منزل چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم و بحمدک یاذا العظمه و الجلال ، یا ملک یا موجود یا متعال ، یا من خرق علمه باطن السترات ، و اءحاط بغموض حقائق الخفیات ، و خلق ما خلق من دون اعمال الرویات ، و سبحت لعظم سلطنته ملائکه السموات ، و اءحصى عدد الاحیاء و الاموات . نحمدک على نعمائک العظام و نشکرک على مننک الجسام .
و نصلى و نسلم على نبیک محمد نبى الرحمه و امام الائمه ، المنتجب من طینه الکرم و سلاله المجد الاقدم ؛ و على اهل بیته ، اءئمه الانام ، و مصابیح الظلام ، و ینابیع الاحکام ، و الدعاه الى دارالسلام ، علیهم من الله اءفضل التحیه و السلام ، ما توالت اللیالى و الایام .
حکایت بنده و شما، با آن ظالمى که دیروز گفته شد که گریبان ما به دست او گرفتار شده است نمى دانم به کجا خواهد رسید، و چطور شد، و این کار به کجا مى رسد؟
گرفتارى در دست این ظالم ، و مستجاب نشدن دعاى اللهم لاتجعل مصیبتنا فى دیننا تا کى خواهد بود؟
شب و روز، گریبانت در دست این ظالم است که ((نفس اماره )) باشد، و هیچ ملتفت نیستى که این بى مروت از اول عمر تا حال با تو چه کرده است . آیا خوب است که تا وقت رفتن هم گریبانت دست این ظالم باشد؟
پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) در نصفه اى از شب ، روى مبارک بر خاک مى گذاشت ، اینقدر گریه مى کرد که زمین تر مى شد. ام سلمه مى گوید که عمده دعاى آن حضرت این بود: الهى لاتکلنى الى نفسى طرفه عین اءبدا
پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) چنین دعا مى کند! بنده و شماها که از اول عمر تا روزى که برویم ، یک طرفه العین از او خلاص نشده ایم ، کار ما چه قسم خواهد بود؟
آن جناب دعا مى کرد که ((خدایا مرا به او وامگذار)) و تو هنوز یک طرفه العین از او خلاص نشده اى .
جوانى تو را که از تو برد، نمى دانم پیرى را از برایت مى گذارد، یا آن را هم مى برد؟
نه در فصل بهار ادا کردى ، نه در خزان قضائى کردى ! نه قربانى جوانى کردى ، نه قربانى پیرى ! آیا گذاشته اى براى وقت احتضار؟!
حکایت شده : یکى از عباد و زهاد، در وقت مردن ، اطرافش را گرفته بودند. گفتند: اینها براى خودشان گریه مى کنند. چون خر و حمال ایشان بودى ، شتر بارشان بودى ، گاو شخم ایشان بودى ؛ از دست ایشان مى روى ، و لهذا گریه و ناله مى کنند.
آن عابد ملتفت گریه ایشان شد. از آنها سؤ ال کرد: چرا گریه مى کنید؟ یکى گفت : به جهت آنکه بى شوهر مى شوم . و دیگرى گفت : کفیلى ندارم . یکى گفت : تو پشت و پناه من بودى . یکى گفت : بعد از تو پرستارى و غمخوارى ندارم . و هکذا از این گونه کلمات گفتند.
آن عابد ملتفت شد. گفت : برخیزید از اطراف من دور شوید! بگذارید مرا به حال خودم . ندیدم یکى از شماها که بر من گریه کند که مى روى از این عالم به آن عالم ، بر تو چه خواهد گذشت ؟ کارت به کجا خواهد رسید؟
بلى ، مثل ابوذر در حدیث وارد است که پسرش که ارتحال یافت ، رفت بر سر قبر او گفت : اى فرزند از تو راضى بودم . خدا از تو راضى باشد. غصه و اندوهى براى تو ندارم ، و غصه اى که دارم این است که بر تو در آنجا چه خواهد گذشت ؟ با تو چه گفتند و چه کردند؟
بارى ، آن شخص گفت : بروید و بگذارید بر حال خود گریه کنم ؛ ببینم چه صدا به گوشم مى رسد: صداى : اءلا تخافوا و لاتحزنوا یا صداى : لابشرى یومئذ للمجرمین ؟
بارى ، تو همه عمرت گرفتار دنیا شدى ؛ وقت زندگى سعى در وصالش ، وقت مردن غصه فراقش . پس تو با خدا چه دخل و چه راه دارى ؟
دیروز گفتم که این ظالم نمى گذارد که تو ملتفت خود شوى که اگر اطاعت ندارى ، اءقلا عذر تقصیرى بخواهى !
حضرت امیر (علیه السلام ) در دعاى کمیل – که تعلیم شیعیان نموده است – در چند موضع ، راهنمایى به طریق اعتذار از تقصیرات فرموده ، و کیفیت عذر خواهى در درگاه حضرت اله را تعلیم نموده است . حالتى دارى که به این فقرات عذر بخواهى ، یا در اینها هم دروغ مى گوئى ؟
عرض مى کند: و قد اءتیتک یا الهى ، بعد تقصیرى و اسرافى على نفسى ، معتذرا نادما.
یکى از این فقرات را براى خود راست کن و بگو. اقلا در وقت عذر خواهى دروغ مگو! به دروغ کار نمى گذرد. امر آخرت ، به این عظمت و بزرگى ، به این حیله ها به اتمام و انجام نخواهد رسید.
در یکى از عذرها عرض مى کند: اءتراک معذبى بنارک بعد توحیدک ؛ اى خدا، بعد از توحید که اعتراف داشتم ، مرا عذاب مى کنى ؟! و بعد صدق اعترافى و دعائى خاضعا لربوبیتک ؟
عرض مى کند: اءتسلط النار على وجوه خرت لعظمتک ساجده . ببین اینها که مى گوئى ، راست مى گوئى ؟ تا حال یک سجده لعظمته به جا آورده اى ، و او را عظیم دانسته اى ؛ یا اءهون الناظرین و اءخف المطلعین او را قرار داده اى ؟
و على اءلسن نطقت بتوحیدک صادقه ملاحظه کن آیا از روى راستى لا اله الا الله گفته اى ؟ و على قلوب اعترفت بالهیتک محققه .
مجملا طاعت و عبادت که از دست تو رفت ، ببینم در عذرها صدقى دارى ؟ گفتم : اگر این ظالم بگذارد، اقلا از عاقبت کار واهمه اى بکنند، آن هم خوب است ، اما نمى گذارد، بلکه مى گوید: مبادا بترسید!
انصاف بده ، حال که نه از براى خدا تعظیمى دارى ، نه عبادتى ، نه عذرى – اى مقصرین ! – واهمه هم نباشد؟
دیروز هم گفتم که در منزل اولت فکر کن . بگو مى روم به قبر. نمى دانم روضه اى از روضات جنان است ؛ یا حفره اى از حفره هاى نیران !
قبر دو قسم است . کفن هم دو جور است : یکى حله بهشتى ، و یکى جامه آتش .
اقلا بترسید از اینکه : نمى دانم چطور است ؟ نمى دانم چه خواهم کرد با دو ملک ؟
واهمه کن از آنکه نکیر و منکر که دو ملک قبرند کار من با اینها چطور خواهد گذشت ؟ در جواب آنها چه خواهم گفت ، و چه قسم از قبر بیرون مى روند؟ و رومان فتان القبور – آن هم ملکى است – کارش چه چیز است ؟ آنها به چه جهت سؤ ال مى فرمایند؟
رومان فتان القبور – که حضرت سید سجاد (علیه السلام ) در بعضى ادعیه اى که در صحیفه است بر او صلوات مى فرستد – مى آید براى دو کار: یا قبر را وسعت دهد هر کس را على حسب عمله ؛ و درى از نسیم بهشت بر قبر او وا مى کند که داخل قبر شود؛ و یا آنکه قبر را تنگ مى کند، و درى از جهنم بر او مى گشاید که سمیم جهنم داخل آن شود.
اقلا بترسید که چطور مى آید، و چه مى شود؟
فکر کن که قبر سپار که روى مرا طرف قبله مى کند، نمى دانم آن دو ملک مى گذارند به طرف قبله باشد، یا روى مرا بر مى گردانند، و مى گویند تو را با قبله چکار است !
این امور خیلى بعید است براى جناب شما بشود! مى گوئى اینها براى من نیست !
دو ملک دیگر نمى دانم کارشان با من به کجا خواهد کشید؛ یعنى این دو ملک که مى نویسند حسنات و سیئات را، که خدا مى فرماید: عن الیمین و عن الشمال قعید
اى غافل ! حیف که کاتب گناهانت اجرت کتابت از تو نمى خواهد و نمى گیرد. اگر اجرت از تو مى گرفت ، هزارى نیم قران ، آن وقت معلوم مى شد، روزى چند هزار بیت گناه دارى .
امر این دو ملک به دو قسم است : یک قسم پس از وفات بنده نامه را بر هم مى پیچد عرض مى کند: ((پروردگارا، بنده تو از دنیا رفت )). در حدیث است که اگر مؤ من است خطاب مى رسد: بروید بر سر قبر او، براى او عبادت کنید تا قیامت .
نمى دانم این طور است ، یا آنکه بعد از وفات هم وزر و وبال مى نویسند. بعضى هستند که در عالم برزخند، و گناه از برایشان مى نویسند. مثل مبدع و کسى که ملکى یا چیز دیگر غصب کرده باشد، و بعد از وفاتش ورثه تصرف کنند، اگر آنها معذور باشند. و مثل کاذب در دین ، چنانچه خداوند مى فرماید: و نکتب ما قدموا و آثارهم
نمى دانم رفتار این دو ملک با من چه قسم است . اقلا واهمه داشته باش ! مى گویم به این ظالم بدبخت : حرف تازه اى دارم . خداوند در کلام خود فرموده :
یا اءیها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله لعلکم تفلحون
لعلکم در آیات افاده ترجى مى کند. به جهت دفع غرور اهل غرور است . مى فرماید: لعلکم تا اهل طاعتها به طاعت خود مغرور نشوند، و جزم به نجات خود نداشته باشند؛ حال در این زمان اهل معصیت ، معصیت مى کنند، و یقین دارند که به آن نجات مى یابند! و هر چه لوطیها مى گویند، آن را وسیله نجات مى دانند. مثل سر کدوئى براى سر سیدالشهداء (علیه السلام ) ساختن ، و شبیه عروس قاسم به جوان امرد خوشروى سرخاب سفیداب بیرون آوردن .
مجملا مى گویم به این ظالم : همه وسیله ها را از دستم بردى ، بیا این وسیله بزرگ را که وسیله الحسینیه است برایم بگذار. و دخیلش بشو که یکى از این وسایل حسینیه که وسیله اى باشد، برایم بگذار.
مى خواهم امروز ((وسایل حسینیه )) را بشمارم . عدد آنها زیاد است . هر چه بگویم بیشتر است ؛ ولى این وسائل خصوصیتى دارند؛ لکن بدانید که ((معصیت خدا)) داخل آنها نیست ! تار و طنبور در میان آنها نیست !
کار به قسمى شده که هر چه بگویم به جائى نمى رسد؛ ولى به جهت اتمام حجت است که پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((هر گاه بدعتى در دین ظاهر شد، و عالم علم خود را ظاهر نکرد: فعلیه لعنه الله))
و بالجمله اگر خواسته باشم ((وسایل حسینیه )) را بشمارم ، و خصوصیاتش را بگویم ، طول خواهد کشید. کار یک روز نیست . ان شاء الله متدرجا خواهد آمد.
ولى بدان که بعضى از این وسایل میان همه ائمه مشترکند، و بعضى مختص سیدالشهداء (علیه السلام ) است .
مثلا محبه الحسینیه از وسایل او است ، و محبت همه ائمه این قسم است . زیاره الحسین (علیه السلام ) از وسایل است ؛ آنها هم زیارت دارند. غرض ، یک جوره مشترکند، یک جوره مختص خودش است که هیچ شریک ندارد.
از وسایل حضرت حسین (علیه السلام )، یکى آب دادن به اوست . این مختص به آن جناب است . چون هیچ امامى و پیغمبرى تشنه کشته نشد، و وقت رفتن تشنه نبود.
یکى اغاثه و استغاثه سیدالشهداء است . این هم به آن جناب مختص است ؛ چرا که هیچیک در میدان کشته نشدند که استغاثه بکنند. حضرت امیر (علیه السلام ) در محراب شهید شد و دیگران در مواضع مختلفه .
مثلا از جمله وسایل ، یکى تجهیز آن جناب است . یعنى حال ، او را به احترام تجهیز کنند. چون که هر امامى و پیغمبرى اگر اول مرتبه در تجهیزش کوتاهى شد، آخرش به عزت شد.
مثلا حضرت رضا (علیه السلام ) که به آن طور شد، آخر ماءمون ملعون با همه اهل شهر آمدند و تجهیزش کردند به آن احترام . حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) اولش آن قسم ، آخرش به احترام . تنها کسى که تجهیزش به احترام نشد، حضرت حسین (علیه السلام ) است . اما الآن مى توان تجهیز آن جناب کرد. چون نداریم امامى که سه شبانه روز بدنش بر زمین برهنه و عریان افتاده باشد!
گفتم بعضى چیزها مشترکند؛ لیکن اینک حرف دیگر مى خواهم بزنم ، و بگویم که سیدالشهداء (علیه السلام ) مشترک ندارد.
مثلا زیارت پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) مستحب است ، و افضل هم هست ؛ و هکذا زیارت حضرت امیر (علیه السلام )؛ لکن زیارت سیدالشهداء (علیه السلام ) خصوصیتى دارد در کیفیت زیارت که شریک ندارد؛ از چند بابت :
یکى این است که در زیارت پیغمبر (صلى الله علیه و آله ) مى گوئى : السلام علیک یا نبى الله یا خاتم النبیین … و هکذا از صفات خودش که راجع به اسم و لقبند. اما سلام بر سیدالشهداء (علیه السلام ) جور تازه دارد، سلام مى کنى بر خود او جدا و سلام مى کنى بر سر بریده او جدا، سلام مى کنى بر سینه شکسته اش جدا، سلام مى کنى بر بدنش جدا، سلام مى کنى بر محاسن خون آلوده اش جدا، سلام بر بدن برهنه اش جدا، سلام بر سر بر نیزه اش جدا؛
سلام بر خون او هم که مى کنى اقسام دارد: سلام بر خونى که بر زمین ریخت ؛ سلام بر خونى که به بال کبوتر مالیده شد؛ سلام بر خونى که ملک در شیشه کرد؛ سلام بر خونى که بر صورت خواهرش مالیده شد؛ سلام بر خونى که محاسنش از آن خضاب شد.
پس هر چه دارد سیدالشهداء – از چهل پنجاه وسیله که برآورد کرده ام – هیچکدام شریک ندارد.
حتى در محبت هم – البته محبت تمام ائمه لازم است ، اما – محبت حسین (علیه السلام ) یک خصوصیتى دارد. خصوصیات آنها با شمردن وسایل باشد.
امروز، اگر به ((کربلا)) رفته اى ، آن حضرت ((استغاثه )) دارد. از اینجاست که در بعضى زیارات رسیده هفت دفعه لبیک داعى الله بگویند.
این مطلب وجهى دارد؛ چنانچه آن مظلوم زیارت مصافقه دارد که کاءنه حالا با آن جناب بیعت مى کنى .
هفت ((لبیک )) جواب هفت ((استغاثه )) است که آن حضرت فرمود.
آن ((استغاثه )) نه اختصاص به اهل آن زمان دارد، از ماها هم ((استغاثه )) فرموده است : ((لبیک )) مى خواهد همان استغاثه ؛ بلکه به عبیدالله بن حر جعفى فرمود مبادا به گوشش برسد و یارى نکند، که اگر تو هم جواب ندادى همان حکم را دارد. آن هم مرد بى سعادتى بوده است . این سعادت و بى سعادتى از جاى دیگر است . مى بینى از لشکر ابن سعد است در شب عاشورا مى آید و از جمله اصحاب حضرت حسین (علیه السلام ) مى شود، و به نجات ابدى فایز مى شود. باید از عاقبت کار ترسید.
هرثمه از اصحاب امیر (علیه السلام ) کارش به جائى رسید که در روز عاشورا از اصحاب عمر بن سعد شد. هرثمه مى گوید: خدمت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در بعضى از اسفار بودیم . آن حضرت رسید در موضعى که در آنجا درختى بود. قدرى خاک برداشت و بوئید و فرمود: واها لک ایها التربه ؛ یعنى : خوشا به حال تو اى زمین لیحشرن منک اءقوام یدخلون الجنه بغیر حساب .
از این حدیث است که بعضى مى گویند دفن در ((کربلا)) حساب را بر مى دارد. و از اینجا خواسته اند استکشاف کنند که مدفون در ((کربلا)) حساب ندارد.
هرثمه گوید: ((نفهمیدم که حضرت مرادش چه بود…))
تا آنکه سالها گذشت و بى سعادتى او را گرفت تا از اصحاب عمر شد.
مى گوید: در روز ((عاشورا)) که سوار بودم ، آن درخت را دیدم . به علامت آن درخت آن زمین را شناختم .
مى گوید: آمدم خدمت حضرت حسین (علیه السلام ) عرض کردم : یابن رسول الله ، با پدر بزرگوارت به این زمین رسیدیم و پدرت چنین فرمود.
آن مظلوم فرمود: بر من مخفى نیست اى هرثمه ! تو چه مى کنى ! یارى من مى کنى ، یا بر منى ؟
آن بى سعادت گفت : ((من عیال و اولاد دارم ، از ابن زیاد مى ترسم )) و عذر ناموجه آورد. حضرت همان قسم که به عبیدالله بن حر جعفى فرمود که ((در این صحرا نمان )) به هرثمه هم فرمود:
((تا مى توانى در این صحرا نمان ، و برو که صداى استغاثه مرا نشنوى))
هنوز آن صدا بلند است . نمى دانم مى شنوى یا نه ! حال هم جواب مى خواهد، نصرت مى خواهد.
گفتم برویم حالت آن حضرت را ببینیم . رفتیم دیدیم : چند خیمه ، در صحرائى بى آبادانى . در این چند روز گاهى مى شد چند نفر از کوفه به طریق اختفاء مى آمدند، و به آن حضرت ملحق مى شدند.
این را بدانید که هر کس که در کوفه بوده است و حکایت حضرت حسین (علیه السلام ) شنیده است ، و به یارى آن جناب نیامده ، ملعون است و شقى ؛ و هر کس تخلف کرد، مگر عذر شرعى داشته باشد.
اینست که راوى یک نفر، دو نفر، مى آمدند. اما از جانب ابن زیاد – علیه اللعنه – متصل دو هزار، سه هزار، چهار هزار، از صبح و عصر، مى آمدند. و در مثل امروز، حصین بن نمیر آمد با چند هزار، یزید بن رکاب کلبى آمد با چند هزار.
حالا که ملاحظه حالت آن حضرت کردى در عالم معنى ، بدان یکى از کارهائى که حضرت کرد، مجلس عزا فراهم آورد. مى خواهیم برویم آن مجلس ؛ لکن داخل آن مجلس نمى توان شد، باید بیرون باشى . زیارت جامعه شنیده اید؟ گریه جامعتى بوده است :
آن جناب رفت میان خیمه و صدا زدند مردهاى اهل بیت و اولاد آن حضرت ، همه جمع شدند.
ظاهرا اهل بیت به قدر چهل نفر باشند: هفت برادر آن حضرت ، و اولاد امام حسن (علیه السلام ) بودند؛ اولاد جعفر طیار بودند؛ اولاد عبدالله بن جعفر بوده اند. چون حدیث صحیح است که حضرت فرمود: ((روز عاشورا همین که گرد نشست ، نزدیک مغرب شد، و لشکر آرام گرفتند، بر روى زمین ((ثلاثون )) از اهل بیت بود؛ لو کان رسول الله (صلى الله علیه و آله ) حیا، لکان هو المعزى الیه . غرض آن سى نفر که کشته شده بودند، لااقل ده تا از اطفال و اسرا هم باقى مانده که مجموع چهل نفر بودند که ظاهرا از همه بزرگتر، حضرت ابوالفضل العباس بوده – که سى و چهار ساله بوده است – و از همه کوچکتر آن طفل رضیع شیرخواره بوده . ملاحظه کنید آن مجلس چه بود:
حضرت همه را جمع کرد و فرمود زنها بیایند. زنها آمدند در زیر آن یک خیمه که جز اهل بیت دیگرى نبود. اصل حدیث دو کلمه است : فنظر الیهم ؛ یعنى : آن حضرت در این حال که جمع شدند، شروع کرد به نگاه کردن به آنها. یعنى اول نگاه کرد. و بکى ساعه ؛ یعنى : یک ساعت گریه کرد.
ملاحظه کنید: همه اهل بیت زیر یک خیمه جمع ، صداى سیدالشهداء به گریه بلند شود، در این صورت اهل بیت گریه نمى کنند؟ مردها که گریه کردند، زنها گریه نمى کنند؟ اطفال ، زنها را گریان دیدند، گریه نمى کنند؟ پس صداى گریه همه بلند شد. حالا دو کار از حضرت صادر شد، باید سر آن را ملاحظه کرد.
اى برادر، حاجت به مرثیه جعل کردن نیست ، به کنه همین دو کلمه برو تا قیامت از براى حزن و اندوه بس است .
حضرت نگاه کرد به آنها. ببینم چه نگاه بود این نگاه :
در اول ، نگاه حیرت بود. یعنى حضرت متحیر بود درباره این عیال و اطفال . یکى نگاه حسرت بود. نگاه دیگر، نگاه وداع بود. گریه یک ساعت براى چه بود؟ گریه یک ساعت خیلى است !
در این گریه حضرت تصوراتى داشت . ایشان را که دید جمع در یک خیمه ، همه متصل پیش هم نشسته ، تصوراتى کرد. گاهى تصور مى کرد گریه مى کرد. امور مستقبله همه پیشش حاضر بود.
برآورد کرد که این جمعیتى که حالا زیر یک خیمه اند، وقتى خواهد شد – در سه چهار روز دیگر – همه به همین جمعیت در قتلگاه خواهند بود:
بدنها یک طرف ؛ اسرا یک طرف !
انا لله و انا الیه راجعون