ستم مستکبران قوم هود(علیه السلام) (عاد)
خواننده از سوره های قرآنی که بخش هایی از آن ها به این موضوع اختصاص یافته، درمی یابد که طغیان قبیله ی عاد در دو قلمرو متبلور می شود: نخست قلمرو نژادپرستی، افرادی قبیله ی خود را از قبایل کوچک پیرامون خویش برتر می دانستند و دودیگر، قلمرو طبقاتی درونی. این طبقه ی ثروتمند از آبشخورهای مختلف داخلی و خارجی بهره مند و در عیش و رفاه می زیست. وقتی این آبشخورها اندک شد به ستم گراییدند و به قهر مستضعفان و قبایل ضعیف پرداختند و به گرد آوری اموال بسیار دست زدند و بخش بزرگی از آن اموال را صرف ساختن شهر إرم کردند. شهری که به توصیف قرآن در میان شهرهای جهان بی نظیر است. خداوند در قرآن در این باره فرموده:
« إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ. الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ(1) »[الفجر: 7-8]
ستم مستکبران عاد باعث رویدادها و بیدادگری های داخلی شد. نشانه ی آن شکافی است که میان صاحبان قدرت و مال و مستضعفان پدید آمد. بی تردید در جامعه ای که با دوری از عدل و مساوات، هرج و مرج و برخوردهای داخلی بدل به اصل و قاعده ی کلی می شود، حیات و زندگی وجود ندارد. از این رو خداوند، هود پیامبر (علیه السلام) را فرستاد تا این وضعیت را با رسالت آسمانی اش، از طریق تقویت توحید و دعوت به حق اصلاح کند؛ اما مستکبران بر هود برتری جستند و دعوتش را بی جواب گذاشتند و منکر توحید و قدرت الهی بر زمین شدند و اوج گمراهی شدن آنجا بود که پنداشتند تهدیدشان بی نظیر است. اعتلای فکری، پیوسته انسان را به تدبّر و تأمل در کارگاه آفرینش و مقایسه میان پدیده ها وامی دارد تا به درجه ی ایمان روشنگر برسد، اما مستکبران عاد به دلیل بی بهرگی از آن در سراب توهم زیستند و از این روست که قرآن می فرماید:
« فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ »(2)[الفصّلت: 15]
این استکبار قوم عاد بر روی زمین، به دلیل عدم ادراک آنان از محدود بودن بشر مانند دیگر آفریده هایی بود که مطیع خدا هستند، خداوند آنان را به کیفری سخت مبتلا ساخت و مایه ی عبرت جهانیان گردانید. « وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَهٍ .سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَهَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَهٍ. فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِیَهٍ» (3) [الحاقه: 6- 8]
این آیات ناتوانی قدرت مادی بشری را تأیید می کند، بشر هر چند در اوج باشد، نمی تواند با قدرت الهی که در همه ی هستی متبلور است، مقابله کند قدرتی که کلیدهای آن فقط در تملک خداست. به فرمان آسمانی، این قوم با باد شگرف صرصر هلاک شدند و آیا انسان محدود در آفرینش می تواند در برابر تندبادهای یخی سرکش بایستد؟ محال است. ویران کردن این قوم با آن تندبادها درکانون محاسبات دقیق خداوند قرار دارد. زمان این ویران گری « سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَهَ أَیَّامٍ حُسُوماً » بود.
چنان که علم الهی کوچک و بزرگ این جهان را آشکار می سازد و ستم را از رهگذر همین علم نابود می سازد پس با این تندباد سرکش، مستکبران را نابود ساخت و اینان چنان شدند که گویی « أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَهٍ » بودند. این همه میزان ضعف قدرت مادی اعم از نظامی و غیر نظامی و نیز میزان ضعف ستم ستمگران را آشکار می کند. آیه ی « فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِیَهٍ » عبرت آموز است. ظلم درتاریخ بشر دوره ای دارد، هر گاه به اوج خودش برسد و مستضعفان از مقابله با آن درمانند، خداوند برای تثبیت حق و عدل، با قدرت کوبنده ای ستمگران را به تحدّی می خواند. بدین گونه دوره ی ستم عاد به پایان رسید و گردونه ی تاریخ با شتاب معهود خود حرکت کرد و در مطاوی آن تمدن ثمود، قوم صالح (علیه السلام) بالید و شکوفا شد. تا آن جا که بار دیگر ستم در این جامعه زیاد شد و شکاف های اجتماعی بسیار در آن پدید آمد که نیازمند اصلاح بود. پس خداوند صالح (علیه السلام) را با رسالت آسمانی اش برای محقق ساختن این هدف گسیل داشت. برخی به تکذیب وی پرداختند و عقاب الهی نیز ستمگران را فراگرفت.
پینوشتها:
1. با ارَم که ستون ها داشت؟ و همانند آن در هیچ شهری آفریده نشده بود.
2.اما قوم عاد، به ناحق در روی زمین گردنگشی کردند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا نمی دیدند خدایی که آن ها را آفریده است از آن ها نیرومندتر است که آیات ما را انکار می کردند؟
3. و اما قوم عاد با وزش باد صُرصر به هلاکت رسیدند. آن عذاب را هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنان بگماشت. آن قوم را چون تنه های پوسیده ی خرما می دیدی که افتاده اند و مُرده اند. آیا کسی را می بینی که از آن ها بر جای مانده باشد؟
منبع مقاله :
راغب الدجانی، زاهیه، (1393)، مفهوم قرآنی و توراتی موسی(ع) و فرعون، ترجمه: حبیب الله عباسی، تهران: نشر سخن، چاپ اول .