عترت (علیهم السلام)(1)
به مناسبت مطالبی که در مورد قرآن کریم و تأثیر شگرف انس با آن کتاب نورانی در پیشرفت سیر و سلوک بیان شد، لازم است قدری به ضرورت تمسّک به ثقل قرآن، یعنی عترت«سلام الله علیهم» پرداخته شود و اثرات سازندۀ ارتباط با چهاردهمعصوم«سلام الله علیهم»، تشریح گردد.
از جمله روایاتی که پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله و سلم» در هر فرصتی برای مردم بیان میفرمودند و در مدّت بیست و سه سال رسالت، مخصوصاً در آن ده سالی که در مدینه بودند، شاید بیش از هزار مرتبه متذکّر آن شدهاند، روایت ثقلین میباشد. لذا به عقیدۀ شیعه و سنی، روایت ثقلین از متواترات است. تردیدی نیست که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» در هر فرصتی میفرمودند:
««إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیْتِی عِتْرَتِی؛ همانا در میان شما دو چیز با ارزش به یادگار گذاشتم که اگر به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا و اهل بیت و عترتم».(2)
یعنی ای مردم، قرآن و ولایت دو ثقل گرانبها هستند و از هم جدا شدنی نیستند و اگر زمانی جدا شدند، بدانید اسلام واقعی وجود ندارد. همان آیۀ شریفۀ که در روز عید غدیر خم نازل شد و فرمود:
«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه؛ اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنى امر رسالت او را ادا نکردهاى»(3) مؤیّد همین مطلب است. منظور آیۀ شریفه این است که اسلام منهای ولایت پوچ است، مثل خیمهای است که عمود نداشته باشد، معلوم است خیمهای که عمود ندارد، روی زمین افتاده و قابل استفاده نیست. بلکه مورد سوء استفاده و تاخت و تاز دشمن واقع میشود، لذا تمسّک به قرآن و عترت«سلام الله علیهم» و فاصله نگرفتن از این دو ثقل ارزشمند، همواره مورد تأکید پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم»بوده است. حتّی آن حضرت در آخرین روزهای حیات مبارک خویش برای بیان همین روایت شریف به مسجد آمدند و به اندازهای حال ایشان بد بود که نمیتوانستند راه بروند، لذا زیر بغلهایشان را گرفته بودند و کشانکشان به مسجد آمدند. چون قادر به ایستاده نماز خواندن نبودند، نماز را نشسته خواندند. بعد از نماز روی پله اوّل منبر نشستند و روایت ثقلین را خواندند:
«إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ مُسَبِّحَتَیْهِ وَ لَا أَقُولُ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ الْمُسَبِّحَهِ وَ الْوُسْطَی فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا؛ من همانا دو چیز در می ان شما می گذارم که پس از من هرگز گمراه نشوید، مادامى که به آن دو چنگ زنید: کتاب خدا، و عترتم که اهلبیت و خاندان مناند؛ زیرا خداى لطیف و آگاه به من سفارش کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، مانند این دو انگشت (که با هم برابرند) ـ و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند ـ و نمی گویم مانند این دو انگشت ـ و انگشت سبابه و وسطى را به هم چسباند ـ تا یکى بر دیگرى پیش باشد و جلو افتد. پس به هر دوى اینها چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و بر ایشان جلو نیفتید که گمراه می شوید».(4)
این روایت از مهمترین روایات در زمی نۀ امامت و ولایت است و نکات مهمی از آن فهمی ده می شود. از جمله اینکه خلافت بلافصل پیامبر«صلی الله علیه وآله و سلم» متعلّق به امی رالمؤمنین«سلام الله علیه» است و هیچکس حق ندارد خود را به جای ایشان خلیفۀ مسلمی ن بپندارند. بعد از امی رالمؤمنین«سلام الله علیه» و تا روز قیامت نیز باید از عترت پیامبر«صلی الله علیه وآله و سلم»، یک نفر به عنوان خلیفۀ مسلمی ن و در کنار قرآن باشد. دوازده امام«سلام الله علیهم»، همان عترتی هستند که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» در روایت، ثقل قرآن معرفی مینمایند. تا حال هیچ کس از شیعه و سنّی نگفته آن بزرگواران عترت نیستند. و نیز هیچکس تا به حال نتوانسته است دیگران را عترت پیامبر«صلی الله علیه وآله و سلم» معرفی نماید و همه اقرار دارند عترت، همان دوازده نفر هستند. مهدویّت و رجعت، دو نتیجۀ دیگر روایت ثقلین هستند. همراهی قرآن و عترت«سلام الله علیهم»تا روز قیامت، حیات امام زمان«ارواحنا فداه» و غیبت ایشان و امامت آن حضرت در پشت پردۀ غیبت را اثبات مینماید. همچنین انفکاک ناپذیری قرآن و عترت«سلام الله علیهم»تا قیامت، بیانگر این حقیقت است که پس از حکومت حضرت مهدی«ارواحنافداه» باید یکی از ائمۀ دوازده گانه«سلام الله علیهم» زنده شوند و بر جهان حکومت کنند و این همان معنای رجعت است.
از جمله نتایجی که این روایت شریف در بر دارد، این است که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم»هنگام خواندن روایت شریف ثقلین، دو انگشت پهلوی شصت از دو دست خود را که هیچ کدام بزرگتر و کمتر از دیگری نیست، کنار هم قرار میدادند و میفرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی» منظور پیامبر«صلی الله علیه وآله و سلم» از این کار این است که قرآن کریم و عترت«سلام الله علیهم» هیچ کدام بر دیگری بر دیگری برتری ندارند. به عبارت روشنتر یکی از آن دو، قرآنِ صامت و دیگری، قرآنِ ناطق است.
استاد بزرگوار ما حضرت امام«ره» یک جمله دارند که انصافاً به دنیا و آنچه در دنیا است ارزش دارد. ایشان میفرمایند: پرودگار عالم در ازل تجلّی کرد با همۀ اسماء و صفاتش حتّی اسماء و صفات مستأثرهاش، قرآن موجود شد. تجلّی دیگری کرد با همۀ اسماء و صفاتش حتّی اسماء و صفات مستأثرهاش، عترت«سلام الله علیهم» پیدا شد. لذا هیچکدام نسبت به دیگری افضل نیست؛ زیرا هر دو تجلّی ذاتی خداوند سبحان با همۀ اسماء و صفات، حتّی اسماء و مستأثره هستند. نه قرآن مجید برتری به اهلبیت«سلام الله علیهم» دارد و نه اهلبیت«سلام الله علیهم» برتری بر قرآن مجید. پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» این مهم را متذکّر میشدند و دو انگشت مساوی خود را پهلوی هم میگذاشتند و میفرمودند که قرآن و عترت«سلام الله علیهم» دو ثقل گرانبها هستند. پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» قصد داشتند به جهانیان تا روز قیامت بفهمانند که همانگونه که در قرآن کریم، باطل راه ندارد و سهو و نسیان و شک و تخیّل و وهم در آن نیست:
«لایَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لامِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْحَکیمٍ حَمی دٍ؛ نه از پیش روى باطل بدو راه یابد و نه از پس. نازل شده از جانب خداوندى حکیم و ستودنى است».(5)
ثقل قرآن یعنی عترت«سلام الله علیهم» هم باید چنین باشد. بنابراین ائمۀ طاهرین«سلام الله علیهم» از شک و سهو و غفلت و نسیان و جهل و عجز، عاری هستند. صفت رذیله در آنان راه ندارد. صفت فضیلت به طور تام و اتمّ در آنها موجود است. همین طور که قرآن شریف خودش را معرفی میکند و میفرماید من باطل نیستم، در من شک نیست، در من شبهه نیست، در من کم و زیادی نیست، و هر چه هست از طرف خدا است و نیز میفرماید: «… وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبین؛ هیچ ترى و خشکى نیست جز آنکه در کتاب مبین آمده است».(6)
اهل بیت«سلام الله علیهم» هم باید تا روز قیامت چنین باشند. سهو و نسیان و شک و تخیّل در قرآن نیست و هرچه هست وحی است، هرچه هست از طرف خدای متعال توسّط جبرئیل با یک وضع خاصّی، در لوح محفوظ، در یک لوح نورانی بر قلب پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» نازل میشد، و هیچ خدشهای به آن وارد نمیشود، در مورد عترت«سلام الله علیهم» هم باید همین باور وجود داشته باشد تا مقصود پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» تحقّق یابد.
بنابراین و با توجّه به معیّت قرآن و عترت«سلام الله علیهم» در فرهنگ اسلامی، سالک برای عروج به مقامات عالیۀ عرفانی، محتاج تمسّک به دو بال «قرآن» و «ولایت» است. اهل معرفت با بهرهگیری از این دو ثقل ارزشمند، میتوانند منازل سیر و سلوک را یکی پس از دیگری بپیمایند و به مقام آدمیّت نائل آیند.
تقیّد پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» به تکرار لفظ «ثقلین» و بیان مکرّر آن روایت شریف، با وضعی که بیان شد، حاکی از تأکید آن نبیّ گرامی«صلی الله علیه وآله و سلم» بر همراه دانستن قرآن و عترت«سلام الله علیهم» در همۀ امور و بهرهمندی از این دو ثقل گرانبها تا روز قیامت است. بنابراین تمسّک به یکی از این دو بال و عدم بهرهگیری از بال دیگر، پرواز سالک را با مشکل جدّی مواجه میکند و منجر به سقوط وی میشود. کسی که صرفاً به یکی از دو ثقل گرانبها متمسّک شود، زمینگیر میشود و ضلالت و گمراهی در انتظار او خواهد بود.
مراتب تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»
از آنچه بیان شد، این نتیجه حاصل میگردد که سالک برای سیر در مقامات عرفانی و پیمودن مسیر تقرّب به درگاه پروردگار متعال، باید علاوه بر قرآن کریم، به عترت نیز تمسّک جوید. تمسّک به عترت مراتبی دارد و هرکس به میزان مرتبۀ ارتباطی که با انوار مقدّس چهارده معصوم«سلام الله علیهم» دارد، از برکات آن بهرهمند میشود.
مرتبۀ اوّل؛ محبّت و مودّت
اوّلین و ابتدائیترین مرتبۀ تمسّک به چهارده نور مقدّس، داشتن محبّت و مودّت آن ذوات نورانی است. سالک باید تا سر حدّ عشق، به وجود نازنین اهلبیت«سلام الله علیهم» محبّت داشته باشد و حاضر باشد خودش و همۀ دارائیاش را فدای آن بزرگواران کند، همانگونه که فدا شدن برای قرآن کریم موجب افتخار او است.
براساس آیاتی از قرآن شریف، پروردگار عالم به بسیاری از انبیاء دستور می دهد که به مردم بگویید ما اجر رسالت نمی خواهیم. در قرآن کریم راجع به انبیاء فقط همی ن مقدار را دارد که اجر رسالت نمی خواهیم؛ زحماتی که می کشیم برای خدا است و پاداش آن نیز با او خواهد بود. ولی راجع به پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» می فرماید به مردم بگو که من اجر رسالت نمی خواهم؛ اجر زحمت بیست و سه سالۀ من با خدا است، الّا این که یک چیز می خواهم:
«… قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى؛ بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمىخواهم».(7)
یعنی دوستی اهلبیت«سلام الله علیهم» را از شما می خواهم. در آیۀ دیگری علّت این درخواست را نیز بیان می فرماید که این مزد رسالت هم برای خودتان است:
«قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ؛ بگو: هر مزدى که از شما طلبیدهام، از آن خودتان باد. مزد من تنها بر عهده خداست».(8)
یعنی نتیجۀ این مودّتی که دارید، به خود شما باز می گردد و در آیۀ دیگر تبیین می فرماید که چگونه برگشت پاداش رسالت به خود شماست؛ آنجا که می فرماید:
«قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلا؛ بگو: من از شما هیچ مزدى نمىطلبم و این رسالت بدان مىگزارم تا هر که خواهد به سوى پروردگارش راهى بیابد».(9)
یعنی اگر کسی بخواهد به خدا برسد، اگر کسی بخواهد هدف از خلقت را به دست آورد و بالأخره اگر کسی بخواهد سعادت دنیا و آخرت را پیدا کند، باید از راه اهلبیت«سلام الله علیهم» پیدا کند. بنابراین دوست داشتن چهارده معصوم«سلام الله علیهم» و مودّت ورزیدن به آن ذوات مقدّس، برای سیر و سلوک ضروری است. شاد بودن شیعیان در ایّام شادی اهلبیت«سلام الله علیهم» و حزن آنان در ایّام سوگواری، برگزاری جلسات عزاداری ائمۀ اطهار«سلام الله علیهم» و پرداختن به این قبیل امور شعاری، از محبّت و مودّتی که نسبت به چهارده معصوم«سلام الله علیهم»دارند سرچشمه میگیرد.
نکتهای که سالک باید توجّه ویژه به آن داشته باشد، این است که این مرتبه از تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»،با وجود ضرورتی که برای آن احساس میشود، کافی نیست و نیل به مراتب بعدی نیز برای اهل معرفت لازم و ضروری است.
مرتبۀ دوّم؛ اطاعت
مرتبۀ دوّم تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»، اطاعت از دستورات آن بزرگواران است. چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«یاأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِیالْأَمْرِ مِنْکُم؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و از فرستاده او و صاحبان امرتان (که جانشینان معصوم پیامبرند) اطاعت نمایید».(10)
مقصود قرآن کریم از این آیۀ شریفه، امر بندگان به اطاعت از ائمۀ اطهار«سلام الله علیهم»، بعد از اطاعت خداوند و رسول گرامی او است. سالک باید در انجام واجبات و مستحبات و اجتناب از افعال حرام و مکروه، تبعیّت محض وکامل از ائمۀ هدی«سلام الله علیهم» داشته باشد. اهلبیت عصمت و طهارت«سلام الله علیهم» در چند هزار روایت، برنامۀ زندگی مسلمانان را تعیین فرمودهاند و مسیر صحیح را به آنان نشان دادهاند. بنابراین اطاعت از دستورات اهلبیت«سلام الله علیهم» واجب است و رستگاری دنیا و آخرت را به همراه خواهد داشت. در زمان حضور و حیات ائمۀ طاهرین«سلام الله علیهم»، شیعیان به صورت مستقیم یا توسّط وکلای منصوب از سوی امام هر زمانی، از امر امام خود، مطّلع میشدند و به آن عمل مینمودند. در زمان غیبت صغرای حضرت ولیّ عصر«ارواحنافداه» نیز، نوّاب آن حضرت مشخّص بودند و امر امام«اروحنافداه» را به مردم منتقل میکردند. در اواخر غیبت صغری و هنگامی که قرار بود غیبت کبری آغاز شود، آن حضرت در توقیعی فرمودند:
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَیْهِم؛ اما در رخدادهایی که پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید ؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم».(11)
و بدین ترتیب، حضرت ولیّعصر«اروحنا فداه» تکلیف مردم را در زمان غیبت کبری مشخّص فرمودند و آنان را برای به دست آوردن حکم خداوند متعال، به سوی فقهای جامعالشّرایط که مبیّن احکام اسلام هستند، سوق دادند. از این رو عمل به رسالۀ مرجع تقلید و فقیه جامعالشّرایط در زمان غیبت امام معصوم«سلام الله علیه»، اطاعت از امر عترت«سلام الله علیهم»، محسوب میگردد. به همین جهت به همه خصوصاً اهل معرفت توصیه میشود که از طریق مراجعه به رسالۀ مرجع تقلید، تقیّد به ظواهر شرع را حفظ کنند و بدین وسیله مطیع محض دستورات قرآن کریم و عترت«سلام الله علیهم» باشند تا سعادتمند گردند.
مرتبۀ سوّم؛ تشبّه
مرتبۀ سوّم تمسّک به عترت«سلام الله علیهم»، این است که آدمی در حدّ توان، اعمال خود را به اعمال چهارده معصوم«سلام الله علیهم» شبیه کند و به گونهای رفتار نماید که شیعه و پیرو آنان محسوب گردد. به عبارت روشنتر، سیرۀ معصومین«سلام الله علیهم» را اسوه و سرمشق خود قرار دهد و دقیقاً رفتار و عملکرد خود را با نحوۀ رفتار آن ذوات مقدّس تطبیق نماید. قرآن کریم میفرماید:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیرًا؛ طعاً برای شما در رفتار رسول خدا مایه اقتدا و سرمشق زندگی است، برای کسی که به خدا و روز واپسین امی د دارد و خدا را بسیار یاد می کند».(12)
اگر کسی امی د رسیدن به خدای سبحان دارد و طالب سربلندی در دنیا و آخرت است و آرزوی رفتن به بهشت موعود را در سر میپروراند، باید پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم»و اهلبیت«سلام الله علیهم» ایشان را سرمشق زندگی خود قرار دهد. اسوه قرار دادن معصومین«سلام الله علیهم» با توجّه به فاصلهای که آنان در رتبه و درجه با مردم عادی دارند، بسیار مشکل است، ولی کسی که ادّعای تشیّع دارد و به اهل بیت«سلام الله علیهم» مودّت میورزد، باید در حد امکان از آنان سرمشق بگیرد و سیرۀ آن بزرگواران را فراراه زندگی خویش قرار دهد تا رستگار شود.
در زمان حکومت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»،نیروهای اطلاعاتی آن حضرت خبر آوردند عثمان بنحنیف که یکی از استانداران متّقی بود، در یک میهمانی مفصّل و تشریفاتی شرکت کرده و به شیوۀ اغنیاء غذا خورده است. امی رالمؤمنین«سلام الله علیه» نامۀ تندی برای او نوشتند و فرمودند: «من که رهبر شما هستم، من که امام شما هستم، با دو لباس کهنه و دو قطعه نانجو، شبانه روز خود را سپری میکنم.» بعد افزودند: «شما نمی توانید مثل من باشید، ولی من را با ورع و تقوای خود کمک کنید».(13)
امیرالمؤمنین علی«سلام الله علیه» میفرمایند: نمیتوانید مانند عترت«سلام الله علیهم» زندگی کنید، پس تقوا پیشه کنید و لااقل شباهت به خاندان وحی پیدا کنید. اگر کسی نمیتواند زندگی زاهدانۀ مولای متقیان را داشته باشد، حداقل باید مراقب باشد غذای حرام نخورد. کسی که به اندازۀ ائمۀ هدی«سلام الله علیهم» قدرت رسیدگی به همنوعان را ندارد، باید به اندازۀ توان خویش از دیگران دستگیری کند. و بالأخره همه باید به قدر توانائی، از سیرۀ معصومین«سلام الله علیهم» سرمشق بگیرند و خود را به آنان شبیه کنند.
افراد بسیاری در طول تاریخ بودهاند که ضمن مودّت ورزیدن به حضرات معصومین«سلام الله علیهم»، از فرامین آنان تبعیّت کرده و کردار خود را به آن ذوات مقدّس شبیه کردهاند و بر این اساس، فیوضات رحمانی حقتعالی شامل حال آنان شده و توانستهاند منازل هفتگانۀ سیر و سلوک را بپیمایند و به لقاء الله نائل شوند. سلمان فارسی و می ثمتمّار دو نمونه از مصادیق این مدّعا هستند و با اینکه هر دو پیرمرد بودند، طی چند سال شاگردی خدمت پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله و سلم» یا امیرالمؤمنین علی«سلام الله علیه»،به مقامات والای عرفانی دست یافتند.
اگر کسی با همۀ مراتبی که ذکر شد، به عترت«سلام الله علیهم»تمسّک جوید، آن ذوات منوّر بر دل او حکومت میکنند و اگر قرآن و عترت«سلام الله علیهم» سرپرستی دل کسی را به عهده بگیرند، مصداق حزب الله در آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ؛ و هر که خدا و پیامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزیند، بداند که پیروزمندان گروه خداوندند»(14) میشود و در کارزار با شیطان انسی و شیطان جنّی پیروز میگردد. میتواند بر دشمن درون و برون غلبه پیدا کند، نفس امّاره را مهار میکند و صفات رذیله را ریشه کن نماید. چنین کسی در دنیا و آخرت، رستگار و سرافراز است.
غلبه بر نفس امّاره و هوی و هوس، آدمی را به مقام آدمیّت میرساند و غلبه بر دشمن برون، نظیر آنچه در پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران رخ داد، انسان را در دنیا سرافراز میکند و غلبۀ مهمتر برای کسانی که با قرآن و عترت«سلام الله علیهم» انس دارند، وقتی رخ میدهد که به دست آنان و به رهبری امام زمان«ارواحنا فداه»، پرچم اسلام را بر روی کرۀ زمی ن افراشته نمایند و حزب الله بر دنیا غالب گردد. این همان معنای رستگاری است که در آیۀ دیگر میفرماید: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون؛ آگاه باش که حزب خدا رستگارانند»(15) پس در سایۀ تمسّک به قرآن و عترت«سلام الله علیهم»، سعادت دو گیتی نصیب انسان میشود.
منابع:
1 – برگرفته شده از مباحث اخلاقی حضرت آیت الله مظاهری حفظه الله.
2 – کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. ج 1، ص 294، و از منابع اهل سنت برای نمونه ر.ک: نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1411ق. ج 1، ص 172،
3 – المائده / 67.
4 – الکافی، ج2، ص 414 و نیز ر.ک: مجلسی. محمدباقر. بحارالانوار. موسسه الطبع و انشر. بیروت. 1410ق. ج 23، صص 152-106.
5 – فصّلت / 42.
6 – الأنعام / 59
7 – الشوری / 23.
8 – سبأ / 47.
9 – الفرقان / 57.
10 – النّساء / 59.
11 – طبرسی. أحمد بن علی بن أبی طالب. الاحتجاج. تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان. نشر النعمان. النجف الأشرف. ۱۳۸۶ – ۱۹۶۶ م. ج2. ص 283.
12 – الأحزاب / 21
13 – سید رضی. نهج البلاغه. تحقیق: صبحی الصالح.دار الکتاب.بیروت. نامه 45. ص 417.
14 – المائده / 56.
15 – المجادله / 22.
تبیان – علی محمد سرلک