نویسنده: علیرضا ذکاوتی قراگزلو
« یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ » (هود، 16/11)
این عبارت که خطاب صالح پیغمبر است به قوم ثمود، به خوبی دیدگاه قرآن را در موضوع نسبت خدا و انسان و رابطه ی دین و دنیا آشکار می کند. (1) پیغمبران مردم را به عبادت خدای یگانه ی بی شریک می خوانند و از بشر می خواهند که آمرزش بطلبد و توبه کند در عین حال قبول دارند و حتی اعلام می کنند که بشر موجودی است زمینی، و خداوند آبادی زمین را از انسان خواسته است. نهایت، این آبادی زمین باید در چارچوب خداپرستی و برکنار از تجاوز و گناه باشد و بشر هرگاه از این محدوده پای بیرون نهاد باید توبه کند و به خدا بازگشت نماید. همین قوم صالح در سطحی از تمدن بودند که از کوه ها با مهارت خانه می تراشیدند(شعراء، 149/26 اعراف، 74/7). اشکال شان این نبود که متمدن بودند بلکه بر تجاوزگری شان خدا خشم گرفت و دچار عذابشان ساخت.
اصولاً در جهان بینی قرآنی دین بر تمدن مقدم است چنان که در ابتدای خلقت آدم از فرشتگان خواسته می شود که بر او سجده کنند، آدم و همسرش نیز خود پیش از آن که بر زمین فرود آیند و موظف به کار بر روی زمین شوند، در بهشت مکلف به اطاعت امر خدا بودند و به واسطه ی عصیان از آن جا رانده شدند. معلوم می شود دین مقدم بر تمدن و آبادسازی زمین است. امّا خود تمدن و آبادسازی زمین نیز در چارچوب یک آیه ی مشهور تبیین شده است. « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ » (حدید، 25/57). کتاب یعنی قانون، میزان یعنی دادرسی و حدید یعنی اسلحه و ابزار کار. طبق این آیه هدف رسالت انبیا این است که مردم عدالت را برپای دارند.
کلمه ی حدید، به خوبی بیانگر انطباق دین و رسالت با صنعت و ابزار پیشرفته است. چنان که ذوالقرنین هم به کمک مردم سدّی از آهن و مس در برابر یأجوج و مأجوج که مفسد فی الارض بودند می سازد (کهف، 94/18-96) و یکی از معجزات داود پیغمبر این است که خداوند آهن را برای او نرم کرده است (سبأ، 10/34).
در احادیث نیز به عبارتی نظیر « انتم عمّار الارض »، « من طلب الخراج بغیر عمارّه اخرب البلاد » « لیکن نظرک فی عماره الارض ابلغ » (2) برمی خوریم. البته در نظر قرآن و اسلام عمارت آخرت برتر است امّا عمارت آخرت نیز بدون عمارت دنیا- که فی سبیل الله باشد- حاصل نمی گردد. مالی که در راه خدا خرج شود آخرت محسوب می شود:
مال را کز بهر دین باشی حمول *** نعم مال صالح گفتار رسول
شعیب خطاب به متجاوزانی که از راه راست بیرون رفته اند می گوید: « یَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ » (هود، 58/11).
در این جا ممکن است نکته ای به ذهن مخاطب بیاید که طبیعت ساخته ی خداست و تمدن ساخته ی بشر و میان این دو، تمایزی هست چنان که اقبال لاهوری نیز سروده است:
بیابان و کهسار و راغ آفریدی *** خیابان و گلزار و باغ آفریدم
اما حقیقت این است که تمام ساخته های بشر بر الگوی طبیعت است: « وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ » (صافت، 96/37) و خود همین پیروی از الگوهای خدا در واقع نوعی عبادت در معنای وسیع آن است. حداقل عبادت تکوینی حساب می شود و اگر برای رضای خدا باشد عبادت تشریعی نیز به حساب می آید. از پیغمبر مأثور است که فرمود: « الدنیا مزرعه الاخره ».
در قرآن هر جا که از نعمات الهی یاد می شود و خدا بر بشر بابت بهره بری او از خلقت منت نهاده است میان طبیعت و مصنوعات بشری فرق نگذاشته و همه را از نعمات الهی به شمار آورده است « وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأَنْهَارَ » (ابراهیم، 32/14) در آیه ی دیگری می خوانیم که نوح کشتی را به وحی الهی و تحت نظر خدا ساخت: « وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا » (هود، 37/11). در آیه ی دیگری استفاده از کشتی و چهارپایان را برای سواری در عرض هم قرار داده است: « وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ » (زخرف، 12/43). اینکه کشتی بر آب می رود برای آن است که خدا دریا را برای بشر مسخّر ساخته است: « اللَّهُ الَّذِی سخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ» (جاثیه، 12/45).
خداوند تمام نیروهای سرکش هستی را مسخر انسان کامل (سلیمان) نمود (ص، 36/38-38) تا آنجا که شیاطین برای او بنّایی و عواصی می کردند و برایش محراب و تمثال و دیگ و قدح های بزرگ می ساختند (سبأ، 12/34-13). امّا همین سلیمان نیز در معرض امتحان است و مرتکب یک ترک اولی می شود. ترک اولای او این بوده است که ساعتی حب دنیا او را از ذکر خدا باز داشته است. البته سلیمان فوراً متوجه می شود و توبه می نماید (ص، 31/38-32).
خداوند هرچه را در زمین هست مسخّر بشر ساخته (لقمان، 20/31) و حتی بعضی افراد بشر را مسخر بعضی دیگر ساخته به طوری که از اینان کار می کشند (زخرف، 32/43) امّا نباید نتیجه ی این تفاوت درجات و استعدادها، صرفاً جمع دنیویات باشد زیرا « رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ » (همان آیه) و به دنبال آن برای آن که بی ارزشی زینت دینی در نظر خدا و حقیقت آشکار شود چنین می خوانیم: « وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّهٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ* وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ* وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ ».(زخرف، 33/43-35). آخرت بهتر و پایدارتر است (اعلی، 17/78) امّا چنین نیست که اسلام دنیا را نقی کرده باشد.
بعضی ادیان ( غیرالهی یا تحریف شده ) دشمن طبیعت اند. دین بودا و مانی و مسیحیت موجود، آن چنان که از متون آنها برمی آید با طبیعت قهرند و با غریزه مبارزه می کنند. درحالی که قرآن طبیعت را مقدس می شمارد و به عنوان آیات الهی به مظاهر طبیعت از قبیل آفتاب و ماه و ستاره و باد و آسمان و زمین و نفس انسانی سوگند یاد می کند و به جای آن که بگوید: « چشم و گوش خود را ببند تا حقیقت را دریابی » ! می فرماید چرا در آسمان ها نمی نگرید و چرا در زمین ها نمی گردید و چرا در نفس خود تأمل نمی کنید؟ در این مورد شواهد بسیار است. این را هم باید توجه داشت که نظر در نفس الزاماً به معنی مکاشفه ی صوفیانه نیست بلکه ظاهر این است که همین مطالعه ی عینی باشد چنان که راه عمل را نیز چشم و گوش نشان داده است و می فرماید: « لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً » (اسراء، 36/17) و جای دیگر صریح تر فرموده است: « وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (نحل، 78/16) مسلم است که شکرانه ی گوش و چشم و دل، فهمیدن است و به مقتضای فهم عمل کردن که همان خداشناسی و اطاعت تشریعی از امر خداست. به دنبال همین آیه چنین می خوانیم: « خداوند پرندگان را در فضای آسمان مسخّر داشته و جز خدا نگه دارنده ی آنها نیست… »، « خداوند از خانه های شما برای برای شما آرام جای قرار داد، و از پوست حیوانات اثاث مورد استفاده شما را قرار داده است و خدا برای شما سایبان ها ساخته و از کوهها پناهگاه ها پدید آورده، و برای شما لباس معین کرده که از گرما و جنگ شما را حفظ کند » (نحل، 79/16-81) خداوند دریا را به تسخیر شما درآورد تا گوشت تازه و مروارید از آن به دست آرید و کشتی رانی کنید و فایده ببرید.(همان/ 14).
همه ی مواهب تمدنی و طبیعی مخلوق و مجعول خدا شمرده می شود و هرچند که بشر با عقل و فکر خدادادی اش نیز به آن رسیده و می رسد از خداست. خدا زراعت را هم به خود نسبت می دهد: « افرأیتم ما تحرثون، 63-56-65 ». سپس فرودآوردن آب از آسمان و برافروخته شدن آتش را هم به یکسان به خدا نسبت می دهد: « أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ* أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ* لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَاهُ حُطَامًا فَظَلَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ ». (واقعه، 56/63-65). سپس فرود آوردن آب از آسمان و برافروخته شدن آتش را هم به یکسان به خدا نسبت می دهد: « أَفَرَأَیْتُمُ الْمَاء الَّذِی تَشْرَبُونَ* أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ* … أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ* أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِؤُونَ » (واقعه/68-72) در دایره ی قیومیت خدا بارش باران با آتشی که بشر بیفروزد فرقی ندارد، و آنچه از ما خواسته شده چیزی نیست جز آن که خود را هم مسیر با اراده ی تشریعی خداوند نماییم وگرنه بشر از همسویی با اراده ی تکوینی خدا ناچار است. هرچه بر روی زمین است زینت آن است و برای آزمون بشر است که کدام یک خوش عمل تر برآیند وگرنه نهایتاً همه، نیست و نابود خواهند شد: « إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا* وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا » (کهف، 18/ 8-7).
حال ببینیم قرآن برای آبادی زمین که خواست خدا از بشر است چه زمینه های تشریعی فراهم آورده است؟ اولاً بنابر اصل اباحه، هرچه در زمین هست از آن بشر است « وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ* وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ* فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ » (الرحمن، 13-10). و این در جهانی است که همه چیزی حساب دارد، مثلاً ماه و خورشید و آسمانش میزان دارد و خدا همگان را یعنی بشر را و همه ی مخلوقات را تحذیر فرموده است که زنهار در وزن و میزان تجاوز نکنید و بر دیگران زیان وارد نسازید (الرحمن/ 5-9). این میزان انسانی و جهانی با هم ارتباط دارد، عدالت هستی مبنای عدالت بشری است و همین مایه ی همزیستی بشر و آبادی و استفاده از نعمت های الهی است. عدل الهی اقتضا می کند که هرکس برای دنیا بکوشد به اندازه ی کوشش خود بهره یابد امّا اگر هدف معنوی و الهی اقتضا می کند که هر کس برای دنیا بکوشد به اندازه ی کوشش خود بهره یابد اگر هدف معنوی و الهی نداشته باشد از آخرت نصیبی ندارد (شوری، 20/24). این هدف بلند که قرآن نشان می دهد، ما را از هدف های نزدیک باز نمی دارد بلکه می توان همین هدف نزدیک را هم چون راهی برای گشایش زندگی نشان داده است: « أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا » (نساء، 97/4) با مهاجرت در زمین می توان ایمان خود را هم حفظ کرد: « یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَهٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ » (عنکبوت، 56/29).
« لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهٌ إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ » (زمر، 10/39).
این هجرت در زمین نیز از حساب همان سیر در زمین و نظر در آفاق و انفس است که بشر را از لحاظ ظاهری و باطنی و معنوی و روحی و جسمی ارتقا می بخشد.
یک انگیزه ی مهم در آباد کردن زمین بهره بردن و لذت یافتن از نعمت ها و زیبایی های آن است. قرآن بر خلاف ادیانِ ( غیرالهی و یا تحریف شده ) طبیعت گریز و غریزه ستیز، بهره بردن از نعمت های الهی را نه تنها تقبیح نمی نماید بلکه تشویق می فرماید امّا به صورت حلال: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ » (اعراف، 32/7). خداوند مائده های زمینی را برای ما گسترده است و حتی در بهشت نیز نعمت هایی همنام با نعمت های زمینی به نیکان وعده فرموده: « فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ » (زخرف، 71/43) همچنان که صفت دوزخ نیز این است که « حِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ » (سبأ، 54/34) امّا اشتها با هوی فرق دارد قرآن با اشتها موافق است امّا با هوای نفس مخالف است و بلکه نهی نفس از هوای را عین بهشت می داند: « وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوَى » (نازعات، 79/ 41-40)
بنابراین کسانی که به دنبال هوای نفس اند در واقع به دنبال آباد کردن زمین آن چنان که خدا خواسته است نیستند بلکه فساد در زمین مرتکب می شوند و هلاک حرث و نسل به بار می آورند اینان ممکن است گفتارشان خوش ظاهر و اعجاب انگیز نیز باشد:
« وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ* وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ » (بقره، 204/2، 205) جزای مفسد فی الارض که در واقع محارب با خداست کشته شدن به بدترین وجه است: « إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ » (انعام، 33/5). باید توجه داشت که خدا راه های فراوانی در برابر بشر گشوده، آن گاه از معدودی راه های فتنه خیز و مفسده انگیز او را بازداشته است چنانکه لوط هنگامی که قوم را از شهوت غیر طبیعی نهی می کند راه طبیعی را هم به آنها نشان می دهد: « قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ » (هود، 78/11)، « قَالَ هَؤُلاءِ بَنَاتِی إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ » (حجر، 71/15).
اینکه خدا همه چیز را به عدد برشمرده (سوره ی جن، 28/72) و ما را از راه منازل قمر به حساب سال ها رهنمون شده (اسراء، 12/17) و این که خود خدا را « سریع الحساب » نامیده و این که آفتاب و ماه حساب دارد (انعام، 96/6) و اینکه خدا همه چیز را به اندازه نازل می کند (حجر، 21/15 و شوری، 27/42) و اصولاً هرچیز را خدا با « قدر » و اندازه آفریده است (قمر، 49/54) نشان می دهد که آبادی زمین از آنِ بزرگی جویی و سلطه گری نباید باشد، آن چنان که در وصف بنی اسرائیل آمده است:
« لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا » (اسراء، 4/17) همان گونه که فرعون نیز « أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى » می سرود (نازعات، 24/79) خداوند، خانه ی آخرت را که سعادت معنوی است و احاطه بر دنیا دارد و سعادت دنیا را شامل است به کسانی وعده داده که اراده ی مفسده انگیزی و سلطه طلبی در زمین را ندارند: « تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ » قصص، 83/28). پس آن آبادی که خدا از بشر در زمین خواسته غیر از استعمار مصطلح است که تؤام با استعباد است یعنی به بردگی کشیدن بندگان خدا، همان که عادت فرعون و فرعونیان بوده است: موسی به لحن استنکار از فرعون می پرسد: « وَتِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ » (شعرا، 22/26). آنجا که نوح پیغمبر پس از نهصد و پنجاه سال دعوت کم حاصل به فغان می آید چنین نفرین می کند: « رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَاتَّبَعُوا مَن لَّمْ یَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا* وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا » (نوح، 21/71، 22) مخالفان نوح کسانی بودند که افزایش مال و نیروی انسانی شان در جهت زیان افزایی بود و باقی ماندن آنان جز گمراه تر کردن بندگان خدا و این که بر تبهکاران ناسپاس افزوده شود حاصلی نداشت (نوح، 71/26، 27). پس خدا چنین قومی را نابود می سازد و شایستگان را در کشتی نوح نجات می بخشد تا آن چنان که خدا می خواهد زمین را آباد سازند. صرف آبادی زمین هدف نیست بلکه از اقوام نابود شده کسانی بودند که زمین را بیش از اینها آباد کردند امّا به خاطر ظلم به نفس دچار بلا گردیدند (روم، 19/30). سبأ نمونه است که غرق نعمت بود و به واسطه ی کفران، نعمتشان مبدل به نقمت گردید (سبأ، 15/34، 16) تجاوز اصحاب سبت از حدود نیز باعث مسخ شدن آنان گردید (اعراف، 163/7-166).
کلام مقاله همان است که قرآن خطاب به مردم سبأ و به ما نیز فرموده است: « کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَهٌ طَیِّبَهٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ » (سبأ، 15/34).
پی نوشت ها :
1. به کنگره ی دین و توسعه در یزد (اسفند 76) ارائه شده است.
2. معجم بحارالانوار، 588/9.
منبع مقاله :
ذکاوتی قراگزلو، علیرضا؛ (1388)، قرآنیات، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول