نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی
توحید در عبادت
یکی از مطالبی که هیچ مسلمانی نمی تواند نسبت به آن شک و تردید به خود راه دهد، این است که عبادت (به معنای پرستش) فقط به خدا اختصاص دارد. قبلاً هم گفتیم لفظ «عبادت» در مقام اطلاق به همین معنی انصراف دارد و مختص کردن عبادت به خدا همان «توحید در عبادت» است و توحید در عبادت هم از توحید ذات خدای واحد سرچشمه می گیرد که پیامبران برای ترویج و تعلیم همین مسئله آمده اند و کتاب های آسمانی نیز به همان طور منظور نازل شده اند آن جا که می گوید:
(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ.) (1)
بگو! ای اهل کتاب بیایید به سوی سختی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و بعضی از ما بعض دیگر را به جز خدای یگانه، به خدایی نپذیرد!
پس ایمان به خدا با عبادت غیرخدا جمع نمی شود، اعم از این که این عبادت ناشی از عقیده به تعدد خالق و انکار توحید و یگانگی خدا باشد یا از عقیده به حجاب و واسطه گری بین خالق و مخلوق سرچشمه می گیرد که هر دو عقیده، بدون تفاوت، فاسد و شرک آمیز است، ولی متأسفانه گروهی به این عقاید فاسد مبتلا شده اند و معتقدند که مابین خالق و مخلوق حجاب و فاصله وجود دارد، دعا و ندای خلق به خالقش نمی رسد و ارتباط مستقیم با خدا برای او امکان پذیر نیست. در این دیدگاه، انسان خود را در ارتباط با خدا، به خدایان و وسایط واهی نیازمند می بیند و آن ها را می پرستد تا او را به خدایش نزدیک و مرتبط سازد.
طرفداران این عقیده و پندار، تشکیلات الهی را مانند تشکیلات سلاطین و دار و دسته ی آن ها می پندارند که چون سلاطین از رعایا و افراد ملت خویش دورند و دست آنان به او نمی رسد، این است که مردم به ناچار خود را به وسایط و روابطی محتاج می دانند و آن ها را می پرستند که در حل مشکلات و رفع نیازهای آنان در میان آنان و سلاطین شان وساطت کنند.
خداوند سبحان هر دو عقیده و دیدگاه را یعنی هم اعتقاد به تعدد خالق و هم اعتقاد به وسایط را در این آیه شریفه و آیات دیگر قرآن مجید محکوم کرده و آن ها را باطل و بی اساس معرفی نموده است:
1- اما عقیده ی اول:
در مقام ابطال این عقیده که همان تعدد خدایان است، چنین می فرماید:
(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا.) (2)
اگر در آسمان و زمین جز [الله] خدایان دیگری بود، فساد در آن ها ایجاد می شد.
(وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ) (3)
و معبود دیگری با او نیست که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعض دیگر برتری می جستند. خداوند پاک و منزه است از آن چه [مشرکین] توصیف می کنند.
2- اما عقیده ی دوم:
که همان عقیده به وسایط است و از مقایسه دستگاه الهی به دستگاه های سلاطین بشری زاییده می شود، خداوند این عقیده و پندار غلط را با بیانات مختلفی محکوم می سازد و گاهی از طرفداران این عقیده دلیل می خواهد و از راه فطرت، وجدان آنان را بر بی اساس بودن عقیده شان متوجه می سازد، آن جا که می گوید:
(أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.) (4)
آیا با وجود خدای [حقیقی] خدای دیگری هم هست، بگو که اگر راست می گوید، دلیل تان را بیاورید!
(قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ.قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ.أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ.قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ.) (5)
گفتند ما بت ها را می پرستیم و همه روزه ملازم عبادت آن ها هستیم [ابراهیم] گفت: آیا صدای شما را می شنوند آن گاه که آن ها را می خوانید یا بر شما نفع و ضرری می رسانند؟
گفتند: نه، بلکه پدران خود را چنین یافتیم [ما نیز چنین می کنیم.]
گاهی نکته ای را برای آنان یادآوری می نماید که خود به خود به اشتباه شان پی ببرند و متوجه شوند که آن چه قادر به نفع و ضرر رساندن نیست، قدرت بخشیدن و یا پس گرفتن نیز ندارد. نه نفعی به آنان می رساند و نه ضرری، نه میراندن در دست او می باشد و نه حیات و زندگی بخشیدن.
بنابراین چنین موجودی نمی تواند به جز مخلوق ضعیفی باشد و شایسته نیست، انسانی که دارای عقل و تفکر می باشد، چنین مخلوق ضعیف را بپرستد و به خداوندیش بپذیرد:
(قَالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لاَ یَضُرُّکُمْ. أُفٍّ لَکُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ.) (6)
[ابراهیم] گفت: آیا جز خدا چیزی را می پرستید که کوچک ترین نفع و ضرری به شما ندارد؟! افّ بر شما و بر آن چه غیر از خدا می پرستید، آیا اندیشه نمی کنید [و عقل ندارید؟]
(قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً.) (7)
بگو به آنان: آیا غیر از خدا چیزی را می پرستید که مالک سود و زیان نیست و قدرت نفع و ضرر رساندن به شما را ندارد؟!
(أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَ لاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کَانُوا ظَالِمِینَ.) (8)
آیا نمی دیدند که آن [گوساله] به آنان سخن نمی گوید و آنان را به راهی هدایت نمی کند، آن را [به خدایی] گرفته اند و ستمگر شده اند [و بر خویشتن ظلم روا داشته اند].
این مطلب که مخلوق هرگز قابل پرستش نیست، یک قانون عقلی و فطری، روشن و مسلّم، عام و همه شمول است و جز خدا، همه چیز و همه کس و حتی پیامبران را نیز در بر می گیرد که پرستش آن ها به طور کلی خلاف عقل و فطرت انسانی و از نظر عقل، قرآن و اسلام ممنوع است و قرآن این حقیقت را چنین بیان می کند:
(وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ.) (9)
و آن گاه که خداوند به عیسی بن مریم گفت: آیا توبه مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا به خدایی برگزینید؟! او گفت: منزّهی تو [ای پروردگار من!]. من حق ندارم آن چه را که شایسته من نیست، بگویم؛ اگر چنین سخنی گفته باشم، تو می دانی. تو از آن چه در روح و جان من است، آگاهی و من از آن چه در ذات [پاک] توست آگاه نیستم. به یقین تو از تمام اسرار و پنهانی ها باخبری. من جز آن چه را که مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آن ها نگفتم. [به آن ها گفتم] خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست.
قرآن مجید گاهی نیز عقیده به وساطت را از راه دیگر محکوم ساخته و جایی برای چنین طرز تفکری در اسلام نگذاشته است. قرآن در این زمینه می گوید: خداوند نسبت به بندگانش نزدیک است به طوری که حتی گفتار سرّی آنان را نیز می شنود و جوابشان را می دهد و مستقیماً به تدبیر امورشان می پردازد، با این وصف نیازی به اعوان و وسایط ندارد. خداوند این حقیقت را در قرآن مجید چنین بیان می کند:
(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ.) (10)
و ما به او [انسان]، از رگ قلبش نزدیک تریم.
(أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ.) (11)
آیا خداوند برای [نجات و دفاع از] بنده اش کافی نیست؟!
(ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ.) (12)
مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیریم!
(وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ.) (13)
اوست که بر بندگان خود قاهر و مسلّط است و اوست حکیمِ آگاه.
(قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.) (14)
بگو آن چه را که در سینه های شماست، خواه پنهان دارید یا آشکار کنید. خداوند همه آن ها را می داند [و نیز] از آن چه در آسمان ها و زمین است، آگاه می باشد. خدا بر هر چیزی تواناست.
(إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَادَّ لِفَضْلِهِ.) (15)
و اگر خداوند [برای امتحان یا کیفر گناه] ضرری به تو برساند، هیچ کس جز او، آن را برطرف نخواهد ساخت و اگر اراده خیری به تو کند، هیچ کس مانع فضل او نتواند شد.
(وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ). (16)
و [خداوند] اگر خیری به تو رساند، او برای همه چیز تواناست.
(اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ.) (17)
خدا روزی را برای هر کس که بخواهد [شایسته بداند] فراوان می کند.
(إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ.) (18)
راستی خداوند که تنها اوست روزی دهنده، صاحب قوت، قدرت و متانت.
(لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.) (19)
هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست.
(أَلاَ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ.) (20)
آگاه باشید که خداوند بر همه چیز احاطه دارد!
آن چه به طور کلی از این آیات استفاده می شود، این است که خداوند از مخلوقات و آفریده هایش جدا و به دور نیست و دست از کار آنان نکشیده است بلکه تمام امور و شئون هستی و زندگی آنان در دست قدرت او اداره می گردد و بندگان وی احتیاجی به وسایط ندارد تا بدان وسیله حوایج شان را به خداوند برسانند و در نتیجه، آن وسایط در عبادت و پرستش با خداوند شریک و سهیم باشند.
آری، خداوند در همه جا، با همه کس هست و به اعوان و انصار و وسایطی که قابل ستایش پرستش باشند، احتیاجی ندارد چنان که در این مورد می فرماید:
(مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاَثَهٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَهٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَى مِنْ ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا.) (21)
هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمی کنند مگر این که خداوند چهارمین آن هاست و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمی کنند مگر این که خداوند ششمین آن هاست و نه تعدادی کم تر و نه بیش تر از آن مگر این که او همراه آن هاست هر جا که باشند.
(کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ.) (22)
بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد، انجام می دهد.
(إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ.) (23)
خداوند هر چه بخواهد [و مصلحت باشد]، حکم می کند.
نتیجه:
از همه آن چه گفته شد، چنین بر می آید که عبادت و پرستش از آن خداست و اختصاص به او دارد و عبادت غیر از خدا به هر صورت و به هر عنوان و فکری باشد، جایز و روا نیست و با همین طرز تفکر و عقیده است که اهل توحید و خداپرستان از مشرکان و افراد غیر موحد جدا می شوند زیرا کسی که غیر از خدا را بپرستد قهراً آن را معبود خود می داند و هر کس هم غیر از خدا معبود دیگری را برای خود اتخاذ کند، کافر و یا مشرک خواهد شد.
حکم اطاعت در اسلام
اما اطاعت خدا:
تردیدی در این نیست که اطاعت خداوند عقلاً بر همه واجب و تخلف از آن موجب عذاب است و خداوند در قرآن مجید برای اطاعت کنندگان اجر و پاداش فراوان و به کسانی هم که از اطاعت او سرپیچیده و راه مخالفت با فرمان او پیموده اند، عذاب سخت و مجازات دردناکی وعده داده است.
و اما اطاعت غیر خدا:
آن نیز از نظر حکم شرعی به چند قسم است: گاهی واجب می شود و گاهی حرام و گاهی هم مباح می باشد و توضیح آن بدین قرار است:
1- گاهی اطاعت غیرخدا با دستور و فرمان خدا انجام می گیرد، یعنی از ناحیه پروردگار امر به اطاعت آن صادر می شود و برای اطاعت از فرمان خدا این شخص مورد اطاعت واقع می شود، مانند اطاعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای پاک وی که خدا به اطاعت شان فرمان داده است.
این نوع اطاعت نه تنها هیچ گونه اشکال و ایرادی ندارد بلکه چنین اطاعتی به حکم عقل و شرع، واجب و لازم است زیرا این نوع اطاعت غیرخدا، در حقیقت اطاعت خدا و به اجازه و فرمان خدا و برای خداست چنان که خداوند می فرماید:
(مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ.) (24)
و کسی که از پیامبر او اطاعت کند، خدا را اطاعت نموده است.
(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ.) (25)
ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به فرمان خدا از وی اطاعت شود.
این است که خداوند در هر مورد که به اطاعت خود فرمان می دهد، اطاعت پیامبرش را هم مقرون اطاعت خود می سازد و بر آن فرمان می دهد و می فرماید:
(وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً.) (26)
و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند، به رستگاری و پیروزی بزرگی نائل گردیده است.
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.) (27)
ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر را!
2- گاهی اطاعت غیر خدا از طرف خدا نهی و ممنوع می شود، مانند اطاعت شیطان و اطاعت کسانی که انسان را به معصیت و مخالفت خداوند سوق می دهند.
شکی نیست که چنین اطاعتی از نظر شرع، حرام و عقلاً نیز یک عمل زشت و ناشایستی است و گاهی این اطاعت تا به سر حد کفر و شرک پیش می رود، مانند این که کسی انسان را به کفر و یا شرک فرمان دهد و او هم از وی اطاعت کند و سخن وی را در این مورد بپذیرد، چنان که خداوند می فرماید:
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لاَ تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ.) (28)
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کفار و منافقین اطاعت مکن!
(فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لاَ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً.) (29)
پس در [تبلیغ و اجرای] حکم پروردگارت، شکیبا [و با استقامت] باش و از هیچ گنهکار یا کافری از آنان، اطاعت مکن!
(وَ إِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا.) (30)
اگر [پدر و مادرت] بکوشند که تو چیزی را شریک من قرار دهی که از آن آگاهی نداری، از آنان اطاعت مکن!
3- گاهی هم انسان از غیر خدا اطاعت می کند بدون این که نهی و یا امری از سوی پروردگار نسبت به آن متوجه شود. این گونه اطاعت، نه حرام است و نه واجب بلکه عملی است بی اشکال و مباح مگر این که اطاعت در حرام باشد و به حدّ عبادت و پرستش برسد، در این صورت نیز مشمول نوع دوم اطاعت خواهد بود که معصیت و شرک می باشد.
فرق پرستش و خضوع
تردیدی در این نیست که مخلوق علاوه بر اطاعت از اوامر خالق و پروردگارش باید در برابر او خاضع و خاشع باشد و در پیشگاهش اظهار بندگی کند و این، یک حقیقت مسلّم است که عقل و شرع هر دو گواه آن است و به دلیل و برهان نیاز ندارد.
و اما خضوع و اظهار ذلت در برابر مخلوق، آن هم مانند اطاعت اقسام مختلفی دارد.
1- گاهی انسان در برابر مخلوق، خضوع و اظهار کوچکی می کند بدون این که مقام و منصب خاصی از سوی خدا برای آن مخلوق مورد توجه و احترامش معتقد باشد و همین احساس و اعتقاد او را بر احترام و خضوع در برابر او برانگیزد، مانند خضوع فرزند در برابر پدر و خضوع شاگرد در برابر استاد و امثال این احترام های عرفی که در جامعه معمول و متداول است.
این نوع تعظیم و خضوع بدون شک جایز است و کوچک ترین اشکالی در آن وجود ندارد مگر این که از طرف شارع نهی و منعی به آن متوجه شود، مانند سجده برای غیر خدا که شرعاً ممنوع و حرام است.
بنابراین، تمام انواع و اقسام این گونه خضوع و تعظیم تا آن جا که نهی و منعی از سوی خدا نیامده است، قطعاً جایز و خالی از اشکال می باشد و هیچ گونه بوی شرک از آن استشمام نمی شود چنان که خداوند می فرماید:
(وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً.) (31)
و بال های تواضع و فروتنی را از محبت و لطف، در برابر آنان بگشای و بگو: پروردگارا!
همان گونه که آنان در کوچکی تربیتم کردند، مشمول رحمتت قرارشان ده!
ملاحظه می فرمایید که خداوند متعال در این آیه «خفض جناح» در برابر پدر و مادر که نهایت اظهار ذلت و کوچکی است، فرمان می دهد. با این که در آیه قبلی از عبادت غیرخدا نهی نموده و چنین فرموده است:
( وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً.) (32)
پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر، نیکی کنید.
آیا «خفض جناح» که نوعی اظهار ذلت و کوچکی است- و در آیه پیش به آن دستور داده است- همان احسان و نیکی نیست که در این آیه شریفه به آن امر شده و هم ردیف با عبادت خدا قرار گرفته است؟
آیا از این آیه به دست نمی آید که هر خضوع و اظهار ذلت برای غیر خدا نمی تواند، شرک به خدا باشد؟
2- گاهی هم ممکن است انسانی برای انسان دیگر، مقام و منصب خاصی از سوی خدا معتقد باشد و در اثر همان اعتقاد و احساس در برابر وی خضوع و تذلل کند ولی این عقیده باطل باشد و این خضوع و تذلل بدون اذن پروردگار انجام گیرد، مانند خضوع و تذللی که پیروان ادیان و مذاهب باطل در برابر رهبران و پیشوایان خود انجام می دهند.
شکی در این نیست که این نوع خضوع و تذلل، افترا به خدا و بدعت در دین است و به دلایل چهارگانه (قرآن- سنت- عقل- اجماع) حرام و ممنوع است چنان که خداوند می فرماید:
(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً.) (33)
کیست ظالم تر از آن که به خدا افترا ببندد و نسبتی دروغ به او دهد.
3- گاهی هم انسان در برابر انسان دیگر اظهار کوچکی می کند ولی به اذن و فرمان خدا، مانند اظهار ادب و کوچکی در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان وی و یا خضوع در برابر هر انسان مؤمن و یا هر چیزی که به خدا نسبتی دارد و در اثر همان نسبت، مقام و منزلتی را در پیشگاه خدا به دست آورده است، مانند: مسجد، قرآن، حجرالاسود و امثال این ها که به خدا منسوبند.
این گونه خضوع و اظهار تذلل نه تنها با توحید خداوند منافات ندارد و خالی از اشکال است بلکه از نظر خداوند بسیار محبوب و مورد پسند است چنان که می فرماید:
(فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ.) (34)
خداوند به زودی افرادی را می آورد که دوستشان می دارد و آنان نیز خدا را دوست می دارند.
در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.
آری، این نوع خضوع و تذلل که به فرمان خدا می باشد، در واقع خضوع و تذلل در برابر خداست، اظهار عبودیت و بندگی در پیشگاه اوست زیرا کسی که به یگانگی و توحید خالص پروردگار معتقد است و عقیده دارد که زنده کردن و میراندن، آفریدن و روزی دادن، قبض و بسط، عفو و عقاب، همه و همه در دست اوست و از طرف دیگر معتقد است که پیامبر و جانشینان وی بندگانی بیش نیستند ولی بندگان پاک و فرمانبردار و گرامی که در گفتار، سبقت به پروردگارشان نمی جویند و همیشه از فرمان وی اطاعت می کنند.
اگر چنین کسی با چنین عقیده ی پاک و بی آلایش آنان را وسیله ی تقرب به پیشگاه پروردگار و شفیع به درگاه وی قرار دهد و آن هم به اذن پروردگار باشد، از حدود ایمان خارج نگردیده و غیرخدا را نپرستیده است و نباید نسبت شرک به او داد.
هر مسلمانی می داند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای احترام و تجلیل، حجرالاسود را می بوسید و دست به آن می کشید و به زیارت قبور مؤمنین و شهیدان و افراد صالح می رفت و در برابر قبور این افراد می ایستاد و سلام می گفت و درباره ی آنان دعا می کرد و صحابه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان دوران های بعد نیز به همین روش پیش می رفتند و قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت می نمودند و آن قبر مطهر را می بوسیدند و با آن تبرک می جستند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به درگاه خداوند شفیع می آورند، همان طور که در حال حیاتش آن حضرت را شفیع قرار می دادند و با قبور پیشوایان دینی و بندگان صالح خدا نیز چنین رفتار می کردند.
هیچ یک از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا از علما و دانشمندان، این گونه اعمال را انکار نکرده و مخالفتی با آن نمی نمودند تا روزی که احمد بن عبدالحلیم حرانی معروف به «ابن تیمیه» پیدا شد و مسافرت نمودن برای زیارت قبور، دست زدن به قبور و بوسیدن آن ها و شفیع قرار دادن صاحبان قبور را تحریم نمود و کار را به آن جا رسانید که با کسانی که با قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می بوسیدند و به وسیله بوسیدن و دست زدن به قبر آن بزرگوار تبرک می جستند، شدیداً مخالفت نموده و این اعمال را گاهی شرک اصغر و گاهی هم شرک اکبر و بدترین نوع شرک معرفی نمود.
و چون علما و دانشمندان معاصر «ابن تیمیه» عقاید وی را نشناختند، دیدند که او با آن چه از بدیهیات و مسلّمات آئین اسلام است، مخالفت می کند و آن چه که در اسلام ثابت شده است؛ انکار می نماید، حکم به فسق و گمراهی او دادند زیرا آنان می دانستند که روایات فراوانی در تشویق و ترغیب مردم به زیارت قبور مؤمنان و مخصوصاً در تشویق به زیارت قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن حضرت نقل گردیده است، در یکی از این روایت ها که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «هر کس مرا بعد از مرگم زیارت کند، به مانند آن است که در حال حیاتم مرا زیارت نموده است» و ده ها روایت دیگر بدین مضمون از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل گردیده است. (35)
این بود که چون علما مخالفت «ابن تیمیه» را در برابر این روایات صریح مشاهده نمودند، از وی دوری و تبری جسته و به گمراهی اش فتوا دادند و گفتند که او باید زندانی شود تا آن که از گفتار و عقایدش توبه کند.
آن چه که «ابن تیمیه» را به اشتباه انداخته است (اگر نگوییم که او در این کار تعهد داشته و هدفش ایجاد اختلاف در میان مسلمانان بوده است) این بود که وی پنداشته که این اعمال، یک نوع پرستش غیرخدا و شرک ورزیدن به خداست.
ولی وی اشتباه کرده و نفهمیده است آنان که یک گونه اعمال را انجام می دهند، به توحید و یگانگی خدا معتقدند و به جز او خالق و رازق دیگری را نمی شناسند و ایجاد و آفرینش را تنها در دست او می دانند و هدف آنان از این اعمال به جز احترام مشروع و تعظیم شعائر دینی چیز دیگری نیست و قبلاً گفتیم که برگشت تعظیم شعائر دینی به تعظیم خود پروردگار است، خضوع و تذلل در برابر خود اوست، جز اطاعت از فرمان خدا و تقرب به پیشگاه و اخلاص به ذات اقدس او چیز دیگری نیست و در این اعمال اثری از شرک دیده نمی شود زیرا چنان که قبلاً توضیح دادیم، شرک آن است که انسان غیر خدا را پرستش کند و پرستش هم این است که شخص چیزی را خدا و سزاوار پرستش بداند و با همین عقیده او را بپرستد و در برابرش پیشانی عبادت بر زمین بساید ولی این عمل و عقیده کجا و تعظیم پیامبر و جانشینان گرامی اش کجا؟!
تعظیمی که انگیزه اش این باشد که او پیامبر خداست و اینان اوصیا و جانشینان وی و همگان، بندگان عزیز و گرامی پروردگارند و این عزت و شرافت را نیز در اثر اعمال نیک و اطاعت از فرمان خدا به دست آورده اند و بدیهی است که هیچ مسلمانی خود پیامبر را عبادت نمی کند، کجا برسد که قبر او را ستایش کند.
خلاصه این که:
زیارت نمودن اهل قبور و بوسیدن قبر آن ها و هر نوع تعظیم و تجلیلی که در برابر قبور و ضرایح انجام می گیرد، به هیچ وجه و به هیچ عنوان، شرک محسوب نمی شود. اگر این نوع تعظیم و تجلیل شرک محسوب شود، باید تعظیم و تجلیل از افراد زنده را نیز شرک محسوب داشت زیرا از نظر شرک بودن فرقی در میان مرده و زنده وجود ندارد، در صورتی که «ابن تیمیه» و پیروانش نمی توانند به این معنی ملتزم گردند و تعظیم از شخص زنده را نیز شرک بدانند.
گذشته از این اگر این گونه اعمال، شرک محسوب شود باید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مشرک نامیده شود زیرا به طوری که گفتیم آن حضرت این گونه اعمال را انجام می داد. کسی که این اعمال را شرک و مرتکبین آن را مشرک می نامد، آیا می تواند نسبت شرک به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بدهد؟ کلّاً و حاشا!! زیرا که شرک با مقام نبوت تناسبی ندارد.
این است که باید گفت: یا بعضی از شرک ها عیب و ایرادی ندارد و یا این که زیارت قبور، تعظیم و تجلیل از شعائر الهی و آن چه منسوب به خدا است بدون قصد پرستش از دایره ی شرک بیرون است و این گونه اعمال اصلاً شرک نامیده نمی شود و چون احتمال اول و تجویز پاره ای از شرک ها حتماً باطل و بی اساس است به ناچار باید احتمال دوم را پذیرفت که زیارت قبور و تعظیم صاحبان قبور شرک نیست و این گونه اعمال که با اذن خدا می پذیرد، در واقع عبادت خدا و اطاعت از فرمان اوست، تعظیم و بزرگداشت شعائر دینی، از علایم و نشانه های تقوا و معنویت است، چنان که خداوند می فرماید:
(وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ). (36)
و هر کس شعائر الهی را بزرگ بدارد، این کار نشانه ی تقوای الهی است.
در جواز زیارت قبر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و افراد نیک و بندگان صالح خدا، روایات فراوانی نقل گردیده است که نمونه هایی از آن ها را قبلاً برای خواننده ی عزیز بازگو نمودیم.
پی نوشت ها :
1. آل عمران/ 64.
2. انبیاء/ 22.
3. مؤمنون/ 91.
4. نمل/ 64.
5. شعراء/ 71-74.
6. انبیاء/66، 67.
7. مائده/ 76.
8. اعراف/ 148.
9. مائده/ 116، 117.
10. ق/ 16.
11. زمر/ 36.
12. مؤمن/ 60.
13. انعام/ 18.
14. آل عمران/ 29.
15. یونس/ 107.
16. انعام/ 17.
17. رعد/ 26.
18. ذاریات/ 58.
19. شورا/ 11.
20. فصّلت/ 54.
21. مجادله/ 7.
22. آل عمران/ 40.
23. مائده/ 1.
24. نساء/ 80.
25. نساء/ 64.
26. احزاب/ 71.
27. نساء/59.
28. احزاب/ 1.
29. دهر/ 24.
30. لقمان/ 15.
31. بنی اسرائیل/ 24.
32. بنی اسرائیل/ 23.
33. کهف/ 15.
34. مائده/ 54.
35. برای اطلاع از روایات مستفیض و فراوانی که در جواز زیارت قبور وارد گردیده است که حتی خود ابن تیمیه هم آن ها را نقل نموده است، به پاورقی شماره (17) در بخش تعلیقات مراجعه فرمایید!
36. حج/ 32.
منبع مقاله :
خوئی، حضرت آیت الله حاج سیدابوالقاسم خوئی(ره)(1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم