مىباشد. اغلب اوقات کودک در تعریف این نقش کمک مىکند، اگر چه نقش بزرگترها در ماهیت این ارتباطات مستحکمتر است. نظرات والدین در مورد چگونگى برقرارى ارتباط فرزندان با پدر یا مادر ناتنى خود، متفاوت است. گروهى بر این عقیدهاند که باید بچهها را مجبور به ایجاد رابطه نمود، بدون این که توجهى به این موضوع داشته باشیم که آنها، آمادگى این ارتباط را دارا هستند. گروهى نیز اصلا توجهى به موضوع برقرارى ارتباط ندارند و به اصطلاح مىگویند «هر چه پیش آید خوش آید». به هر جهت هیچ یک از این نگرشها به درستى عمل نمىکند.
الیزابت انستین (1) و لیندا آلبرت (2) در کتاب «مستحکم کردن خانوادهى ناتنىتان» کمک بزرگى را در تعریف نقشهاى والدین در چنین خانوادهاى انجام دادهاند و این که افراد با قرار گرفتن در چنین موقعیتى، چه نقشها و وظایفى را به عهده دارند. وقتى که پدر یا مادر ناتنى، خود را تحت عنوان دوست معرفى مىکند در این صورت مىتواند خود را به فرزند همسرش نزدیک کند و حمایت و مراقبت کودکان همسرش را به عهده بگیرد. کودکان قبلا تنها یک پدر و مادر داشتهاند و به ندرت آرزو دارند که نفر سومى نیز وارد شود. حال اگر این پدر یا مادر ناتنى خود را به عنوان دوست فرزند معرفى کند، احتمال تهدید و خطر کمترى وجود دارد که کودک فکر کند این فرد آمده تا کنترل زندگى او را به عهده بگیرند و سعى دارد که جاى پدر یا مادر غایب او را پر کند. وقتى افراد با یکدیگر دوست شوند، با گذشت زمان، اطمینان و احترام متقابل ایجاد خواهد گردید. البته دوست بودن با کودک، به این معنى نیست که او را به عنوان رفیق و یا فرد همسن خود در نظر بگیریم، چون به هر حال پدر یا مادر ناتنى فردى بزرگسال است و نیازمند احترام، پس باید نقش پدر یا مادرى او حفظ گردد.
وقتى که پدر و مادر ناتنى، به عنوان محرم راز کودک نقش خود را ایفا مىکند
این نقش سبب مىشود که والدین ناتنى، به عنوان مشاورى براى فرزند همسرشان در نظر گرفته شوند. این موضوع خصوصا وقتى که فرزند در دوران نوجوانى به سر مىبرد بسیار مفید است. همچنین این نقش سبب مىشود که والدین ناتنى، خود را به عنوان چهرهى جدیدى نزدى کودک معرفى نمایند و زمانى که کودک نمىتواند با پدر و مادر تنى خود ارتباط برقرار کند، از این نقش والدین ناتنى استفاده مىنماید. در این گونه مواقع والدین ناتنى باید به خاطر داشته باشند که آنها هرگز جایگزین والدین واقعى نیستند و براى سلامت کودک لازم است که محبت و وفادارى والدین تنى از او دریغ نگردد. والدین ناتنى که نقش مشاور و مربى را براى کودک بازى مىکنند، در واقع به عنوان شخصیتهایى که عقل، دانش و مشاوره را در اختیار کودک قرار مىدهند ایفاى نقش مىنمایند. هر یک از افراد بزرگسال که مربیگرى اشخاص جوان را به عهده دارند مىتواند آنها را راهنمایى کرده و براى زندگى آینده آماده کند و پدر و مادر ناتنى که ارتباط دقیقى را با بچههاى همسرش برقرار کرده باشد قادر به انجام این اعمال خواهد بود. والدین ناتنى مىتوانند به گونهاى رفتار کنند که بچهها، آنان را به عنوان الگو و اسوه در نظر گرفته و رفتارهاى اجتماعى را از آنان بیاموزند. البته باید توجه داشت که این شیوهى الگو بردارى مىتواند مثبت و یا منفى باشد و وظیفهى والدین ناتنى این است که نمونههاى درست و بجا را در اختیار فرزندان همسرشان قرار دهند و الگوى مناسبى براى آنها باشند.
اهمیت مقررات و انضباط مداوم
یکى از مهمترین مشکلات خانوادهى جدید، که با ازدواج مجدد یکى از والدین ایجاد گردیده، این است که آنها (پدر و مادر) در چگونگى برقرارى انضباط و نظم و تربیت در خانواده با هم توافق ندارند. هر یک از این دو نفر نگرشهاى متفاوتى پیرامون تربیت کودکان خود دارد، به طور مثال یکى از آنها ممکن است بسیار سختگیر باشد و مقررات انضباطى سختى را به اجرا در آورد و دیگرى ممکن است صبور باشد و با بچهها سازگارى نماید. به هر حال در این چنین خانوادهاى، برخورد سلیقه و شیوههاى تربیتى مىتواند سبب سردرگمى و تضاد گردد، این جاست که والدین مىتوانند شیوههاى انضباطى و تربیتى منسجمى را در نظر بگیرند و در پایدارى این روشها بکوشند.
اغلب اوقات کودکان به اندازهى کافى با والدین جدیدشان ارتباط برقرار نمىکنند، به این صورت ممکن است احترام لازم را به پدر یا مادر ناتنى خود نگذارند و تشکیل خانوادهى باثبات را به تعویق بیندازند. بسیار دیده مىشود که در خانوادههاى نو پا، کودکان والدین ناتنى خود را امتحان مىکنند و از مقررات آنها سرپیچى مىنمایند. در این گونه موارد، والدین باید به درستى نقش خود و فرزندان را بیان کنند و به یکدیگر یارى رسانند تا نظم و انضباط واقعى در خانواده حکمفرما شود. وقتى که کودکان درک کنند که ارتباط والدین، بر مبناى همکارى و درک متقابل است، در این صورت آنها نیز به این مقررات احترام بیشترى مىگذارند و پذیراى آن خواهند بود.
براى یک خانوادهى جدید، کنار آمدن با پدر یا مادر ناتنى نتیجهى مسرت بخشى خواهد داشت و سبب ایجاد امید، غلبه بر ترس، ایجاد اطمینان، حل مشکلات، پذیرش یکدیگر و گسترش ارتباطات دوستانه مىگردد. ایجاد یک خانوادهى سالم، از طریق وجود والدینى صورت مىپذیرد که اهداف خانواده را براى اعضاى آن به طور روشن و واضح تعریف نمایند. والدین باید ابتدا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و سپس به طور مستقیم و بدون هیچ ریایى با فرزندان مرتبط گردند. ایمان و اطمینان، به راستگویى و صمیمیت نیازمند است، احساسات باید مطرح گردد، چه مثبت و چه منفى، چه دردناک و چه شادى بخش. مشکلات باید مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. مسکوت گذاشتن مشکلات، معمولا وضع را از آنچه که هست، بدتر مىکند و سبب مىشود که کنترل آن، مشکلتر گردد. به هر حال گر چه والدین هستند که پایههاى زندگى جدید را بنا مىگذارند اما مسئولیت ادامه و نگهدارى آن به عهدهى همهى اعضاى خانواده است و تنها با حضور همهى افراد، زندگى لذت بخش مىگردد.
پی نوشت :
(1). Elizabeth Einstein
(2). Linda Albert