فرهنگ عاشورا (5)

فرهنگ عاشورا (5)

نویسنده: حجت الاسلام جواد محدثی

تباکى
خود را به گریه زدن،خود را گریان نشان دادن،خود را شبیه گریه‌کننده ساختن،حالت‌گریه به خود گرفتن.در راه احیاى عاشورا و سوگوارى بر عزاى حسین‌«ع‌»،هم گریستن،هم گریاندن و هم حالت گریه داشتن ثواب دارد.حتى اگر کسى نگرید یا گریه‌اش نیاید،گرفتن این حالت،هم در خود شخص حالت اندوه و تحسر ایجاد مى‌کند،هم به مجلس‌عزا،چهره و رنگ غم مى‌بخشد.تباکى،همسویى با داغداران سوگ عاشوراست و مثل‌گریستن و گریاندن است.در حدیث امام صادق‌«ع‌»است:«من انشد فى الحسین شعرافتباکى فله الجنه‌»[1] هر که در باره حسین،شعرى بگوید و تباکى کند،بهشت براى اوست.
در حدیثى هم که سید بن طاووس نقل کرده،چنین است:«من تباکى فله الجنه‌»[2] و درحدیث قدسى آمده است:«یا موسى!ما من عبد من عبیدى فى ذلک الزمان بکى او تباکى‌و تعزى على ولد المصطفى الا و کانت له الجنه ثابتا فیها»[3] اى موسى هر یک از بندگانم که‌در زمان شهادت فرزند مصطفى‌«ص‌»گریه کند یا حالت گریه به خود گیرد و بر مصیبت‌سبط پیامبر تعزیت گوید،همواره در بهشت‌خواهد بود.
البته غیر از تباکى در مصیبت ابا عبد الله الحسین‌«ع‌»،حالت گریه به خود گرفتن درمناجات و دعا و از خوف خدا نیز مطلوب است و این از نمونه‌هاى روانى تاثیر ظاهر درباطن است. رسول خدا«ص‌»در این زمینه به ابوذر غفارى فرمود:«یا اباذر!من استطاع ان‌یبکى فلیبک،و من لم یستطع فلیشعر قلبه الحزن و لیتباک،ان القلب القاسى بعید من‌الله‌»[4] هر که مى‌تواند گریه کند،پس بگرید و هر که نتواند،پس در دل خویش حزن قراردهد و تباکى کند، همانا قلب قساوت گرفته،از خداوند دور است.امام صادق‌«ع‌»در باره‌گریه بر گناه خویش و از خوف خدا مى‌فرماید:«ان لم یجئک البکاء فتباک،فان خرج‌منک مثل راس الذباب فبخ بخ‌»[5] اگر گریه‌ات نمى‌آید،خود را به حالت گریه درآور،پس‌اگر به اندازه سر مگسى اشک بیرون آمد، پس مرحبا به تو.

تحریفهاى عاشورا
نهضت عاشورایى امام حسین‌«ع‌»،با انگیزه امر به معروف و نهى از منکر و براى نجات‌اسلام و مبارزه با طغیان بود.اهداف و آرمانهاى مقدس،چهره‌هاى متعالى و درخشان وانگیزه‌هایى اجتماعى و سیاسى داشت.آن همه تشویق براى گریه بر سید الشهدا وعزادارى براى سید مظلومان نیز،براى زنده نگهداشتن این مکتب جهاد و شهادت و حفظ‌ارزشها بود.متاسفانه در طول تاریخ،تحریفهایى چه در انگیزه‌ها و اهداف،چه درچهره‌هاى حماسه‌ساز و چه در برنامه‌هاى مربوط به عاشورا انجام شد.
تحریفهاى عاشورا،برخى به‌«محتوا»بر مى‌گردد،برخى به‌«شکل‌»و برخى به‌«افراد».
کتابهایى که به عنوان مقتل نوشته شد و روضه‌هایى که براى عاشورا گفته و خوانده شد، گاهى چون با انگیزه گریاندن مستمعین بود،آمیخته به مطالب ضعیف،غیر مستند و احیانادروغ گشت.علاقه‌اى که به چهره‌هاى عاشورایى وجود داشت،سبب شد در حوادث آن‌حماسه،غلوها و مبالغه‌هایى نقل شود که غیر عقلى و باور نکردنى است.آمار و ارقام‌کشته‌ها و برخى حوادثى که بظاهر غم‌انگیز و سوزناک بود،بر اصل واقعه افزوده شد.
انگیزه آن حماسه اجتماعى و خونین نیز،گاهى تا حد«کشته شدن براى شفاعت ازگنهکاران امت‌»تنزل یافت.نوع برخوردهاى امام حسین‌«ع‌»،زینب و امام سجاد«ع‌»وکودکان و اهل بیت، گاهى به صورت عجز و لابه و ذلت و حقارت در برابر فاسقانى چون‌یزید و عمر سعد و ابن زیاد و شمر و…در آمد و خواسته بزرگ امام در این میدان حماسه،که رد بیعت با حکومت جور بود، به درخواست جرعه‌اى آب براى لب عطشان خویش یاگلوى خشک على اصغر در آمد.
در روضه‌هایى که خوانده مى‌شد و تعزیه‌هایى که برپا مى‌گشت و شعرها و نوحه‌هایى‌که سروده و اجرا مى‌شد،از زینب و امام سجاد و مسلم بن عقیل و سکینه و…چهره‌هایى‌ارائه گشت که با روح بلند و عزتمند و بزرگوار آن خاندان شرف و کرامت،ناسازگار بود.
حتى خصومت دیرین امویان با اساس دین و وحى و نبوت،به دشمنى شخصى‌حسین‌«ع‌»و یزید تبدیل شد.رسالت‌یارى رساندن به جبهه گسترده حسینى در طول‌تاریخ،تنها به سطح گریستن بر تشنگى و مظلومیت آل عبا پایین آمد و بیش از روضه‌فکر امام حسین‌«ع‌»،روضه جسم پاره پاره او و بیش از پیام خونین سید الشهدا،حلقوم‌بریده ابا عبد الله مطرح شد.حتى مبارزه دشمنان با اصل اقامه عزا براى سالار شهیدان(که‌بى‌ثمر بود)تبدیل شد به آزادى مراسم و ترویج‌شعائر،ولى همراه با مسخ حقیقت عاشوراو فلسفه قیام کربلا،که اینگونه برنامه‌ها،هیچ تعارضى با سلطه ستم و فسق نداشته باشد واین بزرگترین تحریف محتوایى عاشورا بود.در حالى که در تاریخ شیعه،قیام توابین،پس‌از گریه بر مزار شهداى کربلا و یاد مظلومیت امام حسین‌«ع‌»شکل گرفت و شیعیان درسرزمین کربلا و با الهام از عاشورا،به رهبرى سلیمان بن صرد،قیامى را شکل وسازماندهى دادند.و عاشورا،تکلیف‌آور براى هر مسلمان بود،نه آنکه امام،یک وظیفه‌خاص و دستور خصوصى داشته باشد.
اعتقاد به شفاعت‌سید الشهدا و نیز ثوابهاى فراوان براى اشک ریختن بر آن حضرت وهمچنین نتایج ارزشمند محبت و ولایت اهل بیت‌«ع‌»،همه صحیح است،اما این مسائل‌بگونه‌اى یکجانبه طرح شد که بسیارى از علاقه‌مندان اهل بیت،تعارضى میان گریستن برحسین‌«ع‌»و ارتکاب فسق و فجور و زیر پا نهادن حق الناس و ترک وظایف ندانند وامیدشان به حسین‌«ع‌»باشد،هر چند که غرق گناه باشند!امام سجاد«ع‌»که همان روح‌حسینى و شجاعت علوى را داشت و در عاشورا به مصلحت الهى بیمار بود و توان جنگیدن نداشت،در پى همین تلقینات تحریف شده،به‌«امام بیمار»شهرت یافت و دراذهان عموم،به صورت مردى لاغر،رنگ پریده،بى‌حال و زرد چهره و عصا به دست‌جلوه کرد.حتى قضایایى بى‌اساس،همچون حجله عروسى قاسم نوجوان در شب‌عاشورا،به عنوان دستمایه اشگ گرفتن از اهل عزا،به مرثیه‌ها و مقتلها راه یافت وقضایایى به نام رؤیا و خواب(راست‌یا دروغ)باب شد و دهان به دهان و سینه به سینه‌نقل گشت و بتدریج،حالت‌یک امر مسلم و قطعى یافت.آنچه وظیفه آگاهان ودست‌اندرکاران است،هم تبیین صحیح قیام حسینى،هم ارائه مقتل و روضه صحیح ومستند،هم جلوگیرى از خواندن مرثیه‌هاى دروغ و مرثیه‌خوانان ناصالح و مداحان کاسب‌و واعظان بیسواد و بى‌مطالعه است.در یکى دو دهه اخیر،هم کتابهاى ارزشمندى درتحلیل ماهیت و اهداف قیام حسینى تالیف شده،هم اشعار با محتوا و منطبق با روح‌عاشورا سروده شده است و هم برخى از این تحریفهاى لفظى و محتوایى بازگو و معرفى‌شده است.[6]الهامى که در انقلاب اسلامى ایران و در جبهه‌هاى دفاع مقدس،از عاشورا و کربلاگرفته شد،بهترین استفاده از چهره تحریف نشده عاشوراست.و اگر شیعه بتواند«مکتب‌عاشورا»را آنگونه که هست و بوده،به جهانیان معرفى کند،بى‌شک منبع الهام همه‌آزادیخواهان مبارزى خواهد شد که در پى الگوى راستین براى انقلاب و مبارزه با ستم‌اند.

تخریب قبر امام حسین‌«علیه السلام‌»
الهام‌بخشى تربت‌خونین سید الشهدا«ع‌»در راه مبارزه با ستم،سبب شد که شیعه،همواره مرقد آن شهید را تکریم و بر گرد آن تجمع کند.توصیه‌هاى اکید ائمه نیز نسبت به‌زیارت قبر امام حسین‌«ع‌»این شور و الهام را مى‌افزود.همین سبب شد که حکام ستمگرهمواره احساس خطر کنند و این کانون را از هم بپاشند.از دوران بنى امیه که زیارت آن‌حضرت،ممنوع و تحت کنترل بود،تا زمان هارون الرشید که حتى درخت‌سدرى را که‌سایه‌بان زائران بود قطع کردند[7]، تا زمان متوکل عباسى که اوج آن سختگیریها و ممانعتهابود،تا زمان استیلاى وهابیون و غارت کربلا و تخریب حرم حسینى،همه و همه گویاى‌وحشت دشمنان حق و اهل بیت،از جلوه‌گرى این خورشیدهاى تابان بود.
متوکل عباسى،پاسگاهى در نزدیکى کربلا زده و به افراد خویش فرمان اکید داده بودکه:هر کس را دیدید قصد زیارت حسین را دارد،بکشید.[8] به امر متوکل،هفده بار قبرحسین‌«ع‌»را خراب کردند.[9] در یکى از این نوبتها،«دیزج یهودى‌»را مامور تغییر و تبدیل‌و تخریب قبر مطهر کرد.او نیز با غلامان خویش سراغ قبر رفت و حتى قبر را شکافت و به‌حصیرى که پیکر امام در آن بود برخورد کرد که از آن بوى مشک مى‌آمد.دوباره خاک‌روى آن ریختند و آب بستند و آن زمین را مى‌خواستند با گاو،شخم بزنند که گاوهاپیشروى نمى‌کردند.[10] هارون الرشید نیز یک بار به والى کوفه فرمان داد تا قبر حسین بن‌على‌«ع‌»را خراب کند.اطراف آن را عمارتها ساخته و زمینهایش را زیر کشت و زراعت‌بردند.[11]به متوکل خبر دادند که مردم در سرزمین‌«نینوا»براى زیارت قبر حسین‌«ع‌»جمع‌مى‌شوند و از این رهگذر،جمعیت انبوهى پدید مى‌آید و کانون خطرى تشکیل مى‌شود.
متوکل به یکى از فرماندهان ارتش خود در معیت تعدادى از لشگریان ماموریت داد تامرقد مطهر را بشکافند و مردم را متفرق ساخته،از تجمع بر سر قبر آن حضرت و زیارت‌قبر او جلوگیرى کنند.او هم طبق دستور،مردم را از پیرامون قبر پراکنده ساخت.این حادثه‌در سال 237 هجرى بود.ولى مردم در موسم زیارت،باز هم تجمع کرده،علیه او شورش‌کردند و بى‌باکانه به ماموران خلیفه گفتند:اگر تا آخرین نفر هم کشته شویم،دست برنمى‌داریم.و بازماندگان ما به زیارت خواهند آمد.وقتى حادثه به متوکل گزارش شد،به‌آن فرمانده نوشت که دست از مردم بردارد و به کوفه بازگردد و چنین وانمود کند که‌مسافرتش به کوفه در رابطه با مصالح مردم بوده…تا اینکه در سال 247 باز تجمع مردم‌زیاد شد.به نحوى که در آن محل، بازارى درست‌شد.مجددا بناى سخت‌گیرى گذاشتند.[12]روز به روز بر زائران افزوده مى‌شد، متوکل سردارى فرستاد و میان مردم اعلام کردند که‌ذمه خلیفه از کسى که به زیارت کربلا رود بیزار است.باز هم آن منطقه را ویران کردند وآب بستند و شخم زدند و قبر را شکافتند.[13] اینگونه برخوردها و جفاها،همه براى پراکندن‌مردم از گرد این کانون حرارت و شوق بود،اما کمترین نتیجه‌اى نمى‌گرفتند و بر شوق‌مردم افزوده مى‌شد.«بهاى وصل تو گر جان بود، خریدارم‌».کربلا،سنگر مقاومت‌مى‌گشت و کعبه اهل حقیقت و ولا.
آرى…«زیارت این خاک است که توده مردم را یارى مى‌دهد تا به انقلاب حسین‌«ع‌»وبه جهاد و مبارزه او علیه ظلم بیندیشند و به رسوا کردن دستگاه حاکم بنشینند.چنین است‌که این خاک-خاک کربلا-سمبل و شعار مى‌شود و طواف آرامگاه حسین،با صد طواف‌کعبه مقابل مى‌شود و حتى بر آن ترجیح مى‌یابد».[14]وهابیان نیز در سال 1216 ه.ق.به کربلا حمله کردند و این تهاجمها،ده سال ادامه‌داشت.هم شهر را غارت و هم مردم را قتل عام و هم قبر مطهر را خراب کردند.یک بارهم‌«امیر مسعود»در سال 1225 با سپاهى متشکل از 20 هزار جنگجوى وهابى به نجف واز آنجا به کربلا تاختند.[15]در عصر حاضر نیز،حکومت بعثى عراق،براى در هم کوبیدن حرکت انقلابى شیعیان‌این سرزمین،در سال 1370 ش.با انواع سلاحها مردم را در نجف و کربلا به خاک و خون‌کشید و با توپخانه،گنبد و بارگاه امام حسین‌«ع‌»را مورد هجوم قرار داد.و این پس از قیام‌مردمى بر ضد حکومت‌«صدام‌»بود که شهر نجف و کربلا را به تصرف در آوردند و رژیم‌عراق،براى باز پس‌گیرى آنها از دست انقلابیون،با خشونت تمام وارد میدان شد وساختمان حرم امیر المؤمنین و سید الشهدا و حضرت ابا الفضل علیهم السلام و گنبد و دربهاو ضریح،آسیب دید.این جنایتها سبب شد رهبر انقلاب اسلامى،آیت الله خامنه‌اى طى‌اطلاعیه‌اى ضمن محکوم کردن تجاوزات رژیم بعث عراق به حرمها و شهرهاى مقدس، روز پنجشنبه 8 ذى قعده 1411 ق.برابر با دوم خرداد 1370 ش.را عزاى عمومى اعلام‌کرده،به سوگ بنشیند.[16] در بخشى از این اطلاعیه آمده است:«…با یورش وحشیانه به‌نجف و کربلا، آن کردند که قلم از شرح آن عاجز است و بر عتبات عالیات و مسلمانان ومردم عراق و حوزه‌هاى علمیه،آن روا داشتند که طواغیت‌ستمگر و خون آشام بنى امیه وبنى عباس هم روا نداشته بودند و چنان ضایعه و جراحتى بر قلب دوستان اهل بیت واردکردند که سنگینى آن را با هیچ فاجعه‌اى در این زمان،نتوان قیاس کرد.«هیجوا احزان یوم‌الطفوف…».[17]

تربت
خاک.خاک قبر امام حسین‌«ع‌».تربت به معناى مقبره هم آمده است.در فارسى هم‌«رفتن سر خاک‌»به معناى زیارت قبر است.خداوند،به پاس فداکارى عظیم امام‌حسین‌«ع‌»و شهادتش در راه احیاى دین،آثار ویژه و احکام خاصى در تربت مقدس‌سید الشهدا و خاک کربلا قرار داده است.تربت‌خونین کربلا که در برگیرنده آن پیکر پاک‌است،الهام بخش فداکارى و عظمت و یادآور جان باختن در راه ارزشهاى الهى است.ازاین رو،هم سجده بر آن تربت مستحب است، هم ذکر گفتن با تسبیح تربت،فضیلت بسیاردارد،هم شفا دهنده بیمارى است،هم شایسته است که هنگام دفن میت،اندکى تربت‌همراه او گذاشته شود یا با حنوط مخلوط شود،هم دفن شدن در کربلا ثواب دارد و ایمنى‌از عذاب مى‌آورد و هم نجس ساختن آن حرام است و اگر در بیت الخلا بیفتد باید از آنجاپرهیز کرد یا از آنجا در آورد و احکام و آثار دیگر که در فقه مطرح است[18].
رسول خدا«ص‌»مقدارى تربت کربلا به‌«ام سلمه‌»داد و فرمود:هر گاه دیدى این‌خاک،تبدیل به خون شد،بدان که حسین‌«ع‌»کشته شده است.[19]گر چه خوردن خاک،حرام است،اما خوردن اندکى از خاک قبر سید الشهدا به نیت‌شفاگرفتن(استشفاء)جایز،بلکه مؤکد است و آداب و حدودى دارد.[20] امام رضا«ع‌»فرمود:
«کل طین حرام کالمیته و الدم و ما اهل لغیر الله به،ما خلاطین قبر الحسین‌«ع‌»فانه شفاء من‌کل داء»[21] هر خاکى حرام است،مثل مردار،خون و ذبح شده بى‌نام خدا،مگر خاک قبرحسین‌«ع‌»که درمان هر درد است.امام صادق‌«ع‌»فرمود:«فى طین قبر الحسین شفاء من‌کل داء و هو الدواء الاکبر».[22] در خاک قبر حسین‌«ع‌»شفاى هر درد است و آن دواى‌بزرگتر است.روایت است که از فضیلتهاى ویژه حسین بن على‌«ع‌»این است:«الشفاء فى‌تربته و الاجابه تحت قبته و الائمه من ذریته‌».[23]امام صادق‌«ع‌»دستمال زردى داشت که در آن تربت‌حضرت سید الشهدا بود.وقت‌نماز که مى‌شد همان تربت را در موضع سجودش مى‌ریخت و بر آن سجده مى‌کرد.[24] و نیزآن حضرت فرمود:«السجود على تربه الحسین یخرق الحجب السبع‌».[25] سجده بر تربت‌حسینى،حجابهاى هفتگانه را کنار مى‌زند.همچنین روایت‌شده است که امام صادق‌«ع‌»
جز بر تربت‌سید الشهدا سجده نمى‌کرد،به عنوان فروتنى و تواضع در برابر خداوند: «کان‌الصادق لا یسجد الا على تربه الحسین تذللا لله و استکانه الیه‌».[26] نسبت به برداشتن کام‌نوزادان با تربت کربلا نیز احادیث فراوانى است،از جمله از امام صادق‌«ع‌»روایت است‌که: «حنکوا اولادکم بتربه الحسین فانها امان‌».[45] کام فرزندان خود را با تربت‌حسین‌«ع‌»
بردارید،که این تربت،امان است.در سنتهاى چاووش‌خوانى،اشاره به سیب بهشتى[27] وبوى سیب از تربت امام حسین‌«ع‌»مى‌کردند و مى‌خواندند:(بوى سیب).
ز تربت‌شهدا بوى سیب مى‌آید
ز طوس،بوى رضاى غریب مى‌آید
آنچه به تربت‌سید الشهدا قداست و کرامت بخشیده،همان خون حسین‌«ع‌»و شهادت‌ثار الله است که الهام‌بخش حریت و رادمردى و فداکارى در راه خداست.به تعبیر امام‌خمینى‌«قدس سره‌»:«همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت،مزار عاشقان و عارفان ودلسوختگان و دار الشفاى آزادگان خواهد بود.»[28] به همین جهات،هم‌«شفاخواهى‌»ازتربت‌سید الشهدا«ع‌»وهم‌«شفایابى‌»در آستانه و حرم حسینى جزء فرهنگ شیعه و مستندبه روایات است.
شهادت،خاک را بوییدنى کرد
شهادت،سنگ را بوسیدنى کرد
علامه امینى‌«ره‌»مى‌نویسد:«آیا بهتر آن نیست که سجده‌گاه،از خاکى قرار داده شود که‌در آن، چشمه‌هاى خونى جوشیده است که رنگ خدایى داشته است؟تربتى آمیخته باخون کسى که خداوند،او را پاک قرار داده و محبت او را اجر رسالت محمدى‌«ص‌»قرارداده است؟خاکى که با خون سرور جوانان بهشت و ودیعه محبوب پیامبر و خدا عجین‌گشته است؟…»[29]چه رازى در«تربت کربلا»نهفته است؟تربت کربلا،خاکى آمیخته با«خون خدا»ست‌و شگفت نیست که خون،به خاک،اعتبار بخشد و شهادت،در زمین و در و دیوار،آبرو وقداست بیافریند و خاک کربلا،مهر نماز عارفان گردد و در سجاده،عطر شهادت از تربت‌حسین‌«ع‌»به مشام عاشقان برسد و شفابخش دردها شود.درس گرفتن از تربت و فرات،تنها در مکتب زیارت میسر است و سخن خاک را با دل،تنها گوش حسینیان کربلایى‌مى‌شنود.«…در آنجا تربتى است،گویا معدن مغناطیس،که افراد عاشق را که قابل‌جذب‌اند،مانند ذرات کوچک آهن،به سوى خود جذب مى‌کند.آنجا مضجع مقدس‌سرباز فداکارى است که رؤساى جمهور و پادشاهان،قبل از آنکه رسم سرباز گمنام ونهادن دسته‌گل معمول گردد،عصاره گل،بهترین عطر را آوردند و بوسیدند و بوییدند وپاشیدند و آرزوى این کردند که کاش در برابرش جنگیده و اسلام را یارى مى‌کردند وکشته مى‌شدند.[30]شهید مطهرى مى‌نویسد:«…تو که خدا را عبادت مى‌کنى، سر بر روى هر خاکى‌بگذارى نمازت درست است،ولى اگر سر بر روى آن خاکى بگذارى که تماس کوچکى،قرابت کوچکى،همسایگى کوچکى با شهید دارد و بوى شهید مى‌دهد،اجر و ثواب توصد برابر مى‌شود.»[31] در کربلا،خاندان معینى بودند که متصدى تهیه مهر و تسبیح از تربت‌سید الشهدا بودند و همه ساله مبلغ هنگفتى به والى بغداد مى‌پرداختند تا همچنان از این‌امتیاز برخوردار باشند.[32]

پی نوشت :

1- بحار الانوار،ج 44،ص 282.
2- همان،ص 288.
3- مستدرک سفینه البحار،نمازى شاهرودى،ج 7،ص 235.
4- مکارم الاخلاق،طبرسى،ص 462،بحار الانوار،ج 74،ص 79.
5- بحار الانوار،ج 90،ص 344.
6- مطالعه کتاب سودمند حماسه حسینى(3 جلد)از شهید مطهرى در این زمینه‌ها توصیه مى‌شود.همچنین مواردمتعددى از نقلهاى دروغ و حوادث بى‌اساس را که در زبان مرثیه‌خوانان و در شعر و نثر مرثیه در باره حوادث‌کربلاست،در کتاب‌«لؤلؤ و مرجان‌»و در فصل لزوم پرهیز از دروغ و رعایت صدق در سخن،تالیف‌«محدث نورى‌»
مى‌توان خواند.همچنین کتاب‌«ستودگان و ستایشگران‌»که مجموعه‌اى از ارشادهاى آیت ‌الله خامنه‌اى در باره بایدها ونبایدها در امر مداحان و مرثیه‌خوانان است،خواندنى است، نشر«حوزه هنرى‌».نیز،ر.ک:«التنزیه لاعمال الشیعه‌»،سید محسن امین،(خلاصه‌اى از آن در«اعیان الشیعه‌»،ج 10،ص 373 به بعد آمده است)،«اکسیر السعاده فى اسرارالشهاده‌»،سید عبد الحسین لارى،«الایات البینات فى قمع البدع و الضلالات‌»،کاشف الغطاء،مقاله‌«امام خمینى،احیاءو اصلاح شعائر حسینى‌»،سید جواد ورعى،(ویژه‌نامه روزنامه جمهورى اسلامى با نام‌«عاشورا و امام خمینى‌»،خرداد74).
7- تاریخ الشیعه،مظفرى.ص 89،بحار الانوار،ج 45،ص 398.
8- بحار الانوار،ج 45،ص 404.
9- همان،ص 410،تتمه المنتهى،ص 241.
10- بحار الانوار،ج 45،ص 394.
11- تتمه المنتهى،ص 240
12- اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34(با اختلاف در عبارات).
13- تتمه المنتهى،ص 241.
14- مجموعه آثار،شریعتى،ج 7(شیعه)ص 20.
15- براى آشنایى با فتنه‌ها و تهاجمات وهابیها به اعتاب مقدسه،از جمله ر.ک:«کشف الارتیاب‌»، سید محسن امین،«اعیان الشیعه‌»،ج 1،ص 628،«تراث کربلا»،سلمان هادى الطعمه،ص 262، «موسوعه العتبات المقدسه‌»،کربلا،جزء 1،ص 201،«فرقه وهابى‌»،محمد حسین قزوینى،«تاریخ کربلا»عبد الجواد کلیددار،ص 234.
16- روزنامه‌هاى 31 اردیبهشت 1370.
17- قضایاى درگیریها در نجف و کربلا و حمله رژیم بعث به حرمهاى مطهر،در اخبار و گزارشهاى مطبوعات‌اردیبهشت 1370 درج شده است.از جمله ر.ک:«مرورى اجمالى بر تاریخ سیاسى کربلا»انتشارات سازمان تبلیغات‌اسلامى.نیز:«سیماى کربلا»،محمد صحتى.
18- براى توضیح بیشتر ر.ک:«دائره المعارف تشیع‌»،ج 4،ص 25.
19- سفینه البحار،ج 1،ص 122 و 463.
20- همان،ج 2،ص 103.
21- همان.
22- من لا یحضره الفقیه،ج 2،ص 599(چاپ جامعه مدرسین)،المزار،شیخ مفید،ص 143.
23- مناقب،ج 4،ص 82.
24- منتخب التواریخ،ص 298.
25- بحار الانوار،ج 82،ص 153 و 334.
26- همان،ص 158 حدیث 25.
27- وسائل الشیعه،ج 10،ص 410،روایات تربت را از جمله در وسائل الشیعه،ج 10،ص 408 تا 420 و ج 3،ص 607،المزار،شیخ مفید،ص 143 و نیز بحار الانوار،ج 98،ص 118 ملاحظه فرمایید.
28- سفینه البحار،ج 1،ص 124.
29- صحیفه نور،ج 20،ص 239.
30- سیرتنا و سنتنا،علامه امینى،ص 166.در بحث تربت امام و الهامهاى قرآن از جمله ر.ک: مجله پیام انقلاب،شماره‌هاى 147 و 148(سال 1364).
31- اولین دانشگاه و آخرین پیامبر،شهید پاک‌نژاد،ج 2،ص 43.
32- شهید(ضمیمه قیام و انقلاب مهدى)،ص 127.در زمینه تربت‌حسینى،از جمله ر.ک: «الارض و التربه الحسینیه‌»،شیخ محمد حسین کاشف الغطاء.
51- موسوعه العتبات المقدسه،ج 8،ص 289.
منبع:فرهنگ عاشورا

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید